کتاب: کشور آخرینها In the Country of Last Things
خلاصهی داستان
آنا بلوم در جستجوی برادر گم شدهاش عازم کشوری بیگانه میشود. منطقهای نفرینشده و ناامن که ساکنانش اجسادی سرگردان و شرورند. جستجوی آنا به نتیجهای نمیرسد و با بسته شدن راه بازگشت، تباهی و هرج و مرج شهر او را در خود غرق میکند.
قسمت برگزیده
«او نوشته بود بعضیها آن قدر لاغر میشوند که گاهی وقتها باد آنها را با خود میبرد. بادهای شهر وحشی و بیامانند. معمولا آدمهای خیلی لاغر دو سه نفری با هم حرکت میکنند و خود را با طناب و زنجیر به همدیگر میبندند تا بتوانند هنگام وزش باد ثابت بمانند. دیگران از بیرون رفتن صرف نظر میکنند. در گوشه و کنار خانه چمباتمه میزنند و پایهی میز یا وسیله ی دیگری را میچسبند. برای آنها حتی آسمان صاف هم خالی از خطر نیست. فکر میکنند بهتر است آرام در گوشهای بمانند تا باد آنها را نبرد و به سنگها نکوبد.
هم چنین بعضیها آن قدر به کم غذایی عادت میکنند که دست آخر اصلا نمی توانند چیزی بخورند. اما وضع آنهایی که با گرسنگی میجنگند از این هم بدتر است. فکر کردن زیاد به غذا تنها مایه ی مزاحمت است. با وجود این بعضیها دچار وسواس اند،مدام غذا میخواهند و برای به دست آوردن کم ترین مقدار غذا بزرگترین ریسکها را به جان میخرند، اما هرچه بیابند برایشان کافی نیست. آنها سیری ناپذیرند. مثل حیوانات غذا را با سرعت گاز میزنند و میبلعند، با انگشتهای استخوانی شان قطعهها را میدرند و آروارههای لرزانشان هرگز از حرکت باز نمیماند. بیشتر غذا از چانه شان پایین میریزد و آن چه را هم فرو می دهند معمولا پس از چند دقیقه استفراغ میکنند. نوعی مرگ آرام است؛ گویی غذا آتش یا یکجور دیوانگیست که آنها را از درون میسوزاند. فکر می کنند برای زنده ماندن است که غذا میخورند، ولی دست آخر خودشان هستند که خورده میشوند.»
چرا باید این کتاب رو بخونم
+ نثر توانمند و خلاق داستان، نویسنده روایت داستان را با توصیفات هنرمندانه و تصویرساز زینت داده و با بیانی ساده اما تاثیرگذار مخاطب را با فضاهای خیالی و نامتعارف قصه آشنا میکند.
+ ابتکار در ایده و پیکره بندی متفاوت داستان، پل آستر از جمله نویسندگان موفق عرصه ی پست مدرن به شمار میرود که با پرهیز از تفکر قالبی و درجا زدن در ایدهها و موقعیتهای تکراری، به خلق آثار متنوع نوگرایانه میپردازد.
+ شروع خوب و تاثیرگذار داستان، نویسنده در همان صفحات ابتدایی کتاب به شرح کامل و روشنی از مختصات و ویژگیهای فضای خیالی شهر میپردازد و قصه را به دور از ابهام و تعلیقات معنایی پیش برده و به اوج میرساند.
+ قوتِ وجه تمثیلی داستان، داستان به شکلی کنایه وار به شرح و نقد لایههای پنهان زندگی شهری میپردازد و تفسیر معترضانهای از بن بستهای اخلاقی و معرفتی انسان شهرنشین را ارائه میدهد.
بررسی کتاب
«انتظار ندارم اوضاع را درک کنی. تو هیچ چیز ندیدهای و حتی اگر سعی کنی نمی توانی این وضع را مجسم کنی. اینها آخرینها هستند امروز خانه ای سر جایش است و فردا دیگر نیست. خیابانی که دیروز در آن قدم می زدی امروز دیگر وجود ندارد . حتی آب و هوا دائما در حال تغییر است… چشمهایت را مدتی ببند بچرخ و به چیز دیگری نگاه کن، آن وقت می بینی چیزی که در برابرت بوده ناگهان ناپدید شده است.»
کشور آخرینها شهری درهم کوبیده و ویران از رخداد آپوکالیپسی فراطبیعی و نافرجام است. روال زندگی عادی در شهر منقطع شده و پیکرهی فروپاشیده و طاعونزدهی آن در سکرات مرگی همگانی و فجیع دست و پا میزند.
آنچه از اهالی شهر باقی مانده پوستههای متعفن و سرگردان خالی از خرد و شرافت انسانیست. اقلیتی ناهنجار و مسخ شده که همچون درندگانی در تنگنای قفس به جان هم افتادهاند.
پیکره ی شهر در حال تجزیه ای درونی و ناپدید شدن جزء به جزء است. حدود اخلاقی و قانونی جامعه درهم شکسته و شهر در فضای تیره ای از خشونت و توحش محض، تبدیل به مقتلی گریزناپذیر شده است.
به گفته ی خود آستر: شهری که آنا به آن سفر کرده ، شهری است که ما سالهاست درآن زندگی می کنیم اما آنقدر به آن عادت کردهایم که آن را نمیبینیم.
کشور آخرینها تمثیلی از جامعهی شهری معاصر است که قلم انتقادگرِ آستر، پوستهی زیبا و متظاهرانهی آنرا شکافته و ماهیت حقیقیاش را آشکار کرده است.
نمایش افشاگرانهای از لایههای پنهان و بنیان منحط جوامع امروزی که ثمرهاش مرگ اخلاقیات و گمگشتگی انسان در شلوغی و شتاب مهارناپذیر مدرنیزه است.