چطور وحشت محافظه‌کارمان می‌کند

2
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

از فیلسوف‌های دولت‌شهرهای یونانی تا پلی‌مت‌های دار‌السلام تا مهندس‌های عصر روشن‌گری تا مایی که الان پشت کامپیوترهایمان به همه جای دنیا وصل هستیم، جهان همیشه در حال تغییر بوده و هیچ مدرکی وجود ندارد که ترمز دستی را کشیدن در این لحظه‌ی خاص از تاریخ کار درستی باشد یا مثلاً دنده‌عقب رفتن ما را به رستگاری برساند.

لاوکرفت را به عنوان ارباب چالش‌ناپذیر وحشت می‌شناسند. مردی که به ترتیبی بیمارگونه به وحشت و مختصاتش می‌اندیشید. معروف است که در یکی از نامه‌هایش به رابرت ای هاوارد(نویسنده‌ی کنان بربر) برای رفیق صمیمی‌اش وحشت را اینطور توصیف می‌کند:

وحشت باستانی‌ترین و قدرتمندترین احساس بشریست و قدرتمندترین و باستانی‌ترین انواع وحشت، وحشت از ناشناخته است.

یکی از این ناشناخته‌ها تغییر است. تغییر همیشه در آدم‌ها احساس اضطراب ایجاد می‌کند. تغییر اگر خیلی عظیم باشد باعث حملات وحشت می‌شود. ممکن است تجربه‌اش هم کرده باشید. مثلاً یک تغییر عظیم می‌تواند شما را فلج کند و توی تخت بیندازد. همانقدر که نمی‌شود یک کودک را برای وحشت از تاریکی سرزنش کرد، نمی‌شود آدم‌ها را برای وحشت از تغییر مورد مواخذه قرار داد.

وحشت‌های ما به قول کارل سیگن یک بخشی از مغز خزنده‌ای ما هستند. یعنی باقیمانده‌ی وحشت‌های موجوداتی باستانی که شاید الان دیگر فایده‌ای هم برای ما نداشته باشند. جالب است بدانید کارل سیگن زمان بیان فرضیه‌ی خود در مورد مغز خزنده‌ای، هیچ مدرک آزمایشگاهی‌ای در دست نداشت. اما امروز ما می‌دانیم که بخشی از حس اضطراب و وحشت را قشر آمیگدال مغز کنترل می‌کند. به خصوص پس از مطالعه‌ی نورولوژیست‌ها بر روی نمونه‌هایی که براساس گرایش سیاسی طبقه‌بندی شده بودند، مشخص شد مغز کسانی که خودشان را محافظه‌کار می‌دانند(حزب توری در بریتانیا و جمهوری‌خواهان در آمریکا و قس علی هذا) آمیگدال بزرگ‌تری دارند تا کسانی که خودشان را لیبرال معرفی می‌کنند.

مشخص می‌شود که حرف کارل سیگن در مورد مغز خزنده‌ای خیلی هم تیری در تاریکی نبوده است. بخش‌هایی از مغز انسان وجود دارند که تکاملشان بسیار قبل‌تر از بخش‌های دیگر شکل گرفته. به طور مثال قشر آمیگدال بخشی باستانی از مغز انسان است. منطقی هم هست. چون قبل از هر چیزی انسان باید در نزاع بر سر بقا پیروز شود تا به جایی که حالا هست برسد. این قشر خاکستری از مغز، که به اندازه‌ی یک بادام است، در لوب مدیال تمپورال مغز قرار دارد. به طور مثال می‌شود گمانه‌زنی کرد که قشر آمیگدال میت رامنی به دفعات بزرگ‌تر از قشر آمیگدال باراک اوباماست. یا مثلاً ترزا می(نخست‌وزیر بریتانیا) نسبت به نیک کلیگ(رهبر حزب کار) آمیگدال مبسوط‌تری دارد.

President Barack Obama and Republican presidential nominee Mitt Romney exchange views during the second presidential debate at Hofstra University, Tuesday, Oct. 16, 2012, in Hempstead, N.Y. (AP Photo/Eric Gay)

محض خنده: خانم‌های باردار در طی بارداری قشر آمیگدالشان افزایش پیدا می‌کند. همچنین اندازه‌ی این قشر در کودکان مبتلا به اوتیسم هم بزرگ‌تر است.

در مقام مقایسه، آدم‌هایی که خودشان را لیبرال معرفی می‌کنند قشر سینگولاتیس انتریور گسترش‌یافته‌ای دارند. این قشر که تکاملش متأخرتر است با قوای تصمیم‌گیری ما ارتباط مستقیمی دارد. وقتی شما در حال پیش‌بینی تبعات یک تصمیم‌گیری هستید، وقتی بین دو پیشنهاد گیر کرده‌اید و دارید پیش‌ خودتان سبک سنگین می‌کنید، این قشر از مغز در حال فعالیت است. براساس تحقیقاتی که در زیر همین مقاله خواهید دید مشخص می‌شود که اندازه‌ی آمیگدال و محافظه‌کار بودن با یکدیگر ارتباط مثبت دارند در حالی که اندازه‌ی سینگولاتیس و محافظه‌کار بودن با یکدیگر رابطه‌ی عکس دارند. عکس همین نتیجه‌گیری هم در مورد لیبرالیسم قابل اثبات است.


10086_6412121cbb2dc2cb9e460cfee7046be2

اسکن مغزی مربوط به الکس هونولد، صخره‌نورد افسانه‌ای(سمت چپ) و یکی از رفقای همسنش(سمت راست). حدس بزنید کدام آمیگدال در حال فعالیت است.


بنابراین وحشت از تغییر ما را در دو سوی جهت‌گیری سیاسی قرار می‌دهد. از یک سو تغییر همان ناشناخته‌ی لاوکرفت است که ما را فلج می‌کند. از سویی اگر آمیگدال عظیمی نداشته باشیم اثرات وحشت را کمتر حس می‌کنیم و در صورتی که قشر سینگولاتیس بزرگ‌تری داشته باشیم می‌توانیم با ذهن بازتری تصمیم بگیریم. مشخصاً تغییر همچنان استرس‌آور است چون به هر حال قشر سینگولاتیس هم یک بخش کنترل احساسی است و تصمیم‌گیری برای خیلی از ماها استرس‌زاست. ولی تغییر لزوماً بد نیست. بشریت همیشه در حال تغییر کردن است.

از فیلسوف‌های دولت‌شهرهای یونانی تا پلی‌مت‌های دار‌السلام تا مهندس‌های عصر روشن‌گری تا مایی که الان پشت کامپیوترهایمان به همه جای دنیا وصل هستیم، جهان همیشه در حال تغییر بوده و هیچ مدرکی وجود ندارد که ترمز دستی را کشیدن در این لحظه‌ی خاص از تاریخ کار درستی باشد یا مثلاً دنده‌عقب رفتن ما را به رستگاری برساند. به نظرم هم نمی‌رسد چنین چیزی ممکن باشد.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: فرزین سوری
مشاهده نظرات
  1. امیر سلامتی

    خیلی جالب بود. متشکرم. آیا در طول زندگی تغییر هم میکنه اندازه آمیگدال؟

    1. فرزین سوری

      یک سری تحقیقات نشون می‌ده که کوچیک می‌شه و کلاً ارتباطش با بخش پیشین مغز قطع می‌شه. این رو مثلاً بد نیست ببینید:

      https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC3541693/

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • سرد

    نویسنده: النا رهبری
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی