جهان خیال‌انگیز و سرسام‌آور پهپادها

0
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

این بچه‌خلبان‌های دنیای جدید که عاشق ویراژ هوایی دادن با پهباد‌هایشان هستند را به‌هیچ‌وجه دست کم نگیرید.

زیر پرتگاهی در مرز میان کوهستان راکی و مراتع، کمی بالاتر از شهر فورت‌کالینز در کلرادو، مردی جوان به نام جردن تمکین[1] مشغول به پرواز درآوردن یک پهپاد[2] است. عینک هوشمندی که به چشم دارد تصاویر را از دوربین تعبیه‌شده روی پهپاد نشانش می‌دهد و با جوی‌استیک‌های روی کنترل، جهت، زاویه، اوج، فرود و سرعت پرواز را تأیین می‌کند. او پهپاد را روی زمین خاکی پیش پایش می‌گذارد. کمی پایین‌تر از تپه، رودخانه‌ی کش لپودر[3] جاری است. پرتگاه نزدیک به سیصد فوت ارتفاع دارد. با دستور تمکین، پهپاد در کثری از ثانیه روی لبه‌ی پرتگاه می‌جهد. کمی بعد پهپاد، معلق بر روی بلندترین نقطه‌ی کوه، به شمایل کوچک تمکین نگاه می‌کند که آن پایین، روی صندوق عقب ماشینش نشسته است. سایه‌ی پهپاد با سرعت هشتاد مایل درساعت، مثل صاعقه از روی سنگ‌های کوهستان می‌گذرد. تمکین ارتفاع آن را تا سطح رودخانه کم می‌کند و پهپاد چند فوت بالاتر از جریان آب روی هوا سر می‌خورد. جریان آب زیر نور خورشید به انفجاری از جرقه‌های نقره‌ای شبیه است. تمکین باز پهپاد را بالا می‌برد و به سمت تنگه‌ای وسوسه‌انگیز منحرفش می‌کند.

محدودیت باطری‌ای که نیروی پهپاد را تأمین می‌کند سه دقیقه است، به همین خاطر پیش ازآن‌که زمان به پایان برسد تمکین پهپاد را روی زمین خاکی کنارش فرود می‌آورد. با فرود پهپاد صدایی شبیه به افتادن اسباب‌بازی پلاستیکی بر زمین به گوش می‌رسد. در واقع پهپاد شبیه به اسباب‌بازی است. تمکین به آن کوادکوپتر[4] می‌گوید. در گوشه‌های قاب صلیب‌شکل آن، چهار ملخی پلاستیکی به چشم می‌خورد. Quad نامی است که معمولا به چنین پهپاد‌هایی اطلاق می‌شود. تمام این دم‌ودستگاه را می‌شود در یک جعبه‌ی پیتزای کوچک جا داد. پیشرفت‌های بی‌شمار علمی و تکنولوژیک، هم‌چون نوک هرمی عظیم و نامرئی درون این دستگاه بسیار کوچک، با شکل و شمایل اسباب‌بازی سرازیر شده است.

در بیست‌وشش سالگی، تمکین هنوز به پسربچه‌ای متین و باوقار شباهت دارد که بی‌آنکه لوس شده باشد، عزیزکرده‌ی خانواده‌اش است. یک رگ او آسیایی است، شش فوت قد دارد و موهای‌اش تیره است. شلوار جین آبی تیره‌ای به پا دارد، لوگوی نقره‌ای کوچک DRL روی تیشرتش می‌درخشد، هودی آبی تیره‌ای روی آن پوشیده که معمولا زیپش را باز می‌گذارد و یک جفت کفش‌ ورزشی زرد و سفید به ‌پا دارد. اگر کسی از او راجع به شغلش پرس‌وجو کند، جوابش این است: به پرواز درآوردن هلی‌کوپترهای اسباب‌بازی. به نظر تمکین تأثیرگذارترین توضیح برای این کسب‌وکار نوظهور همین است. تمکین خلبان حرفه‌ای پهپاد‌های مسابقه‌ای است، آن هم یکی از پردرآمدترین‌هایش. برای تمرین هم تا می‌تواند پهپادش را میان کوهستان به پرواز درمی‌آورد.

تمکین معمولا پهپادش را با همراهی زکری تایر[5] می‌پراند؛ هم‌خانه‌ی تمکین در فورت‌کالینز که مانند او خلبان حرفه‌ای پهپاد‌های مسابقه‌ای است. تایر از تمکین چهارشانه‌تر است؛ با چشمان آبی سحرآمیز و ریش پرپشت که آدم را یاد ریش حمورابی می‌اندازد. هر دوی آن‌ها اصالتا اهل سواحل غربی آمریکا هستند؛ تمکین از سیاتل می‌آید و تایر در شهر لاگونا نیگل[6] در اورنج کانتی بزرگ شده است. دو دوست در سال ۲۰۱۵، حین شرکت در مسابقه‌ی پرواز پهپاد در شهر ساکرامنتو با هم آشنا شدند. تمکین که آن زمان تازه از دانشگاه کولرادو با مدرک هنر فارغ‌التحصیل شده بود دنبال هم‌خانه می‌گشت و به این ترتیب با تایر هم‌خانه شد. پیش‌تر تمکین از طریق اینترنت با دیگر علاقه‌مندان به پرواز پهپاد در آن حوالی آشنا شده بود و این پهپاد‌پران‌های محلی گروهی به نام [7]Big Whoop تشکیل دادند؛ چرا که گرچه خلبان به حساب می‌آمدند، اما شغلشان به چشم دیگران کم‌اهمیت و کودکانه بود. موفقیت فعلی تمکین و تایر زرق‌وبرق تازه‌ای به این شغل بخشیده است. تمکین با نام مستعار JET مسابقه می‌دهد که از کنار هم گذاشتن حرف اول نام و نام خانوادگی‌اش تشکیل شده است. تایر نیز با نام A_Nub در مسابقات شرکت می‌کند، که با تلفظ a noob، معنای newbie یا تازه‌کار را به ذهن می‌آورد؛ صفتی که دیگر نمی‌توان به تایر نسبت داد. از آن‌جایی که طرفداران مسابقات پرواز پهپاد او را به این نام می‌شناسند، تایر درنهایت آن را برای خودش نگه داشت.

پاییز گذشته در فورت‌کالینز تمکین برای‌ام گفت: «وقتی برای اولین‌بار پرواز را امتحان کردیم، دیگر نمی‌توانستیم دست به کار دیگری بزنیم. برای ساخت اولین پهپادم الگوی قاب آن را در اینترنت پیدا کردم و با پرینتر سه‌بعدی‌ام از آن پرینت گرفتم، بقیه‌ی بخش‌هایش را هم سفارش دادم، بعد پهپاد را سرهم کردم و پراندمش. عاشق این کار شده بودم، اما مرتب پهپاد را به این‌ور و آن‌ور می‌کوبیدم. امروز می‌توانیم حرکت‌هایی به پهپادمان بدهیم که دو سال پیش حتی فکرش را نمی‌کردیم؛ بخشی به این خاطر که تکنولوژی مرتب پیشرفت می‌کند و بخشی دیگر هم به خاطر مهارتی است که به دست آورده‌ایم.»

جردن و زک(استفاده از اسم کوچک بیشتر با شخصیتشان جور است) معمولا با دوست و هم‌خانه‌ی دیگرشان به پرواز مشغول می‌شوند؛ ترویس مکینتایر[8]، جوانی لاغر و گشاده‌رو که در دانشگاه فلسفه خوانده است. زک و جردن در توصیف شخصیت‌هایشان از عبارت «به شدت رقابت‌طلب» استفاده می‌کنند، اما ترویس بیشتر به دنبال لذت پرواز است و به جنبه‌های R. & D[9] اهمیت می‌دهد. او به ندرت در مسابقات حرفه‌ای شرکت می‌کند و غالباً با حضورش به جمع‌های سخت‌گیر و رقابتی حرفه‌ای‌ها سرخوشی و نشاط می‌بخشد. پراندن پهپاد با گروه Big Whoop به این معناست که نمی‌توان از زیربار دردسرهای احتمالی شانه خالی کرد؛ مثلا اگر یکی از پهپاد‌ها با کوه برخورد کند، تمام گروه برای پیدا کردن بقایایش راهی کوهستان می‌شوند. در یکی از این حوادث علاوه بر اعضای گروه چندتن از دوستان صخره‌نورد برای کشف بقایای پهپاد به کمک شتافتند. یک‌بار هم وقتی پهپاد در رودخانه‌ی کش لپودر سقوط کرد، تمام اعضا با لباس غواصی داخل آب پریدند. گروه مدعی است که تا به امروز تنها یک پهپاد را از دست داده‌ است.

پهپاد‌های هوانورد به دو دسته تقسیم می‌شوند. اولین دسته‌ای که به ذهن بیشتر مردم می‌رسد پهپاد‌های ارتش است. پهپاد‌های شکارچی[10] و دروگر[11] با عملکردهایی چون پرتاب موشک و جاسوسی، در حقیقت هواپیماهای ملخ‌دار بدون سرنشینی هستند که از موتورهای احتراقی برخوردارند. ماهیت کشنده و مخوف این هواپیماها به واژه‌ی «پهپاد» معنای گمراه‌کننده‌ای می‌بخشد. کوادکوپترها که متداول‌ترین نوع پهپاد‌های غیر نظامی است، از موتور الکتریکی برخوردار است و با باطری به حرکت درمی‌آید. در این پهپاد‌ها معمولا از چهار ملخ استفاده می‌شود، اما در مدل‌های گوناگون استفاده از شش یا هشت ملخ نیز مرسوم است، حتی پهپاد‌های شخصی با پانزده ملخ نیز دیده شده است. تمام پهپاد‌ها به‌وسیله‌ی سیگنال‌های رادیویی هدایت می‌شوند. بسیاری از پهپاد‌های ارتشی سیگنال‌های سطح زمین را از طریق ماهواره دریافت می‌کنند. سایر پهپاد‌ها نیز از طریق کنسول‌های هدایت‌گر کنترل می‌شوند که باید در شعاع دیدرس پهپاد قرار بگیرند.

کسانی که از پهپاد‌ها برای سرگرمی یا دیگر اهداف بی‌خطر استفاده می‌کنند، معمولا برای خرید سراغ مغازه‌ها یا فروشگاه‌های آنلاین می‌روند. بعضی از این پهپاد‌ها ممکن است به بزرگی میز عسلی باشد. در متداول‌ترین نوع پهپاد‌ها بین مردم، هم‌چون ماشین‌های کنترلی اسباب‌بازی و پهپادهای مدل، خلبان تنها از طریق مشاهده‌ی مستقیم مسیر پرواز را تحت نظر می‌گیرد. آن دسته از پهپاد‌هایی که از دوربین روی بدنه برخوردارند و امکان مشاهده از طریق عینک‌های هوشمند را به خلبان می‌دهند –امکانی که به مانوورهای هوایی دقت قابل ملاحظه‌ای می‌بخشد– به زیر مجموعه‌ای از تکنولوژی F.P.V(نظارت اول‌شخص) تعلق دارند. مسابقات پرواز پهپاد به شکل امروزی بدون F.P.V ممکن نخواهد بود.

یکی از دلایل همه‌گیری روزافزون کوادکوپترها، وجود تلفن‌های همراه هوشمند است. برای نمایش تصویر روی صفحه‌ی گوشی به صورت عمودی، تلفن هوشمند باید بداند کدام جهت «بالا» است و جهت‌های افقی و عمودی را بشناسد. ابزاری به نام شتاب‌سنج، با قابلیت محاسبه‌ی سرعت نسبت به گرانش زمین، ویژگی اول را در گوشی‌های هوشمند فراهم می‌کند. ویژگی دوم نیز به‌وسیله‌ی ژیروسکوپ ایجاد می‌شود. بازسازی و کوچک‌سازی هر دوی این ابزار به ساخت وسیله‌ای منجر شده که در کنترل‌کننده‌های حساس به حرکت بازی‌های ویدیویی نقش برجسته‌ای ایفا می‌کند. گوشی‌های هوشمند علاوه بر عمومیت‌بخشی به تکنولوژی، با وفور و همه‌گیری‌شان امکانی فراهم کرده‌اند تا شتاب‌سنج‌های ژیروسکوپی به تولید انبوه و قیمت ارزان برسند و در نتیجه به یکی از اجزای اصلی کوادکوپترها تبدیل شوند.

شتاب‌سنج ژیروسکوپی تعادل کوادکوپتر را حفظ می‌کند. حالا کوادکوپتری را تصور کنید که بین زمین و هوا معلق است و ملخ‌هایش موازی با زمین در حال چرخش هستند. کوادها برعکس سایر هوانوردها برای کنترل پرواز از سکان یا بال برخوردار نیستند، در نتیجه مسیر مانوورهای هوایی با تنظیم سرعت و گاه تغییر زاویه‌ی ملخ‌ها تعیین می‌شود. زمان و میزان تغییر زاویه و چرخش از طریق سیگنال رادیویی به ملخ می‌رسد و سخت‌افزاری که در پهپاد تعبیه شده است این سیگنال را به کدهای کامپیوتری ترجمه می‌کند. جردن، زک، ترویس و بیشتر اعضای گروه Big Whoop پهپاد‌هایشان را خودشان می‌سازند. کدهای پایدارسازی پهپاد‌ها از نرم‌افزارهای متن‌باز قابل دانلود است، اما زک تجربیایتی در زمینه‌ی نوشتن این کدها دارد. جردن هم با پیش‌زمینه‌ی هنری‌اش در لحیم‌کردن مدارهای کوچک به کنترل‌گر پهپاد مهارت فراوانی دارد.

دوربین‌های F.P.V. که تصاویر را به عینک هوشمند خلبان می‌رساند از سیستم آنالوگ برخوردار است و تصویر حاصل از آن دارای وضوح کمتری نسبت به تصاویر دیجیتال است. با این وجود سیستم آنالوگ تصاویر را هم‌زمان منتقل می‌کند، در حالی که تصاویر دوربین دیجیتال با تأخیری به اندازه صد میلی ثانیه به مقصد می‌رسد؛ اختلافی بسیار جزئی، اما مشکل‌ساز برای پروازهای پرسرعت. دوربین‌هایی که به قصد فیلم‌برداری و ساخت ویدیو روی پهپاد قرار می‌گیرند گوپرو نام دارند(به تقلید از مشهورترین برند این دوربین‌ها) و فیلم‌هایی که ضبط می‌کنند چشم بیننده را گشاد می‌کند.

اگر دلتان می‌خواهد حس پرواز را با سرعت هشتاد مایل بر ساعت در میان کارخانه‌های فولاد متروک، بیمارستان‌ها، فروشگاه‌ها، انبارها و مکا‌ن‌های وسیع این‌چنینی تجربه کنید، تعداد قابل توجهی از ویدئوهای گوپرو در یوتیوب انتظارتان را می‌کشد. بعضی از این ویدیوها شما را از دامنه‌ی پرشیب جنگل‌ها می‌گذراند، بعضی در میان دسته‌ی مرغان دریایی برفراز اقیانوس‌ به پرواز درتان می‌آورد و بعضی ارتفاعات کوهستانی و دره‌های میانشان را از نگاه عقابی در حال پرواز به تصویر می‌کشد(که یکی از تخصص‌های گروه Big Whoop است). جردن می‌گوید با یک نگاه به ویدیو می‌تواند خلبان پهپاد را تشخیص دهد، چرا که هرکس از سبکی منحصربه‌فرد برخوردار است. هزاران طرفدار، ویدئوهای جردن و زک را از طریق اینترنت دنبال می‌کنند.

چهار سال پیش مشغول پیاده‌روی در فیفت اونیو[12] بودم که برای اولین‌بار که چشمم به کوادکوپتر افتاد. با اولین نگاه یاد سینی‌هایی افتادم که برای صرف صبحانه در تخت‌خواب روی پای‌تان می‌گذارید، با این تفاوت که در هر گوشه‌اش یک ملخ قرار داشت. برای یک لحظه دلم خواست مرد جوانی که آن را حمل می‌کرد تعقیب کنم. یک یا دو سال بعد، در پارک نزدیک خانه‌ام در نیوجرسی[13] پهپاد کوچکی پیدا کردم که بین شاخه‌های درخت گیر افتاده بود. پهپاد از پلاستیک ساخته شده بود، شکلی دایروی به قطر شش اینچ داشت و روی آن هیچ دوربینی به چشم نمی‌خورد. این یکی به وضوح به خلبانی مبتدی تعلق داشت. با شگفتی انسان‌های غارنشین آن را بررسی کردم. چهار ملخ‌ آن سالم بود و به نظر نمی‌آمد به درخت برخورد کرده باشد. شاید کسی آن را در میان شاخه‌های درخت قرار داده بود تا صاحبش پیدایش کند. این اتفاق را به فال نیک گرفتم و پهپاد را سر جای‌اش گذاشتم.

اقبال گسترده‌ی عموم نسبت به پهپادها دوره‌ای را پشت سر گذاشت که در آن با وجود استفاده از دوربین‌های F.P.V.(نظارت اول‌شخص) این پهپادها پیوسته دچار حادثه می‌شدند. در نمایشگاه‌‌های پهپادهای مدل محیطی برای آزمایش پرواز وجود دارد؛ محوطه‌ای شبیه به زمین گلف، با توری‌های محافظی که از سقف تا زمین بسته شده تا خلبان‌ها بتوانند انواع آزمایش‌ها را روی پهپادهایشان انجام دهند. در یکی از آکادمی‌‌های دانش هوانوردی و پهپادهای مدل در مدولندز[14]، سالن نمایشی وجود دارد که صدای برخورد پیوسته‌ی اجسام پلاستیکی با زمین آن، نشان‌گر محیطی برای آزمون و خطای خلبان‌‌ها است. بیش‌تر این آزمایش‌ها به پرواز کوتاه، تصادم ناگهانی و تجمعی برای تخمین آسیب وارده منجر می‌شود.

یکشنبه‌ای در اوایل ماه مارچ ۲۰۱۶، به مرکز علوم لیبرتی[15] در نیوجرسی رفتم تا در فستیوال روز پهپاد[16] شرکت کنم. مدت زیادی در پارکینگ راندم تا عاقبت جای پارک پیدا کردم. بچه‌ها از هر سن‌وسال و قومیتی، سالن پهپادها را بند آورده بودند تا در نبرد هوایی(گرچه به جای نبرد بیشتر هواپیمای در حال سقوط می‌دیدید) و مسابقات پرواز(همراه با سقوط‌های بسیار، گرچه در مسیرهایی که موزه ایجاد کرده بود مسابقات جدی نیز در جریان بود) شرکت کنند و در سالن‌ سینمای IMAX به تماشای فیلم‌های برگزیده در جشنواره‌ی فیلم پهپادهای نیویورک بنشینند. در هر سمت کودکی هیجان‌زده می‌دیدید که بعضی پهپاد شخصی‌شان را در دست داشتند. جابه‌جا دسته‌ی تماشاچی‌های کم‌سن‌وسال مسابقه‌دهندگان را زیر نظر گرفته بودند و والدین کمی آن‌طرف‌تر با کلافگی این‌پا و آن‌پا می‌کردند. مسابقه‌دهندگان به طور عمده از پسرهای جوانی در اویل بیست‌سالگی‌شان تشکیل می‌شد که به اکثرا به گروهی با نام «اعتیاد FPV » تعلق داشتند.

اولین‌بار در هفتم آگوست سال ۲۰۱۷، طی مسابقات قهرمانی پرواز پهپاد  که به حمایت انجمن ورزش‌های هوایی برگزار می‌شد، خلبانی زک و جردن را دیدم. آن زمان آن‌ها را تنها به نامی می‌شناختم که برای شرکت در مسابقات انتخاب کرده بودند. به نظر می‌رسید که انجمن ورزش‌های هوایی یا D.S.A فقط در سطح اینترنت به فعالیت مشغول است؛ با این حال چنان‌که از تبلیغاتش برمی‌آومد با برگزاری چند آزمون در نقاط مختلف کشور گروهی حدود سی نفر از خلبان‌ها را برای شرکت در مسابقه‌ی نهایی انتخاب کرده بود. مسیر مسابقه در جزیره‌ی گاورنرز[17]، واقع در بندرگاه نیویورک، شامل علفزاری بود که با حلقه‌های پلاستیکی، چندین دروازه و پرچم علامت‌گذاری شده بود. چنان‌که گزارشگر مسابقه توضیح داد، در سال ۱۹۰۹ ویلبر رایت[18] در پرواز مشهورش در اطراف مجسمه‌ی آزادی و رودخانه‌ی هادسن[19]، هواپیمای‌اش را از روی همین مسیر به آسمان برده بود. گزارشگر در ادامه «امروز» را به همان اندازه «تاریخی» توصیف کرد.

تماشاگران نیمکت‌های خط پایان را پر کرده بودند، بنر اسپانسرها برفراز مسیر مسابقه برافراشته بود و اطراف سکویی که خلبان‌های رویش نشسته بودند نیز به چشم می‌خورد، در یک سمت غرفه‌های تبلیغاتی قرار داشت که همگی به نوعی با پهپادها مرتبط بودند و صفحه‌ی مانیتور بزرگی مسیر مسابقه را از نگاه پهپادها به تماشاگران نشان می‌داد. در چادر V.I.P. تنها چند نفر نشسته بودند و در میانه‌ی مسابقه، موسس D.S.A، دکتر اسکات رفسلند[20] به سخنر‌انی پرداخت. او اولین پخش زنده‌ی مسابقات پرواز پهپاد را در شبکه‌ی ESPN، مشهورترین شبکه‌ی ورزشی آمریکا، تبریک گفت و این مسابقه را [21]«Nascar جدید» نامید.

با این حال مسابقه در نهایت به فاجعه‌ای تمام‌عیار انجامید؛ چرا که ایرادات احتمالی پیش‌بینی نشده بودند. برعکس برادران رایت که مشکلات فنی خود را پیش از پرواز در مراتع چرای اهایو برطرف کرده بودند، به نظر می‌رسید چندین و چند مشکل ابتدایی برای نخستین‌بار در مسیر مسابقه گریبان‌گیر برگزارکنندگان شده است. بیش از هر چیز، وای‌فای گوشی‌های تماشاگران، فرکانس‌های رادیویی مورد نیاز را برای برقراری ارتباط بین خلبان‌ها و پهپادهایشان بند آورده بود. ایجاد کانال‌های رادیویی جدید و حفظ آن‌ها هم به‌وضوح کار ساده‌ای نبود. با افزایش این تداخل‌ها، امواج پهپادها نیز دچار اختلال می‌شدند و ایجاد کانال‌های برقراری ارتباط تازه با دردسر زیادی همراه بود. از طرفی صفحه‌ی مانیتوری که مسابقه را از نگاه پهپادها نشان می‌داد مرتب خاموش و روشن می‌شد و برفک نشان می‌داد. گزارشگر مرتب به تماشاگران می‌گفت: «اگر نسخه‌ی وای‌فای گوشی‌هایتان ۵.۸ است، آن را خاموش کنید… در کانال RF به مشکل برخورده‌ایم…لطفا هات‌اسپات و وای‌فای گوشی‌هایتان را خاموش کنید… تصاویر به مانیتور داورها برگشته؟ کارمان را که شروع کنیم مسابقه‌ی بی‌نظیری برگزار خواهد شد… تقاضا داریم وای‌فای گوشی‌هایتان را خاموش کنید!»

پهپادها تصادف می‌کردند و از مسیر خارج می‌شدند. پهپاد جردن مستقیم به سازه‌ی بالای خط پایان خورد و همان‌جا گیر کرد. جردن مجبور شد از سازه بالا برود تا پهپادش را رها کند. روز قبل، زک با هواپیما خودش را از اورنج کانتی به نیویوک رسانده و در میانه‌ی خواب و بیداری در دور مقدماتی شرکت کرده بود، چرا که مستقیم از مراسم ازدواج دوستی می‌آمد که در آن ساقدوش داماد بود. حالا، در حالی‌که با کم‌خوابی دست‌وپنجه نرم می‌کرد، اطراف را نادیده گرفته و فکرش را به پرواز سپرده بود. در آخرین دور مسابقه، او روی سکوی خلبان‌ها نشسته بود و خودش را با تصویری که از عینک هوشمند می‌دید تکان می‌داد. در نهایت نه‌تنها جایزه‌ی اصلیِ ده هزار دلاری به او رسید، بلکه جایزه‌ی دو هزار دلاری رقابت‌ فری‌استایل را نیز از آن خود کرد. با تمام این اوصاف در پایان روز اکثر تماشاگران با نارضایتی از محل مسابقه خارج شدند. به نظر می‌رسید بعد از این مسابقه کار انجمن ورزش‌های هوایی تمام است.

برای ملاقات با جردن، زک و ترویس راهی فورت‌کالینز شدم. خانه‌شان در منطقه‌ای قرار داشت که بی‌شباهت به مزرعه نبود. حدود ساعت یازده صبح به خانه‌شان رسیدم تا کسی را از خواب بیدار نکنم. زک هم قرار بود آن‌جا باشد، اما لحظه‌ی آحر تصمیم گرفته بود برای حضور در مسابقه‌ی پرواز پهپاد به سئول برود؛ آن هم نه به عنوان شرکت‌کننده، بلکه به عنوان مهمان ویژه‌ی این مسابقات. جردن از من خواست کفش‌هایم را دربیاروم. خانه‌شان هیچ شباهتی به خانه‌ی پرهرچ‌ومرج من در ۲۶ سالگی نداشت و از نظم و ترتیب آن حسابی جا خوردم.

قفسه‌ای به ارتفاع هشت فوت، مملو از کاپ‌‌های و جام‌های گوناگون، فضای نشیمن را تحت‌شعاع خود قرار داده بود. جام‌ها به مسابقات فینیکس، دیترویت، اورلاندو، لوییویل، دوبی و چند شهر دیگر تعلق داشتند. بعضی از جوایز چهار فوت ارتفاع داشتند و آدم را یاد مجسمه‌های برانکوشی[22] می‌انداختند. اول از همه من را به زیرزمین بردند؛ جایی که قلب خانه محسوب می‌شد. ده‌ها میلیون زیرزمین این چنینی در آمریکا وجود دارد؛ کف موکت‌پوش، دیوارهای سیمانی، پنجره‌ی قدی رو به چاه پنجره[23]، کانال‌ها و لوله‌های روی سقف، آب گرم‌کن گوشه‌ی دیوار و مهم‌تر از همه، احساس مشترک سرپناهی که برای مدتی از دید خانواده پنهان نگهتان می‌دارد. با این حال در این زیرزمین خاص وزوز دائمی کشف، اختراع و جاه‌طلبی به گوش می‌رسد که احتمالا برای برادران رایت صدای آشناست. روی دیوار به جای پوستر خوانندها و تابلوهای راهنمایی و رانندگی، چند برگ چک بزرگ و تقلبی آویزان بود؛ از آن‌هایی که در عکاسی‌های خبری به دست برندگان مسابقات می‌دهند. روی چندتایشان لوگوی مسابقات پرواز به چشم می‌خورد و بیشتر آن‌ها عددی چهار رقمی را نشان می‌داد.

از زمین تا سقف با قفسه‌هایی مملو از پهپادهای پوشیده شده که اجزای آن‌ها به نفع هواپیمای دیگری به غارت رفته بود. جردن برایم گفت: «بیشتر این‌ها فرزندخوانده‌های ناخلفی هستند که آن‌طور که ما دلمان می‌خواست کار نکردند. این کوادکوپتری که این‌جا می‌بینی اولین هواپیمای تک‌سرنشین من بود که قابش را با پرینتر سه‌بعدی ساختم. هنوز خطی که پرینتر روی‌ هرکدام از صفحه‌ها انداخته معلوم است. توی تمام آن پانزده‌، بیست‌تا کارتن شیر کنار دیوار هم پر از ملخ است. شاید تا حالا هزارتا ملخ دور انداخته باشیم. آن‌ جعبه هم پر از ملخ‌هایی است که کارخانه‌ی ملخ‌سازی اسپانسرمان بهمان داده.»

او یکی از بسته‌ها را نشانم می‌دهد؛ روی آن تصویری از سر خندان خودش و زک روی بادکنک‌های قرمز و آبی نقش بسته است. بسته من را یاد جعبه‌های غلات صبحانه‌ی قدیمی می‌اندازد.

همه‌جا پر بود از وسایل گوناگون: ابزار لحیم‌کاری، حلقه‌های سیم و سیم رابط، جعبه‌های پر از باطری با طول عمرهای متفاوت، موتور‌های کوادکوپتر، کنسول‌های هدایت‌گر هواپیما، عینک‌های F.P.V. با نام تجاری فت شارک[24](اصلی‌ترین تولیدکننده‌ی این عینک‌ها)، کوادکوپترهایی در اندازه‌های گوناگون، حتی آن‌قدر کوچک که در جیبتان جا بگیرد. خلبان‌ها با استفاده از این مینی‌کوادها، نشیمن و آشپزخانه‌شان را از دید یک حشره به تصویر می‌کشند. آن‌ها پهپادهای کوچک را از بین پایه‌های صندلی و مبلمان خانه عبور می‌دهند و اطراف شیشه‌ی کره‌ی بادام‌زمینی روی میز آشپزخانه به پرواز درمی‌آورند. تنوع و تعداد ابزار تکنولوژیک، به زیرزمین حال‌وهوای کارگاهی سحرآمیز بخشیده بود. کنار دیوار، جام چند طبقه‌ای قرار داشت که به نظر می‌آمد سرجایش نیست.

ترویس جام را نشان داد و گفت: «یک شب دور هم نشسته بودیم و حرف می‌زدیم، بعد چشممان به جام افتاد و فکر کردیم شاید بشود به پرواز درآوردش. موتور و ملخ را روی‌اش نصب کردیم و روز بعد پراندیمش. به عنوان جامی با سه فوت ارتفاع و وزن زیاد، بهتر از تصورمان به پرواز درآمد.»

برنامه‌ی روزانه‌ی ترویس، زک و جردن به طور معمول پیرامون پرواز پهپادهایشان می‌چرخد، به همین خاطر بعد از آن‌که نهارمان در ساندویچی کوچکی در فورت‌کالینز(با میز و صندلی‌های چوبی، ساندویچ‌های مخلوط بزرگ و نوشابه‌های دست‌ساز) تمام شد، با سوباروی[25] نوی ترویس به سمت جنگل ملی روزولت[26] و رودخانه‌ی کش لپودر راه افتادیم. رودخانه که به پودِر[27] مشهور است، یکی از مهم‌ترین مناطق صید قزل‌آلا در کل ایالت محسوب می‌شود و از آن‌جایی که در طول آن هر یک‌چهارم مایل مکان مناسبی برای ماهی‌گیری وجود دارد، یکی از رودخانه‌های محبوب ماهی‌گیران است. ماشین را در خاکی باریکی کنار دره پارک کردیم. خلبان‌ها ابزارشان را از صندوق عقب بیرون آوردند، عینک‌هایشان را به چشم زدند و پهپادهایشان را به پرواز درآوردند. شکل و شمایل صخره‌های کوهستان آدم را یاد کتاب‌های کتابخانه‌ای می‌انداخت که هر کدام به یک سمت ولو شده و گاه بینشان عطف دسته‌های منظم کتاب پیدا بود. پهپادها با فاصله‌ای نفس‌گیر از بین تخته‌های عمودی سنگ ویراژ دادند و همان‌طور که صدای بلند و چرخ‌خیاطی‌وار موتورها هر لحظه اوج می‌گرفت، علف‌زار روی شیب کوهستان را به نرمی خراشیدند و پیش رفتند.

خلبان‌ها عینک اضافه آورده بودند تا من هم امکان تماشای پرواز را داشته باشم. حین تماشا روی کاپوت نشستم و با تمام قوا به ماشین چنگ زدم. عینک  F.P.V با هر شیرجه و سقوط هواپیما، ذهن ناآشنای من را با وحشت مرگ غافلگیر می‌کرد. بعد از چند دقیقه از فرط اضطراب عینک را برداشتم و با خیال آسوده حرکت پهپادها را دنبال کردم. همان موقع بود که برای اولین بار سایه‌ی سیاه و مکعب‌وار صخره‌ها نظرم را جلب کرد. همان‌طور که جردن به خلبانی مشغول بود، ترویس برایم از دفعه‌ای گفت که هواپیمایش را به میان دسته‌ی غاز‌های در حال پرواز رانده بود و خرسی که یک‌بار بی‌هوا از پشت F.P.V به او زل زده بود. ترویس دوباره هواپیمای‌اش را به نزدیکی خرس هدایت کرده بود و خرس این‌بار توجهی نشان نداده بود.

هواپیمای جردن با دسته‌ای علف بلند برخورد و سقوط کرد. جردن عینکش را درآورد، از شیب تپه بالا رفت و با هواپیما، دوربین گوپرو و باطری بازگشت. تصادفی که به جدا شدن اجزای پهپاد منجر شود «حراجی حیاط[28]» نام دارد. از این اصطلاح در اسکی نیز برای توصیف حادثه‌ای که با پرتاب چوب اسکی همراه باشد استفاده می‌کنند. جردن به ورزش اسکی نیز علاقه‌مند است در نوجوانی به صورت جدی اسکی نمایشی را دنبال می‌کرد؛ تا این‌که در اثر حادثه‌ای زانو‌ی‌اش با سرش برخورد می‌کند به ناچار یک ماه در تخت‌خواب بستری می‌شود. هم‌چون بسیاری از خلبانان پهپاد، جردن آدرنالین ناشی از ورزش‌های پرخطر را با ورزشی جایگزین کرده است که در آن حادثه‌‌ای جدی متوجه ورزشکار نیست.

صبح روز بعد سروکله‌ی زک پیدا شد. گرچه تمام شب را در هواپیما گذارنده بود، اما به نظر می‌رسید در هر نقطه‌ی زمین که باشد، اختلاف ساعت بر او تاثیری ندارد. او تی‌شرت و شلوار بگی به تن داشت و روی شلوارش ردیف سفیدی از علامت فیلم سربازان سفینه[29] به چشم می‌خورد. زک روی مبلی در نشیمن خانه لم داد و از کره‌ی جنوبی به خاطر استقبال از تکنولوژی‌های نوظهور تعریف و تمجید کرد. دولت کره، پارکی در حومه‌ی سئول ساخته بود که در آن به طور منظم مسابقات پرواز پهپاد برگزار می‌شد و هزاران شرکت‌کننده داشت. به علاوه در مدارس کره‌ی جنوبی، پرواز پهپاد یکی از سرفصل‌های [30]STEM محسوب می‌شد. او سئول را این‌گونه توصیف کرد: «مردم خوش‌برخورد، غذای فوق‌العاده، خوش‌گذرانی‌های شبانه در میدان تایمز سئول، چندین هزار طرفدار مسابقات پرواز پهپاد… به نظرم کره‌ی جنوبی یکی از بهترین کشورها برای پهپادها است. به طور میانگین قوی‌ترین خلبان‌های جهان از آن‌جا می‌آیند. در مسابقات بیشتر از همه از آن‌ها می‌ترسم.»

ویدیویی در اینترنت دیده بودم که دلم می‌خواست توضیحات زک را در موردش بشنوم؛ مسابقه‌ای بین پهپاد و ماشین الکتریکی که زک در آن خلبانی پهپاد را برعهده داشت.

زک خندیدو گفت: «آره… تجربه‌ی بی‌نظیری بود.  تابستان گذشته در رد هوکِ[31] بروکلین طی دو روز مسابقات فرمول E برگزار شد. به عنوان برنامه‌ی ویژه در روز آخر با یکی از پهپادها ساخت خودمان و یک ماشین الکتریکی مسابقه دادیم. مساحت هواپیما حدود سه فوت بود، چهل پوند وزن داشت و وقت پرواز غرش ترسناکی از آن بلند می‌شد؛ انگار که دارد هوا را می‌شکافد. سرعتش به ۱۱۰ مایل می‌رسید. پهپادها تقریبا بلافاصله شتاب می‌گیرند و برای رسیدن به نهایت سرعتشان به زمان نیاز ندارند، به همین خاطر مسابقه که شروع شد با چنان سرعتی ماشین الکتریکی را پشت سر گذاشتم که ماشین به‌نظر بی‌حرکت می‌آمد. همه‌چیز خوب پیش می‌رفت تا این‌که هواپیما کم‌کم منحرف شد؛ موتور به اندازه‌ی کافی بزرگ نبود و از آن‌جایی که سیستم برای هواپیمای به این سنگینی طراحی نشده بود، دیگر نمی‌توانست سرعت را تاب بیاورد. نمی‌توانستم هواپیما را سالم فرود بیاورم، به همین خاطر ارتفاعش را تا حد امکان بالا بردم و بعد درست وسط مسیر مسابقه زمین زدمش. هواپیما هزار تکه شد، اما دست‌کم بلندترین تشویق را در تمام مسابقات از تماشاگران گرفت.»

زک و جردن محدودیتی برای سفر کردن ندارند؛ چرا که از شرکتی به نام DRL(مخفف [32]Drone Racing League) حقوق قابل توجهی می‌گیرند. قهرمان مسابقات سالانه با این شرکت قراردادی شش رقمی می‌بندد و باقی قهرمانان با رقمی کمتر به استخدام شرکت درمی‌آیند. بیش از دوجین از خلبانان جوان پهپادها برای شرکت DRL کار می‌کنند. با وجود این‌که DRL اتحادیه به حساب می‌آید، اما هیچ سازمان دیگری در تملک آن نیست. این شرکت به طور عمده به برگزاری مسابقات پرواز پهپاد مشغول است با فروش اجازه‌ی پخش این مسابقات به شبکه‌ی ESPN و شبکه‌های مشابه در ۷۵ کشور جهان، موفق به جذب حدود پنجاه میلیون مخاطب شده است.

از دیگر مسئولیت‌های DRL پشتیبانی فنی مسابقاتی است که برگزار می‌کند. برای پیشگیری از مزیت‌های احتمالی پهپادها نسبت به یک‌دیگر، خلبان‌ها با پهپادهای مشابهی که توسط این شرکت ساخته شده در مسابقات شرکت می‌کنند. مهندسان DRL در کنار طراحی و ساخت مسیرهای مسابقه، دسترسی خلبانان را به فناوری هدایت رادیویی فراهم می‌کنند. نوآوری‌های DRL در این زمینه امکان پرواز در مسیرهای خارج از دیدرس را برای پهپادها به‌وجود آورده است. معمولا وقتی مانعی هم‌چون دیوار بین منبع سینگال‌های رادیویی و پهپاد قرار می‌گیرد، ارتباط قطع می‌شود و پهپاد سقوط می‌کند. در مسیرهای مسابقات DRL، پهپادها می‌توانند از دایره‌ی دید خارج شوند، به مسیرهای مجاور بروند و باز در مسیر اصلی، مقابل تماشاگرانی که پشت توری‌های محافظ نشسته‌اند، به پرواز ادامه دهند. علاوه بر این، شرکت DRL موفق به حل یکی ار مشکلات اصلی مسابقات شده است؛ تداخل امواج RF و امواج گوشی‌های تماشاگران، که پیش‌تر در مسابقات جزیره‌ی گاورنرز مشکل‌ساز شده بود. راه‌حل مهندسان DRL برای حل این مشکل از اسرار شرکت به حساب می‌آید.

در نیمه‌ی اول هر سال، خلبان‌های DRL برای حضور در مسابقاتی که به حمایت این شرکت برگزار می‌شود، به بخش‌های مختلف آمریکا و حتی جهان سفر می‌کنند. برندگان این مسابقات به مرحله‌ی یک‌چهارم نهایی و نیمه‌نهایی می‌روند. خلبان‌های منتخب این دوره در کنار خلبان‌هایی که به دلایل دیگر واجد شرایط محسوب می‌شوند در مسابقه‌ی قهرمانی شرکت می‌کنند. این رخ‌داد به قصد پخش در تلویزیون برگزار می‌شود، اما برای خلبان‌ها مسابقه‌ای جدی است. در مسابقه‌ی قهرمانی ۲۰۱۶ که در کارخانه‌ی فلزکاری متروکه‌ای در دیترویت برگزار شد، جردن به مقام اول رسید. در مسابقه‌ی قهرمانی ۲۰۱۷ نیز با حضور در کاخ الکساندرا –دالانی برای نمایش عصر ویکتوریایی در لندن– از مقام خود دفاع کرد.

مسابقه‌ی قهرمانی امسال در ماه ژوئن برگزار و با شش هفته تأخیر از شبکه‌ی ESPN پخش شد. مانند بسیاری از رخ‌دادهای ورزشی در تلویزیون، در مسابقه‌ی قهرمانی DRL نیز جلوه‌های ویژه برای سرگرمی مخاطب ساخته می‌شود، با این حال مهارت شرکت‌کنندگان در خلبانی چشم‌گیرتر از آن است که حقه‌ی تصویری به حساب بیاید. دو مرد با تی‌شرت‌های آستین‌کوتاه به گزارشگری مشغولند و زنی جوان با موهای طلایی در فاصله‌ی بین هر دور به زمین می‌رود و با شرکت‌کنندگان مصاحبه می‌کند. نام شش خلبانی که به مسابقه‌ی قهرمانی رسیده‌اند به این شرح است: جردن/JET با پهپاد قرمز، زک/ A_Nub با پهپاد سفید، Gab707 از مونترال با پهپاد زرد، وایلد ویلی از آتلانتا با پهپاد صورتی، دانکن از فرانسه با پهپاد سبز و FPVProvo از یوتا با پهپاد آبی. FPVProvo که ۳۹ سال دارد و با اختلاف مسن‌ترین شرکت‌کننده‌ی مسابقه محسوب می‌شود. در هر پهپاد نزدیک به دویست چراغ ال.ای.دی تعبیه شده است تا رنگ هر شرکت‌کننده به راحتی قابل تشحیص باشد. این رخ‌داد در هفت دور پیاپی برگزار می‌شود. به برنده‌ی هر دور ده امتیاز تعلق می‌گیرد و امتیاز بقیه به ترتیب از نفر دوم تا ششم کاهش می‌یابد. خلبانی که تا پایان دور هفتم بیش‌ترین امتیاز را دریافت کند برنده است.

تمام موانع و دروازهای مسیر مسابقه به کمک نورپردازی مشخص شده‌اند. نورافکن‌های متحرک به فضای کم‌نور کاخ الکساندرا حال و هوای روح‌نوازی بخشیده است. در مسیری دایروی که به صورت عمودی تا سقف تالار اصلی پیش می‌رود، سه دروازه در نقاط مختلف قرار دارد. از آن‌جایی که سقف تالار گنبدی است، خلبان‌ها به ناچار با جهش معکوس –حرکتی بسیار پیچیده و دلهره‌آور– پهپادشان از میان دروازه‌ها عبور می‌دهند. پهپادها به صورت عمودی از انتهای هر دروازه ظاهر می‌شوند، با سرعت به سمت خط پایان می‌تازند و در توری محافظ گیر می‌افتند.

برای دنبال‌کردن پهپادها در هر دور مسابقه، فقط کافی است رنگ هر خلبان را به خاطر بسپارید. پس از جهش از سکوی پرتاب، هر هواپیما با سرعت هشتاد مایل بر ساعت پیش می‌رود و مسیری رنگی پشت خود جا می‌گذارد. برنده‌ی دور اول جردن/JET و دور دوم Gab707 بود. روی بروشور معرفی شرکت‌کنندگان –از آن‌هایی که در مسابقات المپیک بین تماشاگران پخش می‌کنند– تصویر جردن به چشم می‌خورد که در خانه‌ی پدری‌اش در سیاتل، به همراه والدین خنده‌روی‌اش مشغول خوردن سوشی است. Gab707 که صورت جوان و لاغر، موهای دم‌اسبی و لهجه‌ی کانادایی‌اش جلب‌ توجه می‌کند، در تصویر بروشور روی قله‌ی یکی از کوه‌های برف‌زده‌ی شمالی ایستاده و در مورد سبک پرواز نرم و بدون شتابش صحبت می‌کند. در مرحله‌ی سوم هواپیمای Gab707 به یکی از دروازه‌ها برخورد می‌کند و از آن دور خارج می‌شود. همین اتفاق در مرحله‌ی چهارم برای جردن می‌افتد. او برنده‌ی دور پنجم است، با این حال در دور ششم هواپیمایش پس از خروج حلقه‌ای با تکنیک جهش معکوس، به دروازه برخورد می‌کند و روی زمین می‌افتد. در این میان چهار خلبان دیگر بر سر مقام سوم مبارزه می‌کنند. زک/ A_Nubدر دو مرحله مقام دوم را کسب می‌کند، با این حال در مراحل دیگر سه مرتبه هواپیمای‌اش را زمین می‌زند. وقتی بین مراحل عینک را از چشمانش برمی‌داشت، خشم و کلافگی از سر و روی‌اش می‌بارید.

در آخرین و تعیین‌کننده‌ترین مرحله، Gab707 در بیشتر مسیر پیشتاز است. در حالی که هر شش هواپیما به سمت حلقه‌ی معکوس پیش می‌روند، جردن از بقیه پیشی می‌گیرد. Gab707 زودتر از حلقه عبور می‌کند، اما جردن با چرخشی دشوار از دروازه می‌گذرد، با شتاب هواپیمای گب را پشت سر می‌گذارد و نیم‌ثانیه زودتر از آن، به خط پایان می‌رسد. او نامطمئن از برنده‌شندنش عینکش را برمی‌دارد، اما بلافاصله دستانش را با خوشحالی بالا می‌برد. در پایان، مقام دوم به Gab707 و مقام سوم به وایلد ویلی می‌رسد. پخش مسابقه در تلویزیون، به همراه آگهی‌های بازرگانی بیمه‌ی آلیانز، ساعت سواچ، نیکو ایر[33](شرکت سازنده‌ی کوادکوپتر) و قهوه‌ی فورتو، تنها یک ساعت زمان می‌برد.

نیکلاس هورباچسوکی[34]، مدیر عامل سی‌وچند ساله‌ی DRL، با خط‌ ریش بلند و موهای فندقی که به عقب شانه کرده، یادآور ستاره‌های فیلم‌های وسترن دهه‌ی پنجاه است. او در سال ۲۰۱۵ شرکت DRL را تأسیس و کمی بعد دفتر مرکزی را در خیابان بیست‌وهفتم غربی منهتن افتتاح کرد. سرمایه‌گذاران از ایده‌ی پخش تلویزیونی مسابقات پرواز پهپاد خوششان آمد و طولی نکشید که ده‌ها میلیون دلار وارد این شرکت شد. هورباچسوکی برای رفع مشکلات فنی شرکتی را به مدیریت رایان گری[35] خریداری کرد. رایان گری –مهم‌ترین کارمند کنونی DRL– طراحی جوان، مرتب و عینکی است که با آستین‌های بالازده و سرووضع دهه‌ی پنجاهی، به نظر می‌رسد از روزهای آغازین ناسا به زمان ما تله‌پورت شده باشد.

پس از بازگشت از کلرادو به دفتر آن‌ها سری زدم. به محض خروج از آسانسور، چیزی در سمت راستتتان جلب توجه می‌کند که در نگاه اول قابل شناسایی نیست. آن چیز در حقیقت بقایای سفینه‌ای فضایی است که در دکور مسابقات از آن استفاده می‌شود. محل کار شرکت سالنی فراخ با سقف بلند است، میزهای کار کنار دیوار قرار گرفته‌اند و سطل‌های زباله‌ی پلاستیکی پر است از وسایلی شبیه به آن‌چه که در زیرزمین خانه‌ی بچه‌ها در فورت‌کالینز دیده بودم. روی میزهای کار نمونه‌ی پهپادهایی قرار دارد که در مسابقات DRL به کار می‌روند. به نظر از پهپادهای دست‌سازی که قبلا دیده بودم بزرگ‌تر می‌آیند، ظاهری حشره‌وار دارند و شکل قاب‌های‌شان ملخ را به ذهن می‌آورد. نزدیک به دوجین کارمند در دفترهای نیویورک و سانتا کروز DRL به کار مشغولند و چنان‌که از ظاهرشان پیداست همگی زیر چهل سال دارند.

هورباچسوکی و گری برایم از نحوه‌ی ساخت پهپادها، طراحی مسیرهای مسابقه(که بین خودشان به آن‌ها خطوط تماس می‌گویند) و دیده‌بانی خلبان‌‌ها می‌گویند. بنا به گفته‌ی آن‌ها در حال حاضر حدود پنجاه خلبان مسابقه‌ای حرفه‌ای در جهان وجود دارد. خلبان‌های در حال تعلیم می‌توانند شبیه‌ساز مسابقات را دانلود کنند و پرواز در شرایط محیطی و زمانی مسابقات حرفه‌ای را تجربه کنند. منتخبی از این خلبان‌ها می‌توانند در مسابقات آنلاین شرکت می‌کنند و برنده‌ی جایزه‌ی هفتادوپنج‌هزار دلاری شوند. از دیگر فعالیت‌های شرکت بررسی ویدیوهایی است که خلبان‌ها با دوربین گوپرو تهیه و برای آن‌ها ارسال می‌کنند. فعالیت‌های آنلاین این‌چنینی به کشف استعدادهای نوظهور در مقیاس جهانی منجر می‌شود.

هورباچسوکی می‌گوید: «در آغاز، لیگ‌های مسابقات پرواز درکی از مشکلات برگزاری نداشتند. این مسابقات قرار نیست جای Nascar را بگیرند. نمی‌شود ورزشی را که از پیش وجود داشته برداشت و اتومبیل را با پهپاد جای‌گزین کرد. این ورزش از آینده می‌آید. از مدت‌ها پیش در فضای سایبری و فیلم‌ها، مردم با این‌جور ورزش‌های آینده‌محور آشنا شده‌اند.»

گری ادامه می‌دهد: «بازی‌های کامپیوتری و فیلم‌های علمی‌-تخیلی کلاسیک با جلوه‌های ویژه‌ی سنگین، ذهن مخاطبان این مسابقات را از پیش آماده کرده. آن‌ها مسابقات پرواز پاد را در فیلم «جنگ ستارگان: تهدید شبح» دیده‌اند و به یاد «بازگشت جدای» و تعقیب اسپیدر-بایک در جنگل اندور می‌افتند.»

هورباچسوکی می‌گوید: «راه‌اندازی مسابقات پرواز پهپاد فرقی با داستان‌های علمی‌تخیلی ندارد.»

گری حرفش را قطع می‌کند: «پیش از آن‌که DRL فعالیتش را شروع کند، تماشاگرانی که به مسابقات می‌آمدند، می‌گفتند: آن‌قدرها هم که شنیده بودم شبیه به جنگ ستارگان نبود.»

هورباچسوکی می‌گوید: «پیش از این‌که سراغ این شغل بیایم، یکی از پرآمدترین مأمورهای مسابقات بامانع تاف مادر[36] بودم، به همین خاطر خوب می‌دانم چطور می‌شود ورزشی نوظهور را از هیچ به اوج رساند. با این حال اگر می‌دانستم مجبوریم با دست‌های خودمان تکنولوژی را به جلو ببریم، محال بود به این کار تن دهم.»

گری ادامه می‌دهد: «اولین‌بار که توانستیم مسیری بی‌عیب‌ونقص، در عین حال پیچیده و هیجان‌انگیز بسازیم، برای مسابقات ۲۰۱۶ و در استادیوم دلفین‌های میامی بود. مسیر مسابقه از میان سکوی تماشاگران می‌گذشت، بعد پایین می‌رفت و از تونل‌ها و پیچ‌وخم‌‌های استادیوم عبور می‌کرد. به هم نگاه کردیم و گفتیم: هیچ‌کس تابه‌حال چنین مسیری نساخته…»

هورباچسوکی می‌گوید: «رایان یک‌جورهایی داوینچی دنیای پهپادها است. در طول کار به تکنولوژی‌هایی رسیدیم که پیش از ما کشف نشده بود؛ شبیه به کاری که مسابقات اتومبیل‌رانی «لو مان» با ترمز دیسکی کرد.»

گری می‌‌‌‌‌گوید: «به‌علاوه، در کار حسابی بهمان خوش می‌گذرد. تابستان گذشته رکورد جهانی گینس را برای بیش‌ترین سرعت پرواز با کوادکوپتر باطری‌خور کنترلی ثبت کردیم، آن هم فقط برای این‌که ثابت کنیم می‌توانیم. کوادکوپتر را در پاک کانینگهمِ کویینز به پرواز درآوردیم. آدم‌های گینس خیلی دقیق و وسواسی بودند؛ سروقت آمدند، همه‌چیز را به دقت بررسی کردند و حتی با خودشان متخصص سرعت‌سنجی آوردند. از آن‌جایی که در تلاش‌های قبلی‌مان کوادکوپتر زیر بار انرژی بالا تاب نیاورده و آتش گرفته بود، کوادکوپتری مخصوص ساخته بودیم تا دچار مشکلات احتمالی نشود. این‌بار همه‌چیز بدون مشکل پیش رفت؛ کوادکوپتر به هوا رفت و مسیر صد متری را با چنان سرعتی طی کرد که نگاه‌ها از آن جا ماند. متوسط سرعت، بالای ۵/۱۶۳ مایل بر ساعت بود و در سریع‌ترین حالت تقریبا به ۱۸۰ می‌رسید.»

هورباچسوکی ادامه می‌دهد: «شبیه به قسمت اول جنگ ستارگان بود، آن‌جا که استارکروزر به سرعت نور می‌رسد. این دقیقا همان کاری است که قصد انجامش را داریم؛ علمی‌-تخیلی را به جهان واقعی بیاوریم و با ربات‌های پرنده‌ی فوق پیشرفته و فوق حرفه‌ای جهان را شگفت‌زده کنیم.»

یک سال پیش، پهپادی با پنجره‌ی فروشگاه کیت اسپید –واقع در تقاطع خیابان مرسر و بروم، محله‌ی سوهو– تصادف کرد. این حادثه در روز چهارم جولای، ساعت هشت‌ونیم شب رخ داد. پلیس نیویورک خاطی را پیدا نکرد و فروشندگان مغازه نیز، که به کیف‌های دستی گران‌قیمتش مشهور است، به شخص به‌خصوصی مشکوک نبودند. پیش از آن چیزی راجع به حوادث ناشی از پهپادها نشنیده بودم، اما طولی نکشید که این اتفاق تکرار شد. در ماه سپتامبر، پهپادی که از دیدرس خلبانش خارج شده بود با هلیکوپتر بلک هاک ارتش برخورد کرد که مشغول دیدبانی بر فراز آب‌های استتن آیلند بود. هلیکوپتر به سلامت فرود آمد، با این حال سازمان ایمنی حمل‌ونقل ملی برای اولین‌بار به تحقیق در مورد حادثه‌ای پرداخت که پهپاد در آن دخیل بود. در ماه اکتبر، هواپیمای مسافربری اسکای‌جت در فرودگاه بین‌المللی ژان لساژِ شهر کبک مشغول فرود بود که پهپادی با بال آن برخورد کرد. این اولین تصادف تأییدشده بین هواپیمای تجاری و پهپاد بود و آسیب، صدمه و مظنونی در پی نداشت.

اداره‌ی هوانوردی فدرال آمریکا طی قانونی جدید ثبت تمام پهپادها با وزن نیم تا پنجاه‌وپنج پوند را ضروری اعلام کرد، اما این قانون به ندرت جدی گرفته می‌شود. بر اساس قوانین [37]F.A.A.، اگر در اثر حادثه با پهپاد به اموال شخصی صدمه وارد شود، خلبان موظف است حادثه را گزارش دهد، گرچه این قانون نیز نادیده گرفته می‌شود. از آن‌جایی که روی بیش‌تر پهپادها شماره‌ی ثبت خلبان وجود ندارد، بیش‌تر حوادث ناشی از آن‌ها بدون سرنخ می‌مانند. به‌علاوه، گزارش‌های فراوانی مبنی بر پرواز پهپادها برفراز جمعیت، در پنج‌مایلی فرودگاه‌ها، نزدیکی خانه‌ها و ارتفاعات بالاتر از چهارصد فوت به دست F.A.A می‌رسد که همگی بر خلاف قوانین است. فروش پهپادها با اهداف تفریحی و تجاری هر سال رشد چشمگیری دارد. بنا به پیشبینی F.A.A فروش این پهپادها تا سال ۲۰۲۰ به هفت میلیون در سال می‌رسد؛ ۳/۴ میلیون برای اهداف تفریحی و ۷/۲ میلیون برای اهداف تجاری.

کشاورزان برای بازدید از زمین‌ها و بررسی رشد محصولات در بخش‌هایی که دسترسی به آن‌ها دشوار است از پهپاد استفاده می‌کنند. سقف‌سازها با کمک پهپادها وضعیت پشت‌بام‌ها را بررسی می‌کنند. نظارت بر خطوط برق و آنتن‌های تلفن همراه توسط این پهپادها صورت می‌گیرد و آژانس‌های معاملات ملکی با استفاده از آن‌‌ها ویدیوهای هوایی چشم‌گیری از املاکشان می‌سازند. پهپادها در فیلم‌برداری‌های سینمایی و تلویزیونی کاربرد فراوانی دارند. در سال ۲۰۱۷ برای نخستین بار سازمان آتش‌نشانی نیویورک و لس‌آنجلس برای بررسی حوادث از پهپادها استفاده کرد. در بخشی از اجرای لیدی گاگا بین دو نیمه‌ی مسابقات سوپربول ۲۰۱۷، سیصد پهپاد هماهنگ با هم به پرواز درآمدند. در یکی از پارک‌های ایالتیِ غرب نیویورک، با کمک پهپاد، سگی که در چاله‌ای به دام افتاده بود نجات یافت. در لوییزیانا، دو نوجوان فراری از زندان نوجوانان، توسط پهپاد پیدا و به زندان بازگردانده شدند. پلیس با استفاده از پهپاد زوجی را در کالیفرنیا دستگیر و به توزیع مواد مخدر متهم کرد. یکی از شیرینی‌فروشی‌های دنور توسط پهپاد شیرینی‌های‌اش را به دست مشتری‌ها می‌رساند. در ماه مارچ ۲۰۱۷، آمازون با سیستم جدید پهپادی به نام پرایم ایر، اولین بسته را در آمریکا به دست مشتری رساند.

در تمام برهه‌های کلیدی تاریخ آمریکا، خلبانی و ملوانی به عنوان یکی از جذاب‌ترین مشاغل نقش پررنگی دارند. در دوره‌ای حدودا بیست‌ساله، ملوانان کشتی‌های بخار در رودخانه‌ی می‌سی‌سی‌پی، با مهارت بی‌نظیرشان در مسیریابی آن رودخانه‌ی پیوسته‌درتغییر، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بودند. همین جایگاه بود که یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان آمریکایی را سر زبان‌ها انداخت[38]. خلبان‌های جت جنگنده در طی جنگ سرد –کسانی که فضانوردان آینده بودند– جنبه‌ای تازه از جذابیت به خلبانی بخشیدند. نیکلاس هورباچسوکی خلبانی در مسابقات حرفه‌ای را «جذاب‌ترین شکل نرد بودن» توصیف می‌کند. شاید خلبانی پهپادها در آینده نسخه‌ای به همان اندازه جذاب از این مشاغل تاریخی بسازد. امروز، به علت قطع بودجه، خلبان‌های کمتری نسبت به گذشته در ارتش تعلیم می‌بینند و تجربه‌ی واقعی پرواز را کسب می‌کنند؛ در نتیجه دایره‌ی انتخاب خلبان‌های تجاری نیز روزبه‌روز محدودتر می‌شود. شاید روزی فرا برسد که همه‌ی ما سوار بر هواپیماهای تجاری باشیم و خلبان‌‌هایی آرام، مطمئن و حرفه‌ای، مستقر بر سطح زمین ما را هدایت کنند.

قطعا در آینده مشاغل بسیاری به مهارت خلبانی پهپاد نیاز خواهند داشت. در میان دوستان زک و جردن عده‌ی زیادی در مزارع کشت آووکادو، صنعت فیلم‌سازی و گروه‌های تجسس و نجات به فعالیت مشغولند. میلیون‌ها کودک تنها به کمک بازی‌های کامپیوتری مهارت‌های ابتدایی را برای پرواز پهپادها کسب می‌کنند. بچه‌ها عاشق پراندن پهپادها هستند. بسیاری از مردم آمریکا برای گذران زندگی شغلی سرگرم‌کننده و خوش‌آیند جست‌وجو می‌کنند. چرا از همین حالا، با کمک مدارس و برنامه‌های آموزشی، کودکان را برای پرواز امن و مسلط پهپادهای F.P.V آماده نکنیم؟ بد نیست کره‌ی جنوبی را الگو قرار دهیم. برای آینده‌ای که آسمانش پر از پهپاد است، باید از امروز آماده شد.

به گمان من دنیای صفحه‌های نمایش سرزمینی بدون مرز است؛ می‌توان مدت‌ها در آن باقی ماند و دلیلی برای خروج از آن وجود ندارد. این پدیده برای من خوش‌آیند نبود؛ چرا که واقعیت را می‌ستودم و به گمانم ارزشمندتر از آن بود که با واقعیت مجازی جای‌گزین شود. دلم برای بچه‌هایی که به این صفحات زل می‌زدند می‌سوخت، چرا که از لذت بازی در فضای باز بی‌بهره می‌ماندند. پیش از آن‌که سر و کارم به پهپادها بیافتم، فکرش را هم نمی‌کردم که از تصاویر غیر واقعی صفحه‌های نمایش می‌توان به دنیای حقیقی رسید. در تصوراتمان بارها به غول چراغ جادو فرمان داده‌ایم؛ در واقعیت نیز پرواز پهپاد شاید تداعی‌گر غول چراغ جادو باشد. دسترسی گسترده به پهپادها ناشی از عصری است که برای نخستین‌بار در آن واقعیت رنگی از تخیل می‌گیرد و توانایی‌های بشر را توسعه می‌دهد.

تمام بعدازظهر را در دره‌ی کش لپودر به همراه جردن و ترویس به پرواز گذراندیم و حین بازگشت، نور سرخ غروب هم‌چون شالی بر دره‌ها، دشت‌ها و تپه‌های پیرامون را افتاده بود. جردن که از پنجره‌ی اتومبیل به بیرون چشم دوخته بود با دست مناظر اطراف را نشان داد و گفت: «پرواز باعث می‌شود نسبت به این‌ها احساس تعلق کنم.»

وارد یکی از تقاطع‌ها شدیم و پشت چراغ چشمک‌زن توقف کردیم. او ادامه داد: «آن چراغ را ببین… تصور کن پهپادت را دور آن به پرواز دربیاوری و از هر طرف تماشای‌اش کنی… حتی از بالا. همیشه دلم می‌خواست هنر بخوانم و عکاسی کنم، با این حال به نوعی این رویا را به ثمر رسانده‌ام. با پهپادم قادرم چیزهایی را ببینیم که تا کنون کسی ندیده است.»


[1] Jordan Temkin

[2] Drone هواپیمای بدون سرنشین

[3] Cache la Poudre

[4] quadcopter

[5] Zachry Thayer

[6] Laguna Niguel

[7] عنوانی تمسخرآمیز که برای توصیف بی‌اهمیتی مسائل به کار می‌برند.

[8] Travis McIntyre

[9] تحقیق و توسعه

[10] Predator

[11] Reaper

[12] Fifth Avenue

[13] New Jersey

[14] Meadowlands

[15] Liberty Science Center

[16] Day of Drones

[17] Governor

[18] Wilbur Wright

[19] Hudson River

[20] Scot Refsland

[21] مسابقات مشهور اتومبیل‌رانی

[22]  کنستانتین برانکوشی، مجسمه‌ساز اهل رومانی.

چاهی به قطر چند متر که برای تأمین نور زیرزمین کمی پایین‌تر از سطح خانه حفر می‌شود.  [23]

[24] Fat Shark

[25] Subaru

[26] Roosevelt National Forest

[27] Pooder

: حراجی‌های در حیاط خانه‌ها برای فروش لوازم کهنه شکل می‌گیرد.yard sale [28]

 [29] فیلمی علمی-تخیلی، تولید سال ۱۹۹۷.

 [30] برنامه‌ای آموزشی در مدارس با رویکرد علمی، تکنولوژیک، مهدسی و ریاضیاتی.

[31] Red Hook

[32] لیگ مسابقات هواپیما یبدون سرنشین

[33] Nikko Air

[34] Nicholas Horbaczewski

[35] Ryan Gury

[36] Tough Mudderمسابقات استقامتی چندمرحله‌ای است که در مسیرهای ده تا دوازده مایلی با موانع مختلف توان روحی و جسمی شرکت‌کننده را به چالش می‌کشد.

[37] Federal Aviation Administration

[38]  نویسنده‌ی مقاله به مارک تواین، نویسنده‌ی مشهور آمریکایی اشاره می‌کند، که ملوان یکی از کشتی‌های بخار رودخانه‌ی می‌سی‌سی‌پی بود.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: نیلوفر شیرازیان
مشاهده نظرات

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر: