پاسخ های ارسال شده در انجمن

در حال نمایش 2 پاسخ ( از کل 2)
  • نویسنده
    پاسخ‌ها
  • در پاسخ به: بازی‌های داس #24584
    Blinkenlights
      • دستیار خون
      Up
      3
      Down
      ::

      آقا حضور ذهنم پایینه ولی کات‌سین پایانیِ قسمت اول استارکرفت یک بسیار به یاد ماندنیست. سخنرانی آرکتوروس منگسک بعد از متحد کردن بشریت. هعی. بلیزارد که به فنا رفت و حقشه امیدوارم منحل بشه، ولی یه زمان به جای این که یه مشت آدمای مارکتینگ و بیزینسی شرکتو بگردونن، یه عده عشق سای‌فای بودن که این داستانا رو می‌نوشتن و بازی می‌ساختن. نه مثل اون استارکرفت ۲ و دیابلو ۳ و ورلد آف وارکرفت جدیدا که همه رو از هم کپی پیست کردن فقط با ظاهر مختلف می‌دن بیرون. سنگین اتمسفر داشتن بازیای اون زمان. فک کنم دیابلو که اومد دیگه از داس گذشته بود و رو ویندوز منتشرش کردن ولی کل بازی یه طرف، اتمسفر سنگینش یه طرف. اتاقو تاریک کن، نور صفحه رو هم کم کن بشین دیابلو بازی کردن. اصلاً یه چیز دیگس بزرگوار.

      ولی وارکرفت ۲ که می‌گی عجیبه برام. اصلاً استراتژی‌های داس یکم وهمی بودن. یه بار نشستم پاش و سعی کردم بازی کنم. بعد طلاهای بیس اولم تموم شد، کلیک کردم کارگرام برن از یه بیس دیگه طلا بیارن. کارگرا هم نشستن بر و بر بهم نگاه کردن که چی می‌گی. فهمیدم باید هر کارگر رو دستی در طول نقشه هدایت کنم به سمت معدن طلا، بعد که طلا رو برداشت دوباره قدم به قدم برش گردونم خونه که طلاها رو بریزه تو انبار. یعنی اون حسی که رنگای وارکرفت ۳ تو چشمام ایجاد می‌کنن رو این بازی تو مغزم ایجاد کرد. بیخیالش شدم.

      البته Civilization رو دوست دارم. با این که اولیاش خیلی ساده و بدون رنگ و رو بودن ولی تو سادگیشون یه زیبایی خاصی هست. بردگیمی بودنش خیلی بیشتر تو چشم می‌زنه. یه بردگیم خیلی بزرگ. می‌شینم ترن پشت ترن واسه خودم سربازامو حرکت می‌دم و سربازخونه و انبار غله می‌سازم. تراپیوتیک اصلاً.

      نه با دسپرادوس خاطره دارم نه با کوماندوز. و اولین آینه تو دوک‌نوکم رو باید جامپ‌اسکیر حساب کرد حتی =)

      در پاسخ به: بازی‌های داس #22978
      Blinkenlights
        • دستیار خون
        Up
        5
        Down
        ::

        درود بر تو آقا. این تاپیکو آباد کنیم هر روز بیاییم توش بهره‌مند شیم.

        یه نکته این که من از سیستم شاک ۲ سنم کمتره، یعنی هیچوقت این بازیا رو تو زمان خودشون بازی نکردم. بازیای داس کل عمرم «قدیمی» محسوب می‌شدن.

        من دقیقاً یادم نیست چرا به بازیای قدیمی علاقه‌مند شدم، شاید چون هیچ‌وقت نه کنسول درست داشتم نه کامپیوتری که بتونه از پنج سال پیش به اینطرف رو اجرا کنه. (یا شاید چون رد آلرت ۳ فاکینگ ناامیدکننده بود) و خب بازی قدیمی برام هم معنی بود با داس، نینتندو مینتندو حالیم نبود اون زمان. یادمه راهنمایی که بودم این سایت رو کشف کردم و یه مدت طولانی یار تنهاییام بود.

        بازیای قدیمی، و هزار برابر بیشتر از اونا بازیای داس فارغ بودن از سبک و ژانر و هرگونه قید و بند. اگه سقف تکنولوژی این بود که من بتونم فلان تعداد پیکسل نشون بدم روی صفحه، اینا دماغشون می‌مالید به سقف. پشت تک تک ۶۴۰ در ۳۵۰ پیکسل روی صفحه جهانی از جنس کد بود که می‌شد توش غرق شد. پی‌سی گیمینگ یه غول بی‌شاخ و دمه و هنوزم حسی که داس می‌ده رو نمی‌شه از هیچ کنسول نسل دوم و سوم و چهارمی گرفت.

        خب حالا که متظاهر بودنم رو ثابت کردم بیایین از یه سری بازیا که تو خاطرم مونده بگم. شاهزادهٔ پارسی دهنم رو صاف می‌کرد و هیچوقت درکش نکردم. الآن که کمی در موردش می‌دونم حس می‌کنم خیلی بازی خوبی به نظر می‌آد و دوست دارم دوباره سراغش برم، ولی اون زمان گم و گور شدن تو مرحله و کنترل کردن اون یارو مرتیکه پدرم رو درمی‌آورد. این که پریدن توی یه بازی از پریدن تو دارک سولز سخت‌تر باشه دستاورد بزرگیه.

        دوک‌نوکم۳بعدی شاهکار بود. شوتر دوست نداشتم ولی دوک‌نوکم دوست داشتم. عاشق مرحله‌هاش بودم و پیدا کردن راهای مخفیش. هیچوقت از مرحلهٔ ۲ یا ۳ جلوتر نرفتم ولی تونل بالای دستشویی یا کمد مخفی توی اتاق آپارات رو زیستم. هر کس کارت رنگی پیدا کردن رو از بازیای شوتر حذف کرد یه انسان بی‌فرهنگه. لامصب چقدر هم تفنگ داشت. یادمه یه روز عموم دید و گفت «عه، دوم بازی می‌کنی؟» که باعث شد با مفهومی به اسم دوم هم آشنا بشم. اون زمان بازیش نکردم ولی، به نظرم عین دوک‌نوکم بود، ولی هر که دوم به من آموخت مرا بندهٔ خود کرد. مرسی دوک‌نوکم.

        احتمالاً بازی مورد علاقم سیم‌سیتی ۲۰۰۰ بود. هنوز هم توی اون سری اگه ولم کنی دیفالت می‌رم سراغ این. سیم‌سیتی اصلی بیش از حد قدیمیه، ۳۰۰۰ خیلی کارتونی و عجیب‌غریبه و ۴ هم بیش از حد پیچیدس و دنگ و فنگ داره. می‌تونی شهروند رو مستقیم کنترل کنی؟ ولم کن حاجی. می‌خوام منطقه صنعتی و مسکونی و تجاری بذارم و آتش‌نشانی و پلیس و مدرسه. بعد لم بدم و از نظم و ترتیبِ خطوط موازیِ زاویه دید ایزومتریک لذت ببرم. اولین بار که دانلودش کردم نتونستم سردربیارم ازش. خیابون می‌کشیدی، ساختمون می‌ذاشتی، بعد زمینو رنگ می‌کردی؟ بعدم هیچ اتفاقی نمی‌افتاد، هی یه صفحه برات باز می‌کرد و عکس روزنامه نشون می‌داد. ولی آدم فهیمی که همون سایت ذکر شده در بالا رو مدیریت می‌کرد کنار بیشتر بازیا یه ویدئوی کوتاه گیم‌پلی هم گذاشته بود. و من فهمیدم که آها باید برق بکشی و لولهٔ آب و فلان. هنوزم که هنوزه کل دانش من از سیم‌سیتی ۲۰۰۰ بر اساس چند دقیقهٔ اول اون ویدئوس. و در کل از بین این شبیه‌سازیا نه Theme Hospital به دلم نشست نه چیز دیگه‌ای. فقط بازی رو باز کن، کمترین درجهٔ سختی، بالاترین لول تکنولوژی، یه بیابونِ خالی و یه بعدازظهر از عمرت. بعدم زوم رو تا آخر ببر عقب و صفا کن.

        خیلی اهل RTS نبودم. یعنی بودما، ولی رد آلرت ۲ در مقایسه با وارکرفت ۱ و Command and Conquer در سطح انرژی هسته‌ای بود. حس می‌کردم دارم با چوب و سنگ نوک‌تیز بازی می‌کنم و الآن وقت ناهار می‌شه صدرا بیا ماموتتو بخور. تمدن‌باز نبودم حتی. از ۵ شروع کردم اون سری رو. هرچند ۳ هم کمی ور رفتم و خیلی فان به نظر می‌آد.

        علائدین و شیرشاه و جی‌تی‌ای و Digger هم بودن ولی اینا رو کوچیک‌تر بودم بازی می‌کردم و درکی نداشتم که داس چیه. بازی، بازی بود.

        از الآن هم بخوام بگم، خیلی کمتر از اونی که دوست دارم ازشون بازی کردم. یه بازی بود که مامانم سال‌ها (به معنای واقعی) برام تعریف می‌کرد که زمانی اداره می‌رفته و اونجا بازی می‌کرده، و توش یه سری موجود ریز می‌ریختن تو مرحله و باید هدایتشون می‌کردی به خروجی. وگرنه می‌ترکیدن. و من بعد از سال‌ها جستجو و شونصد بار کشف این که منظورش Bomberman نیست متوجه شدم Lemmings رو می‌گه. آقا لمینگز عالیه. هر کس بازی معمایی دوست دارد بازی کند. نسبتاً سادس ولی حجم مهارت و سرعت عمل و برنامه‌ریزی‌ای که می‌خواد فرای باوره. حتی توی همون مراحل اول.

        دوم رو دوست دارم منطقاً. هرچند بعد از این که یه بار Brutal Doom بازی کنی دیگه دست و دلت به اصل کاری نمی‌ره، ولی با این حال خداس و درود به جان رومرو و جان کارمک و این سریال کوفتیش چرا نمی‌آد پس. خاک بر سرت کنن کرونا. انی‌وی ۱۰/۱۰ حاضرم باز تو اون مرحلش که شبیه انبار فروشگاه شهرونده گم بشم.

        دگرفال هم که دنیاییه برا خودش. فقط توتوریالش رو تموم کردم، به شکل عجیبی سخت‌ترین بخشی بود که بازی کردم. بعدش یه ساعت رو نقشه دنبال یه شهر خاص گشتم و بین یه مشت ساختمون مکعب مستطیلی شبیه به هم دنبال مسافرخونه گشتم. اگه خدا بخواد یه روز چندتا ماد Quality of Life می‌زنم زیر بغل و دوباره می‌رم سراغش. همون بحث پیکسل و دنیا و اینا که بالا گفتم؟ همو.

        و آره فک کنم همینا رو یادم می‌آد. کس دیگه‌ای خاطرات مشابه داره؟ پست کنید که من بیکاریم اوج گرفته و فقط منتظرم یه نفر بیاد بحث ناتمام راه بندازیم سر این که اون کفتره توی مانکی‌آیلند قرمز بود یا آبی.

         

         

         

        آقا خیلی خوش گذشت من می‌رم تاپیک NES بزنم D:

      در حال نمایش 2 پاسخ ( از کل 2)