انجمن گفتگو نوشتن و نویسندگی شعر افسونگر آشفته

  • سازنده
    موضوع
  • #22406
    آرش میراحمدیان
      • پیشکار استخوان
      Up
      5
      Down
      ::

      سلام 😄 اینو چند ماه پیش نوشتم. راستش توضیح خاصی ندارم درباره‌ش. فقط خوبه که الان می‌تونم با آدم‌های بیشتری شر کنم و خیلی خوشحال می‌شم کامنت بگیرم.

      می‌خواهم از جنگل طره‌های سبزم بگذری
      بروی تا نهایت آبی‌ها، دریا
      آن‌جا که وصل می‌شود به آسمان.
      بنشین به تماشای گریستن زندگی، عهد بستی
      تا راوی ناگفته‌ها باشی.

      بگو از انتهای دنیا
      قصه‌ مسافری تنها، بیگانه
      کسی که زمینِ رویاهایش، سبز و آبی
      پیچ و واپیچِ درختْ در گردبادی که
      موی تاب‌خورده‌ی من بود.

      منم آن غرورِ زنده،
      قدم گذاشته در مسیر بی‌کرانه‌ها، ناممکن‌ها
      من همان آسمانم، دریای هوا.

      اما یک روزی رسید
      دیدم جهنمم، سرخ
      شراب خون روی سر و خون تیره در رگ.
      پس بریدم،
      برق تیغ، درخشش ابدی را
      -در ازای سیه خونِ ناپاک، عفونی
      آلوده به افیون رو‌ٔیای جدامانده از ذهن-
      به رگ‌های باریکم بخشید.

      آی راوی،
      صدای وهم رهایی را
      از میان مه صبح‌گاهان به گوشم برسان.
      بوسه‌ت اعتدالی‌ست برای جهنمِ من،
      تا نه جزای بی‌کسی باشد
      که پناهی تازه گردد برای سرمازدگان.

      پس همین لحظه بیا، تسکین باش
      بنشین و برایم قصه بگو
      «آیا بیرون از این کهکشان هم باران می‌بارد؟»

    در حال نمایش 1 پاسخ ( از کل 1)
    • نویسنده
      پاسخ‌ها
    • #22409
      م.ر ایدرم
        • ساکن: دارک سیتی
        • اوراکل
        Up
        5
        Down
        ::

        من خیلی شعر سرم نمی‌شه. خیلی که چه عرض کنم، اصلا سرم نمی‌شه. بنابراین صحبت تکنیکالی ندارم به اون صورت ولی نثر قضیه برام شبیه یه جور داستان کوتاه توالایت‌زونی بود.

      در حال نمایش 1 پاسخ ( از کل 1)
      • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.