فرهاد آذرنوا
مقالات
داستانها
پیشنهادها
کمی بعد گلوله نقرهای از روی بالشتکهای الکتریکیاش فرود آمد و روبهرویم در ایستگاه توقف کرد و من بدون معطلی از خط زرد و قرمز عبور کرده و وارد نزدیکترین کابین شدم. با تعجب متوجه شدم برای ساعت ۳ نیمه شب تعداد صندلیهای خالی بسیار کم است. با این حال تصمیم گرفتم بر روی مراحل کارم تمرکز کنم. پس روی نزدیکترین صندلی خالی کنار پیرزنی غرق در خواب نشستم و از جیب بزرگ پالتویم کتابچهی کوچکم را درآوردم. ادامه مطلب >
مشاهده بیشتر