آرمان سلاحورزی: پرندگان شر تصویر زیست در جهانی بیشینه است!
. به دید من همهی آدمهایی که دورهی نوجوانی و جوانیشان را در دههی هفتاد شمسی گذراندهاند، یک واقعیت خاص و مشترک را درک کردهاند. واقعیتی بیشینه را از سر گذراندهاند. واقعیتی که لحظهای استراحت به شما نمیدهد.
آرمان سلاحورزی(متولد سال 1365) فعّالِ ادبیات ژانری در ایران و از اولین نویسندههای جدیِ داستانهای علمیتخیلی، پانک و نوآر است. پروندهی پیشِ رو، شامل فرازهایی از «پرندگان شر»، رمان بلند آرمان سلاحورزی، و گفتوگویی با او در باب مسئلهی قصهنویسی علمیتخیلی و اهمیت حضور داستانهای ژانری با رویکرد تجربی و رادیکال در فضای خشک و ساکن ادبیات خلاقهی ایران خواهد بود.
سلاحورزی با سابقهی دو دوره داوری مرحلهی نهایی جایزهی «هنر و ادبیات گمانهزن» و ایفای نقش به عنوان دبیر این جایزه در آخرین دوره (سال 1391) از معدود فعالان جدی این عرصه به شمار میآید. همچنین در اولین سال برگزاری مسابقهی «ادبیات علمیتخیلی و فانتزی» در سال 1384 از داستان کوتاه سلاحورزی، «در انتظار آینده»، به عنوان داستان برگزیده در بخش نوآوری و سبک خاص داستانی، تقدیر گردید؛ که این امر خود بیانگر رویکرد متفاوت او به این گونه از ادبیات میباشد. داستانهای کوتاه دیگر او نیز عمدتاً جز نامزدهای مرحلهی نهایی مسابقهی هنر و ادبیات گمانهزن بودهاند. داستانهایی چون «اهواز نوآر» و «مصیبت به روایت آر.بی و چند داستان دیگر» که تلاشهای چشمگیری برای تولید داستانهای کوتاه سایبرپانک و ساینسفَنتِزی با نگرشِ منحصر به فردی در ادبیات فارسی بودهاند.
«پرندگان شر» اما مهمترین و بهثمر نشستهترین تلاش آرمان سلاحورزی برای تحقق آن تجربهی رادیکالیست که تلاش داشته در حوزهی سابژانرهای متأخرترِ ژانر علمیتخیلی، پیاده کند. در این پرونده، گوشههایی پراکنده از پرندگان شر به انضمام تلاشی برای بررسی منطق مسلط بر این رمان بلند را خواهید خواند. رمانی که به لحاظ، تجربهی زبانی، محتوای بصری و منطق داستانی، احتمالاً با هر آنچه تا به حال در ادبیات فارسی خواندهاید، تفاوت خواهد داشت.
ارس: یادم میآید اولین بار چند سال پیش وقتی نسخههای اولیهی پرندگان شر را میخواندم، اتمسفر آلترنیتیو هیستوری و تا حدی سایبرپانک داستان در فضای بومی به نظرم کمی غریب آمد. اگر ممکن است برایمان کلیاتی از «پرندگان شر» و این فضای کمتر تجربه شدهاش بگو.
آرمان: همینطور که میگویی پرندگان شر رمان آلترنیتهیستوری یا تاریخ بدیل است، به این معنی که سوالِ گمانهزنِ «چه میشد اگر…» داستان مثلا در این باره است که چه میشد اگر از سال ۱۳۲۰، گرافِ خطزمانیِ ما جور دیگری رقم میخورد. داستان در یک گذشتهی بدیلشده، در واقع در یک گذشتهی آیندهنگرانه اتفاق میافتد. بخش عمدهی ماجراها در متروپولیسی رخ میدهد به نام انزلی، که آنچه امروز خودِ «انزلی» است در آن انزلی تاریخی خوانده میشود و باقی نوار ساحلی دریای خزر، از آستارا تا گرگان، انزلی نوست، شهری مشابه شهرهای «اسپرال»طور در جهان گیبسن و دیگر سایبرپانکنویسها، ولی با منطق گمانهزنی که در باب تاریخ و فرهنگِ این حوزهی تاریخی/فرهنگی رویاپردازی میکند.
ارس: بگذار از اینجا شروع کنم. اولین باری که پرندگان شر را میخواندم اولین چیزی که متوجهش شدم، زبان متفاوت داستان و منطق زبانی منحصربفردش بود. بعد که این تجربهی خوانش در جمعی از دوستان هم تکرار شد، باز همین بازخورد جز اصلیترین نظرات بود. با توجه به به کار گرفتن این منطق زبانی متفاوت، میخواهم نظرت را به عنوان نویسندهی زبان فارسی در مورد کارکرد زبان و منطق زبانی در داستان بدانم. آیا صرفاً زبان ظرفی برای داستانگوییست یا به نظرت قرار است ارزش افزودهای هم در کار باشد؟
آرمان: بگذار اینطور جواب بدهم که اگر پرندگان شر به عوض این رمانی که الان هست، پردهی نقاشی میبود، تو بعید بود از من بپرسی که چرا با این مدیومِ -مثلا- گواش یا رنگ روغن کار کردهای، نه؟ در حیطهی نقاشی ناگهان این سوال، غریب به گوش میرسد چون احتمالا آنجا پذیرفتهای که این دوگانگی ظرف و مظروف کار نمیکند. اما در مورد ادبیات، به ویژه اگر زبان تو فارسی باشد، عادتِ ما به تکلهجهای بودنِ آنچه خواندهایم باعث میشود لهجههای «غیرمعیار» را به سرعت تشخیص بدهیم و یا سعی در «تاویل»شان داشته باشیم یا تلاش کنیم نادیدهشان بگیریم. به خصوص که سنتِ رمان را در ایران یا با ترجمه میشناسیم -که از فیلتر مترجمها گذشته، هم در سطح انتخاب اثر، هم در سطحِ زبان و غیره و ذلک- یا با رمانهای فارسی -که در دورهای خاص از تاریخ زبان فارسی نوشته شدهاند، دورهای متاثر از ایدههای جهش به سوی مدرنیسم، که در مورد زبان نوشتار دستکم معطوف بوده است به تقلیلدادنِ محملِ زبان تا به آن درجه که «برای همه» قابل خواندن باشد، ایدهای که ژورنالیستهای یک دورهی تبآلودی از تاریخ اجتماعی ایران پرچمدارش بودهاند و قابل درک است که چرا. به این ترتیب به خاطر بیگانگیِ نسبی ما با پدیدهی رمان، یک سری پدیدههایی در تحلیل و تاویل ارزش پیدا کردهاند که واقعا «پدیده»های مستقلی نیستند، واقعا رمان بدنی نیست که یکی از اندامهایش مثلا زبان باشد، رمان بدن بدون اندامیست، گفت و گوییست که بناست میان دو «پی او وی» شکل بگیرد. یعنی بعید میدانم خود تو که نویسندهی داستانهایی هستی که به اصطلاح تجربهی زبانی دارند، هرگز آگاهانه به این فکر کرده باشی که میخواهم یک زبان «پیچیده»ای به کار بگیر یا چه. این ارزش افزودهای که تو میگویی را من اینطور میفهمم.
ارس: خب پس منطق زبان پرندگان شر چیست؟ چطور انتخاب شده؟
آرمان: اگر بتوانم با خودآگاهی در بارهش حرف بزنم میگویم زندگی در هر مختصات زمانی و مکانی منجر به تجربهی زیستی منحصر به فردیست. منطق زبان پرندگان شر و در اسکیل بزرگتر، منطق کلی مسلط بر رمان پرندگان شر، از همچو تجربهای میآیند. جوری که من فکر میکنم، حرف میزنم، زندگی میکنم، رمان میخوانم، فیلم میسازم، وارد رابطهی عاطفی میشوم، اینها همه متاثر از این تجربهی زیستی و تلاش من برای معنا دادن به این تجربه است. در نتیجه وقتی در باب تجربههه چیزی مینویسم یا رویایی میپردازم، نمیتواند عاری از این تاثیرات باشد. پرندگان شر در خیال من، تجربه و گفتوگویی نسلی بوده. به دید من همهی آدمهایی که دورهی نوجوانی و جوانیشان را در دهههای ۶۰ و ۷۰ گذراندهاند، یک واقعیت خاص و مشترک را درک کردهاند. گمانهزدن در اتمسفر داستان علمیتخیلی برای من حاصل این تجربه و تلاش من برای معنادار کردنِ این تجربه است، و منطق زبانی هم از این واقعیت مستثنا نیست. به درک من، نسلی که پرندگان شر دارد از دهانش حرف میزند واقعیتی بیشینه را از سر گذرانده، واقعیتی که لحظهای استراحت به شما نمیدهد. بخشی از منطق پرندگان شر، منعکس کردن این بیشینگی و این تراکم تجربهها و تصویرها بود.
ارس: پس میشود گفت منطق پرندگان شر منطق زندگی در دنیای بیشینه و ماکزیمال است.
آرمان: اینطور بگوییم. تصویر من از زندگی در چنین جهانیست.
ارس: اتفاقاً یکی دیگر از چیزهایی که موقع خواندن پرندگان شر به نظرم رسید، همین بود. که بالأخره داستانی از سمت ما نوشته شد. “ما” که میگویم به مثابه نسلیست که تجربهی مشترکی را از سر گذرانده. به نظرم میآید که پرندگان شر توانسته آن سیمپَتی و به قولی روح زمانه را فریز کند و واتابَش را به مخاطبش نشان بدهد.
آرمان: امیدوارم که اینطور بوده باشد. و نه فقط در نثر و زبان نوشته. که در شیمی بین شخصیتها و تجربهی انسانیشان و تجربهشان در ارتباط با دنیای داستان و پلات اصلی و غیره.
ارس: دلیل انتخاب بوم جغرافیایی و جایگزینی تاریخ داستان هم همین بازتاب تجربهی نسلیست؟ منظورم این است که دنیای داستانت را دنیای یک داستان آلترنیتیو هیستوری انتخاب کردی تا بتوانی از چنین تجربهای حرف بزنی؟
آرمان: واقعیت ماجرا این است که فیلتر ذهنم موقع نوشتن داستان آنقدرها معطوف به آنجه ما ژانردوستها بهش میگوییم جهانسازی نبوده. یعنی شما اگر از من بپرسید که تاریخ دنیای داستان کجا آلترنیت شده و چطور آلترنیت شده، من فقط میتوانم یک سری نقاط کلیدی و یک تصویر کلی بهتان بدهم. انتخاب من بیشتر اینطور بوده که میخواستم چنین ماجرایی در چنین ایرانی اتفاق بیفتد. در ایران که چنین صدایی و چنین بویی میدهد و چنین تصویری دارد. زیاد اتفاق افتاده که از محدودهی تاریخ بدیل بیرون بزنم. مثلاً برای خودم پیش آمده که موقع بازخوانی داستان به جهاز تکنولوژیکی بربخورم که در منطق تاریخ جایگزین رمان نمیگنجیده. اما چون کار میکرده، چون آن تصویر و آن صدای داستان را آمپلیفای میکرده، ازش استفاده کردم.
ارس: توی صحبتهایت اشاره کردی که نمیخواستی پرندگان شر روایتی تند و خطی داشته باشد و یک جاهایی فضا و اتمسفر برایت مهمتر بوده. یک تجربهای که خود من همیشه موقع فارسی نوشتن و یا فارسی خواندن درگیرش بودهام، امکانات فارسی برای تولید چنین صدایی و چنین روایتیست. روایت خطی پالودهای که صرفاً پلات داستان را گزارش میکند. بگذار اینطور بگویم. من حس میکنم رمانِ به اصطلاح “پیجتِرنِر” نوشتن در فارسی انتخاب راحتتر نیست. به نظرم یک جایی تا قرن هشت و نهایتاً نهم، مؤلف زبان فارسی از زبان و منطق زبان نوشته برای بیان مسئلهها و دغدغههایش که عمدتاً نگاه متافیزیکیِ سوبژکتیو به مسئلهی رمانس بوده، استفاده میکرده و همین ارتباطِ اسلوبِ زبانیِ مستعمَل با دغدغهی مؤلف باعث کیفیت بالای آنچه تا قرن هشتم و نهم نوشته شده، میشود. اما بعد از قرن نهم انگار این روندِ ارگانیکِ تولیدِ خلاقه، قطع میشود. آن تجربههای شخصی و آن بیان مسئلهی مؤلف، دیگر اولویت نیست. اپروچِ اکثریت قریب به اتفاق تألیفاتِ بعد از قرن نهم، تقلید از آثار قبلی و بازتولید آن گونهی خاص از زیباییست و این مسئله نهایتاً منجر به این شده که الأن تعریف کردن اتفاقاتی که در راه مدرسه برای یک نوجوان میافتد، در زبان فارسی سخت و بدصدا به نظر برسد. دقیق نمیدانم. شاید به این خاطر باشد که بخش بسیار بزرگ میراث واقعاً زنده و پویای زبان فارسی در همان فاصلهی قرن چهارم تا نهم قمری اتفاق افتاده و تجربههای بعد از آن یا خیلی کمصدا و گذرا بودهاند و یا منطق مشخصی را دنبال نمیکردهاند. حداقل خوانش شخصی من از مسئله این است. یعنی انگار متکلم زبان فارسی برای حرف زدن در مورد فلان ابزار تکنولوژی یا مثلاً جنگ سرد، هنوز هم بهترین و زندهترین زبانی که دارد، زبان منتسب به سعدی و حافظ است. انگار زبان فارسی قرنهایی را خواب بوده و الأن درست نمیداند چگونه با مسائل امروز متکلمینش باید برخورد کند. مثل پدری شصت ساله که مسائل پسر مثلاً پانزده سالهاش را نه تنها نمیتواند حل کند که از درکشان هم عاجز است.
آرمان: نگاه خیلی جالبیست. من تا به حال اینطور به موضوع نگاه نکردهام. یعنی -با مهندسی معکوس- تو میگویی اگر نویسندهای مثل استیون کینگ یا تام کلنسی فارسیزبان بودند هم برای نوشتن پیجترنرهاشان بعید بود از فارسی روزنامهای استفاده کنند چون آن مادهی اولیهای که اینها از سنت زبان انگلیسی مثلا وام میگیرند، مادهای است که تا زمانهی خودشان در حال کیمیا شدن بوده، زنده بوده، اما در فارسی آخرین مادههای اولیهای که تو بتوانی باهاشان همدلی کنی متعلق به انباریند ۵۰۰ ساله، محصولاتیند چند قرنه. این که یک زمانی ادبیات صدای زمانهاش بوده و آدمهای آن زمانه می توانستهاند خودشان را در این صدا بفهمند و حالا انگار صرفاً به یک جور ادای مناسک تبدیل شده. خیلی ایدهی جالبیست. اما من میخواهم یک چیزی اضافه کنم. به نظرم این را هم در نظر بگیریم که شاید ناممکن است از قبل تو این مرزبندی را قائل بشوی که الان این چیزی که من مینویسم یا دیگری مینویسد «ادبی» است و این یکی «پیجترنر» است. بله، بعد از تولیدش یک بخشهایی از بازار، یک ابزارهای مارکتینگ، این کار را میکنند تا بتوانند راحتتر فروش کنند -احتمالا. اما این خیلی حرف درستی است که طیف ادبیات «عامهپسند» یک زبان، احتمالا متر خوبی است برای سنجش زایایی و حیاتِ یک زبان، یا یک حوزهی ادبیاتی.
ارس: بیاییم به خصوص راجع به علمیتخیلی حرف بزنیم. خود من در نوشتن داستان علمیتخیلی عمدتاً به این مشکل برمیخورم که انگار جهاز زبانی لازم برای نوشتن در باب یک امر تکنولوژیک یا توضیح یک پلاتتوییست تکنولوژیک وجود ندارد. به عنوان کسی که رمان سایبرپانک/آلترنیتیو هیستوری نوشته، خودت با همچین مسئلهای دست و پنجه نرم کردهای؟
آرمان: قطعاً! ولی فکر میکنم این مسئله بیشتر مربوط به رویکرد آدم نسبت به داستان سایفای است. به نظرم در داستان سایفای عمدتاً سه رویکرد به تکنولوژی وجود دارد. یکی در مرحلهی بهت و تعجب شکل میگیرد. که تکنولوژی امر ناپذیرفتهایست و نویسنده با تعجب به آن نگاه میکند. رویکرد دوم در توضیح این تکنولوژی و مکانیسمهاست، یعنی آن مداری که معمولاً «آسیموف» و «هاینلاین» و «کلارک» در آن سایفای مینویسند. رویکرد سوم اما رویکرد دورهی گذار است. که به عقیدهی من رویکرد انسانیتریست. آنجایی اتفاق میافتد که تکنولوژی بخشی از منطق دنیای داستان شماست. اتمسفر داستانتان را شکل میدهد. زیستبوم شخصیتهای قصهتان است، دیگر یک موجود یکه و یکسری دستگاههای مجزای خفن در نمایشگاه داستانی خیلی خفنتان نیست. رویکرد پرندگان شر، همین رویکرد سوم است. یا حدأقل تلاش این بوده که چنین رویکردی داشته باشد. تلاش این بوده که داستان آدمها در ارتباط با هم و در ارتباط با دنیا شکل بگیرد، منتها خب این دنیا به سبب مسئلهی تکنولوژی و امثالهم شکل خاصی گرفته در نتیجه ارتباط آدمها با هم و با دنیا هم از این شکل خاص متاثر میشود. فکر میکنم نگاهِ مردم هر دوره نسبت به امور علمی و هایتک اطراف، فارغ از مکانیسم مهندسی آن تکنولوژی است. صدای تفکرشان، صدای ارتباطهای انسانی با انسان دیگر و با محیط پیرامونش در چنین دنیایست. به همین خاطر است که به نظرم صدای سایفایِ دههی شصت (میلادی) «آسیموف» و «کلارک» نیستند. صدای سایفای دههی شصت، صدای «آلفرد بِستِر» و «بالارد» است. صدایی که منعکسکنندهی روح زمانه است، صدای انسان در زیستبومِ آگمنتشده با علم و جنگ و…
ارس: سؤال پایانی! قصد انتشار پرندگان شر را داری؟
آرمان: قصدش را که حتماً دارم. ولی باید دید چه پیش میآید. امیدوارم پرندگان شر صدایی باشد که عدهی بیشتری بشنوندش تا گرافِ گفتوگویی که رویایش را داشتهام با «راس»های بیشتری شکل بگیرد و معنادارتر باشد. اگر شیوهی انتشار یا موقعیت انتشاری وجود داشته باشد که بتواند این رویا را به واقعیت نزدیکتر کند، حتما سراغش خواهم رفت.
-
تکه ای از داستان(پرندگان شر) را خواندم. مشخص است که نویسنده به اصطلاح مغز پری دارد اما شیوه ی نوشتاریش مخلوطی از فیلم به زبان اصلی، فیلم به زبان فارسی، رمان با لحن عامیانه و گه گاه لحنی حماسی است. چنین چیزی برای چاپ در انتشاراتی های معتبر مشکل اساسی است. نویسنده یا باید زبان داستانش را فارسی معیار کند و یا به انتشار اینترنتی آن بسنده کند. در مورد طرح داستان و باقی عناصر هم که تا کل داستا ن را نخوانده باشی نمی شود نظری داد.
-
برای درک منطق زبانی داستان (حداقل در برخی موارد) باید تصور کنیم راوی صحنه ذهنی دارد که قدرت ادراک بالاتری از آدم معمولی دارد. حالا این راوی با ادراک تقویت شده، دارد صحنهای را که دیدهاست با تمام آنچه ادراک کرده با لغت پیاده میکند. پس انگار در هر کنشی که کرده صحنه متوقف میشود، دوربین روایت به کل مکان میسر حول صحنه میرود، صحنه پردازی میکند و گزارش آن را پیاده میکند.
این اما کل منطق زبانی را توجیه نمیکند. اگر چه از واژهی دوربین استفاده کردم، اما راوی به جز گزارش صحنه، پیرامون اجزاء صحنه تخیل میکند؛ توصیف اجزاء صحنه آلوده به تخیل راوی هر صحنه است. در نتیجه وقتی دارد از نقشههای حرارتی حرف میزند آنرا به تخیل خودش میآمیزد، برای توصیفش ممکن است به اسطورهها برود، به حکایات قبلی داستان برود، یا لغاتی ابداع کند که حالت را بسازد. به اینها باید اضافه کنیم که راوی صحنه صادق نیست و صداقتی در توصیف دقیق صحنه برای مخاطب ندارد؛ آنچه را دوست دارد، بعضا کاملا متناقض با حالت صحنه، توصیف میکند. مثلا تیر خورده است اما توصیف صحنه شاعرانه و آرام است.
وقتی اینطوری نگاه کنیم، به یک منطق زبانی منسجم از راوی صحنه نمیرسیم؛ اما میتوانیم فرض کنیم راوی صحنه دارای هوشمندی و قدرت تحلیل بالاتری از یک آدم معمولی است؛ الان دارد سعی میکند روایت خود را برای یک آدم معمولی ترجمه کند؛ ترجمهاش در هم و بر هم و پر از جزئیات شده؛ در عین حال هم توجهی به خوانندهاش ندارد، و هر چه را دوست دارد، صادقانه یا غیرقابل اطمینان، آلوده به تخیلش حکایت میکند.
پلات داستان بالاخره پیش میرود؛ میشود حوادث را کشف کرد و سیر زمانی آن را تعقیب کرد؛ بافت داستان هم گاه به گاه به هم ارجاع دارند، ارگانی را تشکیل نمیدهند، اما در حد رگ و پی و شکل اولیهای از چیزی که بعدها شاید ارگان باشد نشان میدهند.
زبان داستان با توجه به چیزی که گفتم، تبدیل میشود به یک سری نقاط مشخص (که حوادث پلات هستند) از این نقاط مشخص مسیر غیر منطقی و تخیلی به جاهای مختلف میروند (مثل شاخههایی که از این نقاط سبز شوند و تصادفا به هر سوئی بروند) بعد دوباره با پرشی (یعنی پاراگرافی بدون گذار مناسب از پاراگراف قبلی) یا خمشی (یعنی به یک طریقی پرسهی زبانی آغاز شده از نقطهی قبلی به نقطهی بعدی برسد) بر میگردند روی نقطهی بعدی پلات.
پس خواننده منزل به منزل که با پلات جلو میرود، در هر منزل با تخیل واگرای راوی همنشین میشود؛ بافت داستان را از تشریحات نامنسجمی که راوی در هر منزل میدهد دریافت میکند.
این منطق زبانی داستان پرندگان شر است.