«سیثها بار دیگر حاکم کهکشان خواهند شد… و صلح برقرار میشود.»
پالپاتین (Palpatine)
دنیای جنگ ستارگان شروران ریز و درشت زیادی دارد: از جایزهبگیرهایی مثل بوبا فت (Bobba Fett) گرفته تا قاتلان حرفهای مثل دارث ماول (Darth Maul). اما بزرگترین شرور مجموعه، بزرگترین تهدید برای امنیت کهکشان، بدون شک پالپاتین (Palpatine) است. پالپاتین مردی حیلهگر، فریبکار و بهشدت قدرتمند، از دوران کودکی بلندپرواز بود و این بلندپروازی به یکی از بزرگترین اتفاقات تاریخ کهکشان انجامید: تشکیل امپراتوری کهکشانی. تمرکز این مقاله سالهای اولیهی زندگی پالپاتین است و برای کسانی که فقط فیلمها را تماشا کردهاند نیز حاوی اطلاعات مفیدی است.
پالپاتین، پسر ثروتمند
شیو پالپاتین (Sheev Palpatine) در سیارهی نابو (Naboo)، در خاندان ثروتمند پالپاتین به دنیا آمد. پالپاتین در یک سکونتگاه خلوت و بیحاشیه کنار یک دریاچه بزرگ شد، سکونتگاهی که چند ساعت با پایتخت نابو فاصله داشت. پالپاتین از همان دوران کودکی متوجه شد با همسنوسالان خود فرق دارد. پالپاتین نیرویی قوی و قابلیتی ذاتی برای رهبری درون خود حس کرد و برای همین درگیر دنیای سیاست شد.
خاندان پالپاتین در صحنهی سیاسی نابو نقش داشت، ولی این نقش کمرنگ بود و چیزی نبود که پسرک به آن راضی شود. ولی پدر او از جایگاه خاندانش در نابو راضی بود و به همین دلیل بین پدر و پسر اختلاف درگرفت.
در جوانی پالپاتین به تاریخچهی باستانی سیثها – که خواندنش غیرقانونی بود – علاقهي خاصی پیدا کرد. او بخش زیادی از ثروت خانواده را صرف خرید کتابهای قطور سیثها از بازار سیاه کرد.
پالپاتین به بهترین آموزشگاهها راه پیدا کرد، اما به خاطر تخلفات مختلف از این آموزشگاهها اخراج میشد. اگر کس دیگری جای او بود، به خاطر این تخلفات به زندان انداخته میشد، اما پدر پالپاتین از ثروت و نفوذ خود استفاده کرد تا از پسرش محافظت کند.
یکی از این تخلفات تصادف کردن با سرعتجوی (Speeder) جدیدی بود که پدرش به او هدیه داده بود. این تصادف منجر به کشته شدن دو رهگذر شد. این حادثه نه تنها باعث عذاب وجدان پالپاتین نشد، بلکه او را ترغیب کرد مسابقات رانندگی را به طور حرفهای دنبال کند.
پالپاتین، مرد سیاست
وقتی پالپاتین هفده ساله شد، تصمیم گرفت برخلاف میل پدرش در صحنهی سیاسی نابو شروع به فعالیت کند. پدر پالپاتین از طریق لابیگری در دولت نابو، از سیاستهای انزواطلبانه طرفداری میکرد تا نابو از توجه ناخواسته از جانب شرکتها و فدراسیونهای تجاری در امان بماند.
بون تاپالو (Bon Tapalo)، سیاستمداری جویای نام و قدرتطلب، تمایل داشت نابو نهادهای تجاری و سرمایهداری در کهکشان را با آغوش باز بپذیرد. پالپاتین هم فرصت را مناسب دید تا نابو را در مرکز توجه کهکشان قرار دهد و برای همین مدارکی را علیه خاندانهایی که با تاپالو مخالف بودند، فاش کرد.
از طرف دیگر، هیگو داماسک (Hego Damask) رییس شرکت لابیگری منابع داماسک (Damask Holdings)، از وجود منبع عظیمی از پلاسما در معدنهای زیرین پایتخت نابو مطلع شد. پلاسما برای ساخت چند نوع اسلحه کاربرد داشت و پلاسمای نهفته در زیر پایتخت نابو ارزش مالی زیادی داشت.
داماسک به حمایت از تاپالو برخاست، با این شرط که در صورت به قدرت رسیدن تاپالو، منبع پلاسمای زیر نابو انحصاراً در اختیار داماسک قرار گیرد. این دو، وقتی در حال بررسی اوضاع نابو بودند، پی بردند که پالپاتین شخصی بوده که مدارک را فاش کرده است. بنابراین داماسک تصمیم گرفت با نوجوان بلندپرواز ملاقات کند. پالپایتن در ابتدا نسبت به هیگو سرد بود، ولی این دو به گفتگو با یکدیگر ادامه دادند و علاقهی هیگو به پالپاتین بیشتر شد و در نهایت تصمیم گرفت او را بهعنوان جاسوس خود در دولت نابو استخدام کند تا برنده شدن تاپالو تضمین شود.
پدر پالپاتین از دوستی این دو خبردار شد و بلافاصله تصمیم گرفت این رابطه را قطع کند. او زیرپوستی داماسک را تهدید کرد و داماسک هم تهدیدات پدر پالپاتین را به گوش پالپاتین رساند. پسرک عصبانی شد و اعلام کرد که برای خارج شدن از حوذهی نفوذ پدرش هر کاری که لازم است باید انجام داد.
روزی پالپاتین و خانوادهاش روی یک قایق تفریحی بودند و در آن لحظه نفرت پالپاتین به پدرش به نهایت خود رسید و باعث شد او کل خانوادهاش را به قتل برساند. هیگو داماسک به او تضمین کرد که هیچکس از جنایتی که مرتکب شده باخبر نخواهد شد و او را به عضویت محفل سیث درآورد.
پالپاتین، ارباب سیث
بله، درست خواندید. محفل سیث. چون هیگو داماسک در اصل کسی نبود جز دارث پلیگوس (Darth Plagueis)، تنها ارباب تاریکی سیث که زنده مانده بود. پالپاتین تحت نظارت پلیگوس تمرین خود را شروع کرد و لقب دارث سیدیوس را برای خود برگزید.
دارث پلیگوس سیدیوس را به شکلی بیرحمانه تعلیم داد. او مجبور بود روزهای زیادی را بدون آب و غذا و خواب سپری کند.
یکی از تعالیم دارث سیدیوس مبارزه با شمشیر لیزری یا لایتسیبر بود. با اینکه پالپاتین استعداد زیادی در این زمینه از خود نشان داد، ولی اعتقاد داشت قدرت سیثها آنقدر زیاد شده که دیگر نیازی به استفادهی شمشیر لیزری ندارند.
با این حال، استعداد اصلی پالپاتین در استفاده از نیرو بود. او یکی از قدرتمندترین مصرفکنندگان نیرو در کل تاریخ بود، در حدی که میشد او را سمبل سمت تاریک نیرو در نظر گرفت.
پلیگوس دربارهی رابطهی خودش و شاگردش نگران بود. چون در تاریخ سیثها رسم بر این بود که شاگرد آنقدر قدرتمند شود که بتواند استاد را بکشد. به این رسم قانون دوتایی (The Rule of Two) گفته میشود. پلیگوس میخواست این رسم را بشکند و برای همین نمیخواست آن دو رازی را مخفی نگه دارند یا به هم حسادت ورزند. برای همین تصمیم گرفت خودش در سایهها زندگی مخفیانه داشته باشد و به سیدیوس اجازه دهد در مرکز توجه قرار گیرد.
با توجه به اینکه پالپاتین بیشتر در ملاءعام ظاهر میشد، با راهورسم سیاست و رهبری سیاسی آشنایی بیشتری پیدا کرد و در بطن این آشنایی هدفی شکل گرفت: تصرف کهکشان و فراهم کردن شرایط بازگشت امپراتوری سیث.
در طی این سالها پالپاتین شخصی بیحاشیه باقی ماند تا بتواند روی تعالیم سیث تمرکز کند. در جریان تعلیماتش، پالپاتین پسری جوان را به شاگردی پذیرفت. این پسر بعداً با نام دارث ماول شناخته شد. پالپاتین با تبدیل کردن دارث ماول به یک ارباب سیث خودش هم قانون دوتایی را زیرپا گذاشت.
وقتی پالپاتین سیساله شد، او و پلیگوس به این نتیجه رسیدند که وقتش رسیده که او کارزار سیاسی خود را به طور تماموقت شروع کند. قدم اول پالپاتین به قتل رساندن سناتور فعلی نابو بود. پس از قتل او پالپاتین رای کافی برای جانشینی او را دریافت کرد. پس از راه یافتن به سنای کوروسانت (Coruscant)، پالپاتین همچنان به سیاست بیحاشیه بودن ادامه داد و از فرصتهای پیشآمده برای راه یافتن به کمیتهها و هیئتهای قدرتمند صرفنظر کرد. به جایش، او تلاش کرد بهعنوان یک شخص اندیشمند (Intellectual) اعتبار کسب کند و رسالهها و مقالاتی نوشت که در دانشگاههای مطرح تدریس میشدند.
با این حال، پالپاتین در حال ریختن نقشهای برای ایجاد درگیری بین سنا و فدراسیون تجارت بود. یکی از نقشههای او این بود که در اذهان عمومی این تصور را ایجاد کند که فدراسیون تجارت در قتل سناتور نابو دخیل بوده است. این نقشهی او تبعات سنگینی به دنبال داشت و بعداً به محاصرهی نابو (وقایع اپیزود ۱)، درگیری تجزیهطلبان و جنگ کلونها (The Clone Wars) (وقایع اپیزود دوم) انجامید.
از دید عموم، پالپاتین یکی از برجستهترین مخالفان فدراسیون تجارت بود، ولی او بدون اطلاع بقیه و با هویت مخفی دارث سیدیوس همکاری با فدراسیون تجارت را آغاز کرد. دارث پلیگوس هم در خفا در حال همدستی با پالپاتین بود تا بتوانند هدف نهاییشان را به مرحلهی اجرا برسانند: از بین بردن جدایها و منحل کردن جمهوری.
همچنان که بحران نابو داشت بدتر میشد، پالپاتین در سنا محبوبیت پیدا کرد و زیرزیرکی کارهایی انجام داد تا قدرت صدراعظم را به چالش بکشد. دارث ماول اکنون به یک قاتل سیث تعلیمدیده تبدیل شده بود و به نابو فرستاده شد تا یک سری کار ناتمام را به سرانجام برساند.
در نابو، دارث ماول در دوئل با کوایگان جین و اوبیوان کنوبی شکست خورد و او مفقودالاثر شد. حالا پالپاتین به شاگرد جدیدی نیاز داشت. خوشبختانه پالپاتین در حال شکلگیری رابطهی صمیمانه با شخصی به نام کونت دوکو (Count Dooku) بود. دوکو جدایای بود که ایمانش را به محفل جدای و جمهوری از دست داده بود. پالپاتین در دوکو پتانسیل تبدیل شدن به یک ارباب سیث را دید.
پیش از اینکه دوکو محفل جدای را ترک کند، به پالپاتین اطلاع داد که سران محفل جدای برگزیدهی جدایها را پیدا کردهاند: این برگزیده کسی نبود جز آناکین اسکایواکر، ساکن تاتوئین. پالپاتین با شنیدن این خبر شوکه شد، چون اولین بار که آناکین را دید، هیچ پتانسیلی برای نیرو در او مشاهده نکرد. از این پس، توجه پالپاتین به پسرک معطوف شد.
پس از اینکه در نابو آبها از آسیب افتاد، پالپاتین یقین داشت که رای کافی برای تبدیل شدن به جایگاه صدراعظمی جمهوری را به دست خواهد آورد. حالا که پالپاتین از جایگاه خود مطمئن شده بود، میدانست که دیگر به پلیگوس نیازی نخواهد داشت و اجرا کردن خواستهی او، یعنی سهیم شدن مقام صدراعظمی با او، نقشه را خراب خواهد کرد.
شب قبل از رایگیری، پالپاتین پلیگوس را مست کرد و او را به قتل رساند. پس از قتل پلیگوس، پالپاتین قانون جدیدی به نام قانون تکی (The Rule of One) وضع کرد. تفاوت قانون تکی با قانون دوتایی این بود که در این نظام جدید، پالپاتین رهبر تکی سیثها بود و هیچ شاگردی نمیتوانست جای او را بگیرد.
پالپاتین جدای سابق کونت دوکو را بهعنوان شاگرد خود پذیرفت و با استفاده از او بحران تجزیهطلبی را آغاز کرد. بحران تجزیهطلبی فشار بیشتری به جمهوری و محفل جدای وارد کرد.
پالپاتین از شروع جنگ کلونها بهعنوان بهانهای برای تمدید دورهی صدراعظمی خود استفاده کرد و در بطن خود جنگ هم فرمان ۶۶ را صادر کرد، فرمانی که به موجب آن، همهی جدایها قتلعام شدند. بهلطف این زمینهسازیها و «اصلاحات»، پالپاتین موفق شد جمهوری را به یک امپراتوری تبدیل کند.
در جریان جنگ کلونها کونت دوکو کشته شد و برگزیدهی جدایها، آناکین اسکایواکر، به سمت تاریک نیرو متمایل شد و با لقب دارث ویدر به شاگردی سیدیوس درآمد.
دارث ویدر در دوئل با استاد قدیمیاش اوبیوان کنوبی در پایان جنگ کلونها، بهشدت مجروح شد و اعضای بدنش را از دست داد. آسیبدیدگی ویدر او را به خدمتگزاری مناسبتر برای امپراتور سیث تبدیل کرد.
پس از روی کار آمدن امپراتوری کهکشانی، کهکشان تحت نظارت یک حکومت تمامیتخواه درآمد و سیدیوس در صدد این برآمد تا عصر طلایی جدیدی برای سیثها ایجاد کند. اما لوک اسکایواکر، پسر آناکین اسکایواکر، با کمک اوبیوان کنوبی و یودا، علیه او شورش کرد و رهبری ائتلاف شورشی (The Rebel Alliance) علیه امپراتوری را بر عهده گرفت.
در نقطهی اوج درگیری بین دو گروه، ارباب سیث موفق شد لوک را شکست دهد و او را با آذرخش نیرو (Force Lightening) شکنجه دهد، در حالیکه دارث ویدر در کنار او شکنجه شدن پسرش را تماشا میکرد.
اما در کمال تعجب، انگیزهای که باعث شد آناکین به سیثها ملحق شود (جلوگیری از مرگ یک عزیز، یعنی همسرش پادمه)، باعث شد او به ارباب خود خیانت کند و در حالیکه پالپاتین سرگرم شکنجه کردن لوک بود، او را داخل کانال راکتور پرت کند. آناکین در آغوش پسرش جان داد و دارث سیدیوس هم نابود شد.
البته اگر اپیزود ۹ فیلمهای اصلی جنگ ستارگان را دیده باشید، میدانید که سرنوشت دارث سیدیوس به همینجا ختم نمیشود. اما برای جلوگیری از اسپویل شدن فیلم که نسبتاً جدید است، از بیان آن صرفنظر میکنم.
همانطور که اشاره شد، این تاریخچهای بسیار فشرده از داستان زندگی دارث سیدیوس بود و به ناچار از بیان جزئیات زیادی صرفنظر شده. جزئیات هم بسیار زیاد است، چون پالپاتین یکی از محوریترین شخصیتهای دنیای جنگ ستارگان است. هدف من این بود که به زندگی او پیش از وقایع اپیزود ۱ بپردازم تا طرفدارانی که جنگ ستارگان را تفننی دنبال میکنند، درک عمیقتری از شخصیت او و دلایل او برای تبدیل شدن به ارباب تاریکی سیث پیدا کنند.
بدونشک پالپاتین یکی از زیرکترین و فریبندهترین شروران در کل تاریخ جنگ ستارگان است و در بین شروران دنیای سرگرمی مقام بالایی دارد. با اینکه رسم است در آخر خوبی بدی را شکست دهد و یکی از دلایل اصلی شکست پالپاتین هم غرور خودش بود، ولی بهندرت میتوان شروری پیدا کرد که بهاندازهی پالپاتین موفقیت کسب کرده باشد.
-
لامصب فقط نحوه mine گفتنش
Now you and your father both, are mine.
مقاله خیلی خوبی بود دست شما درد نکنه❤️🌹❤️ -
خیلی متن خفنی بود ممنون از شما
-
عاشق سایتتونم همیشه از این جور مطالب راجب جنگ ستارگان بذارید
-
خیلی متن خوبی بود ممنون.
-
خیلی ممنون عالی بود