هنر «دن ناینان» بودن یا چگونه هنرمند بدِ موفقی باشیم
دن ناینان یک کمدین فوقالعاده بیاستعداد و در عین حال یک الگوی بسیار جالب برای هنرمندانیست که میخواهند به شکل قلابی پلههای ترقی را طی کنند
دن ناینان به قول خودش کمدین موفقیست. حتی اگر شما هم او را به عنوان یک طرفدار جدی کمدی نشناسید چیزی از ارزشهای دن ناینان کم نمیشود. احتمالا ناینان یکی از بینمکترین و حوصلهسربرترین کمدینهای دنیا باشد ولی به هر حال بلد است که «موفق» باشد. البته منظورمان از موفقیت همان تعریف کلاسیکش است: پولدار و مشهور.
مهم این است که ناینان بدون این که در هیچکدام از کلابهای مهم دنیا اجرا کرده باشد، بدون این که حتی بلد باشد یک جوک خوب بگوید، بدون این که هیچ اجرای خوبی از او در خاطر بقیه باشد، سالی ۲۰ میلیون دلار درآمد دارد. کتابهایش فروش دارد، آدمهای معروف برای اجرا از او دعوت کردهاند و تا دلتان بخواهد اسمش در رسانههای مهم آمده.
در واقع برای ناینان دیگر صرف ندارد که بخواهد روی هنرش سرمایهگذاری کند. مقداری که ناینان راجع به این صحبت کرده است که «من کمدین خوب و بینظیری هستم»، احتمالا از تعداد اجراهایش بیشتر است. البته هنرمندان مثل ناینان کم نیستند. سوال اینجاست که چطور یک هنرمند بسیار بد و بیاستعداد میتواند به موفقیت برسد.
۱- هنر رپرتاژ: خودشان را در خاطرات بقیه جا میاندازند
یکی از محبوبترین اپیزودهای من از سریال ریک اند مورتی، قسمت Total Rickall است. اپیزود چهارم فصل دوم. در این قسمت نوعی انگل بیگانه به محل زندگی شخصیتهای اصلی داستان هجوم میاورد. این انگل برای نفوذ خاطراتی قلابی در ذهن میزبانان جا میاندازد.
شخصیتهای قصه میدانند که بیگانههایی به زندگیشان نفوذ کردهاند ولی به محض این که میخواهند از شر بیگانهها خلاص بشوند، خاطرهای مصنوعی ایجاد میشود که جلوی قضاوت منطقی را میگیرد. هر خاطرهای هم که وجودشان را تهدیدگر نشان بدهد را سرکوب میکنند و هر بار که موقعیتشان به خطر بیفتد مدرکی جعلی رو میکنند که نشان میدهد چقدر شخصیت بینظیر و معتبری در زندگی بقیه بودهاند.
کاری که دن ناینان در دنیای کمدی کرده است دقیقا مشابه عملکرد همان انگلهای بیگانه است. دن ناینان کمدین خاصی نیست ولی بلد بوده در زمان مناسب در جایی باشد که برای دونالد ترامپ اجرا کند. یکبار با هیلاری کلینتون ملاقات کرده و تا ابد میتواند از این ملاقات به نفع شهرت تخیلیاش استفاده کند. حتی یکی ویدیوی چهارثانیهای در یوتوب بارگزاری کرده که ظاهرا در آن باراک اوباما هم دن ناینان را تشویق میکند.
در دنیایی که ما هستیم مدتهاست روشهای تبلیغاتی جدید به تاجرها اجازه دادهاند که خودشان را در خاطرات مردم جا بیندازند. بین هر چند خبر واقعی تعدادی رپرتاژ هست، بین هر چند مقالهی درستحسابی، تعدادی مقاله هم هست که به اسم تبلیغات همسان (Native Advertising) درست در پوشش یک مطلب عادی به نیت تبلیغات فروخته شدهاند.
پس طبیعتا برای ناینان کاری نداشته که با قدری سرمایهگذاری صدها مطلب در وصف شخصیت خودش در رسانههای معتبر کار کند. فاکس، سیانان، انپیار، فوربس. خودش حتی در مصاحبهای اعتراف کرده که با کمک یک آژانس اینترنتی توانسته ۱۰۰ مقاله در رسانهها خریداری کند. کدام خبرگزاری؟ کدام اینفلوئنسر؟ برنامه تلویزیونی؟ کافی است از بین منوها انتخاب کنید.
مشکل اصلی اینجاست که همه به قدری با معرفی این آدمهای قلابی پر میشوند که دیگر عطش چندانی برای کشف هنرمندان واقعی باقی نمیماند. نهایتا اگر کسی از امتیاز رانت و شانتاژ به قدر کافی برخوردار نباشد، به راحتی ممکن است هرگز نخواهد از محدودهی امنی که رسانهها ترسیم میکنند فراتر برود و دنیای او تبدیل به دنیایی شود که واقعا «ناینان در آن کمدین خوبی است». چرا که ممکن است این جزو ارزانترین و دم دستترین روایتها باشد.
بیشتر بخوانید: یک راهنمای عملی برای تسلط به فنون مغالطه
۲- هنر برندینگ: زندگی قلابیشان به بقیه انگیزه میدهد
داشتن یک داستان شخصی خوب در اکثر اوقات خیلی خوب برای این اشخاص جواب میدهد. اگر سخنرانی انگیزشی و تد تاک به قدر کافی گوش کرده باشید متوجه میشوید که خیلی مهم است آدمی که دستش میکروفون میدهند، زندگی دراماتیکی داشته باشد.
به همین خاطر دن ناینان همهجا سن خودش را به جای ۵۵ سال، ۳۵ سال معرفی کرده است. همین که بیست سال از سن خودش بزند، رسیدنش به موفقیتهای نسبی را قدری جالبتر میکند. بر فرض اگه شما لیسانس داشته باشید کسی اهمیت نمیدهد، ولی اگر سنتان رو طوری عوض کنید که انگار در ۱۷ سالگی لیسانس گرفتهاید، خب کلی نابغه به نظر میرسید.
اینجور ترفندها قسمتی از جزئیات هستند که مردم به آنها دقت کافی ندارند ولی جا انداختنش کمک زیادی به اهداف ماکیاولیستی ناینان میکند. فوربس و سیانان و بقیه هم همانطور که در بخش قبل گفتیم رپرتاژها را منتشر میکنند و بالاخره بعد از چند وقت داستان شخصی ناینان برای یک عده جا میافتد.
در مورد ناینان قصه این است که او یک نابغهی علوم کامپیوتر است که تا سال ۲۰۰۱ در اینتل کار میکرده و بعد از حملهی یازده سپتامبر آسیبی میبیند و به ناگه به خود میآید و تصمیم میگیرد از شغلش استعفا بدهد و به سمت کاری که همیشه دوست داشته، یعنی کمدی برود. دیدید که چطور این داستان برای شما کار کرد و دلانگیز بود؟
در صورتی که در عمل سابقه و اعداد مورد اشاره ناینان تناقض زیادی دارد. چون ما در حین این روایت باید باور کنیم ناینان در ۱۷ سالگی مهندس ارشد اینتل بوده. که البته غیرممکن نیست ولی نشان میدهد ناینان چه تلاش وصفناپذیری دارد تا بحران هویت بادکرده از برندینگ خودش را به شکلی معجزهآسا حل کند و همهی این قصه را با چفت و بستی معجزهآسا به هم وصل کند.
به هر حال داریم در مورد نابغهای صحبت میکنیم که به ادعای خودش نوازندهی ۱۹ ساز موسیقیست. فلان مقدار زبان خارجی را به روانی کامل صحبت میکند، همیشه سوار قسمت فرست کلاس هوایپما میشود، ماشینش تسلاست. کسی که یک زندگی اینستاگرامی تمامعیار دارد و به شدت اهمیت میدهد که بقیه در موردش چه فکر میکنند.
شما اگر داستان دو رگهی ژاپنی و هندی بودن ناینان را از او بگیرید و اگر داستان استعفای افسانهایاش را از او بگیرید عملا چیزی از او باقی نمیماند. چون هنر او فقط با دانستن این جزئیات اضافه دربارهی او قابل تحمل است. عملا او با این داستان شما را در موقعیتی میتواند قرار بدهد که اگر او را انکار کنید در واقع گویی تلاش یک فرد صادق برای موفقیت را انکار کردهاید.
دن ناینان هربار که در مورد رفتارهای ضداجتماعیاش باید پاسخی بدهد، سریع کانال به دوران کودکی خودش میزند و خاطراتی احتمالا جعلی جور میکند که من چطور خودم قربانی خشونت کلامی هممدرسهایها و قلدربازیهایشان بودهام. به همین سادگی برای قلدربازیهای خودش و خطاهایش مجوز جور میکند. درست عین سخنگوی یک دولت مستبد که وقتی در مورد مسائل حقوق بشری در معرض تهدید است، خیلی خوب میتواند موضوع را عوض کند و جای قربانی و مجرم را عوض کند.
بنابراین دن ناینان و هنرمندهای قلابی دیگر اینقدر به زندگینامه شخصیشان اکتفا دارند که اگر از هر جا قرار باشد سقوط کنند، دوباره بتوانند روی چهارپای خودشان بایستند. در عمل قرار نیست این کارها چندان انرژیبر یا مهم باشند. مهم نیست که حتی واقعی باشند. مهم این است که باعث همدلی مخاطب میشوند.
۳- هنر فالوئریابی: ارتش هواداران سایبریشان بقیه را مرعوب میکند
قبلاً اگر شما رهبر یک کشور فاشیستی بودید راههای کمی برای اندازهگیری محبوبیتتان وجود داشت. مثلا راه انداختن یک تظاهرات مصنوعی، نوشتن انباری از نامهها و مصاحبههای محبتآمیز سفارشی و خب راههای دیگری که همهشان گرانقیمت و تاحدودی کمبازده بودند (احمقانهترین و پرخرجترینشان احتمالا انتخابات باشد).
از وقتی سوشال مدیا رونق گرفت، متر کردن تعداد فالوئرها ابزار خوبی برای خاموش کردن آتش خودپرستی سیاستمدارها، سلبریتیها، استارتاپها، ستارههای موسیقی آیندهدار و … شد.
در همین راستا استاد دن ناینان در مصاحبهاش با نیویورک تایمز اعتراف کرده که فقط در یک مورد ۲۲۰ هزار فالوئر فیک در توئیتر خریده.
«تعداد فالوئرهای توئیتر من در مقایسه با تعداد آدمهایی که در جهان من رو میشناختن به شکل وحشتناکی ناچیز بود. داشتن عددهای بزرگ کلی کلاس کار رو بالا میبره. وقتی مردم میبینن تو اینقدر فالوئر داری همهشون اینطوریان که چه خفن! این یارو چقدر معروفه. منم ممکنه بخوام دنبالش کنم.»
چندان شرح اضافهای لازم نیست جز این که بگوییم خریدن ۲۲۰ هزار فالوئر توییتر برای ناینان همهش ۴۰۰ دلار تمام شده است. یعنی به قدر یک شهر به پیروانش اضافه شد بیآنکه آخ بگوید. بدون هیچ محتوایی، شبکهسازی اجتماعیای، صرفا با بازار سیاه و حقهبازی.
البته تشخیص این هوادارهای قلابی کار هر کس نیست. به همینخاطر هنرمندان قلابی با این کلک خیلی خوب میتوانند سر بقیه شیره بمالند. این کار هیچ منع قانونیای هم ندارد. در همین مقالهی نیویورک تایمز گفته شده که ۷۰ درصد ۱۹ میلیون فالوئر اوباما در توئیتر هم احتمالا فیک باشد. فلان انجمن ادبی و هنرمند کاسب که جای خود دارد.
مثل این میماند که کسی ماشینی داشته باشد تا بتواند احساسات دنیا نسبت به خودش را تغییر بدهد. شبیه یکجور زندگی هیتلروار و استالینوار به شکل کاملا مجاز و قانونی. درست عین برگزاری انتخابات فرمایشی در کره شمالی و ازبکستان، دن ناینان بازدیدهای قلابی برای خودش در یوتوب میخرد. آن هم ویدیوهایی که ادیت شدهاند و حضار به شکل کاملا مصنوعی بعد از جوکهای بیمزهی ناینان طوری میخندند که انگار قرار است از خنده منفجر شوند. بعد کامنتهای مصنوعی هم که توسط باتها نوشته میشوند. شبیه یکجور مهمانی تمام عیار قلابی به نظر میرسد.
۴- هنر شاگردپروری: با کلاسهای آموزشی برای بقیه پول در میآورند
جو رابینسون و دن ناینان با همدیگر برنامهای در یکی از هتلهای زنجیرهای هایت برگزار کرده بودند. بعد از برنامه جو متوجه شد که ناینان سریع بساطش را پهن کرده و در حال فروش کتاب و دی وی دی و سیدی آموزش اجرای کمدی است. این مساله برای جو خیلی گران تمام شده بود.
«آخه کلا هشت دقیقه اجرا کرد. تصمیم گرفتم حتما یه چی بهش بگم که وقتی خودت داری توی هتل هایت اجرا میکنی حق نداری کتاب آموزش اجرای کمدی به بقیه بفروشی.»
جو حرفش را به ناینان زد و البته خبر نداشت اگر شما همچین انتقادی از او بکنی تا ابد در لیست سیاه قرار میگیری و قرار است تا آخر عمر پشت سر تو صحبت کند و به بقیه ایمیل بزند و وارد یکجور رقابت بیانتهای بیارزش با او بشوی.
هنرمندهای کاسب و قلابی چندان کار شاخص هنریای ندارند. اگر در کارهایشان عمیق شویم، میبینیم که صرفا به شکل سریعالسیر دارند پلههای موفقیت را بالا میروند. احتمالا کارنامه هنریشان پر از شکایتهای بقیه از کپیکاری بدون کسب اجازه باشد.
با یک سرچ ساده میتوان اکثر جوکهای ناینان را توی اینترنت پیدا کرد. در این مورد ناینان چندان آدم پیشرفتهای محسوب نمیشود. ولی هر چه باشد داشتان سه مورد قبلی: رپرتاژ، برند استوری و فالوئر، باعث میشود خیلی سخت بشود به شما اتهام زد. بنابراین دن ناینان میتواند ادعا کند به مرحلهی استادی رسیده و وقتش شده که بقیه هم از حضور او مستفیض بشوند.
یک جملهی حکمتآمیز خوبی در مورد عصر جستجوگران طلا وجود دارد که میگوید:
« هنگامی که در آمریکا همه در جستجوی طلا بودند ، یک نفر با فروش “بیل و کلنگ” میلیونر شد، اما هیچکس طلا پیدا نکرد.»
سالانه چند نفر از رتبهی خوب کنکور به نان و نوا میرسند؟ ۱۰۰ نفر؟ ۱۰۰۰ نفر؟ بیاید خیلی رویش حساب باز نکنیم. اما به نظرتان هر سال چند نفر از آموزش با وعدهی رتبهی کنکور خوب به نان و نوا میرسند؟ هر جور که حساب کنید عددش خیلی بیشتر از ۱۰۰ و ۱۰۰۰ میشود.
آموزش «موفقیت در فلان» شاهکلید اینطور کسب و کارهاست. بروید سراغ بورس، فروشندگی و کلی چیز دیگر. آموزش با وعدههای خالیبندی و پرسنالبرندینگ بادکرده، کیمیای عصر حاضر ماست. دن ناینان هم خیلی خوب این موضوع را بلد است.
بیشتر بخوانید: چگونه یک مطلب شبه علم بنویسیم
۵- هنر دشمنشناسی: عیب داشتنشان را غیرممکن جلوه میدهند
برای این که اهمیت مساله را بفهمید باید ادامهی روایت جو رابینسون (که در بخش قبل به آن اشاره کردم) را برایتان تعریف کنم. ناینان از انتقاد رابینسون اصلا خوشش نیامد.
وقتی ناینان خبردار شد رابینسون جایی کارمند است، بلافاصله به رئیس او و همکارانش زنگ زد و با روایتهای قلابی سعی کرد برایش پاپوش درست کند. شروع کرد به بافتن لاطائلات و چقلی کردن آن هم با تلاش وصفناپذیری.
«من دیدمش. مسخرهش کردم. من فقط یه کاری که یه موقعی واقعا انجام داده بود رو مسخره کردم. اون افتاد دنبال گذشتهی من تا پیدا کنه چه خلافهایی کردم. با کسائی که استخدامم کرده بودن حرف زد. بعد برام یه ایمیل فرستاد که بیا با هم توی جزیره “من” با هم تا حد مرگ مبارزه کنیم.»
جو اینها را در پادکست راب ماهر گفت. معلوم شد که ناینان تحقیق کرده و واقعا جایی پیدا کرده که انجام دوئل در آن قانونی باشد. همهی این چیزها به خاطر این بود که یک بار جو به او گفته بود فروختن کتاب در هتل هایت کار مسخرهایست.
دن ناینان سابقهی زیادی در آزار و اذیت روانی همکارانش دارد. هر کسی که حقیقتی در مورد او افشا کند به لیست سیاه میرود و از آن به بعد هدف حملههای ناینان است. جالب اینجاست که ناینان همزمان تلاش بینظیری هم انجام میدهد که حملهها و توطئهها و تلاش برای تخطئهی دیگران را انکار کند. اینطور مواقع هم داشتن یه زندگینامهی دراماتیک خیلی به کار مظلومنمایی میآید.
درست عین همان انگلهای فضایی ماجرای ریک و مورتی که نمیگذاشتند حتی یک سابقهی بد در خاطرهی مخاطبانشان باقی بماند. اصلا همین تلاش بینظیرشان برای انکار هویت جعلی کار دستشان میداد و نتیجه شخصیتهایی میشد که زندگیشان شبیه قدیسی پلاستیکی روایت شده بود.
هنرمندها همیشه با انتقاد مواجهاند. این چیز غیرطبیعیای نیست. مخصوصا برای چیزی مثل هنر که تا حد زیادی شخصی و وابسته به مخاطب است. آدمها به طور عادی از لولهکش و پزشک و راننده که کارشان انجام وظایف محولهی مشخصیست شکایت دارند، چه برسد به هنر که اصلا تکلیفش مشخص نیست.
البته هنرمندها خارج از دایره هنر هم پاک و منزه نیستند. ممکن است شخصیت بیخودی داشته باشند. ممکن است آدم شارلاتانی باشند. حتی اختلاف، رقابت و دعوا هم در جوامع هنری چیز عحیبی نیست.
با این حال رفتار دن ناینان به عنوان یک هنرمند قلابی در خاموش کردن صدای بقیه بیش از حد مجدانه است. چون او چیزی به جز روابط عمومی خودش نیست. او از هر تردیدی به زندگی خودش میترسد و بنابراین مسلم است که باید با قلدربازی جلوی تردیدها را بگیرد تا بتواند به موفق بودن خودش ادامه بدهد.
در زندگی واقعی همیشه امکان نقد وجود دارد، امکان گمانهزنی، امکان سوتفاهم لفظی، امکان کنار نیامدن ولی دربرابر هنرمندهای قلابی اهمیتی یکپارچگی برندسازی شخصی اینقدر زیاد است که هرگز نمیتوانند تهدید به «شاخ بودن خودش» را تحمل کنند. یک هنرمند عادی با همهی نقایصی که میتواند داشته باشد، نهایتا هنری برای عرضه دارد، چیزهایی که خارج از دامنهی مارکتینگ و برندینگ او ماندگار باشند. ولی هنرمندهای قلابی چیزی به جز روایت «شاخ بودن خودشان» که عرضه میکنند ندارند.
بیشتر بخوانید: چطور یک کیش برای شخصیتمان درست کنیم
تکلمه: دن ناینان و بقیهی خردهامپراطوریهای دروغ و فریب
دور و بر خودمان نگاه میکنیم پر از پدر فلان و مادر بیسار است. پدر ادبیات فلان، موسیقی فلان، طراحی فلان. در این داستانها معمولا تلاشهای جمعی عدهای به اسم یک نفر تمام میشود. داستانی ساختگی با تناقضهای زیادی ساخته میشود که قرار است یک پیج با تعداد زیادی هوادار قلابی و یا چند تا مرید و حلقهی هواداری تمام خلاءهایش را پوشش بدهد.
داشتن چند رفیق خوب و چند مرحله شبکهسازی میتواند شما را به مصاحبه و سخنرانی و مراسم هم برساند. تا دلتان بخواهد مخترع قلابی و منجی ظهورکرده و دکتر توخالی در این سالها به برنامههای مختلف تلویزیون رفتهاند.
در نبود رسانههای آزاد و صدای مخالف و در فرهنگی که همیشه هوادار سکوت است، مشتی کارشناس و مرجع که هالهای از تقدس دارند مدام به جامعه اضافه میشود که بدون هیچ خلق و توسعهای، مدام در حال افاضهی فضل و صحبت از جایگاه مطلع ارشد دانشهای دستنیافتنی باشند.
جی ال کاوین یکی دیگر از آدمهایی که از نزدیک در معرض حقهبازیهای ناینان بوده جملهی جالبی دارد که برای پایانبندی این مقاله بسیار مناسب به نظر میرسد:
«کمدی شغل پدردرآریه… تو یا باید بری جلو و خاک صحنه بخوری یا این که باید واسه خودت یه دنیای موازی بسازی.»
پ.ن: ایدهی اصلی مقاله و بسیاری از ارجاعات از اینجا گرفته شده.
-
سلام تلگرام بهمن قدیمی رو داری ؟
-
خیلی مقالهی افشاگرانهای بود.
ای کاش یه سری مقاله هم کار کنید دربارهی اینکه «هنر واقعی» چه مشخصاتی داره. -
واقعاً جالب بود.
اون قسمت اول که از بی استعدادی دن میگفتید همهش حسن ریوندی به ذهنم میاومد :)))