کاپهد: کابوس یک بچه‌مدرسه‌ای تب‌کرده بعد از تماشای برنامه کودک

3
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

در این مطلب فربد آذسن از سه منظر به معرفی بازی کاپهد (Cuphead) می‌پردازد:‌
۱. جایگاه آن در موج بازی‌های سخت Git Gud که پس از دارک سولز قوت گرفت
۲. بررسی جنبه‌های مثبت و منفی درجه‌سختی بالای بازی
۳. ارتباط آن با کارتون‌های دهه‌ی ۳۰ و ادای دین موثرش به آن‌ها

اگر قرار باشد بازی‌های ویدئویی را به موجودات اساطیری تشبیه کنیم، کاپهد (Cuphead) بدون‌شک یک سایرن است. اگر کوچک‌ترین آشنایی‌ای با بازی داشته باشید، این مقایسه نیاز به توضیح بیشتری ندارد. در غیر این صورت اجازه دهید خلاصه و مفید توضیح دهم: کاپهد از لحاظ دیداری و شنیداری زیباست. خیلی زیبا. و با این زیبایی شما را به اعماق جهنم می‌کشاند و کاری می‌کند نتوانید از آنجا بیرون بیایید. البته شاید دارم زیاده‌روی می‌کنم. بازی آنقدرها هم عذاب‌آور نیست. ولی باس آخر بازی شخص شیطان است و لوکشین آن نیز جهنم. پس عبارت «اعماق جهنم» را جناسی در اشاره به درجه‌سختی بالای بازی و لوکیشن باس آخر در نظر بگیرید.

ببخشید، چاره‌ای نداشتم. باید مطلب را با یک جناس شروع می‌کردم. اگر می‌دانستید تعداد جناس‌های بازی چقدر زیاد است، به من حق می‌دادید.

جا دارد باز هم تاکید کنم که کاپهد زیباست. به قول فرنگی‌ها گفتنی آبنبات بصری (Eye Candy) تمام‌عیار است. سازندگان بازی زحمت زیادی کشیده‌اند تا بازی اینقدر زیبا از آب درآید. همه‌ی نقاشی‌ها و طراحی‌های بازی فریم‌به‌فریم با دست طراحی شده‌اند و این تصمیم جنون‌آمیز باعث شده ساخت بازی چند سال بیشتر طول بکشد. احتمالاً برادران مولدنهائر، سازندگان بازی، می‌دانستند که اگر قرار باشد گیمرها ده‌ها بار یک مرحله را از اول تکرار کنند، بهتر است از تصویری که جلوی چشمشان است لذت ببرند، وگرنه موی سرشان را خواهند کرد.

Cuphead

جا دارد بگویم که این تصمیم نتیجه داده است. من در طول بازی زیاد مردم، خیلی زیاد. فکر کنم موقع تمام کردن بازی بیش از هفتصد بار مرده بودم (البته این رقم را با شرمندگی بیان می‌کنم، چون طبق جستجویی که در اینترنت کردم، دفعات مردن بقیه به‌مراتب کمتر بود). معمولاً در بازی‌ّهای دیگر وقتی اینقدر زیاد می‌میرم،‌ عصبی و بی‌قرار می‌شوم. مثلاً یک نمونه‌اش سوپر میت بوی (Super Meat Boy) که از لحاظ دیداری و شنیداری بد نیست، ولی زیبایی خارق‌العاده‌ای ندارد و برای همین سختی آن بدجوری اعصابم را خط‌خطی کرد. ولی به یاد ندارم به هنگام تجربه‌ی کاپهد «عصبی» شوم. چون از انیمیشنی که جلوی چشمم رژه می‌رفت، و موسیقی‌ای که گوش‌هایش را نوازش می‌داد، خیلی خوشم می‌آمد. من در این بازی دم به دقیقه می‌مردم و بدون این‌که ککم بگزد،‌ گزینه‌ی «تلاش دوباره»‌را با کمال میل انتخاب می‌کردم تا شاید با آزمون‌وخطای بیشتر بتوانم واکنش‌هایم را چند دهم ثانیه بهبود ببخشم. من از این فرایند مازوخیستی لذت می‌بردم. شاید به خاطر این‌که کاپهد طوری طراحی شده که مردن در آن بخشی از فرآیند طبیعی گیم‌پلی است و هر بار که می‌میرید، می‌توانید پیشرفت ناچیزی در شیوه‌ی بازی کردن‌تان مشاهده کنید.

(در این مطلب می‌توانید بیشتر درباره‌ی این پدیده، یعنی تبدیل شدن مردن به بخشی ارگانیک از فرآیند گیم‌پلی، بخوانید.)‌

کاپهد به موج بازی‌های Git Good تعلق دارد. بازی‌های Git Good بازی‌هایی هستند که تحت تاثیر دارک سولز،‌ عنوانی که این موج را راه انداخت، بسیار سخت هستند، طوری که شاید در وهله‌ی اول از سختی‌شان جا بخورید و فکر کنید سازنده‌ی بازی شوخی‌اش گرفته، اما سختی‌شان ذاتی نیست و ناشی از بی‌تجربه بودن خود شماست. یعنی هرچه بیشتر با مکانیزم‌های بازی اخت بگیرید و یاد بگیرید چطور بازی کنید، بازی آسان‌تر می‌شود، طوری که آن باسی که شاید ساعت‌ها سرش گیر کرده بودید، دور دوم مثل آب خوردن شکست دهید. برای همین است که اگر در یوتوب بگردید، کلی ویدئو از کسانی پیدا می‌کنید که بازی‌های Git Good را با انجام چالش‌های دیوانه‌واری که خودشان تعیین کرده‌اند ضبط کرده‌اند. مثل آن بابایی که دارک سولز را با دسته‌ی گیتار هیرو تمام کرده بود. یا مثلاً همین کاپهد مثال خوبی است. توجه شما را به این تیترها جلب می‌کنم:

Beating EVERY boss in Cuphead with the WORST damage setup! ON EXPERT!

Cuphead No Moving Challenge: All Bets Are Off!

Cuphead Super Challenge – Wally Warbles in AVIARY ACTION 【 No Damage, Expert, Coffee + Super Only 】

اگر نمی‌دانید معنی این تیترها چیست، اشکالی ندارد. فقط کافی‌ست که بدانید هدف‌‌شان درآوردن حرص بیننده‌ای است که سختی بازی درمانده‌اش کرده و حالا باید شاهد عملکرد کسی باشد که با نشان دادن مهارت خودش به طور غیرمستقیم به او می‌گوید: «اصلاً مال این حرفا نبودی و نیستی و نخواهی بود». به هر حال اگر می‌خواهید در یوتوب کلیک بگیرید، باید حال‌گیری بلد باشید.

Cuphead

بازی‌های Git Good به‌شدت به آزمون‌وخطا و یادگیری ریزه‌کاری‌های بازی وابسته هستند. برای همین گیمرهای بی‌حوصله و کسانی که تفننی ویدئوگیم می‌زنند شاید با این بازی‌ها ارتباط برقرار نکنند. ولی به‌شخصه خوشحالم که این جنبش به راه افتاد. این جنبش واکنشی بود به بازی‌های دهه‌ی ۲۰۰۰ که داشتند به مرور زمان آسان‌تر می‌شدند و این آسانی بین بازی‌های ۲۰۰۸، ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ به اوج خود رسید. احتمالاً نقطه‌ی اوج این شیب آسانی بازی شاهزاده‌ی پارسی (۲۰۰۸) بود که در آن سازندگان تعارف را کنار گذاشتند و عنصر مردن و باختن را از بازی حذف کردند. من از شاهزاده‌ی پارسی ۲۰۰۸ و طراحی محیط و مراحل آن خیلی خوشم می‌آید و جزو بازی‌هایی است که در خاطرم ذخیره شده، ولی باید اعتراف کنم آسانی بیش از حد بازی باعث شده بود گاهی حس کنم که بیشتر نقش بیننده را دارم تا مشارکت‌کننده. ویدئوگیم باید به شما حس مشارکت بدهد و بازی‌های Git Good با شدت عمل یک دیکتاتور فاشیست شما را مجبور به مشارکت می‌کنند.

بحث‌های شکل‌گرفته درباره‌ی کاپهد عمدتاً حول محور سبک بصری بازی و درجه‌سختی بالای آن می‌چرخد، پس اجازه دهید نظر خودم را درباره‌ی این دو موضوع اعلام کنم.

کاپهد اساساً تجلیل‌خاطری از کارتون‌های دهه‌ی ۳۰ مثل فیلکس گربه (Felix the Cat)، بتی بوپ (Betty Boop) و آثار اولیه‌ی والت دیزنی و مکس فلیشر (Max Fleischer) است و از این لحاظ بهترین اتفاقی بود که می‌توانست برای این کارتون‌ها بیفتد، چون اگر در یوتوب به ویدئوهای کارتون‌های دهه‌ی ۳۰ بروید،‌ احتمال زیادی دارد که در بخش نظرات به نظری با مضمون «Cuphead brought me here» برخورد کنید. البته کاری که کاپهد انجام می‌دهد فراتر از ادای دین و تجلیل خاطر کردن است. این بازی تجلی روح کارتون‌های دهه‌ی ۳۰ است و از این لحاظ خودش یک کارتون دهه‌ی ۳۰ تمام‌عیار است که صرفاً خارج از آن دوران ساخته شده. کاپهد هم مثل فیلم بیل را بکش (Kill Bill) یا بازی Hotline Miami یا سریال Danger 5 اوماژی (Homage=تجلیل‌خاطر) است که هدفش حجت تمام کردن است؛ اوماژ حجت‌تمام‌کن شاگردی است که از استادش پیشی گرفته، تجلیل خاطری است که از همه‌ی آثاری که می‌خواهد بهشان تجلیل خاطر بپردازد بهتر است.

Cuphead

عاملی که باعث برجسته شدن چنین اوماژهایی می‌شود، «اصالت» است. تعریف اصالت کار دشواری است. در قلب هر اثر هنری یا فرهنگی خوب «عصاره‌ای» نهفته است که مرزبندی و تجزیه و تحلیل آن کار دشواری است، ولی آن چیزی که از آن به‌عنوان «روح اثر» یاد می‌شود به درک کردن و چشیدن همین عصاره بستگی دارد.

مثلاً با این‌که کارتون‌های دهه‌ی ۳۰ در ظاهر برای کودکان ساخته شده‌اند، اما گر در بحرشان بروید، می‌بینید که علاوه بر نژادپرستی‌ای که نشانه‌ی دوران ساخته شدنشان است، تصویر‌سازی کابوس‌واری دارند و شبیه هذیان‌های فکری مصرف‌کننده‌ی  LSD به نظر می‌رسند. این تصویرسازی کابوس‌وار «عصاره»‌ی کارتون‌های دهه‌ی ۳۰ است و کاپهد موفق شده این جنبه‌ی کمتر شناخته‌شده از این کارتون‌ها را در تار و پود خود بگنجاند. حتی درجه‌سختی بالای بازی نیز به تقویت این تصویرسازی کابوس‌وار زیرپوستی کمک می‌کند و باعث می‌شود حس کنید پشت این ظاهر خوش‌آب‌و‌رنگ و دنیاسازی کودکانه تاریکی‌ای نهفته است که فقط با ذهن ناخودآگاه قابل‌درک است.

چند وقت پیش نقدی از یکی از کاربران استیم خواندم که متاسفانه لینکش را پیدا نمی‌کنم، ولی به نظرم توصیف عالی‌ای از حال‌وهوای بازی بود. در این نقد کاربر گفته بود:‌ «دوران بچگی وقتی مریض می‌شدم و با حال ناخوش از مدرسه برمی‌گشتم، توی جام دراز می‌کشیدم و برنامه کودک تماشا می‌کردم تا خوابم ببره. خوابم که می‌برد به خاطر تبی که داشتم کابوس شخصیت‌های برنامه کودک رو می‌دیدم که ترسناک و اجق  وجق شده بودن. کاپهد یکی از اون کابوس‌هاست.»

درباره‌ی درجه‌سختی بازی زیاد بحث شده و من هم قصد ندارم بحث‌ها را اینجا تکرار کنم. صرفاً نظرم را بر اساس تجربه‌ام اعلام می‌کنم.

به نظرم کاپهد به طور ناجوانمردانه‌ای سخت نیست. در واقع تنها باس بازی که در آن احساس درماندگی واقعی کردم باس یکی مانده به آخر King Dice بود که در آخر هم مجبور شدم با اتکا بر کلک «مخفی شدن پشت دست‌هایش به هنگام روانه کردن ارتش کارت‌های پاسور» او را شکست دهم،‌ چون نمی‌توانستم پشت سر هم روی هر چهار کارت صورتی بپرم و در هر موج حمله یکی از جان‌هایم را از دست می‌دادم.

(البته باس Wally Warbles هم من را درمانده کرد، ولی در مد Expert که بعد از تمام کردن بازی باز می‌شود).

همه‌ی باس‌ها قلق خاص خود را دارند و با ترکیب آیتم‌ها و گلوله‌های درست شکست دادنشان به‌مراتب راحت‌تر می‌شود. در واقع دلیل گیر کردن من سر بعضی باس‌ها این بود که روی استفاده از یک گلوله‌ی خاص اصرار می‌ورزیدم و بقیه‌ی گزینه‌ها را امتحان نمی‌کردم. مثلاً وقتی با گلوله‌ی Lubber  به مصاف باس بدنام Grim Matchstick رفتم، دیدم که کارم چقدر راحت‌تر شده است، ولی پیش از آن به خاطر این‌که عده‌ای گفته بودند سلاحی بی‌خاصیت است، هیچ‌وقت از آن استفاده نکردم.

Cuphead

در رابطه با کاپهد (و بازی‌های Git Gud) نکته‌ي مهمی را باید در نظر داشت و آن هم این است که مردن بخشی از فرآیند گیم‌پلی در این بازی‌هاست. اگر پیش‌فرض‌تان این است که مردن در بازی اتفاقی بد و خوشایند است، باید پیش‌فرض‌تان را تغییر دهید، وگرنه از این بازی‌ها چیزی جز اعصاب‌خردی نصیب‌تان نخواهد شد. برای لذت بردن از این بازی‌ها باید بپذیرید که زیاد می‌میرید، و مردن بخشی از بازی است.

با این وجود، سختی کاپهد ویژگی‌هایی دارد که ممکن است در نظر عده‌ای نقطه‌ضعف جلوه کنند و در نظر عده‌ای دیگر صرفاً ویژگی بازی باشند.

این ویژگی‌ها به شرح زیر هستند:

۱. شانس نقش قابل‌ملاحظه‌ای در موفقیت شما دارد. هر دور که ببازید و باس را از اول شروع کنید، الگوی حملات و ساختار کلی مرحله تغیرات جزئی می‌کند و این تغییرات جزئی گاهی تاثیر عمده‌ای در نتیجه‌ای که می‌گیرید می‌گذارند. برای همین گاهی باید اینقدر ببازید تا بالاخره یک الگوی حمله‌ی آسان برایتان پیش بیاید.

عنصر شانس به طور خاص در مرحله‌ی Honeycomb Herald روی اعصاب است. چون در این مرحله سکوها دائماً در حال بالا رفتن هستند و گاهی نبودن یک سکو در یک نقطه‌ی خاص باعث می‌شود ناجوانمردانه بمیرید. به طور کلی در بعضی موقعیت‌های خاص عنصر شانس باعث می‌شود که هرچقدر هم ماهر باشید، به طور حتمی آسیب دریافت کنید. با توجه به این‌که آسیب دریافت نکردن یکی از ملاک‌های دریافت امتیاز بالاتر است،‌ پیش آمدن شرایطی که در آن آسیب دریافت کردن حتمی باشد، چندان خوشایند نیست. بازی‌های Git Gud باید طوری طراحی شوند که اگر کسی مهارت و دانش کافی داشته باشد، بتواند در هر شرایطی عملکردی بی‌نقص داشته باشد.

Cuphead

حضور عنصر شانس در بازی عمدی است و با درون‌مایه‌ی داستان بازی (قمار با شیطان) سازگاری دارد، ولی با این حال ممکن است عامل «مهارت بازیکن»‌ را کمرنگ جلوه دهد. در نهایت بستگی به خودتان دارد که آن را نقطه‌ضعف حساب کنید یا نه.

۲. باس‌های بازی نوار سلامتی ندارند و آسیبی هم که بهشان می‌زنید نمایش داده نمی‌شود. بنابراین شما هیچ‌گاه به طور دقیق نمی‌دانید که باس مربوطه چقدر دیگر باید ضربه بخورد تا نوای خوش !Knockout بلند شود؛ فقط می‌توانید در این باره حدس بزنید. این موضوع باعث شده که گاهی اوقات شکست دادن باس‌ها به جای حس رضایت و مهارت،‌ حس قسر در رفتن را در شما ایجاد کند و به جای این‌که بگویید:‌ «ایول! شکستش دادم!‌» بگویید «آخیش‌! تموم شد.». با این‌که کاپهد از هیچ لحاظ ویژگی‌های سبک Survival Horror را ندارد، ولی به خاطر این ویژگی گاهی گیم‌پلی بازی حس‌وحال بازی‌های Survival Horror را پیدا می‌کند.

۳. در بازی آیتم‌های صورتی‌رنگ مخصوص Parry کردن هستند. با Parry کردن‌شان یک شارژ کامل برای حمله‌ی ویژه (که آسیب بیشتری وارد می‌کند) دریافت می‌کنید. اما مشکل اینجاست که Parry کردن این آیتم‌ها بگیر نگیر داردِ، خصوصاً اگر به هر دلیلی (مثلاً اگر از روبرو به سمت‌تان پرتاب شوند)‌ نتوانید به طور عمود از بالا رویشان فرود بیاید. من گاهی اوقات نمی‌توانستم حدس بزنم که چرا Parryم موثر واقع نشد و به نظرم می‌آمد که آسیبی که دریافت کردم غیرمنصفانه است.

۴. روی کاغذ می‌توانید همه‌ی مراحل بازی را در عرض دو دقیقه تمام کنید. این بازه‌ی زمانی کوتاه برای تعیین برد و باخت و همچنین عدم وجود هیچ‌گونه مجازات درازمدتی برای باختن (برخلاف دارک سولز‌) باعث شده که اشکالات ریز درجه‌سختی بازی کمتر به چشم بیایند، چون موفقیت یا شکست در مدت زمانی کوتاه تعیین می‌شود، گاهی حتی در همان چند ثانیه‌ی اول. بنابراین زیاد سخت نخواهید گرفت.

۵. موسیقی بازی آنقدر جذاب و آدرنالین‌زاست که بی‌شوخی در کاهش درجه‌سختی بازی موثر است، چون آدم را برای واکنش‌های چند صدم ثانیه‌ای آماده می‌کند. چه کسی گفته که جاز (یا جَز) مرده است؟

۶. هر باس یک حالت Simple دارد که در واقع نقش درجه‌سختی آسان را بازی می‌کند. اما این مد بی‌فایده است، چون تا موقعی که همه‌‌ی باس‌ها را روی حالت Normal شکست ندهید، قلمروی آخر که شامل دو باس نهایی است برایتان باز نمی‌شود. اگر می‌خواهید بازی را جدی بگیرید، بهتر است حالت Simple را فراموش کنید، چون در نهایت نقش آن‌چنانی در آماده کردن شما برای حالت Normal ندارد.

۷. در بازی یک سری مرحله‌ی مخصوص جمع‌آوری سکه نیز گنجانده شده‌اند که تنوع لازمی در بازی ایجاد می‌کنند. اگر از اول تا آخر قرار بود با باس مبارزه کنید‌، امکانش بود که از بازی زده شوید.

۸. بازی شما را بابت اشتباهات و بی‌مبالاتی‌های کوچک مجازات می‌کند، ولی هیچ‌گاه «غیرممکن» به نظر نمی‌رسد. حتی در باس King Dice و Wally Warbles در حالت Expert نیز من همیشه بابت اشتباهات ریزی ضربه می‌خوردم که می‌شد در لحظه از وقوع‌شان پرهیز کرد. اما مساله اینجاست که تعداد اشتباه‌هایی که می‌توان مرتکب شد آنقدر زیاد است که به‌سختی می‌توان از بروز حداقل یکی‌شان پرهیز کرد. اگر گرفتن امتیاز A+ و S در همه‌ی مراحل برایتان مهم است، بازی رس وجودتان را خواهد کشید.

Cuphead

به طور کلی می‌توان گفت که مثل دارک سولز، درجه‌سختی کاپهد نیز بخشی جدانشدنی از تجربه‌ی کلی آن است و بدون این سختی نمی‌شد بازی را با جذابیت فعلی‌اش متصور شد. ترکیب استیل بصری هنری باورنکردنی بازی با درجه‌سختی‌ای که کمتر گیمری قادر به کنار آمدن با آن است (تعداد کسانی که آچیومنت تمام کردن بازی را در استیم گرفته‌اند، زیر ۱۵٪ است) نشان می‌دهد که پس از انتشار دارک سولز امید بازیسازان به گیمرها و مهارت و حوصله‌یشان چقدر زیادتر شده است.

به‌عنوان حسن ختام، لازم می‌بینم که جمله‌ای از داستایوفسکی نقل کنم: «زیبایی دنیا را نجات خواهد داد.» تا مدت‌ها برایم سوال بود که منظور او از این جمله چیست؟ زیبایی چطور می‌تواند دنیا را نجات دهد؟ با بازی کردن کاپهد درکم از این جمله عمیق‌تر شد. کاپهد بازی‌ای است که در شرایط عادی باید حسابی اعصابم را خرد می‌کرد، ولی همان‌طور که اشاره کردم، در طی تمام هفتصد باری که مردم، آرامش عجیبی بر من حکمفرما بود و ریشه‌ی آن را در عاملی جز زیبایی دیداری و شنیداری بازی نمی‌بینم. هر بار که می‌مردم، فکر کردن به این‌که دوباره قرار است انیمیشن‌های فوق‌العاده‌ی باس کذایی را ببینم و موسیقی جاز پرآب‌وتاب مرحله‌اش را بشنوم، باعث می‌شد اعصابم التیام پیدا کند و فرصت دوباره‌ای که در اختیارم قرار داده شده غنیمت بشمارم. اگر زیبایی می‌تواند یک بازی ذاتاً اعصاب‌خردکن را تا این حد دلپذیر جلوه دهد، شاید واقعاً زیبایی‌های موجود دنیا را از شر آدم‌هایی که اعصاب‌شان خرد است و می‌خواهند آن را نابود کنند در امان نگه دارد. پس تا می‌توانید زیبایی بیافرینید، و در این راستا ترجیحاً الگویتان کاپهد و سازندگانش باشد.

پیش‌نویس:‌

درباره‌ی کاپهد در یوتوب ویدئوهای جذاب زیادی منتشر شده که در ادامه چندتایشان را معرفی می‌کنم:

  1. 64 Bits – Cupsouls (Dark Souls animated like Cuphead)

اگر کاپهد و دارک سولز را بازی کرده‌اید، تماشای این ویدئوی ۱ و نیم‌دقیقه‌ای را به هیچ عنوان از دست ندهید.

  1. CUPHEAD RAP by JT Music

یک آهنگ رپ کرم‌گوش (Earworm) با محوریت. مناسب هدبنگ زدن.

  1. The Stylistic Influences of Cuphead

ویدوئویی که در آن تاثیرات و الهام‌گیری‌های کاپهد از کارتون‌های دهه‌ی ۳۰ شرح داده می‌شود.

  1. Cuphead & The Difficulty Dilemma

ویدئویی که در آن درباره‌ی ایرادات درجه‌سختی بازی توضیح داده می‌شود، ایراداتی که به تعدادی از آن‌ها در این مطلب اشاره شد.

  1. Gamespot’s Cuphead Playlist

سایت گیم‌اسپات یک سری ویدئوی ارزشمند درباره‌ی بازی تولید کرده که مصاحبه با برادران مولدنهائر نیز جزوشان است. اگر درباره‌ی فرآیند ساخت بازی کنجکاو هستید، ویدئوهای گیم‌اسپات را از دست ندهید.

  1. How Cuphead’s Bosses (Try to) Kill You | Game Maker’s Toolkit

انشای ویدئوی‌ای که بالاتر ترجمه‌ی فارسی خودم از آن لینک شده بود. در این ویدئو چندتا از باس‌فایت‌های بازی جزئی بررسی می‌شوند.

  1. Jacksepticeye’s Play through of Cuphead

مشاهده‌ی پلی‌تروی جک‌سپتیک‌آی از بازی برای من لذت‌بخش بود، چون به خاطر اکسپرسیو بودن شخصیتش تمام احساساتی که موقع بازی کردن کاپهد به آدم دست می‌دهد به شکلی اغراق‌شده به تصویر کشیده می‌شوند.

  1. Cuphead – A Modest Tutorial

ویدئویی ۱۰ دقیقه‌ای که در آن جوزف اندرسون منتقدی را که به خاطر یک سوءتفاهم کوچک در بخش آموزشی بازی گیر کرده بود و بر این اساس به انتقاد از سختی بازی پرداخت هجو می‌کند.

  1. Cuphead: The Fake Outrage

همان‌طور که بالاتر اشاره شد، کارتون‌های دهه‌ی ۳۰ نژادپرستانه بودند و کاپهد هم به‌شدت وام‌گیر این کارتون‌هاست. این موضوع باعث شده بود به سازندگان بازی به خاطر وام گرفتن از عناصر نژادپرستانه‌ی این کارتون‌ها (منهای نژادپرستی‌شان) انتقاداتی وارد بشود. در این ویدئو کاربر Shaun (یکی از خوبان یوتوب در زمینه‌ی استدلال کردن) توضیح می‌دهد که چرا تاثیرپذیری از هنر نژادپرستانه اشکالی ندارد.

  1. Can Cuphead’s Creators Defeat their Own Bosses?

عنوان گویاست:‌ «آیا سازندگان کاپهد می‌توانند باس‌های بازی خودشان را شکست دهند؟»‌

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
مشاهده نظرات
  1. ناشناس

    چرا قطره چکونی مطلب منتشر میکنید

  2. amirreza

    ولا نمیدونم چی بگم

  3. ناشناس

    عالی

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا
  • سرد

    نویسنده: النا رهبری
  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی