آینده‌ی شغلی ما در تصرف ربات ها

7
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

اتوماسیون فرا رسیدن عصر ترامپ را میسر کرد. هوش مصنوعی چه در چنته خواهند داشت؟

بگذارید همین اول کار بگویم داستان از چه قرار است: طی 40 سال آینده، ربات‌ها شغل شما را تصاحب خواهند کرد.

مهم نیست شغلتان چیست. اگر کارتان گودال کندن است، یک ربات کار کندن را بهتر از شما انجام خواهد داد. اگر برای مطبوعات مقاله می‌نویسید، یک ربات از شما بهتر مقاله خواهد نوشت. اگر پزشک هستید، کامپیوتر واتسون IBM دیگر به شما «کمک» نخواهد کرد تا از پایگاه داده‌اش که شامل میلیون‌ها مورد مطالعه و مقالات معتبر علمی‌ست، بیماری درست را تشخیص دهید. صرفاً از شما پزشک حاذق‌تری خواهد بود.

شاید بپرسید مدیر عاملان چطور؟ شرمنده، ولی ربات‌ها شرکت‌ها را از شما بهتر مدیریت خواهند کرد. هنرمندان؟ مهارت نقاشی، نویسندگی و مجسمه‌سازی ربات‌ها از شما بهتر خواهد بود. فکر می‌کنید ربات‌ها نمی‌توانند با مهارت‌های اجتماعی‌تان رقابت کنند؟ می‌توانند، خوب هم می‌توانند. طی 20 سال آینده، نیمی از شما از کار بیکار خواهید شد. طی چند دهه‌ی آینده، تقریباً هرکس که باقی مانده باشد، به چنین سرنوشتی دچار خواهند شد.

از یک لحاظ، این اتفاق عالی به نظر می‌رسد. بگذارید ربات‌ها این همه کار کوفتی را انجام دهند! دیگر نیازی است ساعت شش صبح از خواب بیدار شوید و ساعات طولانی روز را سرپا بگذرانید. وقتمان آزاد می‌شود تا شعر بنویسیم یا بخوانیم،  ویدئوگیم بازی کنیم یا هرکاری که دلمان می‌خواهد انجام دهیم. یک قرن بعد، شاید همین اتفاق هم بیفتد. انسانیت وارد یک عصر طلایی جدید خواهد شد.

ربات ها شغل شما را تصرف خواهند کرد

اگر یاد نگیریم چطور ثمرهی کار رباتها را منصفانه تقسیم کنیم، وارد عصر بیکاری و فقر در سطح کلان خواهیم شد.

ولی 20 سال بعد چطور؟ یا 30 سال بعد؟ تا آن موقع، همه‌یمان از کار بیکار نشده‌ایم، ولی خیلی‌هایمان چرا. آن وقت دیگر عصر طلایی در کار نخواهد بود. اگر یاد نگیریم چطور دسترنج کار ربات‌ها را منصفانه تقسیم کنیم، وارد عصر بیکاری و فقر در سطح کلان خواهیم شد. از دست رفتن شغل‌های قشر کارگر نقش عمده‌ای در انتخابات سال 2016 ایفا کرد و اگر بخواهیم جلوی خیل عظیمی از عوام‌فریبانی را بگیریم که به خاطر جایگزین شدن انسان‌ها با ماشین‌ها و از دست رفتن حقوقشان با هوچی‌گری رهبری را به دست می‌گیرند، باید هرچه سریع‌تر چاره‌ای بیاندیشیم. دوران گذار به آینده‌ای بدون شغل، در کنار گرمایش زمین، بزرگ‌ترین چالش‌هایی هستند که سیاستمداران اصلاح‌طلب – و البته کل بشریت – با آن‌ها روبرو هستند. ولی کمتر کسی به این مسائل فکر می‌کند.

حال‌گیری بزرگی است، نه؟ خوشبختانه، رسم است که هروقت بخواهیم راجع‌به موضوعی دشوار یا تکنیکی حرف بزنیم، قبلش یک خاطره‌ی سرگرم‌کننده و جالب تعریف کنیم. هدف از این کار زمینه‌سازی برای درگیر شدن خواننده با مفاهیمی سنگین است. پس این هم یک خاطره برای شما: کریسمس پارسال، من در خانه‌ی مادرم بودم و به مقاله‌ای که اخیراً راجع‌به گوگل ترنسلیت خوانده بودم اشاره کردم. از قرار معلوم، چند هفته پیش، گوگل بدون آگاهی قبلی به استفاده از یک الگوریتم یادگیری ماشینی جدید روی آورده بود. کیفیت ترجمه‌هایش یک‌شبه از این رو به آن رو شد. من هم خودم متوجه این بهبود شده بودم، ولی آن را به پیشرفت تدریجی‌ای که اینجور دستگاه‌ها به طور مداوم تجربه می‌کنند، نسبت دادم. متوجه نشده بودم که این بهبود به خاطر یک جهش کوانتومی که از استفاده از نرم‌افزار جدید ناشی شده بود، اتفاق افتاده است.

ولی اگر الگوریتم گوگل ترنسلیت بهتر شده بود، آیا لزوماً بدان معنا بود که کیفیت تشخیص صدایش هم بهتر شده است؟ یا قابلیت آن برای پاسخ دادن به پرسش‌ها؟ همم. چطور می‌توانیم چنین قابلیت‌هایی را آزمایش کنیم؟ ما تصمیم گرفتیم به جای فکر کردن راجع‌به این مسائل، هدایای کریسمس را باز کنیم.

ولی پس از باز کردن هدایا، موضوع پاک‌کن‌ها مطرح شد. بهترین جنس پاک‌کن چیست؟ شفاف؟ سیاه؟ صورتی سنتی؟ واقعاً چرا رنگ پاک‌کن‌ها از قدیم‌الایام صورتی بوده است؟ من به همه گفتم: «از گوگل می‌پرسم.» برای همین تلفن همراهم را از جیبم درآوردم و پرسیدم: «چرا پاک‌کن‌ها صورتین؟» نیم‌ثانیه بعد، گوگل پاسخ سوالم را داد.

تحت‌تاثیر قرار نگرفتید؟ باید بگیرید. ما همه می‌دانیم که این روزها تلفن‌های هوشمند از قابلیت قابل‌قبولی در تشخیص صدا برخوردار هستند. همچنین می‌دانیم که آن‌ها می‌توانند نزدیک‌ترین کافه یا به‌روزترین دستور پخت کوک او وان (خروس و شراب) را به‌راحتی پیدا کنند. ولی یک چیز کاملاً تصادفی چطور؟ تازه آن هم نه سوالی که با که، کجا و کی شروع می‌شود. ما داریم راجع‌به سوالی که با چرا آغاز می‌شود صحبت می‌کنیم؛ سوال من این نبود که چرا پینک، خواننده‌ی معروف، از پاک‌کن استفاده می‌کند یا چرا پاک‌کن‌ها نفرین شده‌اند. گوگل باید به قدری باهوش باشد تا کاربرد واژه‌ی pink را در جمله درک کند و بفهمد که من دارم راجع‌به دلایل تاریخی صورتی بودن رنگ پاک‌کن‌ها سوال می‌پرسم، نه میزان سلامتی یا نحوه‌ی شکل‌گیری‌شان. و گوگل این چیزها را درک کرد. در کمتر از یک ثانیه. با یک ریزپردازنده‌ی ارزان و دسترسی به اینترنت با سرعت کم.

(اگر برای شما هم سوال شده، باید بگوییم گوگل پاسخ را از وبگاه Design*Sponge پیدا کرد: «پاک‌کن‌ها برای اولین بار در کمپانی ایبرهارد فابر تولید شدند… در تولید پاک‌کن از سنگ خارا استفاده شده بود، خاکستری آتشفشانی از ایتالیا که خاصیت سایندگی پاک‌کن‌ها و همچنین رنگ و بوی خاصشان از آن نشات می‌گرفت.»

هنوز هم تحت‌تاثیر قرار نگرفتید؟ وقتی طی یک اتفاق تاریخی، کامپیوتر واتسون یک دور از مسابقه‌ی محک! (JeoPardy!) را در مقابل دوتا از بهترین بازیکن‌های انسانی برد، به پیکره‌ای به اندازه‌ی یک اتاق خواب احتیاج داشت تا به چنین سوال‌هایی پاسخ دهد. ما داریم از هفت سال پیش صحبت میکنیم.

حالا شاید بپرسید پاک‌کن‌های صورتی به از کار بیکار شدن ما طی چند دهه‌ی آینده چه ربطی دارند؟ بگذارید یک چیزی برایتان تعریف کنم: در اکتبر سال گذشته، یکی از شعبه‌های نقل و انتقال کامیونی اوبر به نام اوتو 2000 کارتون حاوی آبجوی بادویزر را در یک مسافت 200 کیلومتری از فورت کالینز، کولورادو به کولورادو اسپرینگز منتقل کرد – با کامیون‌های بدون سرنشین. طی چند سال آینده، این تکنولوژی از حالت آزمایشی خارج و در سطح وسیع استفاده خواهد شد. این یعنی میلیون‌ها راننده کامیون از کار بیکار خواهند شد.

کامیون‌رانی بدون سرنشین به دستگاه‌های نوظهور همچون دستگاه بافندگی و بیل مکانیکی که انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم را پیش بردند، وابسته نیست. کامیون‌ها، و البته خودروها و اتوبوس‌های بدون سرنشین، همچون قابلیت گوگل در شناسایی صدا و پاسخ دادن به سوالات، به طور عمده به نرم‌افزارهایی وابسته هستند که هوش انسانی را تقلید می‌کنند. امروزه همه این پیش‌بینی را شنیده‌اند که خودروهای بدون سرنشین ممکن است به از بین رفتن 5 میلیون شغل منجر شوند، ولی انسان‌های کمی به این حقیقت آگاهند که اگر یک نرم‌افزار هوش‌مصنوعی قابلیت راندن یک خودرو را داشته باشد، قابلیت انجام کارهای دیگری را نیز خواهد داشت. در این صورت به جای میلیون‌ها نفر، ده‌ها میلیون نفر کارشان را از دست خواهند داد.

وقتی داریم از «ربات‌ها» صحبت می‌کنیم، منظورمان همین است. ما داریم از توانایی‌های ذهنی صحبت می‌کنیم، نه از موجوداتی که جنس بدنشان به جای گوشت، فلز است یا به جای خوردن ناگت مرغ، با وصل شدن به برق انرژی از دست‌رفته‌یشان را بازیابی می‌کنند.

متاسفانه، برای آن قشری از جامعه که نگرانند رباتها شغلشان را تصاحب کنند، این پیشرفتها بدین معناست که بیکاری در سطح کلان نزدیکتر از آن است که فکرش را میکردیم؛ آنقدر نزدیک که شاید همین حالا هم شروع شده باشد.

به عبارت دیگر، پیشرفت‌هایی که باید رویشان تمرکز کنیم در مهندسی روبوتیک اتفاق نمی‌افتند – هرچند در این حوزه هم مسلماً اتفاقاتی در حال وقوع است – بلکه این پیشرفت‌ها در وابستگی تدریجی ما به هوش مصنوعی خلاصه می‌شود. گرچه ما به ساختن هوش مصنوعی‌ای که در سطح هوش انسان باشد، نزدیک هم نشده‌ایم، ولی باید اعتراف کرد پیشرفت‌های چند دهه‌ی اخیر شگفت‌انگیز بوده‌اند. پس از این‌که به مدت چند سال اتفاق خاصی نیفتاد، ناگهان ربات‌هایی را دیدیم که از بهترین استاد بزرگ‌ها نیز بهتر شطرنج بازی می‌کنند؛ ربات‌هایی را دیدیم که در مسابقه‌ی محک!، از بهترین بازیکن‌های انسانی نیز عملکرد بهتری دارند؛ ربات‌هایی را دیدیم که می‌توانند دور تا دور سان‌فرانسیسکو رانندگی کنند و هر سال هم رانندگی‌شان بهتر می‌شود. این ربات‌ها به قدری در قابلیت تشخیص صورت پیشرفت کرده‌اند که چند وقت پیش، پلیس ولز موفق شد برای اولین بار در تاریخ بریتانیای کبیر، با استفاده از نرم‌افزار تشخیص صورت، مجرمی را دستگیر کند. پس از سال‌ها پیشرفت آهسته در عرصه‌ی تشخیص صدا، گوگل اوایل امسال اعلام کرد که در عرض ده ماه، درصد خطایش در تشخیص کلمات از 8.5 درصد به 4.9 درصد کاهش پیدا کرده است.

تمامی موارد ذکر شده حاکی از این هستند که هوش مصنوعی با نرخی باورنکردنی در حال پیشرفت است و کامپیوترهای بهتر، هم از لحاظ سخت‌افزاری و هم نرم‌افزاری، این پیشرفت را میسر کرده‌اند. سخت‌افزار از لحاظ تاریخی منحنی رشدی به نام قانون مور را طی کرده است. طبق این قانون، قدرت و نرخ کارایی هر چند سال یک‌بار دو برابر می‌شود و پیشرفت‌های اخیر در الگوریتم‌های نرم‌افزاری از هر دوره‌ی دیگری انقلابی‌تر بوده‌اند. برای مدتی طولانی، این پیشرفت‌ها چندان قابل‌توجه به نظر نمی‌رسیدند: رسیدن از قدرت ذهنی باکتری به قدرت ذهنی کرم‌های لوله‌ای شاید از لحاظ فنی جهشی عظیم به حساب بیاید، ولی اگر بخواهیم نگرشی عملگرایانه به آن داشته باشیم، به هیچ عنوان ما را به سطح هوش مصنوعی واقعی نزدیک نمی‌کند. با این وجود، اگر فرایند پیشرفت دو برابر ادامه پیدا کند، در نهایت یکی از این چرخه‌های دو برابر شدن شما را از قدرت ذهنی مارمولک (در مثال مناقشه نیست) به قدرت ذهنی موش و سپس میمون خواهد رساند (واو!). وقتی این اتفاق بیفتد، فقط چند قدم با هوش مصنوعی در سطح هوش انسان فاصله خواهیم داشت.

شاید تصور کردن این فرایند دشوار باشد، برای همین اینجا نموداری را برای شما قرار می‌دهیم که نشان می‌دهد منحنی پیشرفت تصادعی هوش مصنوعی به چه نتیجه‌ای منجر خواهد شد. این نمودار بر اساس واحد پتافلاپس (یک کوادریلیون محاسبه در ثانیه) اندازه‌گیری شده است. طی 70 سال اولیه‌ی عصر دیجیتال، قدرت محاسبه‌ی کامپیوترها هر چند سال یک بار دو برابر می‌شد و این پیشرفت منجر به بهبود مداوم نرم‌افزارهای حسابداری، سیستم‌های مخصوص رزرو بلیط هواپیما و پیش‌بینی آب‌وهوا، اسپاتیفای و مواردی از این قبیل شد. ولی در مقیاس مغز انسان – که عموماً قدرت پردازش آن 10 الی 50 پتافلاپس تخمین زده می‌شود – چنان قدرت محاسبه‌ی ناچیزی تولید کرد که نمی‌توان متوجه هیچ تغییری شد. حوالی سال 2025 ما بالاخره شاهد پیشرفت محسوس هوش مصنوعی خواهیم بود. یک دهه بعد ما به هوش مصنوعی‌ای با یک دهم قدرت ذهن انسان دست پیدا خواهیم کرد و یک دهه پس از آن هوش منصوعی با قدرت برابر با هوش انسان به واقعیت تبدیل خواهد شد. شاید طوری به نظر برسد که این مهم یک‌شبه تحقق پیدا کرده است، اما در حقیقت حاصل یک قرن پیشرفت مداوم، ولی نامحسوس بوده است.

آیا ما تا این حد به رسیدن به هوش مصنوعی واقعی نزدیک شده‌ایم؟ بیایید یک پیش‌فرض دیگر را در نظر بگیریم. با وجود پیشرفت تصاعدی‌ای که به طور مداوم ادامه داشته است، تا همین چند وقت پیش دانشمندان علوم کامپیوتر فکر می‌کردند ما سال‌ها با دستیابی به کامپیوترهایی که بتوانند بازی باستانی گو را ببرند (طبق نظر عموم مردم پیچیده‌ترین بازی‌ای است که انسان‌ها خلق کرده‌اند) فاصله داریم. ولی سال پیش، یک کامپیوتر استاد بزرگ کره‌ای را که به عنوان یکی از بهترین بازیکنان این بازی شناخته می‌شود شکست داد و اوایل امسال نیز بازیکن رتبه‌ی یک گو در دنیا را شکست داد. پیشرفت در حوزه‌ی هوش مصنوعی نه‌تنها رو به کاهش نیست، بلکه در حال پشت سر گذاشتن تصورات خوش‌خیال‌ترین طرفداران هوش مصنوعی است. متاسفانه، برای آن قشری از جامعه که نگرانند ربات‌ها شغلشان را تصاحب کنند، این پیشرفت‌ها بدین معناست که بیکاری در سطح کلان نزدیک‌تر از آن است که فکرش را می‌کردیم؛ آنقدر نزدیک که شاید همین حالا هم شروع شده باشد. ولی شما به خاطر سکوت همگانی از جانب تصمیم‌گیران و فعالان سیاسی از این مسائل باخبر نشده‌اید.

من تنها کسی نیستم که فکر می‌کنم ما چیزی با یک انقلاب در عرصه‌ی هوش مصنوعی فاصله نداریم. بسیاری از فعالان عرصه‌ی نرم‌افزار – افرادی چون بیل گیتس و ایلان ماسک – سال‌هاست که راجع‌به این مساله هشدار می‌دهند. ولی بیشتر قانون‌گذاران نگرانی‌های آن‌ها را نادیده گرفتند و تا همین چند وقت پیش، نویسندگانی که کارشان تفسیر وقایع عرصه‌ی فناوری و اقتصاد بود، آن‌ها را به سخره می‌گرفتند. بیایید رایج‌ترین شبهه و گمان‌ها را از جانب کسانی که به وقوع انقلاب هوش مصنوعی بدبین هستند مرور کنیم.

۱. ما هیچوقت به هوش مصنوعی واقعی دست پیدا نخواهیم کرد، چون قدرت کامپیوترها تا ابد دو برابر نمیشود. تا قبل از رسیدن به این سطح، محدودیت های فیزیکی جلویمان را خواهد گرفت. چند دلیل خوب برای رد کردن این ادعا به عنوان یک مانع وجود دارد. اول از همه، طراحان سخت‌افزار چیپ‌های سریع‌تر و تخصصی‌تری طراحی خواهند کرد. به عنوان مثال، گوگل بهار سال پیش اعلام کرد میکروچیپی به نام واحد پردازشی تنسور (Tensor Processing Unit) ساخته که طبق ادعاهای موجود، عملکرد آن، در مقایسه با پردازنده‌ی اینتل، در انجام وظایف یادگیری ماشینی 30 برابر سریع‌تر و از لحاظ کارایی 80 برابر به‌صرفه‌تر است. اکنون انواع گوناگونی از این چیپ‌ها در دسترس پژوهش‌گرانی قرار دارد که از سیستم رایانش ابری گوگل استفاده می‌کنند. باقی چیپ‌هایی که برای کاربردهای دیگر هوش مصنوعی (تشخیص تصویر، شبکه‌سازی عصبی، پردازش زبان و…) تخصصی‌سازی شده‌اند، یا اکنون وجود دارند یا به زودی اختراع خواهند شد.

علاوه بر این، متخصصان، با الهام‌گیری از کارکرد مغز انسان، در تلاشند تا این قدرت افسارگسیخته را تحت کنترل دربیاورند و آن را به مرحله‌ی بهره‌برداری برسانند. مغز شما یک ابزار محاسباتی واحد و فوق‌العاده قدرتمند نیست. مغز شما از حدود صد میلیارد نورون عصبی تشکیل شده که همزمان با هم کار می‌کنند تا هوش و هوشمندی‌ای را که در انسان‌ها مشاهده می‌شود، به وجود بیاورند. در پایین‌ترین سطح، نورون‌های عصبی به موازات هم کار می‌کنند تا خوشه‌های کوچکی به وجود بیاورند که از آن‌ها اعمالی نیمه‌مستقل مثل واکنش نشان دادن به یک محرک از محیط بیرون سر می‌زند. در سطح بعد، ده‌ها از این خوشه‌ها در کنار هم کار می‌کنند و حدوداً صد «زیرمغز» به وجود می‌آورند. زیرمغزها اعضایی متمایز درون مغز هستند که کارهای تخصصی چون صحبت کردن، پردازش تصویر و حفظ تعادل را ممکن می‌سازند. در نهایت، این زیرمغزها به‌موازات هم کار می‌کنند و وضعیت نهایی حاصل‌شده، از جانب بخش‌های اجرایی‌ای که درک منطقی دنیا را ممکن می‌سازند و این احساس را برایمان فراهم می‌کنند که ما روی اعمالمان کنترلی آگاهانه داریم، مدیریت و مراقبت می‌شوند.

در کامپیوترهای مدرن نیز ریزپردازنده‌های زیادی در کنار هم مشغول به کار هستند. در سال 2017، سریع‌ترین کامپیوتر جهان حدوداً از 40000 پردازنده که هرکدام 260 هسته داشتند استفاده می‌کرد. این یعنی ده میلیون هسته‌ی پردازنده‌ای که به موازات هم کار می‌کنند. هریک از این هسته‌ها، در مقایسه با پردازنده‌ی اینتل داخل کامپیوتر رومیزی شما از قدرت کمتری برخوردار است، ولی کل دستگاه تقریباً قدرتی هم‌سطح با مغز انسان دارد.

این بدان معنا نیست که هوش مصنوعی واقعی هم‌اکنون ظهور کرده است. هنوز حتی به آن نزدیک هم نشده‌ایم. این ساختاری که در آن بخش‌های متعدد به‌موازات هم کار می‌کنند، چالش‌های بزرگی را در برابر برنامه‌نویسان قرار می‌دهد، ولی هرچه بهره‌برداری از آن را بهتر یاد بگیریم، راحت‌تر می‌توانیم پله‌های ترقی را در حوزه‌ی کارایی نرم‌افزار دوتا یکی طی کنیم. به عبارت دیگر، حتی اگر از سرعت قانون مور کاسته شود یا این قانون به کلی متوقف شود، فرایند بهبود یافتن قدرت همه‌چیز در کنار هم – استفاده‌ی بیشتر از میکروچیپ‌های سفارشی، موازی‌گری بیشتر، نرم‌افزارهای پیچیده‌ی بیشتر و حتی احتمال کشف راه‌های جدید برای انجام محاسبات – بدون شک تا سال‌ها متوقف نخواهد شد.

۲. حتی اگر قدرت محاسبه به دو برابر شدن ادامه دهد، چند دههای میشود که در حال دو برابر شدن است. شما دائماً هوش مصنوعی واقعی را پیشبینی میکنید، ولی چنین چیزی هنوز محقق نشده است. شکی نیست که طی سال‌های اولیه‌ی پیشرفت علوم کامپیوتر، دیدگاه‌های خام و خوشبینانه‌ی زیادی راجع‌به این‌که چقدر سریع قادر به ساختن دستگاه‌های هوشمند خواهیم بود، وجود داشت. ولی آن دیدگاه‌های خوش‌بینانه در دهه‌ی 70 از بین رفتند، چون دانشمندان علوم کامپیوتر متوجه شدند که حتی سریع‌ترین مین‌فریم‌های آن دوران نیز فقط یک میلیاردیم از قدرت پردازش مغز انسان را تولید می‌کردند. آگاهی به این حقیقت دانشمندان را فروتن کرد، و کل فعالان این حوزه‌ی علمی از آن موقع تاکنون راجع‌به پیشرفت‌های صورت گرفته در این رشته به طور دردناکی واقع‌گرا بوده‌اند.

ما بالاخره کامپیوترهایی ساخته‌ایم که قدرت پردازششان تقریباً با مغز انسان برابر است. البته هزینه‌ی ساخت آن بیش از 100 میلیون دلار است و معماری داخلی آن به‌گونه‌ای است که موفقیت آن در تقلید از ذهن انسان قطعی نیست. ولی طی 10 سال آینده، چنین سطحی از قدرت با قیمتی کمتر از 1 میلیون دلار در دسترس خواهد بود و هزاران گروه هوش مصنوعی را بر روی پلتفرمی آزمایش خواهند کرد که واقعاً قادر است با انسان‌ها رقابت کند.

۳. بسیار خوب، شاید روزی به هوش مصنوعی کامل دست پیدا کنیم. ولی در این صورت رباتها فقط ادای باهوش بودن را درمیآورند؛ آنها از هوش واقعی برخوردار نیستند. این هم یکی از همان استدلالات فلسفی کسل‌کننده است. وقتی قرار باشد یک کامپیوتر را برای انجام کاری استخدام کنیم، این‌که آیا او روح دارد، آیا می‌تواند عشق و درد و وفاداری را احساس کند، جز کم‌اهمیت‌ترین دغدغه‌هایمان خواهد بود. تنها نکته‌ی مهم این است که آیا کامپیوتر مربوطه می‌تواند به قدری انسانی رفتاری کند که کارهایمان را به خوبی خودمان انجام دهد؟ وقتی چنین روزی فرا برسد، ما همه از کار برکنار می‌شویم، حتی اگر کامپیوترهایی که با ما جایگزین شده‌اند، «واقعاً» باهوش نباشند.

۴. قبول. ولی موجهای اتوماسیون موتورهای بخار، نیروی الکتریسیته، کامپیوترها همیشه به پیشبینیهای این چنینی راجعبه از کار بیکار شدن مردم ختم میشدند. ولی در عوض این دستگاهها بازدهی کارهایمان را بالا بردند. انقلاب هوش مصنوعی هیچ تفاوتی با موارد مشابه قبلی نخواهد داشت. این استدلال پرطرفداری است. همچنین از پایه و اساس غلط است.

انقلاب صنعی حول محور قدرت مکانیکی می‌چرخید. قطارها از اسب‌ها قوی‌تر بودند، دستگاه‌های بافندگی در مقایسه با عضلات انسان کارایی بیشتری داشتند. در ابتدا، این دستگاه‌ها مردم را از کار برکنار کردند. آن بافندگانی که دستگاه‌های بافندگی را خورد می‌کردند – لادایت‌های نخستین – واقعاً راه امرار معاششان را از دست داده بودند. این اتفاق باعث ایجاد تحولات اجتماعی عظیمی طی چند دهه‌ی پیش رو شد و این تحولات تا انطباق یافتن سیستم اقتصادی با عصر ماشین ادامه پیدا کرد. پس از این‌که این انطباق به طور کامل تحقق پیدا کرد، شغل‌های جدیدی برای رسیدگی به این دستگاه‌ها ایجاد شد که جای شغل‌های دستی از دست رفته را گرفتند. نتیجه‌ی حاصل‌شده افزایش بازدهی بود: یک فرد می‌توانست در مقایسه با گذشته پارچه‌ی به‌مراتب بیشتری تولید کند. در نهایت، نه‌تنها تعداد افراد استخدام‌شده کم نشد، بلکه کار این افراد رسیدگی به دستگاه‌هایی بود که چنان ثروت عظیمی تولید می‌کردند که تا 100 سال پیش کسی فکر نمی‌کرد چنین بازدهی‌ای ممکن باشد. به عبارت دیگر، پس از وقوع انقلاب صنعتی سفره‌ای پهن شد و وقتی اتحادیه‌های کارگری تصمیم گرفتند سر این سفره بنشینند، همه از تصمیمشان سود بردند.

انقلاب هوش مصنوعی اصلاً شبیه به انقلاب صنعتی نخواهد بود. وقتی ربات‌ها به هوش و توانایی انسان‌ها دست پیدا کنند، دیگر کاری برای انسان‌ها باقی نخواهد ماند، چون قدرت و هوش دستگاه‌ها از هوش و قدرت انسان‌ها پیشی خواهد گرفت. حتی اگر ظهور هوش مصنوعی در سطح وسیع اشتغال‌زایی کند، باز هم فرقی ایجاد نخواهد شد. هر کاری که نام  ببرید، رباتها قادر به انجام آن خواهند بود. ربات‌ها خودشان را تولید می‌کنند، خودشان را برنامه‌ریزی می‌کنند، خودشان را تعمیر می‌کنند و خودشان را مدیریت می‌کنند. اگر این واقعیت را درک نمی‌کنید، یعنی از درک آن بلایی را که قرار است سرمان بیاید، عاجزید.

در واقع، اوضاع خیط‌تر از آن است که فکرش را می‌کنید. ربات‌های هوشمند نه‌تنها قادر خواهند بود کار ما را حداقل به خوبی خود ما انجام دهند، بلکه به‌مراتب ارزان‌تر، سریع‌تر و بسیار قابل‌اطمینان‌تر از انسان‌ها خواهند بود. تازه آن‌ها می‌توانند در هفته 168 ساعت کار کنند، نه فقط 40 ساعت. هیچ سرمایه‌داری که عقلش سر جایش باشد، دیگر انسان‌ها را استخدام نخواهد کرد. انسان‌ها خرجشان زیاد است، دیر می‌کنند، هروقت چیزی عوض شود غر می‌زنند و نصف ساعات کاریشان را به غیبت کردن می‌گذرانند. بیایید با حقیقت روبرو شویم: ما انسان‌ها کارگران و کارکنان مزخرفی هستیم.

اگر بخواهید به این واقعه دیدی آرمان‌گرایانه داشته باشید، انقلاب هوش مصنوعی پتانسیلش را دارد تا انسانیت را برای همیشه از اعمال شاقه برهاند. در بهترین حالت قابل‌تصور، ربات‌های هوشمند، در کنار منابع انرژی سبز، تمام نیازهای انسان‌های کره‌ی زمین را برطرف خواهند کرد. ولی همان‌طور که انقلاب صنعتی دردی کوتاه‌مدت ایجاد کرد، ربات‌های هوشمند هم چنین دردی را ایجاد خواهند کرد. ما در حال قدم گذاشتن به آینده‌ای هستیم که پیشتازان فضا وعده داده بود، اما پیش از رسیدن به آن، ثروتمندان ثروتمندتر خواهند شد – چون مالک ربات‌ها هستند – و بقیه فقیرتر خواهند شد، چون از کار بیکار خواهند شد. اگر چاره‌ای نیندیشیم، بدبختی قشر کارگر طی چند دهه‌ی آینده بسیار بدتر از آنچه خواهد بود که پس از انقلاب صنعتی اتفاق افتاد.

صبر کنید، صبر کنید، شکاکان میگویند که: اگر در حال حاضر تمام این اتفاقات در حال به وقوع پیوستن هستند، پس چرا هنوز کسی شغلش را از دست نداده است؟ چندین فرد نکته‌سنج این نکته را خاطرنشان کرده‌اند؛ من‌جمله جیمز سوروویکی[1] در آخرین شماره‌ی وایرد (Wired). او نوشته بود: «اگر قرار باشد اتوماسیون اقتصاد ایالات متحده را دگرگون کند، با استناد بر آن می‌توان دو بیانیه‌ی صحیح صادر کرد: بهره‌وری متراکم به طور تصاعدی افزایش پیدا خواهد کرد و در مقایسه با گذشته، کار پیدا کردن سخت‌تر خواهد شد.» ولی هیچ‌یک از این دو اتفاق به وقوع نپیوسته‌اند. بهره‌وری از سال 2000 ثابت مانده است و از وقتی که رکود اقتصادی بزرگ به پایان رسیده، تعداد کارها نیز بیشتر شده است. سوروویکی همچنین خاطرنشان می کند که نرخ ریزش شغلی پایین است، میانگین سابقه‌ی کار طی چند دهه‌ی اخیر تغییر چندانی نکرده است و مقدار حقوق‌ها نیز رو به افزایش است. هرچند او اعتراف می‌کند که افزایش حقوق با استناد بر استانداردهای تاریخی «ناچیز» است.

بیکاری در سطح کلان نزدیکتر از آن است که فکرش را میکردیم؛ در واقع شاید از همین حالا آغاز شده باشد.

بسیار خوب، حرفی نیست، ولی همان‌طور که چهار سال پیش نوشتم، از سال 2000 بخشی از جمعیت که برای انجام کاری استخدام شده‌اند کاهش پیدا کرده است؛ نرخ حقوق طبقه‌ی متوسط راکد مانده است؛ شرکت‌های بزرگ در حال جمع‌آوری ثروت هستند و سرمایه‌گذاری‌شان روی محصولات و کارخانه‌های جدید کاهش پیدا کرده است. در نتیجه‌ی تمام این اتفاقات، سهم کارگران از ثروت ملی کمتر شده است. تمامی این اتفاقات با فرایند از دست رفتن شغل‌ها به خاطر گسترش اتوماسیون همسو هستند و همچنان که اتوماسیون به هوش مصنوعی تکامل پیدا کند، این نرخ شتاب بیشتری خواهد گرفت.

با تمام این گفته‌ها، تخمین زدن تاثیری که هوش مصنوعی هماکنون روی شغل‌ها می‌گذارد دشوار است؛ دلیل ساده و مشخصی هم دارد: ما هنوز به هوش مصنوعی دست پیدا نکرده‌ایم، پس طبیعتاً هنوز شغلی به خاطر آن از دست نرفته است. هم‌اکنون ما در حال مشاهده‌ی نشانه‌های کوچکی از تاثیرات اتوماسیون هوشمند هستیم، ولی هنوز به چیزی شبیه به هوش مصنوعی واقعی نزدیک هم نشده‌ایم.

به یاد داشته باشید که هوش مصنوعی بر اساس توزیعِ نماییِ زمان پیشرفت می‌کند. یعنی با وجود این‌که قدرت کامپیوتر از یک تریلینیم قدرت ذهن انسان دو برابر شده و به یک میلیاردیم و سپس یک میلیونیم می‌رسد، روی سطح کارگماری تاثیر اندکی دارد. اما چشم که بر هم بزنید، ناگهان طی چند پیشرفت تصادعی دیگر قدرت ذهنی ربات‌ها به یک هزارم ذهن انسان می‌رسد و در نهایت آن‌ها به قدرت ذهنی انسان‌ها دست پیدا می‌کنند. با به یاد آوردن این حقیقت که هنوز اتفاقی نیفتاده، خودتان را گول نزنید. طی ده سال آینده، آن اتفاقی که فکرش را نمی‌کنید، خواهد افتاد.

حالا بیایید راجع‌به شغل‌هایی صحبت کنیم که بیشتر در معرض خطر هستند. اقتصاددانان عموماً کارگماری را به دو بخش کارهای ذهنی و دستی و کارهای روتین و غیرروتین تقسیم می‌کنند. بنابراین با چهار طبقه‌بندی شغلی سر و کار داریم:

کار روتین فیزیکی: چاه کندن، کامیون راندن

کار روتین ذهنی: حسابداری، فروش تلفنی

کار غیرروتین فیزیکی: آشپز فست‌فود، مشاور سلامت

کار غیرروتین ذهنی: معلم، دکتر، مدیر شرکت

کارهای روتین زودتر منسوخ خواهند شد. به لطف پیشرفت‌های صورت گرفته در حوزه‌ی مهندسی روبوتیک، کارهای فیزیکی و ذهنی هر دو تحت تاثیر قرار خواهند گرفت. در مقاله‌ای که اخیراً منتشر شد، گروهی تحقیقاتی از آکسفورد و ییل از تعدادی از پژوهشگران یادگیری ماشینی نظرسنجی کردند و از آن‌ها پرسیدند تا با تخمینی عامه‌پسندانه بگویند کامیپوترها تا کی قادر خواهند بود شغل‌هایی را که انسان‌ها انجام می‌دهند تصاحب کنند. دو سوم از پاسخ‌گویان معتقد بودند پیشرفت در حوزه‌ی یادگیری ماشینی طی سال‌های اخیر شدت گرفته است و در زمینه‌ی پیش‌بینی ظهور هوش مصنوعی کامل تا 40 سال دیگر، پژوهشگران آسیای شرقی حتی از پژوهشگران آمریکای شمالی نیز خوش‌بین‌تر هستند.

ولی ما برای تمام کارها به هوش مصنوعی کامل احتیاج نداریم. پژوهشگران حوزه‌ی یادگیری ماشینی پیش‌بینی می‌کنند که آوانویسان، مترجمان، رانندگان، خرده‌فروشان و شغل‌های مشابه در دهه‌ی 2020 به طور کامل اتوماتیک خواهند شد. تا یک دهه پس از آن، احتمالش وجود دارد که تمامی کارهای روتین به ربات‌ها تعلق پیدا کنند.

بعد از آن نوبت کارهای غیرروتین است: جراحان، رمان‌نویسان، کارگران ساختمان، افسران پلیس و غیره. این شغل‌ها نیز ممکن است در دهه‌ی 2040 اتوماتیک شوند. در سال 2060، هوش مصنوعی قادر به انجام هر کاری خواهد بود که اکنون انسان‌ها انجام می‌دهند. البته این بدان معنا نیست که تا آن موقع تک‌تک انسان‌های کره‌ی زمین از کار برکنار خواهند شد. در واقع پژوهشگران اعتقاد دارند یک قرن دیگر هم باید سپری شود تا این اتفاق بیفتد. ولی این اصلاً مایه‌ی آرامش خاطر نیست. تا سال 2060 یا همان حدودها، ما به هوش مصنوعی‌ای دست پیدا خواهیم کرد که می‌تواند هر کاری را که انسان‌ها انجام می‌دهند انجام دهد، این یعنی تقریباً تمام کارهای عادی از دست خواهند رفت. بیشتر ما انسان‌ها هم به انجام همین کارهای عادی مشغول هستیم.

2060 خیلی دور به نظر می‌رسد، ولی اگر نظرسنجی آکسفورد-ییل درست از آب دربیاید، بسیار زودتر از آن موقع با آخرالزمان بیکاری روبرو خواهیم شد: از بین رفتن تمامی کارهای روتین تا اواسط 2030. این یعنی نیمی از نیروی کار در ایالات متحده بیکار خواهند شد. شرکت مشاوره‌ی پرایس‌واترهاوس‌کوپرز اخیراً پژوهشی منتشر کرده که حرف آن نیز همین است. در این پژوهش پیش‌بینی شده که تا اوایل دهه‌ی 2030، 38 درصد از تمامی شغل‌ها در ایالات متحده، به خاطر اتوماسیون از بین خواهند رفت، خصوصاً شغل‌هایی که در دسته‌ی روتین قرار بگیرند. انجمن اقتصاد جهانی نیز پیش‌بینی می‌کند تا سال 2020، ربات‌ها پنج میلیون شغل را از ثروتمندان تصاحب خواهند کرد. گروهی از متخصصین هوش مصنوعی نیز در مجله‌ی Scientific American مطلبی منتشر کردند که در آن ذکر شده چهل درصد از 500 ابرشرکت در دنیا در کمتر از یک دهه ورشکست خواهند شد.

هنوز نترسیده‌اید؟ کای-فو لی، یکی از مقام‌های اجرایی سابق در مایکروسافت و گوگل که اکنون یکی از سهام‌داران شاخص یک شرکت نوپای چینی‌ست که در عرصه‌ی هوش مصنوعی فعالیت می‌کند، متعقد است هوش مصنوعی «پنجاه درصد از شغل‌های انسان‌ها را تصاحب خواهد کرد.» کی؟ طی ده سال آینده. ده سال! شاید وقتش رسیده باشد که یک فکر اساسی راجع‌به هوش مصنوعی بکنیم.

پیشنهاد می‌دهید غول چراغ جادو را به داخل چراغ برگردانیم؟ فکرش را هم نکنید. چه دلتان بخواهد، چه نخواهد، هوش مصنوعی ظهور خواهد کرد. پاداش‌های ظهور آن بزرگ‌تر از آن هستند که بتوان از آن‌ها چشم‌پوشی کرد .حتی اگر آمریکا به نحوی پژوهش در حوزه‌ی هوش مصنوعی را متوقف کند، معنی‌اش آن است که چینی‌ها یا فرانسوی‌ها یا برزیلی‌ها زودتر به آن دست پیدا خواهند کرد. ولادیمیر پوتین، رییس‌جمهور روسیه هم با این بیانیه موافق است. او در ماه سپتامبر اعلام کرد: «آینده از آن هوش مصنوعی است. نه فقط در روسیه، بلکه در کل جهان. هرکس در این حوزه گوی سبقت را از بقیه برباید، حاکم جهان خواهد شد.» از واقعیت نمی‌توان چشم‌پوشی کرد: بین سال‌های 2025 تا 2060، بیشتر موقعیت‌های شغلی، به طور کلی مفهوم کار کردن، به طور تدریجی از بین خواهند رفت.

خب از این اتفاق چه کسی سود میبرد؟ جواب مشخص است: سرمایه‌دارانی که کنترل بیشتر ربات‌ها دست آن‌هاست. چه کسی ضرر می‌بیند؟ جواب این سوال هم مشخص است: بقیه‌ی مردم، که در حال حاضر در ازای انجام کار پول دریافت می‌کنند. وقتی کاری برای انجام دادن نباشد، پولی هم در کار نخواهد بود.

البته اوضاع آنقدرها هم که به نظر می‌رسد، ناخوشایند نخواهد بود. به هر حال، مزارع و کارخانه‌هایی که کاملاً اتوماسیون شده باشند، اجناس به‌مراتب ارزان‌تری تولید خواهند کرد و فضای رقابتی هم به اجبار قیمت‌ها را پایین خواهد آورد. دستیابی به زندگی مادی راحت بسیار ارزان خواهد شد.

بسیار ارزان، ولی نه رایگان. سرمایه‌داران هم فقط در صورتی پول درمی‌آورند که کسی باشد تا اجناسشان را بخرد. این یعنی حتی سرمایه‌داران هم به این درک خواهند رسید که اتوماسیون در تمامی ابعاد در نهایت به نفعشان تمام نخواهد شد. اگر قرار باشد خودشان هم ثروتمند باقی بمانند، به مشتریانی احتیاج دارند که پول داشته باشند.

باید برای بیکاری همگانی‌ای که از انقلاب هوش مصنوعی ناشی می‌شود، چاره‌ای اندیشید؛ یا باید ثروت را بدون در نظر گرفتن کار انجام‌شده، بین مردم توزیع کنیم؛ یا باید برای خودمان مفهوم «کار کردن» را از نو تعریف کنیم؛ یا باید مفهوم ثروت را از نو تعریف کنیم. اجازه دهید روی چندتا از احتمالات پیش‌رو مروری داشته باشیم:

دولت رفاه در مقیاس عظیم: این ساده‌ترین راه‌حلی است که به ذهن می‌رسد، خصوصاً از این لحاظ که چنین دولتی همین حالا هم روی کار است، منتها در مقیاسی کوچک‌تر. در این دولت بیمه‌ی بیکاری بیشتر خواهد شد و در ارائه‌ی آن از محدودیت زمانی خبری نخواهد بود. طرح سلامت ملی برای همه رایگان خواهد شد. هرکس که کار نداشته باشد، از حق غذا و مکان زندگی برخوردار خواهد بود. البته در چنین دولتی مالیات بسیار سنگین است، ولی ما همچنان با این فرض پیش می‌رویم که از دسترنج کسانی که همچنان قادر به کار کردن هستند، ثروت زیادی تولید خواهد شد.

اگر این راه‌حل را انتخاب کنیم، عملاً سرمان را چون کبک زیر برف کرده‌ایم. در چنین حالتی، ما از قبول کردن این حقیقت که کارها واقعاً در حال از دست رفتن هستند سر باز می‌زنیم، برای همین کسانی را که جایی مشغول به کار نیستند، مجازات می‌کنیم. امتیازهای بیکار بودن ناچیز هستند، برای همین مردم انگیزه‌ی خود را برای کار پیدا کردن از دست نمی‌دهند – گرچه که کار زیادی هم موجود نیست. در این حالت، به این امید واهی که اقتصاد به‌نحوی به موازنه خواهد رسید، متوصل  می‌شویم.

چنین دولتی چندان دوام نخواهد آورد و همچنان که ما خودمان را گول می‌زنیم، میلیون‌ها نفر عذاب خواهند کشید. ولی این راه‌حل برای مدتی از ثروتمندان محافظت خواهد کرد.

درآمد پایهی همگانی #1: این حالت، پیشنهاد بالا را یک قدم جلو می‌برد. همه‌ی مردم از دولت حقوق ثابتی می‌گیرند، ولی این حقوق چندان زیاد نخواهد بود، چون مردم نباید میلشان را به کار کردن از دست بدهند. در این دولت، وجهه‌ی بیکاری به اندازه‌ی دولت رفاه امروزی منفی نخواهد بود، ولی بیکاری در مقیاس عظیم را هم نمی‌توان به‌عنوان یکی از حقایق دائمی زندگی پذیرفت. برخی از کشورهای اروپایی در حال حرکت به سمت تبدیل شدن به دولت رفاهی هستند که برای همگان حق کمک مالی قائل هستند.

درآمد پایهی همگانی #2: این همان درآمد پایه‌ی همگانی #1 است که به آن استروید تزریق شده است. برای همه در دسترس است، و سطح بهره‌وری به اندازه‌ای بالا هست که برای همه سطح زندگی رضایت‌بخشی فراهم می‌کند. وقتی به این آگاهی برسیم که بیکاری در سطح کلان نشانه‌ی کارگرهای تنبل و زوال اجتماعی نیست و یکی از پسامدهای پیشرفت فناوری به حساب می‌آید، شاید جامعه‌یمان چنین سیاستی را دنبال کند. با توجه به این‌که در این جامعه بیکاری وجهه‌ی منفی ندارد و ثروتمندان هم دلیل موجهی برای درو کردن تمام ثمره‌های هوش مصنوعی ندارند، دیگر دلیلی برای پایین نگه داشتن حقوق همگانی وجود ندارد. به هر حال، ما که دیگر قصد نداریم مردم را به کار کردن ترغیب کنیم. در واقع، شاید دورانی فرا برسد که سعی کنیم خلاف این کار را انجام دهیم: آنقدر ثروت تولید کنیم که بتوانیم مردم را متقاعد کنیم کارشان را ترک کنند و به ربات‌ها اجازه دهند جایگزینشان شوند، چون آن‌ها عملکرد بهتری خواهند داشت.

سیلیکون ولی – همان‌طور که از آن انتظار می‌رود – به سرعت در حال تبدیل شدن به بستری پرطرفدار برای پیاده کردن طرح درآمد پایه‌ی همگانی است. مدیران اجرایی عرصه‌ی فناوری به‌خوبی از آینده خبر دارند و اگر ما هوای قربانی‌های تصمیمات تجاریشان را نداشته باشیم، آن‌ها جورش را خواهند کشید. اوبر به درآمد پایه‌ی همگانی توجه نشان داده است. مارک زاکربرگ، مدیر عامل فیس‌بوک نیز از آن پشتیبانی می‌کند. ایلان ماسک، مدیر عامل تسلا و استوارت باترفیلد[2]، مدیر عامل اسلَک نیز همین‌طور. یکی از مراکز رشد نوپا به نام Y Combinator در حال اجرای مطالعه‌ی راهنمایی است تا پی ببرد اگر مردم یقین داشته باشند دولت هزینه‌ی زندگی‌شان را خواهد پرداخت، چه اتفاقی می‌افتد.

اکنون کشورهایی در حال اجرای این طرح هستند. سوییس در سال 2016 طرح درآمد پایه‌ی همگانی را رد کرد، ولی فنلاند در حال اجرای امتحانی آن در مقیاسی کوچک است. در این آزمایش، آن‌ها به افراد بیکار، ماهی 700 دلار می‌دهند، حتی ماه‌ها پس از این‌که کار پیدا کنند. همچنین در برخی از شهرهای ایتالیا و کانادا این طرح در حال آزمایش شدن است. در حال حاضر، موارد ذکرشده صرفاً مطالعات راهنمایی برای پی بردن به چگونگی کارکرد این طرح هستند. ولی هنگامی‌که مردم به خاطر اتوماسیون شغلشان را از دست دهند، شاهد گسترش سریع این طرح خواهیم بود.

مالیات گرفتن از رباتها: این ایده‌ای است که به خاطر صدور یک گزارش پیش‌نویس به پارلمان اروپا معروف شده است. بیل گیتس نیز حمایت خود را از این طرح اعلام کرد و پیشنهاد داد که ربات‌ها نیز مانند کارگرهای انسان مالیات بر درآمد و مالیات بر حقوق بپردازند. بدین طریق، انسان‌ها انگیزه‌ی رقابتی بیشتری پیدا خواهند کرد. متاسفانه این وسط یک مشکل وجود دارد: نتیجه‌ی حاصل‌شده از چنین سیاستی افزایش قیمت مصنوعی استخدام ربات‌ها و در نتیجه قیمت اجناسی‌ست که به دست آن‌ها تولید می‌شود. اگر این طرح مالیات‌گیری در تمامی کشورها اجرا نشود، تنها پیامد آن صادر شدن دسترنج ربات‌ها به کشورهای دیگر است. در این صورت، اگر از همان اول اجازه دهیم ربات‌ها شغلمان را تصاحب کنند، وضعمان بدتر خواهد شد. با این حال، مالیات گرفتن از ربات‌ها می‌تواند سرعت از دست رفتن شغل‌ها را کاهش دهد. رابرت شیلرِ[3] اقتصاددان معتقد است که «ما باید حداقل به مالیات کم گرفتن از ربات‌ها طی دوره‌ی گذار به دنیای دیگری از مفهوم کار فکر کنیم.» شاید بپرسید این همه پول کجا می‌رود؟ او پاسخ می‌دهد: «سود حاصل‌شده از مالیات ربات‌ها می‌تواند صرف بیمه‌ی بیکاری شود.» به عبارت دیگر، همان طرح درآمد پایه‌ی همگانی.

اجتماعی کردن نیروی کار رباتها: در این سناریو، که تحقق یافتن آن نیازمند تغییرات اساسی در جو سیاسی ایالات متحده است، مالکیت شخصی ربات‌ها باید قدغن اعلام شود. بازار اقتصادی‌ای که امروزه داریم، با یک تبصره به کار خود ادامه خواهد داد: مالکیت تمام ربات‌های هوشمند از آن دولت خواهد بود و دولت نیز خدمات آن‌ها را برای استفاده در صنایع خصوصی به حراج خواهد گذاشت. سود به دست‌آمده میان همه تقسیم خواهد شد.

مالیاتگذاری مترقی در مقیاس وسیع: بگذارید ربات‌ها تمام کارها را تصرف کنند، ولی برای درآمد حاصل‌شده بی‌بروبرگرد مالیات 90 درصدی تعیین کنید. ثروتمندان همچنان انگیزه خواهند داشت تا تجارت کنند و پول پیشتر دربیاورند، ولی به طور کلی کار و ماحصل آن، همچون زیرساخت، یک موهبت اجتماعی به حساب می‌آید، نه حاصل تلاش‌های فردی.

مالیات ثروتاندوزی: ربات‌های هوشمند قادرند کالاهایی ارزان‌قیمت تولید کنند و نیروی کار ارزان‌قیمت در اختیار مردم قرار دهند، اما هر چیز خوبی یک روز تمام می‌شود. مهم نیست شما چند عدد ربات داشته باشید؛ تعداد لوازم تفریحی ساحلی در کالیفرنیای جنوبی محدود است. تعداد تابلوهای اصیل رامبرانت محدود است. تعداد سوییت‌های پنت‌هاوس محدود است. این چیزها تنها ثروت باقی‌مانده خواهند بود و ثروتمندان نیز همچنان به دنبالشان. بنابراین اگر ربات‌ها ثروتمندان را ثروتمندتر از قبل کنند، قیمت این اجناس نیز در تناسب با آن بیشتر خواهد شد و تنها کاری که می‌توان کرد، تعیین مالیات سنگین برای خرید و فروششان است. ثروتمندان در هر صورت به اسباب‌بازیشان خواهند رسید، ولی بقیه‌ی مردم هم از خواسته‌هایشان محروم نخواهد شد، البته هر خواسته‌ای به جز تماشای منظره‌ی غروب خورشید بر فراز اقیانوس آرام.

صد سال دیگر، تمامی این نگرانی‌ها از بین خواهند رفت. جامعه از راه‌هایی که ما قادر به پیش‌بینی کردنشان نیستیم، خود را با تغییرات جدید وفق خواهد داد و ما به ثروت، امنیت و راحتی به‌مراتب بیشتری در مقایسه با وضع امروزمان دست پیدا خواهیم کرد. البته به شرطی که ربات‌ها با الهام‌گیری از اسکای‌نت ما را قلع‌وقمع نکنند.

ولی لازم است یک نفر خوب به این موضوع فکر کند که چگونه قرار است برای مواجهه با اتفاقاتی که قرار است در این فاصله‌ی زمانی بیفتد، خودمان را آماده کنیم، چون عده‌ی کمی از این آمادگی برخوردار هستند. به عنوان مثال، سال پیش، در دوران ریاست جمهوری اوباما، کاخ سفید گزارشی 48صفحه‌ای به نام «آمادگی برای آینده‌ی هوش مصنوعی» را تدوین کرد. عنوان گزارش امیدوارکننده به نظر می‌رسد، اما در خود گزارش حتی یک صفحه‌ی کامل هم به تاثیرات اقتصادی هوش مصنوعی اختصاص داده نشده و در نتیجه‌گیری آن ذکر شده: «حساسیت‌هایی که اتوماسیون با محوریت هوش مصنوعی در حوزه‌ی قانون‌گذاری برمی‌انگیزد، اهمیت زیادی دارند، اما بهتر است کارگروه جداگانه‌ای در کاخ سفید به آن رسیدگی کند.»

متاسفانه آخرالزمان شغلی در پیش رو از حد پیشگویی‌های چند پیشگو فراتر نرفته است: پیشگوهایی که بیشترشان مال‌اندیشان، افراد آکادمیک و مدیران اجرایی حوزه‌ی فناوری هستند. به‌عنوان مثال، اریک اشمیت[4]، مدیر شرکت مادر گوگل، معتقد است هوش مصنوعی سریع‌تر از آنچه فکرش را می‌کنیم، در حال ظهور است و ما طی دوران گذار باید برای همه اشتغال‌زایی کنیم. او می‌گوید: «هدف کشور باید این باشد که به هر قیمتی شده، همه را در همه حال مشغول به کار نگه دارد.»

یکی از متفکران باهوش دیگری که راجع‌به آینده‌ی بدون کار ما می‌اندیشد، مارتین فورد[5]، نویسنده‌ی کتاب خیزش رباتها است. او هشدار می‌دهد که بیکاری در سطح کلان فقط گریبان کارگران کم‌مهارت را نخواهد کرفت و مشکلی نیست که بتوانیم با تقویت نظام آموزشی رفعش کنیم. هوش مصنوعی هر شغلی را که «قابل پیش‌بینی» باشد از بین خواهد برد. و این یعنی تقریباً همه‌ی شغل‌ها. شاید خیلی‌هایمان از شنیدن این حرف ناراحت شویم، ولی فورد اصلاً نگرشی احساساتی به کاری که ما انجام می‌دهیم ندارد. او می‌گوید: «افراد کمی هستند که برای انجام کارهای واقعاً خلاقانه یا تفکرات هوشمندانه حقوق می‌گیرند.»

تمام چیزهایی که گفتیم به اندازه‌ی کافی بد به نظر می‌رسند، ولی این حقیقت که نابرابری درآمد بین اقشار مختلف چند دهه‌ای رو به افزایش بوده است، بسیار نگران‌کننده است. فورد می‌گوید: «حقیقت ترسناک این است که یک گردباد اساسی در پیش رو داریم؛ گردبادی که به موجب آن، اختلاف طبقاتی شدید، بیکاری بر اثر پیشرفت فناوری و گرمایش زمین همه تقریباً به‌موازات هم اتفاق می‌افتند و شاید از بعضی لحاظ اثرات فجایع دیگر را نیز تشدید کنند.» همان‌طور که انتظار می‌رود، او معتقد است تنها راه‌حل منطقی پیاده کردن طرح درآمد پایه‌ی همگانی است.

حالا چطور این ایده‌ها را وارد جریان اصلی گفتمان سیاسی کنیم؟ در یک چیز شکی نیست: وظیفه‌ی سنگین دست‌وپنجه نرم کردن با انقلاب هوش مصنوعی تقریباً به طور کامل با چپ‌گرایان خواهد بود. به هر حال، هنگامی‌که فرایند اتوماسیون کارهای انسانی آغاز شود، برنده‌های بزرگ در ابتدا شرکت‌های بزرگ و ثروتمندان خواهند بود. برای همین، محافظه‌کاران انگیزه‌ی قوی‌ای خواهند داشت تا هر جانشین‌سازی شغلی را به چشم یک استثنا ببینند، همان‌طور که اکنون هر سیل، آتش‌سوزی جنگلی و طوفان را هم به چشم یک استثنا می‌بینند. آن‌ها به این واقف نیستند که گرمایش زمین روی الگوی تغییرات آب‌وهوایی تاثیر می‌گذارد، چون واقف بودن به این موضوع ملزوم به اعمال نظارت‌های محیطی‌ای است که در آخر به ضرر تجارتمندان و ثروتمندان تمام خواهد شد. همچنین، دست‌وپنجه نرم کردن با انقلاب هوش مصنوعی نیازمند در نظر گرفتن راه‌های جدیدی برای تقسیم کردن ثروت خواهد بود. در درازمدت حتی این کار هم برای ثروتمندان منفعت به همراه خواهد داشت، ولی در کوتاه‌مدت آینده‌ی تاریکی برای ثروتمندان به نظر می‌رسد و آن‌ها نیز با تمام قوا با آن مبارزه خواهند کرد. محافظه‌کاران تا موقعی که انتخاب دیگری پیش رو نداشته باشند، از اقرار کردن به این‌که چنین اتفاقی در حال وقوع است، سر باز خواهند زد، چه برسد به این‌که بخواهند برای آن راه‌حلی بیندیشند. این ویژگی در دی‌ان‌ایشان ثبت نشده است.

گزینه‌های دیگر نیز به همین میزان غیرمحتمل هستند. ارتش همیشه به اتوماسیون فکر می‌کند، ولی بیشتر به چشم ابزاری برای کشتار موثرتر آدم‌ها به آن نگاه می‌کند، نه تهدیدی اقتصادی. جامعه‌ی اقتصادی برده‌ی سودهای سه‌ماهه است و تازه گسسته‌تر از آن است که بتواند در این زمینه کمک خاصی کند. اتحادیه‌های کارگری انگیزه‌ی زیادی برای اهمیت دادن به این موضوع خواهند داشت، ولی این روزها قدرت و نفوذشان کمتر از آن است که بتوانند روی تصمیمات قانون‌گذاران اثر خاصی بگذارند.

از خود دولت‌ها هم نباید انتظار کمک زیادی داشت، چون بیشتر کارکنان آن به طور دقیق نمی‌دانند چه اتفاقی دارد می‌افتد. در یکی از کنفرانس‌هایی که اوایل امسال برگزار شد، اشمیت، مدیر گوگل، رک و پوست‌کنده گفت: «درک و آگاهی دولت نسبت به حوزه‌ی نرم‌افزار و به‌ویژه هوش مصنوعی به‌قدری پایین است که اصلاً نمی‌توان به کمک آن دل خوش کرد.» این بیانیه حداقل درباره‌ی دولت ترامپ صادق است. وقتی از استیون مانچین[6]، وزیر خزانه‌داری ایالات متحده، راجع‌به هوش مصنوعی به‌عنوان تهدیدی برای شغل مردم سوال شد، او در کمال شگفتی آن را به بهانه‌ای این‌که مشکل 50 یا 100 سال دیگر است، بی‌اهمیت قلمداد کرد. او گفت: «من فکر می‌کنم ما خیلی با این مشکل فاصله داریم. من حتی به آن فکر نمی‌کنم.» این بیانیه واکنش تند لری سامرز[7]، وزیر خرانه‌داری قبلی را برانگیخت: «من واقعاً متوجه نمی‌شوم چطور ممکن است یک نفر به این نتیجه برسد که تمام تاثیرات پیشرفت فناوری تازه نیم‌قرن بعد مشکل‌ساز خواهد شد. هوش مصنوعی دارد همه‌چیز را متحول می‌کند، از خرده‌فروشی و نظام بانکداری گرفته تا خدمات تدارکاتی و مراقبت پزشکی.»

خب دیگر چه کسی باقی مانده؟ چه خوشتان بیاید، چه نیاید، تنها صدای هشداردهنده خارج از جامعه‌ی گیک‌ها، حزب دموکرات و اتحادیه‌های کارگری، اتاق‌های فکری و فعالان اجتماعی وابسته به آن است. درست است که این حزب هم مشکلات خاص خودش را دارد و وابستگی آن به کمک‌های مالی از طرف ثروتمندان مشکلات آن را تشدید می‌کند، ولی تنها تشکیلات ملی‌ای است که هم سیاست‌های متناسب و هم قدرت کافی برای رسیدگی به این مشکل را داراست.

متاسفانه احزاب سیاسی ذاتاً برای رسیدگی به مشکلات کوتاه‌مدت طراحی شده‌اند. دموکرات‌ها در حال حاضر درگیر مبارزه با دونالد ترامپ، حفظ کردن اوباماکر و تلاش برای تصویب لایحه‌ی درآمد پایه‌ی 15 دلاری هستند و دائماً در حال بحث و مجادله راجع‌به این طرح‌ها هستند. آن‌ها وقت ندارند تا به پایان مفهوم کار کردن فکر کنند.


یا لیبرالها باید همین حالا چارهای بیندیشند، یا این که رایدهندگان عوامفریبی خطرناکتر از ترامپ را روی کار خواهند آورد.


با این وجود، در میان چپ‌گرایان یک نفر که از آگاهی، جذبه، قدرت و انرژی رهبری کافی – ترجیحاً تمامی این موارد – برخوردار است، باید هرچه سریع‌تر دست‌به‌کار شود. عقل سلیم به ما می‌گوید پیروزی ترامپ در سال گذشته به خاطر بازخورد منفی از جانب رای‌دهندگان قشر کارگر در نواحی شمال غربی میسر شد. وقتی کارگران در مقیاسی عظیم کارشان را از دست بدهند، با چنان واکنش بدی روبرو شویم که 2016 در مقایسه با آن یک نسیم ملایم به نظر برسد. یا لیبرال‌ها باید هم‌اکنون چاره‌ای بیندیشند، یا رای‌دهندگان عوام‌فریبی خطرناک‌تر و موثرتر از ترامپ را روی کار خواهند آورد.

با وجود توجه زیادی که رسانه، طی چند سال گذشته، به  ربات‌ها و هوش مصنوعی اختصاص داده است، به‌زحمت می‌توان کاری کرد مردم قضیه را جدی بگیرند. ولی اگر حواستان را خوب جمع کنید، اثرات آن را خواهید دید: کامیون‌های اوبر نیاز به سرنشین ندارند. یک کامپیوتر می‌تواند گزارش‌های ورزشی ساده بنوسید. ربات پپر (Pepper) از شرکت سافت‌بنک در حال حاض در بیش از 140 مغازه‌ی فروش تلفن همراه در ژاپن کار می کند و در ایالات متحده نیز در حال آزمایش کردن آن هستند. الکسا می‌تواند سفارش جایگزینی پاپ‌تارت‌ها را بدهد، پیش از آن‌که خودتان بدانید بهشان نیاز دارید. یکی از کامپیوترهای دانشگاه کارنگی ملون ظاهراً پی برده انسان‌ها چگونه بلوف می‌زنند و با استفاده از این آگاهی موفق شده در اوایل امسال، چهار پوکرباز حرفه‌ای را در مسابقات آنلاین را شکست دهد. کالیفرنیا که از کمبود کارگران مکزیکی رنج می‌برد، بستری مناسب برای توسعه یافتن ربات‌های کشاورز است. سونی قول ربات‌هایی را داده که با صاحبشان ارتباط احساسی برقرار خواهند کرد.

این‌ها همه جرقه‌ای از آینده هستند، همان‌طور که هواسنجی رو به کاهش از طوفانی در پیش رو خبر می‌دهد؛ نه صرفاً از احتمال وقوع طوفان، بلکه از قطعیت انکارناپذیر وقوع آن. دوتا از مهم‌ترین مشکلاتی که انسانیت در حال حاضر با آن روبروست، یکی نیاز به استفاده‌ی گسترده از انرژی قابل‌بازیافت و دیگری چاره اندیشین برای پایان مفهوم کار است. باقی چیزها در مقابل این دو مشکل بسیار ناچیز به نظر می‌رسند. انرژی قابل‌بازیافت همین حالا هم به اندازه‌ی کافی توجه دریافت می‌کند؛ با وجود این‌که اگر نصف جمعیت کشور نیاز ضروری ما به آن را کتمان می‌کنند. وقتش رسیده که به پایان رسیدن مفهوم کار نیز به همین میزان توجه شود.

[1] James Surowiecki

[2] Stewart Butterfield

[3] Robert Schiller

[4] Eric Schmidt

[5] Martin Ford

[6] Steven Munchin

[7] Larry Summers

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: فربد آذسن
مشاهده نظرات
  1. The outcast

    البته شغل های غیر روتین ذهنی تا حد زیادی مصون اند (به عنوان مثال تصور این که هوش مصنوعی قادر به نوشتن رمان یا شعر باشد عجیبه و تا حد زیادی ناممکنه به هر حال اگر به اون نقطه برسند دیگه فرقی با ما ندارند و همون قدر کارایی شون پایین میاد)

    1. بهزاد قدیمی

      ولی موسیقی ساخته… به نظرم یه جایی هم دیدم که نریشن ساخته بود (روایت نه داستان) به نظرم خیلی هم دور از ذهن نیست

    2. The outcast

      بحث اینه که شعر یا داستان نیاز به خلاقیت و احساسات دارن که خب برای هوش مصنوعی دور از ذهنه.

      در ضمن موسیقی ساختن با کنار هم گذاشتن نت ها فرق داره و باید محتوای عمیق داشته باشه که هوش مصنوعی از تولیدش عاجزه. دلیل این عجز هم اینه که هوش مصنوعی دستکم فعلا خلاق نیست بلکه عوامل موجود رو کنار هم میزاره و پیشرفتش در اینه که چقدر خوب این کار رو انجام میده.

      البته موضوع مالیات گرفتن از ربات ها مثل مالیات گرفتن از برده هاست چون اون جایی که ربات مذکور نمی تونه مالک چیزی بشه. احتمالا منظور متن اینه که صنایعی که با استفاده از ربات ها کار می کنند مالیات بیشتری بدن.

  2. شاهین

    هر چند که سطحی و خیلی بد به هوش مصنوعی نگاه کردید و خب یه جورایی درسته.
    حالا این سمت قضیه رو هم ببینید که هوش مصنوعی نیاز به دیتای خیلی خیلی زیادی داره تا درست کار کنه (اون آمارهایی هم که در مورد گوگل دادید غلطه. دقتشون خیلی پایین تره. اینا با عدد بازی میکنن که سرمایه گذار جذب کنن برای پروژه ها یا طوفان خبری درست کنن) و عصر عصر اطلاعاته یعنی در آینده ما دیگه دولت این شکلی نخواهیم داشت. دولتها توزیع شده و باز خواهند بود. قوانین خیلی زودتر و راحتتر تغییر میکنن و مردم ورژن‌های مختلفی رو همیشه در حال بررسی و بهبودشون هستن. رباتها فقط یه کار تکراری نمیکنن اگه امروز کار شما رو میگیرن و بهتون یه پول میدن فردا میرن خونه اتون و یه کارایی براتون میکنن و کارشما رو بهتون بر میگردن (با اینکه شما بدتر کار میکنید). متاسفانه اکثر مردم به حدی ذهنشون درگیر اخباره (که لابد توسط یه عده آدمی که اصلا به اصل اهمیت نمیدن و فقط میخوام یه موج درست کنن) که اصلا فکر نمیکنن. حواستون باشه که هر پیش بینی ای برای رباتها یه دیتای جدیده و اونها دوباره مدل سازی میکنن تا اون رو هم مدنظر قرار بدن و لابد اون پیش بینی کاملا نقض شده میشه.
    الان مشکل رباتها نیستن. این دولتها و قدرتها (گوگل)‌هستن که میخوان با این موج های فاشیستی بیشتر سوار شن. فاشیستها اول میترسونن بعد میگن اصلا قابل فهم نیست و بعدش سواری (که البته فقط برای یه مدت محدوده)

  3. The outcast

    در مورد کاری مثل نویسندگی و شاعری خیلی خیلی بعیده که به دست ربات ها بیوفته (عنصر احساسات درش نقش داره)

  4. منم

    وحشتناکه

  5. امیر شمس

    بنظر من شغل هایی مثل نویسندگی دکتری شاعری مدیریت هم خیلی ماهرانه تر از انسان میتونن انجام بدن حتی کارگردانی یه فیلم .کافیه ۱۰۰۰۰تا کتاب از بهترین نویسنده ها جلوش بذاری ، اونا که تو یه ثانیه خوند ، تو نهایت ده ثانیه یه کتابی مینویسه از همه اون کتاب ها بهتر و شیواتر. درسته نمیتونه عشق رو بفهمه ولی راحت میشه براش تعریفش کرد.
    یا ربات های جنسی بسیار زیباتر و جذاب تر از هرزن یا مردی روی زمین میشه ساخت.
    احتمالا قرن بعد این اتفاقات بیوفته.
    بنظرم تا سال ۲۲۰۰ تمام این اتفاقات میوفته و انسان ها دیگه تمام کارهاشون به ربات ها میدن و فقط به خوشگذرونی زندگی سپری میکنن. از الان بهشون غبطه میخوره ادم…نوش جانشون

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • شومنامه‌ی تبر نقره‌ای

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • سرد

    نویسنده: النا رهبری
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا