واندرومن طلسم دی سی و وارنر را شکست!
از جزئیات چشم نواز گرفته تا داستانی زیبا و مهیج، واندرومن فیلمی است که تازه واردین به دنیای ابرقهرمانان را میتواند جذب کند و از طرفی اگر از طرفداران قدیمی این شخصیت و جهانهای کامیک بوکی هستید، قطعاً ذوبِ ماجراجویی جدید شاهدخت تمیسکیرا در پرده سینما میشوید.
نمیدانم چطور باید نوشته را آغاز کنم اما در یک کلام میتوانم بگویم که “فیلم واندرومن تمام انتظارات و معادلاتی که پیش از تماشای فیلم در ذهنم شکل گرفته بودند را نیست و نابود کرد!“. اگر یادداشتی که روی فیلم سینمایی “بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت” نوشته بودم را مطالعه کرده باشید، میدانید که تا چه حد از دنیای سینمایی دیسی یا همان DCEU دلسرد شده بودم و هرگز انتظار نداشتم از چنین فرانچایزی یک اثر امیدبخش و حتی استاندارد ببینم.
دروغ چرا؟ به شخصه از بازی گل گدات در BvS لذت نبردم و هیچ شوق و ذوقی برای فیلم واندرومن نداشتم. پیشتر نیز فیلمهای ابرقهرمانی با نقش اصلی زن عرضه شدند که متأسفانه همگی شکستهایی مفتضحانه بودند و با توجه به سابقهی نه چندان درخشان DC دلیلی نمیدیدم که واندرومن هم سرنوشتی مشابه به “کتومن/Catwoman” پیدا نکند.
حالا که فیلم را دیدهام تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که هرچقدر بتمن علیه سوپرمن و جوخهی انتحار بلاهت وار و آزادهنده بودند؛ واندرومن لذت بخش و هوشمندانه است و بسیار خوشحال میشدم اگر یک فیلم مجزا و مستقل نسبت به DCEU محسوب میشد.
متنی که در زیر میخوانید یک نقد برای بررسی کیفیت سینمایی اثر نیست؛ یادداشتی است از طرف یک طرفدار که با این شخصیتها بزرگ شده.
فعلاً نگران لو رفتن داستان فیلم نباشید
از تمیسکیرا تا لندن
نمیتوان درمورد واندرومن صحبت کرد و به دیگر فیلمهای ابرقهرمانی من جمله DCEU نپرداخت. برخلاف دیگر آثار DC که با ترقندهایی کودکانه سعی داشتند خود را جدی و فکور نشان دهند، پتی جنکینز (کارگردان) متدی متفاوت در پیش میگیرد و حتی قدمی بلندتر از فیلمهای موفق Marvel Cinematic Universe برمیدارد.
این بار انتخابستینگها و نحوه ساخت زمینههای بصری، فاکتوری است که به پیش برد پلات کمک میکند. جنکینز نیازی ندارد تا با دیالوگهای بیربط قلمبه سلبمه کارش را سنگین جلوه دهد (اشاره به سه گانه شوالیه تاریکیِ آقای نولان). بسیار کم پیش میاید تا فیلمی صرفا با استفاده از رنگ بندی و نورپردازی داستانی را روایت کند، بدون آنکه مستقیم آن را در دهان مخاطب قرار دهد. خلاصه اینکه واندرومن مخاطبش را احمق فرض نمیکند و میداند که با تحول و تغییر ویژگیهای بصری در دو محیط متفاوتِ تمیسکیرا و لندن، حساب کار دست مخاطب میاید که “جنگ” تا چه حد روی زندگی شهری و صنعتی تاثیر گذار است.
جزیرهی بهشتیِ تمیسکیرا در زیباترین شکل ممکن تصویر شده و باعث مسرت است که بعد از مدتها شاهد تابش خورشید و روشنایی هستیم (اشاره به بتمن علیه سوپرمن آقای اسنایدر). یک سرزمین فانتزی و رویایی که توسط خدایان به زنان زیبارو و نامیرای آمازون هدیه داده شده و عاری است از هرگونه بیماری، جنگ و هرآنچه دنیای مردان شامل آن میشود.
زمانی که دایانا و استیو وارد دنیای مردان میشوند -لندن جنگ زدهی 1914- تمِ فیلم بطور کامل تغییر میکند. هرچقدر در تمیسکیرا نمای دوربین بازتر و گسترده تر بود، لندن شامل شاتهای کوتاه و کلوزاپ است. سینماتوگرافی واندرومن به نحو احسن موفق میشود تا حس اسارت و غم زدهی مردم زمان را به مخاطب القا کند.
واندرومن نسخهی مونث سوپرمن نیست
واندرومن همواره یکی از ابرقهرمانهای مورد علاقهام بوده و متاسفانه بخاطر نبودِ محصولات تصویری در مدیا کمتر کسی آن را درک میکند یا میشناسد. عوام وی را بعنوان نسخهی مونث سوپرمن میشناسند؛ زنی که قدرت پرواز کردن دارد و بدون دلیل مشخصی در داستانهایش طناب و تصاویر عجیب BDSM بکار برده شده است!
درحالی که سرنوشت بتمن و سوپرمن ساده و سرراست است، پرداخت به واندرومن کمی دشوارتر میباشد. (شاید از دلایلی که تاکنون شاهد هیچ فیلمی از او نبودیم.)
داستان از جایی آغاز میشود که هرکولس (بله، همان هرکول مشهور) و تسیوس با شعار دروغین عشق، هیپولیتا و خواهرش آنتیوپه را فریب میدهند تا به آنها تجاوز کنند. خوشبختانه با کمک هِرا هیپولیتا از زنجیر هرکولس رها میشود و همراه با خواهرش سرزمین رویایی تمیسکیرا را پیدا میکنند. هیپولیتا بعنوان ملکهی آمازونها قانونی وضع میکند که مردان حق ورود به جزیره را ندارد و ما تا ابد در صلح در این سرزمین زندگی خواهیم کرد به دور از امثال هرکولس و تسیوس. آنتیوپه برخلاف خواهرش پی انتقام را در پیش میگیرد و با هیپولیتا و تمیسکیرا وداع میکند تا هرکولس را به قتل برساند.
شاهدخت دایانا، تنها دخترِ هیپولیتا است که بخاطر تولدِ عجیبش خلق و خویی متفاوت نسبت به باقی خواهرانش در جزیره دارد. پس از سقوط هواپیمای استیو ترور، وی سرزمین مادریاش را ترک میکند تا با اریس (خدای جنگ) که پس از سالها از زنجیر رها شده مبارزه کند. آموزه های سکسیست هیپولیتا روی دایانا تاثیر زیادی گذاشته و در امتداد آن نفرتی عجیب نسبت به آقایون در وجود واندرومن شکل گرفته اما زمانی که مردان دل روشن و خوش قلبی مثل ترور را ملاقات میکند نظرش کاملاَ نسبت به دنیای مردان متحول میشود.
پیش از تماشای فیلم میترسیدم که نویسندگان نتوانند چهرهی زیبا و امیدبخش واندرومن را ترسیم کنند و شاهد یک قهرمان رادیکال فمنیستی باشیم که هیچ شخصیتِ واقعی از خود بروز نمیدهد. شاید جنکینز داستان اصلی را تا حد زیادی تغییر داده باشد تا در فرمت سینما بگنجد اما به راحتی میتوان گفت که این فیلم به بهترین شکل ممکن روح و درون مایهی اصلی شخصیت واندرومن را نشان میدهد.
همچنین باید اعتراف کنم که بازی گل گدات به مراتب حرفهای تر شده. اگر شما هم ازان دسته کسانی هستید که از نقش آفرینی وی در بتمن علیه سوپرمن لذت نبردند، نگران نباشید که به شکل معجزهآسایی بازی او بهبود میابد.
پر از شخصیتهای دوست داشتنی
شاهدخت دایانای محبوبمان بدون وجود شخصیتهای رنگارنگ دور و برش مطمئناً تا این حد موفق نمیشد. هیپولیتا (کانی نیلسن)، آنتیوپه (رابین رایت) و تمام زنان آمازون با وجود ران تایم کوتاهی که دارند، جذاب و منحصر بفرد طراحی شده اند. خیلی خوشحال میشوم اگر در پروژههای آینده بتوانیم دوباره بعضی از آنها را ملاقات کنیم و شاهد کرکترهای جدیدی مثل آرتمیس باشیم.
به تصویر کشیدنِ شیمی بین یک ابرقهرمان و انسان عادی هرگز در سینما ساده نبوده. از نمونههای شکست خورده میتوان به سوپرمن و لوئیس لین در DCEU و یا ثور و جین فاستر در MCU اشاره کرد؛ اما در کمال تعجب رابطهی استیو و دایانا فوق العاده طبیعی و غریزی ازاب درامده و یکی از دلایلی اساسی آن انتخاب کریس پاین برای این نقش است.
تمام شخصیتهای فرعی داستان -از اتا کندی گرفته تا دکتر پویزن- رفتاری باورپذیر مانند انسانهای واقعی نشان میدهند؛ قربانیانی که بخاطر جنگ روحشان را از دست دادهاند یا هنوز کمی از انسانیتشان باقی مانده. بواسطهی وجود همین کرکترهاست که گذر زمان در طول فیلم شیرین و دلپذیر است.
تذکر: متن زیر داستان فیلم را لو میدهد.
ویلن داستان حرف برای گفتن دارد
در تماشای فیلمهای ابرقهرمانی(به خصوص موج جدید) یک سوال به نظرم مدام در ذهن بینندهی حرفهای سینما شکل خواهد گرفت. چندتا از ویلنها در این فیلمهای ابرقهرمانی واقعاً حرف برای گفتن داشتند و دلایلشان برای اعمال اهریمنیشان توجیحپذیر بوده؟ میدانم تام هیدلسون بازیگر کاریزماتیکی است اما آیا حسادت و طمعش برای قدرت هم برای شما باورپذیر بوده؟ بجز جوکرِ هث لجر چند ابرشرور کامیکبوکی بیادماندنی در خاطراتان حضور دارد؟
بخش مورد علاقهی من از فیلم واندرومن از همینجا آغاز میشود. فیلم با معرفی لدندرف شما را فریب میدهد که اریس یک ژنرال خونخوار آلمانی است و قصد دارد تا با همکاری دکتر پویزن آتش جنگ را شعله ورتر از قبل کند. (بقولی یک ویلن تیپیکال کامیک بوکی) اما در انتهای داستان متوجه این توئیست بیمانند میشویم که خدای جنگ واقعی در قالب یکی از سران دولت انگلستان ( با بازی دیوید ثوئلیس) پنهان شده.
دایانا که معتقد است جنگ و خون ریزی حاصل شرارت اریس میباشد، در کمال ناباوری و با کشتنِ لدندرف کاشف به عمل میاید که انسان خودش عامل تمام این درد و رنجهاست و اریس از ابتدای تاریخ قصد داشته تا غیرمستقیم کراهتِ وجودی مخلوقات پدرش (زئوس) را ثابت کند.
سخنرانی اریس تا حدی معقول و مستدل است که برای لحظهای ممکن است فکر کنید که واندرومن را قانع کرده. مطمئنم در آینده خیل عظیمی از طرفداران سخنانش را بعنوان نقل قولهای مشهور سینما بازگو میکنند.
فیلمی برای تازه واردین و طرفداران دو آتشه
از جزئیات چشم نواز گرفته تا داستانی زیبا و مهیج، واندرومن فیلمی است که تازه واردین به دنیای ابرقهرمانان را میتواند جذب کند و از طرفی اگر از طرفداران قدیمی این شخصیت و جهانهای کامیک بوکی هستید، قطعاً ذوبِ ماجراجویی جدید شاهدخت تمیسکیرا در پرده سینما میشوید.
بعنوان کسی که از صمیم قلب ابرقهرمانان DC را دوست دارد، میتوانم بگویم که واندرومن اولین تجربهی نزدیک به آنچه بود که همواره انتظارش داشتم. واقعاً خوشحالم که واندرومن تبدیل به یک ریپ آف بیشرمانه از فیلمهای فرمولیزه مارول نشد و توانست تجربهای ناب و جدید به مخاطبین ارائه دهد. امیدوارم برادران وارنر با همین فرمان پیش بروند و با دخالتهای بیجا زبالهای مانند جوخهی انتحار تولید نکنند!