چرا گیکها از بیگ بنگ تئوری متنفرند
یا شاید سوال بهتر این باشد که اصلاً «چرا هنوز کسی از دیدن بیگ بنگ تئوری لذت میبرد؟»
یک نقل قول مدتیست که بین جماعت گیک و نرد دست به دست میشود که «بیگ بنگ تئوری سریالیست دربارهی آدمهای نابغه برای آدمهای احمق». راستش را بخواهید چند فصل اخیر سریال همتش را بر این گذاشته که در تکتک سکانسهایش به اثبات این مدعا بپردازد. بیگ بنگ به اشارات و ارجاعات اینترتکسچوال وابسته است و بس. به واقع کمدیاش از سطح بینامتنیت ساده فراتر نمیرود. صرف اینکه در دیالوگهای سریال مدام ترجیعبندهای علمی و بعضاً شبهعلمی ردوبدل شوند و یا استیون هاوکینگ رفیق جینگ شلدن کوپر باشد، برای القای این توهم به مخاطب که سریالی هوشمندانه تماشا میکند کافی قلمداد شده است؛ وگرنه خود سریال نه در پلات هوشمندی خاصی از خود نشان میدهد و نه بازیها و تایمینگ کمدی بازیگران نبوغ طنزآمیزی را جلوه میدهند که برعکس، سطح مفتضحانه و خجالتآوری از آماتور بودن را به یاد میآورند. نمونهاش مثلاً صحنهای در فصل اخیر است که شلدن میخواهد کد مورس را با پلک زدن اجرا کند و نتیجه به طرز مضحکی جعلی و فیک و باورناپذیر از آّب در آمده. در حالی که شاید از نظر “طرفداران” سریال، این موضوع اهمیتی برای پلات نداشته باشد، ولی همین نکات ریز هستند که تایمینگ کمدی را تمیز از آب در میآورند و تجربهی نهایی را لذتبخشتر میکنند.
پس از چندین سال پخش مداوم، هر سریالی نیاز دارد برای نگه داشتن توجه مخاطبانش تازگی خود را حفظ کند، ایدههای جدید را امتحان کند و خط داستانی تازهای برای شخصیتهایش باز کند. ولی بیگ بنگ تئوری با تکرار مداوم یک خط داستانی برای تک تک کاراکترهایش که البته حالا که کار به اینجا رسیده، عنوان تیپ برایشان برازندهتر است، خودش را از زیر بار این مسئولیت رها کرده است و روی محافظهکار بودن مخاطبین جریان اصلیاش که گیک نیستند هم کلی حساب باز کرده. حالا دوباره یک ازدواج دیگر و مسائل مربوط به آن مطرح است که احتمالاً بعد از سر گرفتن این یکی باید منتظر ازدواج راجش و استوارت هم باشیم، چون به هر حال بهتر از این است که نویسندگان واقعاً وقت بگذارند و فکر کنند با این 2 شخصیت وامانده باید چه کار کنند(اگر حرفم را جدی گرفتید، تابلوی سارکازم لئونارد اینجا به درد میخورد). یک مثال دیگر اینکه برنادت تنها بعد از گذشت 9 ماه از زایمانش، دوباره حامله میشود و همهی استرسهایی که هاوارد و او دربارهی بچه دار شدن کشیدند بار دیگر تکرار میشود و کسی چه میداند، شاید فصل بعد هم نوبت بچهدار شدن پنی و لئونارد باشد یا مثلاً استنلی و کری فیشر مرحوم(که این یکی راستش هرچه باشد، جذابتر از چند فصل اخیر سریال میشود.)
حتی بازیگرانی که در سال 2014 اسمشان بخاطر دستمزد یک میلیون دلاریشان برای هر اپیزود در کتاب رکوردهای تلویزیون ثبت شده بود، بازیشان نه تنها نسبت به فصلهای اول افت کرده بلکه به کل مصنوعی شده است. نوعی لَختی عجیب در بیگبنگ به چشم میخورد. لَختیای که تمام عواملش، از نویسندگان تا بازیگران و کارگردانها دچارش شدهاند و به سبب حجم ظاهراً کافی پولی که سریال به حسابشان واریز میکند، نیازی به هیچ خلاقیت در داستان و فرم و شوخیها و اجرا نمیبینند.
همهی این ضعفها و تنبلی در بازی و متن سریال، حتی در دکوراسیون آن هم تاثیر گذاشته است. پنی بعد از ازدواج به خانهی مشترک لئونارد و شلدن نقل مکان کرده است و شلدن به همراه امی به آپارتمان پنی که آنطرف راهرو قرار دارد رفته است، ولی در این میان برای نشان دادن جابجایی آنها تنها به تغییر دکور اتاق خوابها بسنده کردهاند، چونکه لابد تنها بخش مهم خانه همان است و بقیهی فضاها برای ساکنینش اهمیتی ندارند.
وقتی سریالی مثل ساینفلد در سالهای 1989 تا 1998 سعی میکرد با چیدن دومینو وار وقایع مختلف در یک اپیزود و سپس زدن تلنگر نهایی، خنده را از مخاطبش بگیرد و اینطور با پرداخت داستانی عوض رفرنسهای جا و بیجا مخاطب را میخنداند، سریالی مثل Friends هم بود که با شوخیهای لحظهایاش و لحن ملودراماتیکش توانست جای پایش را در حافظهی نوستالژیک مردم تثبیت کند و حتا تا همین امروز هم مدام طرفداران جدیدی به خودش جذب میکند و طرفداران قدیمی خود را بارها و بارها چنان میخنداند که گویا اولین بارشان است که تماشایش میکنند. فرندز گرچه خلاقیت فرمی و داستانی عجیبی نداشت، ولی لااقل کمدی را خوب درک کرده بود و کمدی موقعیت درستی برای کاراکترهایش خلق میکرد. بیگبنگ حالا دیگر فاقد هریک از سه ضلع این مثلث(کمدی، پلات و روایت) شده است. اگر باور ندارید خودتان امتحان کنید: کافیست یک اپیزود از چند فصل اخیر بیگ بنگ تئوری را بصورت اتفاقی انتخاب کنید، میبینید که چطور در روایت سادهی یک شوخی و پیاده کردن درست آن روی صحنه کم میآورد و دست و پا میزند، حرکات اضافی پیشکشش. بیگبنگ به واقع میرود که به جای سیتکام، بدل به یک سوپ اپرا شود. کار به جایی رسیده که سریال شبیه پارودیهای سیتکامها شده. مثل سریالی که کاراکتر بوجک در سریال بوجک-هورسمن نقشش را بازی میکرد و تعمداً قرار بود که بیمزه و کلیشهای و نخنما باشد. بیگ بنگ اما با جدیت تمام به همان مسیر قدم گذاشته است. این روزها یا برای هزارمین بار باید جوکی دربارهی “جای شلدن” بشنویم، یا شاهد یک شوخی نژادپرستانه یا ضد زن باشیم که تنها با صدای خندهای که بعدشان پخش میشود سعی میکنند زشتی و وقاحت آنها را بپوشانند، و به جز این هم، خندهها از بدترین نقاط ضعف سریال است. درست بعد از هر اتفاقی که در نظر نویسندگان قرار بوده یک شوخی باشد، صدای خنده پخش میشود و در مدت پخش آن هم عملاً بازیگران در اجرایشان وقفهای چند ثانیهای ایجاد میکنند و حتی گاهی با حضار همراهی میکنند انگار که میخواهند مطمئن باشند بیننده متوجه شده است اینجا حرف خنده داری زده شد و او نیز باید بخندد. در واقع خبری از صداقت در صداهای خندهی حضار نیست که مخاطب بتواند با خیال راحت با آنها همراهی کند و باور کند که با آنها و در کنار آنها میخندد. بین صداهای خنده و مخاطب فاصله ایجاد شده و این خطرناکترین اتفاقی است که میتواند برای یک سیتکام رخ دهد. گویا درک سازندگان بیگ بنگ از این خندهها، همان درک ناقص و ابتر و معوجیست که کسی مثل بیژن بیرنگ از سیتکام و صداهای خندهی پسزمینه دارد(بروید تلاشش را برای درآوردن یک سیتکام ایرانی سرچ کنید. دست کمی از تامی وایزو ندارد).
شخصیتها نیز همانطور که اشاره شد، عملاً تبدیل به یک مشت استریوتایپ شدهاند که بر خلاف ادعای سریال مبنی بر رشد و بهتر شدنشان، اگر پسرفت نکرده باشند، دست کم درجا زدهاند. پنی را مثلاً در نظر بگیرید که همسایهی بلوند و خوشگل لئونارد و شلدن است که حدس بزنید چه صفت سومی دارد؟ درست حدس زدید. خنگ هم هست، چون همه میدانیم دخترها فقط یا میتوانند خوشگل باشند یا باهوش! او که در ابتدا به دنبال رویایش برای بازیگر شدن بود، بطور ناگهانی از آن رویاها و آمال دست میشوید و به کمک برنادت یک کار پر درآمد حسابی پیدا میکند تا با هوش نوظهور و البته همسر نابغهاش هم مطابقت داشته باشد و به واقع بوی گند پولتیکال کارکتنس به جبران رفتار جنسیتزده با این کاراکتر در فصول ابتدایی، از پشت صفحهی تلویزیون هم به مشام مخاطب برسد. اتفاقی که برای بیگ بنگ افتاد ساده بود: بیگ بنگ که از بدایت امر هم چندان چیز فوقالعاده و خارق عادات تلویزیونی نبود، رفتهرفته مین استریم شد، مخاطب جریان اصلی پیدا کرد و مجبور شد به تمام طرفداران هدف اولیهاش پشت پا بزند و به ساز طرفداران نوظهور-و کمهوشتر- جدید برقصد.
این موضوع دربارهی امی هم بسط پیدا میکند. او که به سریال آمده بود تا نسخهی مونث شلدن باشد، خیلی زود تبدیل به دختر درماندهی نوجوانی شد که در حسرت کوچکترین توجهی از جانب دیگران به سر میبرد. امی با وجود اینکه جایگاه احترام آمیزی بین همکارانش دارد، ولی این عقده که همیشه جامعه طردش کرده در وجودش مانده و همچنان بطرز حقیرانهای تلاش میکند تا خودش را باحال و خوشگذران نشان دهد تا توجه پنی را جلب کند و دوستیاش را بدست آورد و به کارهایی که برای داشتن شلدن میکند هم بهتر است فعلا اشارهای نکنم. از طرفی در حالی که سریال حتی فرصت پیدا میکند که شخصیتهای برنادت، پنی و امی را علاقه مند به دنیای گیکی پسرها بکند و مسری بودن فرهنگ نردها را که احتمالاً خیلیهامان به چشم آن را دیدهایم نمایش بدهد، خیلی راحت از آن میگذرد و بعد از آن هم هرگز شخصیت نرد دختری وارد نمیکند، انگار حتی باور ندارد نردی با جنسیت مونث وجود خارجی داشته باشد. درواقع سریال تنها وقتی یک دختر نرد را نشان میدهد که بتواند باز هم یک استریوتایپ دیگر را به تصویر بکشد که دخترها همگی غیر قابل اعتماد، موذی و حیله گر هستند و فقط میخواهند مردها را گول بزنند تا داراییهایشان را تصاحب کنند.
راجش هم همانطور که پیش از این اشاره کردم، در ابتدای سریال شخصیتی داشت که در حرف زدن با جنس مخالف به مشکل برمیخورد و خیلی از موقعیتهای طنز سریال را بوجود میآورد. او بالاخره مشکلش را درمان کرد، ولی همچنان نتوانسته است مشکلاتی را که شخصیت پردازیش با آنها در حال دست و پنجه نرم کردن است، برطرف کند.
چیزی که سریال از آن به عنوان رشد شخصیتی یاد میکند، درواقع تلاشی تنبلوار برای بیرون آوردن شخصیتها از تکراری شدن است. در حالی که شاید با این کار موقعیت و جایگاه آنها کاملاً عوض شود، شاید آنها با جریان زندگی جلو رفته و دستاوردهایی داشته باشند و تبدیل به پدرو مادر و یا همسر شوند، ولی هیچ کدامشان هیچ گونه پیشرفت واقعی در کاراکترهایشان نداشتند. تمام اینها البته مشروط به اینکه موقعیت کمدی خوبی میساختند و در تم و قالب مشخصی جا میگرفتند مشکلی نداشتند، ولی ساز ناکوک شخصیتسازیها در بیگبنگ مطلقاً تعمدانه و با برنامهریزی به هدف داستانی و کمدی نبوده و اگر قصد و غرضی هم دیده میشود، متعلق به عوامل پشت دوربین و فرا و ورای کمدی و موقعیت است و به واقع دست حضرات تصمیمگیر سیبیاس که عروسک خیمهشببازی کاراکترها را میرقصاندند، از زیر آستینشان بیرون زده و رسوا شده است.
گویا که این شخصیتپردازیها به اندازهی کافی فاجعه نبودند که سریال به منظور رشد شخصیتی، ضربهی آخر را زد و تنها چیزی که باعث میشد کاراکترها و سریال جالب توجه باشند ،یعنی نرد بودن و گیک بودن و وسواس فکریای که همهی عاشقین گیم و انیمه و کمیک و فیلم و سریال و داستان و کهذا دچارش هستند را از آنها گرفت؛ چون گویا کاراکترها به این نتیجه رسیدند که دیگر برای کامیک کان، کاسپلی، جمع کردن اکشن فیگور و کامیک بوک خواندن بزرگ شدهاند(بخوانید نویسندگان سریال تصمیم گرفتند جامعهی آماری میناستریم نوب آمریکایی از جماعت گیک و نرد، پرجمعیتتر، قانعتر و کمتوقعتر است). این پیچش شخصیتی کاراکترهای سریال در حالی رخ میدهد که در واقعیت چنین چیزی در قامت هیچ نردی نیست و به قولی Once a nerd, Always a nerd. نرد بودن یک سبک زندگی نیست. بخشی از هویت کسی است که عاشق فرانچایزها و داستانها و تجارب خاصی میشود. به قولی نرد شدن، مناسک خاص و قدم گذاشتن به کالتی مخفی را شامل نمیشود که ملت انتخاب کنند نرد باشند یا نباشند. برعکس، بسیاری از نردها گوشهگیر و تنها هستند و در همان تنهایی و فرار از اجتماع است که به علایق خود میپردازند و اگر هم وارد جامعه بشوند، مثل هر آدم طبیعی دیگری، به دنبال کردن و تبلیغ کردن همان علایق مشغول میشوند. به همین خاطر است که شمای نرد نوعی شاید بتوانید سر کار، در مدرسه و هر مکان عمومی دیگری، خود واقعیتان را پنهان کنید، ولی بالاخره امکان ندارد بتوانید زندگیتان را با کسی شریک شوید که تاردیس سایز واقعی شما را به دیگری میفروشد که آن را تکه تکه کند و درش را بجای در اتاقش بگذارد تا دوست پسرش را به آنجا بکشاند – و راستش دوستی با کسی که چنین بلایی سر یک تاردیس کامل و واقعی میآورد هم برای من یکی غیر قابل تصور است – و یا از اینکه همسرتان اکشن فیگورهای دوست داشتنیتان را که در طی سالها جمع کردهاید پنهانی و دور از چشم شما آنها را جمع میکند که بفروشد، و یا حتی یک دقیقه با کسی بتوانید هم صحبت شوید که گیم آو ترونز را بخاطر یک سری صحنههای خاص کامش دارش(به تأسی از فرهنگستان پرکار زبان و ادب فارسی) تماشا میکند و چیزی از جذابیتهای داستانی سیاسی و فانتزیاش حالیاش نیست.
که این ما را میرساند به همان سوال اصلی که «چرا گیکها از بیگ بنگ تئوری متنفرند؟»
چیزی که بیشتر از همه در این سریال باعث میشود تا خون گیکها به جوش آید، رویکرد نخ نمایی است که سریال در تقابل با ما جماعت اوسیدی دار گوشهگیر دارد. دستاویز خنده کردن کاراکترهایی که علایقشان خارج از چهارچوب عرف جامعه و چیزی غیر از فوتبال یا هر ورزش دیگری است (فرض کنیم دایناسور یا معماری یا کتاب خواندن و از این دست علایق “عجیب غریب”) سالهاست در تلویزیون و سینمای آمریکا نشان داده شده است و حالا در سریالی که چهار شخصیت اصلی آن گیک هستند، باز هم این روند تکرار میشود و البته که ذاتاً چنین کاری مشکلی ندارد. ولی بیگ بنگ در دههی هشتاد جا مانده. رفتار بیگ بنگ با نردها و رویکردش نسبت به آنها، همان رفتار سریال سیمپسونز در سالهای اوجش است که در قامت کاراکتر کمیکبوکگای میدیدمش. یک آدم بازندهی بدبخت تکبعدی که چیزی از جهان واقع حالیاش نیست. این برخورد البته زمانی دریافت غالب و عمومی از نردها و گیکها بود و حتی واژهای مثل نرد یک توهین به حساب میآمد. ولی بعدش اتفاق مهمی افتاد: اینترنت همهگیر شد، و نردها نه تنها یکدیگر را پیدا کردند، که پادشاهان و سلاطین این قلمروی نوظهور نامکشوف شدند. و بعد، مثل کاراکتر هارلی در سریال Lost که یک جایی زد به سیم آخر و شروع کرد به داد و بیداد کردن که “آره، من اصلاً چاقم. من چاقم. من چاقم”، نردها هم یکصدا همان اسم توهینآمیز پیشین را با افتخار روی خودشان گذاشتند. به واقع توصیهی تیریون لنیستر را آویزهی گوششان کردند و به جای فرار کردن از چیزی که هستند، آن را پذیرفتند و به جهان هم نشانش دادند. همان عنوان نرد که یک زمانی فحش و فضاحت بود، حالا تبدیل شده به اسم یک خبرگزاری و یوتیوب چنل پردرآمد به اسم نردیست. همان کمیکبوکها که زمانی خوانندگانش مسخره میشدند، حالا تبدیل به بزرگترین ماشینهای پولساز هالیوود شدهاند و مردم عادی هم دست به دامن نردها شدهاند که بهشان توضیح بدهند هر ایستراگ چه معنایی دارد و داستان فیلمها به کجا میروند. به نوعی آن مسری بودن فرهنگ نردی که از آن صحبت شد، اینجا خودش را نشان داد و مثل ویروسی از طریق اینترنت پخش شد و کل جهان را گرفت. حالا در جهانی زندگی میکنیم که کمیککان سندیگو، یکی از مهمترین و پولسازترین رویدادهای هر سال است و یک سریال های فانتزی مثل گیم آو ترونز، پرطرفدارترین سریال در حال پخش است و از پیرزن و بچه، همه دقیقاً میدانند زامبی یعنی چه و چطور باید گرگینه کشت و ومپایر شکار کرد. بیگ بنگ ولی همانطور که گفته شد از این قافله و قائله عقب افتاده. هنوز جهان را از لنز دهه هشتاد و نود میبیند و حتی دیگر کمدی خوبی هم از این سوء تفاهمش در نمیآورد. نتیجه همین میشود که نردها از بیگ بنگ متنفرند.
مهم ترین ضعف سریال این است که بجای داشتن محتوا و حال و هوای گیکی که باعث شود مخاطب در تجربیات کاراکترهایش شریک شود و بجای پرداختن به این موضوع که اصلاً زندگی در چنین محیطی چه تجربهای میسازد و چه اثری روی زندگیهای فردی و فلسفه شخصی آدمهای سریال میگذارد و بعد ساختن کمدی از آنها، صرفاً به دکور گیکی و رفرنسهای فراوان و آن بینامتنیت غلیظ و پوچی که به آن اشاره شد اکتفا کرده و راستش همین رفرنسها نیز طوری بیان میشوند که انگار حتی خود نویسندهها هم نمیدانند دارند دربارهی چه حرف میزنند و صرفا از اطلاعاتی که در ویکیپدیا گردیهایشان بدست آوردند در دیالوگها استفاده میکنند. یک مثال دربارهی این موضوع که در سایت Reddit توسط یکی از کاربرها به آن اشاره شده بود، همچین چیزی است:
اگر شما یک نرد در دنیای واقعی باشید و بر حسب اتفاق گذرتان به جایی بیفتد که از سرما در حال منجمد شدن باشید، احتمالاً این احساستان را با چنین جملهای با دوستان نرد دیگرتان درمیان میگذارید: «انقدر سرده که انگار اومدیم هاث.»
در حالی که چنین رفرنسی در بیگ بنگ تئوری احتمالا بدین شکل بیان میشود: «هوا به سردی سیارهی یخی هاث داخل استار وارزه.»
نمونهی عینی این موضوع نیز دیالوگ راجش در اپیزود 5 فصل 11 است که در جمع دوستانش میگوید: «من یه راکون عروسکی از گاردینز آو دِ گلکسی داشتم….»
انگار که مثلا آوردن اسم “راکت راکون” به تنهایی، آدم را به اشتباه میاندازد که: کدام یکی راکت راکون؟
و با چنین دیالوگهاییست که ثابت میشود بیگ بنگ تئوری سریالی برای نردها نیست، بلکه برای بقیهی جامعه است که از سوراخ کلید در، نگاهی یواشکی به درون دنیای گیکها بیندازند. به همین خاطر برای اینکه گیج نشوند، نیاز است که شخصیتها منبع رفرنسشان را هم معرفی کنند.
درواقع برخلاف باور خیلیها، سریال برای این نیست که نرد بودن را در جامعهای آمریکایی جا بیندازد که سالها آنرا توهین میدانسته، بلکه یک رویکرد جدید است برای اینکه آنها را بیشتر مضحکه کند. اینطور میشود که اشتیاق گروه برای به کامیک کان رفتن و یا دیدن نسخهی طولانیتر و بلوری فیلمی یک رفتار کاملاً غیر عادی است و اصلاً همانطور که عرف جامعه است، اهمیت دادن و شوق داشتن برای چنین چیزهایی برای مردانی به سن و سال آنها کاری مسخره است و به همین خاطر بدون رد و بدل شدن هیچ جوک واقعی یا رخ دادن هیچ گونه حادثهی خنده داری، همین که کلمهی کامیک کان گفته میشود صدای خنده است که میپیچد. در حالی که اگر این چهار نفر میخواستند به تماشای یک مسابقهی ورزشی بروند کاملاً از طرف جامعه و بینندهها فعالیتی عادی به حساب میآمد.
نقطهی مقابل بیگ بنگ تئوری، سریال بریتانیایی IT Crowd است که داستان 2 نرد/گیک(هرگز در تفکیکشان به نتیجهای نمیرسیم. پس بیخیالش بشوید) را که متخصص IT شرکتی هستند نشان میدهد که بجای اینکه نرد بودن آنها هدف اصلی سریال برای شوخیهایش باشد، موقعیتهایی که به واسطهی نرد بودن و تفاوتشان با دیگران برایشان بوجود میآید و تلاششان برای کنار آمدن با این موقعیتها و حل مشکلاتشان است که موقعیتهای طنز را ایجاد میکند و سریال را به جلو میبرد. بطور مثال آنها در تلاشی برای همرنگ جماعت شدنشان، سعی میکنند از سایتی اصطلاحات فوتبالی را یاد بگیرند و ببینند بحث داغ در دنیای فوتبال چیست تا با استفاده از جملات پیشنهادی سایت با دیگران ارتباط برقرار کنند و همرنگ جماعت شوند و آنها در ادامهی تلاششان برای این کار ، یکدفعه خود را وسط یک سرقت از بانک و شکرآب شدن رابطهی بین سارقین و سررسیدن پلیس میبینند و حالا باید به طریقی خود را از این وضعیت بیرون بکشند و همهی این اتفاقات عجیب و غریب در کنار واکنش شخصیتها برای فرار از این افتضاح است که بیننده را به خنده میاندازد، نه یک پوستهی خارجی بیمعنی مثل حرفی که دربارهی مثلاً علاقه به بازی با ایکس باکس زدهاند.
the IT Crowd
به واقع در حالی که بیگ بنگ تئوری موجوداتی که دستمایهی طنزشان کرده را درست درک نکرده، سریالهای دیگری مانند همان IT Crowd یا کامیونیتی، اسپیسد و ساوث پارک بدون اینکه ادعایی در این زمینه داشته باشند، خیلی بهتر از بیگ بنگ تئوری لحظاتی را خلق کردهاند که هر نردی میتواند سریعاً با آن احساس همذات پنداری داشته باشد و رمز موفقیت این سریالها در استفادهی خلاقانه از دنیای نردها بوده. آنها بجای اینکه World of Warcraft یا Dungeons and Dragons یا Resident Evil بازی کردن یک فرد بزرگسال را به تمسخر بگیرند، با خود بازی شوخی کردهاند تا حال و روز کسی را به تصویر بکشند که مثلاً عمدهی وقتش را در روز به بازی WoW اختصاص داده است، یا کسی که تمام شب Resident Evil بازی کرده است و حالا چطور در طول روز غریبهها را زامبیهایی میبیند که باید خود و دوستانش را از دستشان نجات دهد و به واقع دیدریم کردن را دستمایهی شوخی قرار میدهند که ازش هم پلات بیرون میآید، هم خلاقیت فرمی، هم روایت و هم کمدی بهتری. و یا در کامیونیتی گروهی را میبینیم که غرق در بازی D&D شدهاند. گروهی که الزاماً همگی نرد نیستند، ولی همه به همان بلای مسری بودن دچار میشوند و درگیر بازی میشوند و جدیاش میگیرند و حتی ما هم به عنوان بیننده در این لذت و تجربهی ماجراجوییشان شریک هستیم و این چیزی است که خیلی از ماها میتوانیم واقعاً با آن احساس نزدیکی کنیم و از دیدنش به هیجان بیاییم، نه اینکه صرفا یک عده نرد را از فاصلهای دور ببینیم که دور صفحهی D&D نشستهاند و حرفهای احمقانهای میزنند که نه ربطی به اصل خود بازی دارند و نه برای ما هیچ اهمیتی ندارند و آن وسط هم چند بار به خودشان تکه میاندازند که مرد گنده مگر D&D بازی میکند و اصلاً چه معجزهای بوده که با این وضعیت دختری حاضر شده با ما هم کلام شود.
سریال تمام مدت سعی دارد نشان دهد این افراد بخاطر گیک بودنشان است که یک مشت بازندهی طرد شده از جامعه هستند و هیچ مهارتی در ارتباط برقرار کردن با دنیای اطرافشان ندارند. درحالی که کاملاً برعکس این موضوع صدق میکند. گیک بودن سرپناهی برای کسانی است که در ایجاد روابط اجتماعی مشکل دارند، در رویدادهای اجتماعی معذب هستند و به راحتی نمیتوانند با دیگران برخورد کنند و این کامیک بوکها و دنیای فانتزی و کامیک کانها هستند که به داد آنها میرسند. ولی باز هم این یک تعریف ثابت برای تمام جامعهی نردی نیست و هستند کسانی که بدون مشکلات شخصیتی و جامعه گریزی گیک به حساب آیند و اتفاقا انسانهای کاملا اجتماعی و موفقی هم باشند.
در آخر هم بد نیست این نوشته را با نقل قولی از بن وایت ببندیم. یگانه شخصیت گیک سریال Parks and Recreation، که وقتی تامی به عنوان تحقیر او را “نرد” خطاب کرد، در جواب گفت:
“فرهنگ نردی حالا دیگه یه جریان اصلیه! پس وقتی کلمهی نرد رو برای تحقیر استفاده میکنی، معنیش اینه تو کسی هستی که تو باغ نیست!”
-
احتمالاً یکی از خاطراتِ نسبتاً مشترکِ خوانندههای این وبلاگ این باشه که به شلدون تشبیه بشن. حالا بیا توضیح بده که تقریباً هیچ گیگ/نردی با تشبیه شدن به شلدون با خودش حال نمیکنه که «به من گفت شلدون! چقدر من گیک/نردم!»
این دست مطالبه که آدم به خاطرش میآد تو سفید. بیشترش کنید :-“ -
خوشحال میشم مقاله ای راجع به its always sunny in philadelphia هم ببینم, برای من و خیلیا که بهترین سیتکامه !
-
من که اصلا با این مقاله موافق نبودم. واقعاً از دیدن این سریال، شوخی هاش . کمدی هاش لذت میبردم . بعد ۱۲ فصل هنوز برام جذابه.
بیشتر به نظر میاد نویسنده یکی از مخالفان سریاله و عقاید شخصی خودشو میخواهد تحمیل کنه.-
بله خب، نظرات متفاوته و خوشحالم که شما سریال رو دوست داشتید. منم نگفتم همه ازش متنفرن. دقت کنید تاکیدم روی دیدگاه جامعهی گیکی نسبت به این سریال بوده.
و دقیقا از مخالفین سریالم، فکر میکردم موضعم دراین باره تو مقاله به اندازهی کافی مشخص بوده باشه، ولی به هیچ وجه اصراری به تحمیل عقیدم ندارم، صرفا بیانش کردم.
-
-
نویسنده متن نظر شخصیتو تحمیل نکن.این چرتو پرتا رو از کجا اووردی؟این سریال چندوره فقط جایزه ایمی برده خود جیم پارسونز گلدن گلوب داره.پر بیننده ترین کمدیه عشق فرندز شماهارو کشته
-
شما دوست داشتید خوش بحالتون. من داشتم دید عمومی که تو جامعهی گیکهاست و توی سوشال مدیاهایی مثل ردیت و توئیتر نسبت به سریال هست رو منعکس میکردم. نظر شخصیمو هم به کسی تحمیل نکردم. برای حرفام هم دلیل کافی آوردم که در از کجا اومدنشون هم ابهامی وجود نداشته باشه. شاید شما مقاله رو کامل یا درست نخوندید که هنوز براتون سواله
-
منو یاد شلدون میندازی
بخاطر همین میتونم درکت کنم
البته اینو هم بگم اگه ۱۰۰ تا کتاب مهم دنیا رو بخونی و بفهمیشون بازم انعطاف فکری نمیتونی نشون بدی
اینو نوشته هات ثابت کردن
پس حرفمو پس میگیرم اصلا شبیه کارکتر شلدون که افکار نویسنده سریاله نیستی
متاسفم برات
خخخخ -
فرنوش فدایی؟؟؟
بهت نمیخوره عوضش کن
فدایی خخخخخ
فدایی کجا شما کجا
پیدام کن
-
-
خدایا این چرتو پرتها رو از کجا درآوردی؟!!!!😵😵😵 یعنی کاراکتر نویسنده کاملا شبیه کاراکتر شلدون کوپره فقط ورژن کودن!
😃😃😃😃-
موافقم
-
-
برا چی انقد پیچیده میکنید مساله رو هر کمدی یا هر ساخته ای حتما ایراداتی داره و بدون مشکل نیست.ب نظر من این متن خیلی دیگه زیاده روی کرده و بشدت ی طرفه موضوع رو نقد کرده
-
با کمال احترام نسبت به نویسنده ولی کاملا واضح است که نویسنده سعی بر این کرده که با استفاده از کلمات قلمبه طوری نشان دهد که انگار حرف درستی می زند من طرفدار بیگ بنگ هستم ونظرات مخالف هیچ مشکلی ندارم ولی اینکه بیای از پایه و اساس سریال رو نقد کنی و زیر سوال ببری اونهم این سریال به این خوبی بیشتر باعث زیر سوال رفتن خودتان می شوید و نه سریال
-
فکرنمیکنم نقدشما ونظرات تمام ما تاثیری روی سریال داشته باشنداما اگه واقعا براتون مهمه فیلمهای مملکت خودمونونقدکنیدخیلی دوست دارم ببینم چیزی هم ازتوشون درمیاداصلاهرکی ندونه میگه خودشون چه فیلمهایی میسازن تومملکتشون!!!!
-
کاملا مشخصه نویسنده این متن میخواد نظر خودشو تحمیل کنه. تو سریال اشاره نشده شخصیت پنی خنگه! پنی از همون اولشم باهوشه اما تو فیزیک و ریاضی و اینا وارد نیست و فقط شلدون بهش میگه خنگ.شلدون به خیلی ها میگه خنگ حتی به خیلی از نوابغ و… هم رحم نمیکنه… این مورد هم که پنی از نظر تحصیلی موفق نبوده بازم به خاطر خنک بودنش نیست.تو سریال نشون مسدن تو نوجوونی دنبال عیاشی بوده و از هوشش استفاده نمیکرده اما وقتی شغل خوب پیدا میکنه درست میشه. روند شخصیت ها هم بد نیست… متن رو چزای کوچیک خیلی زوم کرده…مثلا اینکه پنی کولکسیون لئوناردو کم کم میریخت بیرون… خب چون درک نمیکرد چقدر براش مهمه…کاری که خیلی از زوج ها و ادم ها میکنن…از نظر پنی کامیک بوک و فیلم های تخیلی بچه گانه بود و نمیفهمید چقدر برای لئونارد ارزش داره…که بازم طر فصول بعدی کممم کم بیشتر درک میکنه…ولی خب عجیب نیست که یه دختر معمولی و نرمال این موضوع رو درک نکنه چون به نظرش بچه بازیه! خلاصه که متنو بخوام ریز به ریز بگم صد صفحه باید بنویسم…درهمین حد بگم که سریال هم با کیفیت و خوش ساخته هم عالی! خودتونو ۰مع کنید اگه خوشتون نیومده لطفا ایرادان عجیب و غریب نذارید رو سریال!!
-
با سلام
بیا پایین سرمون درد گرفت
-
-
سریال زیبایی بود نگاه کنید و لذت ببرید هم این سریال و هم سریال دوستان
-
از نویسنده ی مقاله میپرسم آیا شما گیک هستین که این همه از طرفشون صحبت میکنین؟
-
واقعا بهتره زر نزنید چرا که این سریال :
1- امتازش نسبت به همتراز های خود بالاست
2-تعداد زیادی حنتی تو ایران این سریالو دنبال میکنند
3- فقط احمق ها هستند که این سریالو رو خودشون برداشت میکنن مثل شما و امثال شما…
4- میشه اول جایگاهتو بفهمی بعد زر بزنی چرا که : احمقی بیشعوری کم ظرفیتی کم دانشی اصلا تو کی هستی ؟ چند تا کتاب خوندی تو عمرت چندتافیلم و سریال دیدی
اصلا نمره انشا سال دوم دبستانت به دورقمی شدن نزدیک شده
رهبر حذب کصخلایی اصلا تو کی هستی که بخواد نظر بده ؟؟؟
بهتره نظرت رو برای خودت نگه داری میمون بی مو… -
اول که خوندم عصبانی شدم ولی جلوتر که رفتم دیدم زیاد هم بیراه نگفتیدمخصوصا اونجا که نوشتید برای سرک کشیدن آدمهای معمولی توی زندگی گیک ها ساخته شده! خب البته شاید هدف هم گیک ها نبودن از اول! من خودم خیلی غیراجتماعی و غرق در فیلم و سریال و بازی ام ولی خب شلدون رو به شدت دوست دارم و الان فیگور اکشن محبوبم شلدونه و تمام تی شرت هایی که تکیه کلام اونو داره خریدم. در حالیکه توی این 12 سال تنها علتی که سریال رو تماشا نمیکردم شلدون بود اما قدرت بازی متفاوتش منو جوری جذب کرد که توی دو هفته کل سریال رو دیدم.این سریال شاید به قول شما برای کارشناسا و دکترای گیک شناسمون جالب نبوده ولی حداقل با من یه کاری کرد که توی دو هفته کل سریال رو از اول تا آخر ببینم و توی دو هفته بعدی هم مشغول مطالعه نقدها و پشت صحنه و اینترویوها بودم و خرید هر چیزی که به سریال ربط داشته و مخصوصا به جیم پارسونز و بازی درخشانش. حالا به عنوان یه گیک میتونم نظرم رو ثبت کنم یا به عنوان یه آدم معمولی که میخواد توی زندگی گیک ها از سوراخ چشم بندازه؟!
-
از کجا تیشرتای بازینگا رو میگیری
-
-
اصلا تو این سریال اینا گیک نبودن که نرد بودن…گیک ها و نرد ها متفاوتن… کاراکترهای سریال هم بارها به هم میگفتن تو نردی. درباره صدای خنده ها هم کارگردان روش نذاشته که خب مردم میخندن! شما پشت صحنه رو ببین یه تیکه هایی یه سری ریکشن های بیجا از خودشون نشون میدن که خود جیم پارسونز (شلدون) صحنه رو قطع میکنه و به حضار گیر میده و دوباره میگیرن صحنه رو… دیگه عکس العمل مردم رو مستقیم میذارن… حتی من یه جایی خوندم که اگر صحنه ای خنده دار نباشه و مردم نخندن الکی خنده اضافه نمیکنن به جاش دیالوگ هارو عوض میکنن که بامزه باشه… شما مشخصه اصلا این چیزارو نخوندی و نمیدونی و حدس میزنم یه دونه پشت صحنه شو هم ندیدی…فقط از سریال خوشت نیومده و داری ریکشن بیش از حد نشون میدی!
-
بیگ بنگ خوب شروع شد ، و به نظرم خیلی خوب نرد ها رو نشون داد ولی کم کم مخصوصا از جاهایی که شخصیت ایمی به داستان اضافه میشه ، به بیراهه میره ، ایمی تقریبا شخصیت شلدون که برگ برنده سریال هست رو نابود می کنه و سریال تبدیل به یه سریال خنثی میشه که داره زور میزنه بگه شلدون چقدر خوبه و احساس داره ولی به نظر من شلدون محبوب ترین دیکتاتور دنیا بود قبل از این ایمی لعنتی
-
این سریان تو هیچ زمینه ای تاپ نبوده و نیست. معیار امتیاز دهی و جایزه و اینجور چیزا نیست. اینا بهش میگن رسانه و تبلیغ .فرضا بیگ بنگ تئوری ۱میلیارد دلار میده یه جایزه میگیره و مردمیم که بلد نیستن نقد کنن معیارشون میشه اون جایزه، از اون طرف بیگ بنگ تئوری ۱۰ میلیارد سود میکنه. ۹۹ درصد بینندگان اصلا زحمت نمیدن فکر کنن در موردش.
دیدن بیگ بنگ تئوری هدر دادن زمانه. نه تو کمدی بودن موفقه نه تو علمی بودن و نه تو اجتماعی بودن و درام بودنش.
عملا نمیشه یه سریال همه اینا رو داشته باشه و موفق هم باشه چون رو همش تمرکز میکنه و تو هیچ کدومم موفق نمیشه و فقط معمولی میمونه و پایین.
کارکترها کاملاااا غیر واقعین و اصلا نمیشه باهاشون راحت شد شاید اون وسط راجش کوترپالی نقشش رو واقعا حفطط کردو میشد ارتباط برقرار کرد.
این سریالا بخاطر اوردن ادمای بقول سلبریتی بهش میگن موفق…چون پول زیادی دارن ک اون ادما رو بیارن و موفقیتشون بحاتر پولشونه نه بازیگر و داستان و ۸قیقت ماجرا. از به طرف اهانت به زنان تو سریال ب وفور دیده میشه فرضا زن ها هیچوقت از رابطه جنسیشون راضی نیستن ولی باز قبول میکنن. تو یه صحنه امی فقط داره کارای خونه رو انجام میده و شلدون داره مطلب میخونه و میحواد بگه زنای دانشمند هم باز باید خونه بسابن و بردگی خونگی داشته باشن و خیلی خیلی موارد دیگه…
اگه میخواین علمی ببینید ک لذت ببرین یه عالمه سریال عالی هست یکیش استار ترکه . اگه میخواین کمدی ببینین ساینفیلد فرضا…ینی اول ژانر مشخص بشه بعد برید دنبال سریالش…ژانرهای ترکیبی اصلا جالب نیستن و هیوقت هم تاپ نیستن و به این تبلیعات توجه نکنین خودتون تحلیل کنین. -
خب من شخصا هیچوقت تا حالا بیگ بنگ تئوری رو ندیدم. ولی فقط براساس خوندن مقاله و نظرات زیرش، واضحه که نظر نویسنده ی مقاله خیلی برتره نسبت به نظر طرفدارای سریال.
نویسنده ی مقاله برای حرفاش دلیل آورده ولی کسایی که کامنت گذاشتن یا به فحش کشیدنش یا در بهترین حالت فقط گفتن که باهاش مخالفن.
مقاله ی خوبی بود. همین که من که اصلا این سریال رو ندیدم رو تا آخرش ترغیب به خوندن کرد نشون میده که نگارش خوبی هم داشته. -
اون بخشي كه گفتيد ‘نمونهی عینی این موضوع نیز دیالوگ راجش در اپیزود 5 فصل 11 است که در جمع دوستانش میگوید: «من یه راکون عروسکی از گاردینز آو دِ گلکسی داشتم….»
انگار که مثلا آوردن اسم “راکت راکون” به تنهایی، آدم را به اشتباه میاندازد که: کدام یکی راکت راکون؟’ واقعا بي انصافيه حتي همين الان كه فيلم گارينز اومده مگه چند نفر راكت راكون رو ميشناسن مگه چند نفر ميدونن هاث كجاست ؟خب سريال قطعا نظرش رو جذب اكثريته -
تو کشوری که سریال طنزش دست مهران مدیری مسخره نظام باشه توقع همچین چیزاییکه هست.لحن و خنده دیر فهمی شلدون مقایسه کنید…مسئله تغییرم که شلدون همش از میترسه در طول فصل ها نشون میده تغییر میکنن حتی شلدون روباتی…همین تغییر و رویه خنده دار بودن احمدی نژاد بود که 1 کلمه انگلیسی بلد نبود حالا توییت میکنه که شما نظرات سوشیال مدیا آوردی.
-
بهترین سریال کمدی قرن
-
واقعا یکی از بی انصاف ترین نقد هایی بود که میشد نوشت
به نظر من شخصیت هاوارد و شلدون فوق العاده بودن این دو بازیگر قابلیت اون ها رو نشون داد که چقدر بازیگر های توانایی هستند
همین که باهاش میخندیدیم برای ما کافی بود -
مسخره ترین نقدی بود که میتونستین در مورد بیگ بنگ بنویسین، اگه کسی قبل از دیدن سریال این مقاله رو بخونه، فک میکنه همون فصل اول تموم شده :-\
-
نقد هایی کاملا بی اساس.
بیگ بنگ بیشترین جوایز و بین سریال های سایت کام برده در ۱۲ سال ۸ سال بهترین سریال رو از اهدای جوایز ایمی دریافت کرده.حتی این جوایز و از گیم آف ترونز ،واکینگ دد و بریکینگ بد دزدید این نظرات فقط نظر شخصین و یک فرندز فنه که میخواد سریالو خراب کنه . بین این همه نقدی ک خواندم این غیر حرفه ای ترینش بود -
شما غیر اصولی و با مغلطه نقد کردید ولی هرکس مخالفت کرد نوشتید سلیقه ها متفاوته.
مثل اینه که من با اصول غلط ریاضی ثابت کنم دو به علاوه دو میشه شش و وقتی کسی بگه میشه ۴ بگم خب سلیقه شما با من فرق داره.
نمیتونید محتوای غلط رو در فرمول صحیح بپیچید و وقتی باهاتون مخالفت شد یهو حرف از سلیقه بزنید. اگه مشکل سلیقه بود از همون ابتدا باید توضیح میدادید که به «سلیقه» شما سریال خوب نیست. ضمن اینکه نه فقط استیفن هاوکینگ رفیق جینگ شلدونه، بلکه خودش توی فیلم بازی کرده، بیل گیتس توی این سریال اومده، ایلان ماسک بازی کرده، بعد شما تیتر زدید که چرا گیک ها از این سریال متنفرند. -
فکر میکنم چیزی که بهش دقت نکردید و احتمالا سوادش رو نداشتید مسئله ی محتوایی و تز اصلی هست نه سریال بر اون استواره. برید و نظریات اریک برن رو در مورد تحلیل رفتار متقابل بخونید. برید اطلاعاتتون رو درباره ی مفاهیم والد کودک بالغ بالا ببرید و بعد مطابقت بدید با شخصیت های سریال. شخصیت هایی که به قطع “شخصیت ” هستند و به هیچ عنوان برخلاف چیزی که شما میگید تیپ نیستند. در نهایت برید و سریال “مام” رو که بعد از بیگ بنگ توسط همین چاک لوره ساخته شده ببینید و کنار بیگ بنگ بگذارید. اونوقت متوجه ارزش و اهمیت سریال میشید. من که در کل با متنی که نوشتید مخالفم و فکر میکنم کاملا غرض ورزانه نوشته شده. در نهایت با اینکه فرندز به لحاظ محتوایی حتا به بیگ بنگ نزدیک هم نیست اما باید بگم قرار هم نیست دو سریال رو باهم مقایسه کرد و یکی رو انتخاب کرد. نمیدونم این اصرار برای چی هست.
-
چاک لوره :)))))))))))))))))))))))
-
-
عجبتحلیل آبکی و جانبدارانه ای
شما متوجه میشین سریال مضحکه ولی عوامل سازنده اش متوجه نمیشن و دستمزد های کلان به بازیگرانشون میدن که رکورد داره دستمزد میشن؟؟
شما میای از فرندز تعریف میکنی در حالی که فکر نمیکنم کسی که بیگ بنگ رو ببینه اصلا” از فرندز خوشش بیاد.
اینا همگی سلیقه اس و نباید سلیقه ها رو به صورت علمی و تحلیلی تو مخ بقیه فرو کنید. -
این سریال دقیقا بعد از چهار یا پنج فصل به طور کامل از شخصیت هاش فاصله میگیره طوری که انگار ذات شخصیت ها تغییر پیدا میکنه که درست نیست. از نظر توهین به گیک و نرد ها هم درست نوشته شده در مقاله فقط یک جا اشتباه نوشته شده و اون هم اینکه در این سریال فقط شلدون نرد هست و سه تای دیگه گیک هستن که در مقاله گفته شده همه نرد هستن . سریال بسیار زننده و پوچ میشه هرچقدر که ب جلو میریم. کلا خیلی از قسمت های سریال دقایق دقیقا مشابه قسمت های قبل داره هم از لحاظ تکنیک و هم محتوا ، شخصیت ها بعد از چند فصل کلا از اون چیزی که با اونا شناخته میشدن دور میشن . توهین های اقلیتی و نژادی و دینی زیادی در سریال هست. طبق معمول جریانات سیاسی دستمایه قرار گرفتن برای توهین ، تگزاس در قگفیلم های هالیوودی همیشه مهد وحشی گری و دهاتی بودن هست که این از جریانات سیاسی نشات میگیره ……
-
من واقعا نمیفهمم چطور انقدر صریح و فراستی وار این سریال رو نقد کردید درسته که در واقعا بعد از فصل پنج یک افت هایی داشت و طنز ها تکراری شد اما نقدتون یه طوری بود که با خوندنش اگه دختر نبودید میگفتیم که با ربط دادن هر کدوم از کانسپت های شو به زنان وکلیشه ها سعی دارید اذهان عمومی رو تحریک کنید در حالی که توی این شو بر خلاف کلیشه های همیشگی هیچ کدوم از کاراکتر های زن شخصیتی وابسته و دمدمی مزاج نداشت حتی تو فصلی که هاوارد و برنی ازدواج میکنند کاراکتر زن با توجه به اینکه در امد بالایی داره قرار داد قبل ازدواج رو به شوهرش میده امی سعی داره با نقد های منطقی فیلمی مثل ایندینیا جونز به شلدون و دوستاش بفهمونه که چقدر الکی هر چیزیو بزرگ میکنند و خیلی سکانسای دیگه نمیفهمم منظورتون رو از دیدگاهی که نسبت به شخصیت های زن تو فیلم داشت
-
سلام به نظرم نویسنده این متن به دلیل این که درکی از موضوعات مطرح شده در فیلم نداره
و به گفته خودش بیشتر دیالوگ ها رو رفته سرچ زده دنبال رفرنسش بگرده
من در تمام عمرم هیچ سریالی راضی ام نکرده حتی خود G.O.T اما تنها سریالی که اومدم ببینم کسی تونسته ازش اشکال تخصصی بگیره همین بیگ بنگه
منم می تونستم یک نقد بنویسم از طرف معلولان حرکتی و سریال رو بکوبم اما چه ربطی داره که این کار رو بکنم
این سریال رو هرکسی نمی تونه ببینه و بگه خوب بود چون پیش زمینه هایی داره که درکشون خارجه
مثل این می مونه من به شما بگم مثلث چهار ضلعی و شما هیچ واکنشی نداشته باشی ، چون که نمی دونی مثلث سه ضلع داره
اما تحسینت می کنم با این نقدت نفرات زیادی رو به پاسخ نوشتن وا می داری -
سلام . با احترام مخالف هستم. هیچ گونه روتین یا افتی توی فصل های آخر ندیدم اتفاقا برام خیلی جذاب تر شده بود . و بعد فرندز قطعا بهترین سیت کامی بود که دیدم . هر فصل بهتر از فصل بعدی .
-
نویسنده این نقد یا فرندز فنه یا عوامل سریال بیگ بنگ ارث باباشو ندادن…..
من سریال رو دیدم خیلی هم حال کردم و خندیدم باهاش و به نظرم یکی از نقاط قوت سریال بازیگراش بودن که واقعا برای این نقش ها ساخته شده بودند…
واقعا برا خودم متاسفم که وقتمو هدر دادم که مقاله چرت تو رو بخونم ….
من خودم به عنوان یه فن بریکنگ بد خیلی جا ها از سریال بریکینگ بد رو رد کردم و زدم جلو و ندیدم اما در طول ۱۲ فصل بیگ بنگ اصلا نشد که جایی از سریال رو رد کنم و خسته بشم ازش… -
دوستان عزیز خودتون رو درباره این متن ناراحت نکنید. خود نویسنده توی بخش نظرات اشاره کردن که این نظرات شخصی هست. یعنی شما با یک نقد علمی و اصولی بر اساس منابع معتبر روبه رو نیستید، بلکه با نظرات شخصی یک فرد تازه کار ( با توجه به مشخصات پروفایل نویسنده که اشاره شده) مواجه هستید.
حالا سوال اصلی اینه که این سایت چه تفاوتی با صفحه شخصی افراد داره؟ یعنی چند نفر دور هم جمع شدن که نظرات شخصی بدون هیچ منبعی ارائه کنن؟! با تایید شورای سردبیریتون این مطلب منتشر شده؟-
دقیقا باهات موافقم
-
-
کاملا مخالفم
هر سریالی گروه نویسندگی خودش رو داره
و هر کسی شاید یه نوع سریالیو بپسنده
دلیل نمیشه چون نویسنده مقاله از بیگ بنگ بدش میاد
این سریال افتضاح باشه -
فریندز آخه؟
-
فرندز آخه؟
-
من دانشجوی دکترای مهندسی برق گرایش مهندسی علوم اعصاب هستم و دارم روی تراشه های مغزی پژوهش میکنم. از این سریال واقعا لذت بردم هم از فکت های علمی ش و هم از شوخی هاش و کلی هم روابط اجتماعی یاد گرفتم بی نظیرترین سریالی بود که دیدم.
-
چرت و پرت بود این مقاله کلا
-
جامعه گیگ ها؟ :))))))))))))))))))))))))
-
تا حد زیادی موافقم
بیش از حد کش پیدا کرد ۱۲ فصل واقعا زیاده،شخصیت ها دیگه جذابیتی نداشتن داستان تازگی و خلاقیتش رو از دست داده بود،پر بود از توهین به جهان سومی ها و جالبه که بازیگر راجش که خودش هندیه چقدر هند رو مسخره کرد،تو یه قسمت برای مادر هاوارد میخاستن خدمه بیارن هاوارد و برنادت گفتن یکی رو از جهان سوم بیاریم به بوی گند و اینا عادت داشته باشه،واقعا ناراحت کننده بود،تازه من زبان اصلی میبینم دوستانی که دوبله میبینن و تو ترجمه خیلی چیزا تغییر میکنه به چی دقیقا میخندن نمیدونم
متاسفانه ها ایرانی ها بخاطر تعصب چشمشون رو رو حقایق میبندن و نمیخوان قبول کنن خیلی چیزارو،دوستانی که کامنتای تعصبی گذاشتن و دفاع کردن واقعا فصل ۶ به بعد به چی میخندیدن. جایزه گرفتن دلیل بر خوب بودن بازیگره درسته بازیگر شلدون خیلی خوب بود ولی کل مجموعه افت داشت -
این سریال رو کسایی متوجه میشن که ردپایی از نرد بودن رو تو زندگی خودشون دیده باشن. آدمایی که وجودشون سراسر از منطق کورکورانه شده باشه ممکنه تو بخش هایی از سریال که اصلا هدف خنده گرفتن نیست نیمچه خنده ای بزنن. موضوع اینه که این سریال لازم نیست عوام پسند باشه و خوشحالم که هیچ وقت عوام سمتش نمی رن. این نقدی که خوندم بیشتر به درد سریالای سیاسی می خوره نه سریالی که در عین سادگی به دنبال شروع شوخی های خاص و بدیعی هستش و همواره به دنبال راضی کردن مخاطبای خاص خودشه.
-
من خیلی بیگ بنگ رو دوست دارم و چند بار دیدمش و نرد هم نیستم پس متن درسته حداقل در رابطه با من☺️
از بین انتقاد هایی هم که توی این متن بهش اشاره شد تغییر شخصیت امی برام خیلی رو مخ بود توی سریال
ولی این جمله که این سریال راجع به آدم های نرده برای آدم های احمق اینو القا می کنه که جامعه از دو دسته ی نرد و احمق تشکیل شده که اصلا درست نیست این دو کلمه متضاد هم نیستند و راجع به اینکه سریال صرفا برای نرد ها ساخته نشده هم خب قاعدتا باید اینطوری باشه چون یه درصد محدودی از جامعه ان و خب علایقشون هم برای خیلی ها عجیبه و توی سریال دقیقا همین هم نشون داده شده.مسلما اگه سازنده ی سریال به فکر ساخت یه سریال پر بیننده بود فقط نمی خواسته نظر نرد ها رو جلب کنه چون تعدادشون کمه -
واقعا مقایسه بیجایی بود نمیشه برام و جای تعجب نیست که خوشتون نیومده خب قطعاً ادمی که وقت برای نوشتن اینا میزاره نبایدم بتونه سریالو درک کنه و لذت ببره شاید وقت خودتونو روی مطالب علمی میزاشتین بهتر درک میکردین گیک ها به معنای واقعی خیلی ظعیفه.
-
تئوری بیگ بنگ از فرندز از نظر من بهتره نظرات بقیه هم محترم هستند .
-
خیلی متن خوبی بود. کاملا موافقم. من الان فصل یازده رو دارم میبینم ولی فقط چون عادت کردم میبینم. غیر از اون بنظرم هیچ نکتهای هیچکدوم از اپیزودها نداره و شخصیتها نه تنها در حال پیشرفت نیستند بلکه توی یک لوپی از ویژگیهای تکراریشون گیر کردن که یازده فصله داره برای مخاطب تکرار میشه. یعنی همش به خودت میگی: خب اوکی من این شخصیت رو با همهی ویژگیهای بد و خوبش پذیرفتم؛ چرا بزور این رو کِش میدی که ویژگیهای بد و مضحکش رو نشون بدی؟ برو مرحله بعد! به چالش بکششون ببینم چکاری از دستشون برمیاد! چرا توانایی هیچکاری ندارن!؟ چرا حتی وقتی طرف تا فضا هم رفته میاد خونه لوزِر نشونش میدید؟! یا مثلا شخصیت پِنی: چرا هیچوقت برات عادی نمیشه که دوستات نِرد هستند و همش لب هات رو کج میکنی؟ چرا وقتی ادامه تحصیل داشت میداد نفهمیدیم به کجا رسید کارش؟! یا مثلا اینکه پنی یجاهایی از همهی این ها باهوش تره و مسائل رو حل میکنه براشون با اینکه توی یک موقعیت هایی از فیلمنامه میخواد بگه خنگه خیلی تناقض داره! اضافه کردن شخصیت اِمی و برنادت تا یجایی در همون بَدو ورود داشت سریال رو نجات میداد که اونها هم بعد از مدتی دچار لوپ تیپ شخصیت شدن!
-
خدایی حتی نصفش رو هم نخوندم فقط اومدم پایین ببینم بقیه هم مثل من فکر میکنن اساس این نقد بیخوده، یا باهاش موافقن که خداروشکر اکثریت با من هم نظر بودن
-
به نظرم متن منطقی بود. به عنوان یک سیتکام باز این نظرمو ارسال میکنم. وقتی سریال آفیس رو دیدم از شخصیت پردازی بالغانه آن لذت بردم! زمانی که قرار بود طنز باشه، طنز قوی بود و زمانی که داستان قرار بود غمگین باشه، در بهترین شکل داستان غمگین شد. ولی در بیگ بنگ شکست در روابط عاطفی، یا یک پیروزی بزرگ در دنیای کار بسیار لول پایین اجرا شده، از کاراکتر روی مخ امی و راج هم که دیگ نگم. از لباس پوشیدن ضایع و داغونشون گرفته تا رفتارای احمقانشون. در ابتدای داستان امی و شلدون کیس مناسبی برای هم بودن ولی اینکه یهو امی تغییر شخصیت میده و تبدیل به یک آدم درمانده میشه، اینجا دیگ داستان مضحکانس. بازهم میگم من سیتکام زیاد دیدم از بروکلین ناین ناین تا آفیس و هایمیم. حتی سیتکام غیر مشهور “یک مردی با برنامه” ولی هیچکدوم تا این حد سطح پایین نبودن!