اپرای دوم: والکیری یا «فرووالت، فریدموند، زیگموند»
قهرمانان و شخصیتهای اسطورهای بسیاری به اشکال نامعمول و خارج از عرف به دنیا آمدهاند. مثلاً قهرمانانی مانند هرکول که چون مادرشان معشوقهی خدایی بود، خون خدایان در رگهایش جریان داشت، یا شخصیتهایی مانند هایمدال (ایزد نورس) که در وضعیتی استثنائی از چندین مادر به جای یک مادر(در مورد هایمدال، ۹ مادر) زاده شده بودند؛ و در نهایت بعضی قهرمانان که نتیجهی زنای با محارم بودند و زیگفرید فرزند زیگموند هم از همین دسته بود (حداقل در اپرای واگنر) .
موضوع این پرونده قیاسی میان داستان اپراهای «حلقهی نیبلونگ» (Der Ring des Nibelungen) و منابعی خواهد بود که از آنها الهام گرفته شدهاند و همچنین استراتژیهای اقتباسی که واگنر در این فرآیند به کار گرفته است.
دیباچهی پروندهی «اپرایی صد و سی ساله، داستانی هزار ساله» را میتوانید از اینجا بخوانید
فصل اول: طلای راین یا «آنچه هستی، به قرارداد هستی!»
فصل دوم: والکیری یا «فرووالت، فریدموند، زیگموند»
فصل سوم: زیگفرید یا «از میان شعلهها»
قهرمانان و شخصیتهای اسطورهای بسیاری به اشکال نامعمول و خارج از عرف به دنیا آمدهاند. مثلاً قهرمانانی مانند هرکول که چون مادرشان معشوقهی خدایی بود، همخون خدایان گشته بودند، یا شخصیتهایی مانند هایمدال (ایزد نورس) که در وضعیتی استثنائی از چندین مادر به جای یک مادر(در مورد هایمدال، ۹ مادر) زاده شده بودند؛ و در نهایت قهرمانانی همچون زیگفرید فرزند زیگموند که نتیجهی زنای با محارم بودند (حداقل به روایت اپرای واگنر) .
روایت اپرای والکیری
زیگلینده از مهمانش خواهش میکند که قدری از ماجراهایی که او را به اینجا کشانده بگوید. زیگموند از بخت بدش میگوید و تعریف میکند که یک روز همراه پدرش ولسه Wälse به خانه برگشت و با جنازهی غرقه در خون مادر روبرو شد:
گرگ پیر به نخجیر رفت
با گرگ جوان
خسته از تعقیب و تکاپو
روزی به لانه بازگشتند:
و کنام گرگ را تهی یافتند
تالار پرشکوهش
سوخته و خاکستر گشته
از بلوط تنومند شکوفا
کندهای بر جای مانده
پیکر مادر پردل
کشته و به خاک افکنده
و در میان خاک و خاکستر گرم
نشانی از خواهر نبود
(زیگموند، والکیری، پردهی یکم)
که این روایت ولسهی گرگ و فرزندان دوقلویش (خاندان وولسونگها)، واضحاً به حماسهی اسکاندیناویایی وولسونگاساگا اشاره دارد.
لیکن تقدیر خواهر و برادر را بار دیگر به یکدیگر رساند و به رابطهای گناهآلود کشاند.
آه، بایست
بگذار تا صدایت را بنیوشم
گمانم بر آن است که طنین آن را
در کودکی شنیدهام
ولی نه! به تازگی آن را شنیدهام
هنگامی که صدای خودم را
جنگل به سویم بازمیگرداند
(زیگلینده، والکیری، پردهی یکم)
زیگموند شمشیری را به چنگ میآورد که ولسه قبلاً وعدهاش داده بود. شمشیری که پیرمرد دورهگردی (وُتان، نیای وولسونگها)در ضیافت عروسی زیگلینده و هوندینگ در تنهی درخت بلوط میانهی تالار فرو کرده بود و قبل از زیگموند هیچ پهلوانی نتوانسته بود آن را از تنهی درخت بیرون بیاورد، چون مقدر گشته بود که فقط نیرومندترین قهرمانان بتواند بدستش بیاورد.
[aligncenter]
[/aligncenter]
زیگموند هنگام بازگو کردن داستان خود برای زیگلینده و هوندینگ نامی ندارد و تنها آرزو میکند که کاش فرووالت Frohwalt(نشاطانگیز) یا فریدموند Friedmund(فرید به معنای صلح و موند به معنای دهان) نام داشت. اما با ابراز عشق خود به زیگلینده، از او نام جدیدی دریافت میکند: زیگموند Siegmund (زیگ به معنای پیروزی و موند به معنای دهان)!
پس زیگموند شمشیر را بیرون میکشد او نیز به نوبهی خود نام جدیدی به شمشیر میدهد و آن را نوتونگ Nothung (برآمده از اضطرار) مینامد. و به این ترتیب «خواهر و عروس» را از آن خود میکند.
[aligncenter]
[/aligncenter]
تطبیق روایت اپرای «والکیری» با اسطورههای نورس
در این قسمت واگنر منابع الهام خود را به شکلی متفاوت با آنچه که قبلاً در فصل یکم دیدیم به کار گرفته است. در فصل قبل مشاهده کردیم که واگنر دست به ترکیب روایات چند منبع متفاوت زده بود. اما این بار میتوانیم یک منبع را به تنهایی به عنوان منبع اصلی در نظر بگیریم: وولسونگاساگا Völsungasaga.
با وجودی که اسامی زیگلینده و زیگموند از سرود نیبلونگن به عاریه گرفته شدهاند، باقی روایت به کلی از منابع نورس اقتباس شده. در سرود نیبلونگن زیگفرید فرزند شاه زیگموند، پادشاه نیدرلاند (Niederlande این عبارت امروزه در آلمانی به معنای سرزمین هلند است، لیکن در این داستان اشاره به سرزمینهای پست پاییندست راین دارد)، و همسرش شهبانو زیگلینده است، لیکن از خود این دو شخصیت و پسزمینهی آنها هیچ اطلاعاتی دریافت نمیکنیم.
در وولسونگاساگا میخوانیم که زیگنی Signy، دختر شاه وولسونگ Vülsung با هدف انتقام خون پدر و برادران خود:
«… صورت خویش دیگر نمود ]به یاری زنی جادو، […] لیکن حکایت بر ما بازگو میکند که زیگنی به بودگاه برادر خویش، پنهان در دل خاک، برفت و به استغاثه از وی خواست تا شبی او را خوابگاه دهد. […] پس زیگموند وی را اذن ماندن بداد و بگفت که پناه از زنی تنها دریغ نتواند کرد. […] و چنین بود که این دو سه شب در بستر در آغوش یکدیگر بخفتند.
پس از آن زیگنی دگرباره به خانه روان شد و زن جادو را خواست تا صورتش را دگرباره بازگرداند و او نیز چنین کرد.
چون زمان بگذشت، زیگنی نرینه فرزندی بزاد که سینفیوتلی Sinfjötli نام گرفت و چون به جوانی برآمد بلندقامت و قویبنیه بود و زیباچهر، و بسیار شبیه به خویشان وولسونگ خویش…»
(موریس و مگنوسن، ۱۸۸۸: ۳۶)
[aligncenter]
[/aligncenter]
زیگورد Sigurd، قهرمان نورس که بر اساس شباهتهای بسیار میتوان او را معادل نورس زیگفرید دانست، مانند زیگفرید فرزند زیگموند است، لیکن از همسر دوم او هیوردیس Hjordis.
در وولسونگاساگا نیز زیگموند شمشیری را از تنهی درختی بیرون میکشد. در ضیافت عروسی زیگنی و زیگایر Siggeir:
«… غریبهمردی به تالار آمد، کهنهقبایی بر دوش و برهنهپای، پابندهایی تنگ، گویی بر استخوان پایش، بسته و شمشیری در دست و کلاهی بزرگ بر سر به جانب درخت میانهی تالار روان شد. بلندبالا بود و سالمند و اعور. پس شمشیرش را برکشید و تا قبضه در تنهی درخت نشاند. و همگان از دیدار او ترسان شدند. پس مرد به آوای بلند بانگ برداشت:٬هر آن کس که این شمشیر را از درخت بیرون کشد، آن را به سان هدیتی از جانب من بداند و خاطر جمع دارد، که دستانش هرگز شمشیری به از این به کار نگرفتهاند.٬ پس مرد از تالار به در رفت و هیچکس ندانست که وی که بود و به کجا بشد…»
(موریس و مگنوسن، ۱۸۸۸: ۳۰)
توصیفات ارائه شده جای شکی باقی نمیگذارند که پیرمرد مرموز اودین/وُتان است: نیای وولسونگها. اما شمشیر او گرام Gram نام دارد و نه نوتونگ. در سرود نیبلونگن نیز زیگفرید (و نه پدرش) شمشیری به نام بالمونگ Balmung را در غار شب از دل سنگ و نه از تنهی درخت، بیرون کشیده است.
نام هوندینگ نیز ریشه در منابع نوردیک و علیالخصوص وولسونگاساگا دارد، لیکن در موقعیتی کاملا متفاوت. پس از آن که زیگموند به یاری سینفیوتلی انتقام پدر و برادرانش را ستاند، با زنی به نام بورگهیلد Borghild ازدواج کرد که برایش پسری به نام هلگی Helgi به دنیا آورد. هلگی در جنگی پادشاهی به نام هوندینگ را کشته و از آن پس به نام هلگی کشندهی هوندینگ Helgi Hundingsbana مشهور میشود (گنتزمر، ۱۹۵۹: ۳۷۶و ۳۸۸).
چنان که مشاهده میکنید، در این بخش از روایت، واگنر راهکاری به کلی متفاوت را در پیش گرفته است. در داستان قرارداد میان خدایان و غولها روال کار واگنر بر ترکیب داستانهای مستقل و متفاوت بود، حال آن که در اینجا با گونهای فشردهسازی داستانی بسیار طولانی سر و کار داریم. واگنر روایت وولسونگاساگا را چنان فشرده کرده است که شخصیتهایی از موقعیتهای متفاوت، و گاهی حتی از نظر زمانی متفاوت، با یکدیگر رو به رو شده، با یکدیگر تعامل کرده و گاهی روایتی به کلی جدید پدید میآورند. این دومین استراتژی مورد استفادهی واگنر را استراتژی فشردهسازی مینامیم.
[aligncenter]
[/aligncenter]
پانویس: نقاشیها از آثار آرتور راکهام Arthur Rackham و ویدئوها از اجرای ۱۹۸۰ بایرویت Bayreuth
توضیح نگارنده: دوست داشتم در فصلهای مختلف قسمتهایی از اجراهای مختلف اپرا را به عنوان نمونه به اشتراک بگذارم، اما از آنجا که تنها این اجرا با زیرنویس انگلیسی یافت شد، صرفا به ذکر نام اجراهای دیگر بسنده میکنم و میگویم که اگر خواستید کل اپرا را تماشا کنید، نسخهی ۱۹۹۰ اپرای متروپولیتن نیویورک و نسخهی ۲۰۱۵ اپرای وین نیز اجراهای خوبی هستند.