بهترین هک اند اسلش پلتفورمرهای جهان برای حرفهایها
از دوران سربهزیری گرافیکی دویل می کرای اول تا گاد آو وار ۳ مسیر طولانیای طی شده است و بازیهای بسیاری از این فرمول موفق به خوبی استفاده کردهاند. باورتان بشود یا نه صنعت بازیسازی پر است از بازیهای هک اند اسلش پلتفورمر! ما هم شگفتزدهایم!
مگر چه چیز کاتاناهای ژاپنی و کشتن یک لشکر هیولا با فشار یک دکمه و شخصیت اصلیهای کاریسماتیک بینظیر و شخصیت شرورهای به یادماندنی و محیطهای گرافیکی رنگارنگ و متنوع اینقدر جذاب است که هی از همین فرمول استفاده میکنند؟ و اما از استفهامهای انکاری بینمک و تجاهلهای آشکار و نخنما که بگذریم تقریباً غیر ممکن است که یک گیمر دو آتشه بخشی از زندگیاش را صرف یکی از عناوین بیشمار هک اند اسلش پلتفورمر نکرده باشد. حتا اگر بازیهای هک اند اسلش از آن استاندارد معمول داستانپردازی و بلوغ شخصیت که خیلی از گیمرهای باکلاستر ازش لذت میبرند تماماً خالی باشد.
هک اند اسلش به بازیهایی گفته میشود که شخصیت اصلیاش با شمشیر(یا تبر یا نیزه و پتک) میافتد به جان افواج بیپایان دشمنانی که به ترتیبی مسخره و اغراقشدهای زیادند و قویاند و غولآسا و این اغراقآمیز بودن همچون خاصیتی فیلم هندیطوری یکی از بارزترین مشخصههای بازیهای هک اند اسلش است. در این بازیها معمولاً با قهرمانی اسطورهای طرفیم که سلاحی افسانهای دارد که به ترتیبی جادویی اندازهاش ده برابر میشود که در نتیجه برای درو کردن لشکری از اهریمنان جهنمی ایدهآل است و شخصیت اصلی با اجرای حرکات کمبوی خارقالعادهی تماشایی که روی سلمان خان را سفید میکند باسها را شکست میدهد. در کنار ش هم مثلاً گویهای نورانی دریافت میکند و مدام اچپی بارش پر میشود و به پیش میرود. برخلاف بازیهای اول شخص/سوم شخص آرپیجی، شخصیت اصلی بازیهای هک اند اسلش قدرتی خارج از تصور دارد و به روشهایی خلاقانه دشمنان غولآسایش را به خاک و خون میکشد و شما فقط باید تند و تند و به موقع دکمهها را فشار بدهید و شاهد قدرتنمایی آواتارتان در بازی باشید. همیشه چیزی که میبینید منطقی نیست ولی این مدل بازیها را هم برای لذت داستانیاش نمیسازند.
بیشتر بازیهای هک اند اسلش یک ویژگی دیگر دارند که شاید تا به حال بهش دقت نکرده باشید. البته لزومی هم ندارد این ویژگی را داشته باشند ولی این ویژگی به بازی دویل می کرای برمیگردد. بازیای که به نظر میرسد یکی از اولین بازیهای موفق این ژانر است. البته دارم از خاصیت پلتفورمر بودن صحبت میکنم. یعنی شخصیت اصلی شما باید در یک استیج مشخص به پیش برود و هیولاها را بکشد و به پایان مسیر برسد و در عین حال یک شمشیر گنده را هم با خودش یدک بکشد. به طور خلاصه میشود اینطور تبیین کرد که: بزن بزن بزن، گویهای رنگی را بگیر و در نهایت بپر بپر کردن از روی موانع باز کردن صندوقها و جمع کردن آیتمهای سوپر ماریو مانند و گشودن مسیر با حل کردن نوعی مکانیسم که در استیج بازی طراحی شده. یعنی دقیقاً همان فرمولی که دویل می کرای به جهان بازیها ارائه میکند و به خاطرش هنوز یکی از موفقترین عناوین ژانرش محسوب میشود و بازیهای دیگر تلاش میکنند به آن استاندارد طلایی برسند.
ولی از دوران سربهزیری گرافیکی دویل می کرای اول تا گاد آو وار ۳ مسیر طولانیای طی شده است و بازیهای بسیاری از این فرمول موفق به خوبی استفاده کردهاند. باورتان بشود یا نه صنعت بازیسازی پر است از بازیهای هک اند اسلش پلتفورمر. ما هم از شنیدن این موضوع شگفتزدهایم! اصلاً مگر چه چیز کاتاناهای ژاپنی و کشتن یک لشکر هیولا با فشار یک دکمه با موسیقی پسزمینهی هویمتال و شخصیت اصلیهای کاریسماتیک بینظیر و شخصیت شرورهای به یادماندنی و محیطهای گرافیکی رنگارنگ و متنوع اینقدر جذاب است که هی از همین فرمول استفاده میکنند؟ و اما از استفهامهای انکاری بینمک و تجاهلهای آشکار و نخنما که بگذریم تقریباً غیر ممکن است که یک گیمر دو آتشه بخشی از زندگیاش را صرف یکی از عناوین بیشمار هک اند اسلش پلتفورمر نکرده باشد. حتا اگر بازیهای هک اند اسلش از آن استاندارد معمول داستانپردازی و بلوغ شخصیت که خیلی از گیمرهای باکلاستر ازش لذت میبرند تماماً خالی باشد.
در مورد هک اند اسلش صحبت شد ولی برای این که شبهای باقی نماند بد نیست بگوییم پلتفورمر به بازیهایی اطلاق میشود که شما در طی آن باید در مسیری مشخص به پیش بروید و موانعی فیزیکی را پشت سر بگذارید و در بین راه آیتم جمع کنید. پلتفورمرها دو بعدی یا سه بعدی هستند و بازیکن در آنها نمیتواند جهان را خارج از حدود استیجی که در آن پیش میرود بررسی و کشف کند. برخلاف بازیهای اوپن ورلد که شما میتوانید در جهان به صورت آزاد به گشت و گذار بپردازید(مثل ورلد آو وارکرفت) یا بازیهای استیج ثابت که پیشروی خطی در آن معنی ندارد(مثل دوتا ۲ یا اورواچ).
ولی بهترین بازیهای هک اند اسلش پلتفورمر و به یادماندنیترینهایشان کدام هستند؟ در لیست زیر بیایید نگاهی بیندازیم به بهترین بازیهایی که از آن فرمول مزبور به درستی استفاده کردهاند و حالا در سرای مشاهیر بازیهای رایانهای جایگاه ویژهای دارند. پس شمشیر مورد علاقهتان را بردارید و در صورتی که بازی محبوب شما در لیست نبود، لیست را هک اند اسلش کرده و لیست خودتان را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.
صرفاً برای یادآوری: خیر. بازیهای دارک سولز و مشابهاتشان در ردهی هک اند اسلش قرار نمیگیرند و ژانر جدیدی محسوب میشوند که ما به طور موقت نام سوللایک را برایش گذاشتهایم که ترکیبیست از جیآرپیجی و سبک آر تی اس سوم شخص و وجه تمایزشان Stamina Management است. همچنین از بازیهای Dungeon Crawler مثل دانجن سیج و دیابلو و گریم دان هم در این لیست خبری نیست چون ژانرشان در کل فرق میکند.
Darksiders: Warmastered edition
در زمان انتشار این بازی یکی از انقلابیترین بازیهای هک اند اسلش مخصوص پیسی بود و در کنارش بازیهای مخصوص کنسول بسیاری آمدند ولی اگر کنسول نداشتید خیلی راحت میتوانستید مدعی شوید که این بازی حریف هک اند اسلشهای کنسول است و حتا بهتر. این بازی ستینگی کلاسیک گوتیک دارد که در آن شخصیت اصلی که یکی از چهار سوار آپوکالیپست است(جنگ) به نبرد علیه ارتشهای جهنم و بهشت میشتابد. همهی این نبردهای ابعاد کیهانی پر سر و صدا و آشوب که خیلی راحت ممکن است وسطش گم و گور شوید، توأم شده با محیطی گرافیکی که دقت نظر طراحانش احسنت و آفرین دارد. محیطهای بازی به سبک بازیهای پلتفورمر مدام عوض میشوند و طیفی گسترده از کلاستروفوبیک تکنولوژیزده تا صحرای خشک و بیپایان تا خلنگزارهای خنک و اکوفمنیستی(!) را در برمیگیرند. کافی است از یک دروازه به درون بروید تا محیط بازی یکهو رنگ عوض کند، هیولاها کاملاً عوض شوند و این هارمونی محیط و هیولاها مناسب روایتی شود که قرار است در این استیج بعدی شاهدش باشید. این مجموعه به طور کلی عناصر جهان باز هم دارد ولی در نهایت هر مرحله به صورت استیج طراحی شده و پر است از همان مکانیکهای حل مسئلهی ریزی که یک بازی پلتفورمر را لذتبخش میکند و به خاطرش باید مغزتان را بهکار بیندازید.
ولی در مورد هک اند اسلش بودن بازی. شخصیت اصلی که مدل گرافیکیاش ملهم از شاهزاده آرتاس سری وارکرفت است شمشیری شبیه به فراستمورن دارد و این شمشیر سلاح اصلی بازی است. اسلحههای جانبیاش یک داس، یک گانتلت، یک تفنگ و یک سری سلاحهای پرتابی دیگر هستند. بازی از سیستم کلاسیک جمع کردن ارواح دویل می کرای استفاده میکند و هر سلاح بازی لیستی از کمبوها دارد که وقتی به درستی انجامشان دهید دلتان بدجوری خنک میشود. البته بازی دوم این سری که شخصیت اصلی آن مرگ است هم باید از نظر نوآوری و عناصر آر پی جی جذابش مورد ستایش قرار داد. ولی آنچه بازی اول را منحصربهفرد میکند همین وفاداریاش به عناصر کلاسیک پلتفورمر است. جدای از آن به نظرم بازی اول در طراحی محیط و ایجاد چالش در پیشروی موفقتر ظاهر شده است. همچنین لذتی که در کوباندن آن شمشیر گنده بر سر دشمنان هست خیلی بیشتر از ظرافت هنرمندانهی مرگ در کشتن دشمنانش است. واقعیت این است که شخصیت جنگ بهتر دشمنانش را میکشد و بصیرت بالاتری به مناسک قلع و قمع کردن دشمنانش دارد.
باسهای بازی هم به سبک بازیهای هک اند اسلش به شدت اغراقشده هستند و شما را یاد هیولاهای مترویید میاندازند و ممکن است زمان زیادی از شما بگیرند ولی به قول دارکسولزیها زود تسلیم نشوید و سعی کنید تاکتیکهای هر باس را به دقت بررسی کنید. لذتی که در پیروزی بعد از بیست بار شکست هست در تسلیم شدن و برای امتحان ریاضی فردا خواندن نیست.
Warhammer 40K: Space Marine
جهان وارهمر یکی از پرطرفدارترین و شناختهشدهترین جهانهای علمیتخیلی نظامی است که اولین بار با مجموعهای از بازیهای تیبلتاپ و مدلهای پلاستیکی قابل رنگآمیزی آغاز میشود. ولی این ورود موفق استودیو ورکشاپ به جهان وارهمر احتمالاً مومنانهترین ورودشان است و از هیچ زحمتی فروگذاری نکردهاند. بازی ذن متعادلی از سبک شوت دم آپ و هک اند اسلش است و عناصر پلتفورمر که باعث میشود مدام با محیطهای بصری گوتیک/نظامی فیوچریستیک رنگارنگ طرف بشوید. داستان بازی یکی از بهترین سناریوهای وارهمر است که در آن یک کاپیتان اولترامارین با یکی از شوالیههای خدایان تاریکی درگیر میشود و در نهایت یکی از کلنیهای امپراطوری را از خطر اکسترمیناتوس کامل نجات میدهد در نتیجه نوید پویش شهری در جهانی جنگزده را به شما میدهم. فقط به یاد داشته باشید که چهرهی جنگ بیرحم است و انسانیت رو به نابودیست. همهی اینها به کنار نیازی نیست متخصص جهان وارهمر باشید که از بازی لذت ببرید. فرض کنید قرار است یک لشکر اورک را با ارهبرقی و پتک و همه جور مسلسل درو کنید و به پیش بروید. در مورد اهریمنهای بازی هم که اصلاً صحبتی نیاز نیست.
و اما عناصر هک اند اسلش بازی باز هم کلاسیک هستند ولی همانطور که گفته شد ترکیب این موضوع با سلاحهای مختلف دوربرد بازی باعث میشود شما با موقعیتی ویژه طرف باشید. از له کردن اورکها از نزدیک خسته شدهاید؟ خب مسلسل سنگینتان را دست بگیرید یا از اسنایپر کالیبر بالایتان استفاده کنید. از تیراندازی خسته شدهاید و میخواهید کمی در خون شنا کنید؟ یک وارهمر بزرگ یا یک تبر الکتریکی یا انتخاب شخصی من یعنی ارهبرقی را بردارید و به دل اورکها بزنید. بازی عمیقاً به نقاط لذت ژانرش بصیرت دارد و شما را ناامید نخواهد کرد.
اگر طرفدار مجموعهی آر تی اس این بازی هستید هم پیشنهاد میکنم این بازی را تهیه کنید چون مدلهای گرافیکی بازی به شدت به بازیهای آر تی اسش وفادار است. پس به امپراطور خود وفادار باشید و از هیچ چیز نترسید که شما خود تجسم ترس هستید!
Onimusha 3: Demon Siege
این بازی را باید انقلابی در بازیهای ایزومتریک کپکام دانست. هرچند که بازیهای مشابهی همچون دویل می کرای از همین کمپانی بیرون آمده ولی پیروزی اصلی این بازی به خاطر استفادهاش از آخرین موتورهای گرافیکی روز بود(چنانکه از کپکام انتظار میرفت). این بازی همچنین باعث شد کپکام روی بازیهای با محیط از پیشرندر نشده سرمایهگذاری کند که منجر به تولید بازی Resident Evil 4 هم شد که به خاطرش ما از شینجی میکامی متشکریم. ولی سری اونیموشا که عناصر کلاسیک پلتفورمرهای کپکام را داشت(حل مسئله و معماهای پیچیدهی رزیدنت اویل طوری و مسیرهای پیچیدهی داینو کاریسیسی) یک عنصر تازه را هم به میدان آورد که بازی را از هر نظر ویژه میکرد و آن عنصر هک اند اسلش بود. بازی روی سیستم بهبود شمشیر استوار است. شما در استیجها در دوربینهای کلاسیک کپکامی به پیش میروید و با کشتن هیولاها و جمعآوری ارواح، کاتاناهای خود را پیشرفت میدهید و به قدرتهای تازهی هر سلاح دسترسی پیدا میکنید(نه خیر دارک سولز هک اند اسلش نیست).
در این عنوان شما شاهد حاصل همکاری دو بازیگر هالیوودی، ژان رنو و تاکشی کانشیرو با کارگردان فیلمهای اکشن هنککنگی، دانی ین هستید. هرچند صداپیشگی بازی تعریف چندانی ندارد که مایهی تأسف است ولی داستان بازی(احتمالاً بیشتر به خاطر حضور ژان رنو) واقعاً لذتبخش است. در همان ۵ دقیقهی نخست همه چیز از سامورایی تا اهریمن تا آدم فضایی تا سفر در زمان و فرانسویهای قورباغهخور را به سمت شما پرتاب میشود و وخیلی سریع و بدون مقدمه شما وارد سکانسهای طولانی اکشن میشوید. داستان دو خط روایی مشخص و مجزا دارد که در یکی شما یک سامورایی شوگانایت هستید که در محیط شهری پاریس و در بین آن نمادهای به یادماندنی شهر به شغل شریف شکار هیولا مشغول است و در روایت دیگر ژان رنو با آن دماغ عقابی گنده هستید که در ژاپن هیولا زدهی ترکیب شده با ظواهر نکروفیلیک و با تأکید بیمارگونه بر روی انواع و اقسام قارچها و زائدههای گوشتی، به پیش میروید که تجربهای خندهدار و در عین حال لذتبخش است.
بازی یکی از خوشساختترین هک اند اسلشهای دوربین ثابت است و هنوز با گذشت این همه سال اگر زیادی به گرافیک گیر ندهید میشود ازش لذت برد. جدای از این نقدهای مثبت بیشمار روی بازی و نمرهی ۸۵ش از متاکریتیک، جایگاه بازی را برای همیشه در تالار مشاهیر هک اند اسلش مستحکم کرده است.
Bayonetta 2
به نظر میرسد دلیل اصلی مهجور ماندن این بازی کنسول نینتندو ویی یو باشد که احتملاً هیچ آدم عاقلی فقط به خاطر یک بازی نمیرود یک کنسول بخرد درست؟ غلط آقا غلط! اگر یک روز به عمرتان باقی بود پیشنهاد میکنم آن یک روز را بایونتا ۲ بازی کنید و با خاطری آسوده رهسپار جهان باقی شوید. این بازی بدون شک باید در صدر جدول بهترین بازیهای هک اند اسلش تاریخ باشد و جوایزی که چپ و راست برنده شده و نمرههای ۹۰ به بالایش هم نشان از همین موضوع دارد ولی به دلیل کنسول نینتندو و قوانین مسخرهی کنسولها در مورد پورت کردن بازی، این هک اند اسلش را کمتر کسی میشناسد(چون کمتر کسی در دنیا نینتندو دارد و همه مثل بچهی آدم یا پیسی دارند یا پلیاستیشن یا اکسباکس). محتمل است که روی اکسباکس بازی اول را انجام داده باشید. حالا اگر میخواهید گرایی کلی از تغییرات بازی به دست بیاورید فرض کنید به همان بازی کلی هرمون استروژن و پروژسترون و یک عالمه الاسدی تزریق کرده باشند و در ضمن کارگردانش هم به طور مشترک مایکل بی و بونگجونهو باشد. بازی در واقع پارودی مخصوص ۱۸سالبهبالاییست از پلتفورمرهایی مثل سونیک، ماریو گلکسی و دیگر مسکاتهای سگا و نینتندو و با همان کوکوفونی رنگهای شلوغ که انگار از کشوی آرایش باربی در رفته باشد. بخش اصلی داستان بازی هم در شهری خیالی در خاورمیانه میگذرد و پلات روی نبرد میان سه قلمروی بهشت، جهنم و قلمروی زمین تمرکز دارد(بله به نظر میرسد این تم در بازیهای هک اند اسلش بسیار شایع است). عنصر مهمی که بازی را به یک پلتفورمر بینظیر تبدیل میکند، بازی با جهت جاذبه است. شما باید مدام روی سطوح جنونآمیزی همچون سطح یک گردآب و در و دیوار برجهای غولآسا با هیولاهای چندصد متری لاوکرفتی درگیر شوید. یا مثلاً باید روی سطح گویهای عظیم با لشکرهای فرشتگان مبارزه کنید. پس اگر احتمالاً تجربهی اسید ندارید خودتان را آماده کنید که بهتزده شوید و تقهاش برایتان بخورد.
و اما هک اند اسلش بازی روی Dashing یا همان جاخالی دادن و ورود به حالت زمانآهسته تمرکز دارد و در ضمن شما همزمان میتوانید از ۴ سلاح که در دستها و پاهای بیونتا قرار میگیرند استفاده کنید. سلاحهای بازی شامل کلتهای کالیبر بالای معروف بیونتا، یک کمان، شمشیرهای صورتیرنگ، تازیانه و تفنگ آتشزنه هستند و در کنار اینها بیونتا میتواند با قدرتهای جادوییاش اهریمنان جهنمی را احضار کرده و دشمنانش را روی تجهیزات شکنجهی تفتیش عقاید اسپانیایی که از غیب ظاهر میکند شکنجه دهد. بازی سرعتی سرسامآور دارد و معمولاً یک حرکت اشتباه باعث میشود کل نبرد را واگذار کنید. به خصوص در مبارزه با باسهای بازی که یک سری از مکانیسمهایشان را تا لحظهی آخر انجام نمیدهند و بعد یکهو غافلگیر میشوید. به واقع هر بار که به این بازی برگردید ممکن است یک سری مکانیسم تازه در باسها ببینید که غافلگیرتان کند. برخلاف کلیشهی معمول بازیهای هک اند اسلش که اول شما قدرتمند هستید و بعد یکهو نرف میشوید(اصطلاحی که در اینجا یعنی همهی قدرتهایتان را از دست میدهید) در این بازی از همان لحظهی اول شما در نهایت قدرت ظاهر میشوید و صرفاً سلاحهای جدید و کمبوهای تازه یاد میگیرید. بازی برای هر سلاح لیستی طولانی از کمبوها دارد و استایلهای حرکت نهاییای که هربار شما را به خنده خواهند انداخت. همچنین کنترلها نسبت به نسخهی یک پیشرفت چشمگیری داشتهاند و سرعت واکنش بیونتا از نسخهی قبلیاش بیشتر است. موهایش هم در ضمن کوتاه است.
چنانچه طرفدار انیمههای ژاپنی هستید و مثلاً گینتاما و اسکیت دنس را دوست دارید پیشنهاد میکنم این بازی را از دست ندهید یا لااقل دیدن واکتروی این بازی در یوتوب ایدهی بدی نیست. ولی بعدش مواظب باشید که تا یک هفته رنگینکمان بالا خواهید آورد.
Star Wars: The Force Unleashed
این بازی و دنبالهی کوتاهش(نسخهی دوم بازی) در فاصلهی زمانی میان مجموعهی اول و دوم استاروارز رخ میدهد یعنی دقیقاً بین اپیزود ۳ و ۴. اگر هنوز این بازی را تهیه نکردهاید پیشنهاد میکنم هرچه زودتر به استیم مراجعه کنید و بازی را بخرید یا به صورت کاملاً غیرقانونی و برخلاف قوانین کپیرایت بازی را دانلود کنید چون استودیوی سازندهاش ورشکست شده است و امتیازش دست کمپانی دیزنی است و کمپانی دیزنی هم بخش تولید بازی لوکاسآرتس را تعطیل کرده است. بازی با تمام قوا به فانتزی جهان خودش پایبند است و همان استایل بصری سحرانگیز و خوش رنگ و لعاب ساینسفانتزی/اوپرای فضایی سهگانهی دوم را دنبال میکند و تا جای ممکن به اصول مبارزهی جدای/سیثها پایبند است و شما همان فنون رزمیای را در بازی میبینید که به خوبی در ووکیپیدیا ثبت شدهاند. مبارزاتش دقت بالایی میخواهند و اگر عادت دارید در مواجهه با باسها صرفاً تند و تند دکمه فشار دهید ممکن است بارها شکست بخورید چون باسها چندین مرتبه از شما قدرتمندتر هستند. شخصیت اصلی بازی یک سیث به نام استارکیلر است که شاگرد مخفی دارث ویدر است و به فرمان او مخفیانه به شکار باقیماندهی جدایها در سراسر کهکشان میرود و در نقشهی ویدر برای از بین بردن امپراطور همدست است. شما در نقش استارکیلر میتوانید از تمامی قدرتهای یک سیث استفاده کنید. فقط نمیتوانید مثل دارث ویدر کسی را خفه کنید که آن را هم وقتی در استیج اول بازی در نقش خود ویدر وارد میشوید میتوانید انجام دهید و کلی ذوق کنید. پلتفورمهای بازی از زبالهدانهای باستانی تا جنگلهای قارچی تا درون شکم هیولایی بسیار عظیم کتولهویی را در بر میگیرد و تقریباً تمامی اجزای محیط بخشی از بازی هستند و مثلاً اگر توی یک سفینهی فضایی هستید سعی کنید پنجرهها را نشکنید که به درون خلا کشیده نشوید.
هرکسی که یک بار استاروارز را دیده باشد در آرزوی بازیای که نبرد لایتسیبری(همان شمشیرهای درخشان استاروارز) داشته باشد هلاک است. خودتان را گول نزنید شما هم جزو همان دسته هستید. بازی هم به خوبی به این موضوع واقف است و همهی نقطه لذتهای ممکن جدای بودن را برای شما تداعی میکند و ممکن نیست بعد از این که بازی را به پایان رساندید ناراضی باشید یا حدودی از فورس را تجربه نکرده باشید. تنها ناراحت خواهید شد که چرا بازی ناقص است و چرا بازی سوم کنسل شده و چرا کمپانی EA با این همه ادعا هنوز که هنوز است نتوانسته بازی خوبی برای استاروارز بسازد و تهش هم میروند بتل فرانت میسازند که یک بازی کانتر استرایکی دیگر است که مورد پسند طرفداران مجموعه نیست. در صورتی که جهان استاروارز بر جدایها و سیثها و همین هک اند اسلش بودن استوار است و برای همین هم این بازی چنین فروش گستردهای میکند و این همه مورد ستایش منتقدین و طرفداران مجموعه قرار میگیرد. متأسفانه در کشمکش مالی شرکت لوکاس آرتس، بازی دوم به صورت نصفه عرضه میشود و بازی سوم هم کنسل میشود. این دو بازی قرار نبود ادامهای بر داستان استارکیلر باشند بلکه قرار بود شخصیتهای تازهای را معروفی کنند. از جمله یک جدای خاکستری مثل کوایگان جین با داستانی الهامگرفته از یک وسترن دهه شصتی. در نهایت بازی از نظر ظاهری بسیار موفق است و فیزیک و گیمپلی سیال و سریع دارد. در ضمن لذتی که در کشتن صف به صف استورمتروپر و پایین کشیدن جنگندههای امپراطوری هست در دیدن دختر صد درصد دلخواه در صبح زیبای بهاری نیست.
یکی از بهترین بخشهای بازی هم بخش کاستومایز لایتسیبر است. در این بخش شما میتوانید لایتسیبرتان را به رنگهای قرمز، سبز، آبی، بنفش، زرد، طلایی و سیاه در بیاورید. که البته کسانی که طرفدار مجموعهی استاروارز نیستند نمیتوانند درک کنند چه حسی دارد آدم با لایت سیبر مستر ویندو به نبرد لشکری از استورمتروپرها و درویدهای ده بیست متری برود.
Furi
این بازی ترکیبی از سبک بولتهل و سبک پلتفورمر ایزومتریک است که دقیقاً نمیشود اسمش را گذاشت پلتفورمر ولی به قدری هک اند اسلش خوبیست که مجبوریم توی این لیست بگذاریمش. بیشتر به این دلیل که بازی ایندی است و هیچکس هم در موردش صحبت نمیکند ولی دقیقاً همان نوع بازیایست که طرفداران بازیهای هک اند اسلش دوستش دارند و میخواهند مشابهش را بیشتر ببینند. بازی از چندین استیج ثابت و یک سری پلتفورم کوتاه تشکیل شده که شما هر بار با گذر از یک پلتفورم به استیج میرسید و با یکی از آنتاگونیستهای بازی درگیر میشوید. پلت رنگی هر استیج فرق میکند ولی به طور خاص رنگهای بنفش و آبی دیسکوتکی بیشترین تأکید را دارند و تضادشان با داستان پیکارسکی یک عده سامورایی سایبرپانک قاتل و جنایتکار ارزش افزودهایست که جای تبریک و دستمریزاد دارد.
سیستم مبارزهی بازی بر جاخالی دادن و ترمیم اچپی با جاخالی متمرکز است و اگر به موقع و با دقت جاخالی بدهید یا دفاع کنید، میتوانید کمبوهای سینماتیک جذاب اجرا کنید. تنها مشکل بازی شاید این باشد که بجز باسها هیچ دشمنی در بازی نیست که شما باهاش مبارزه کنید و هک اند اسلشها به آن موج موج دشمن نیاز دارند. ولی شاید هم این نوآوری محصر به فرد به القای فضای حبس و ایزولاسیون بازی کمک کند. شما تنهایید و تنها همدم شما دیوانههای آلیس در سرزمین عجایبی هستند.
خلاصه اگر قصد حمایت از بازیسازهای گمنام و شرکتهای بازیسازی ایندی را دارید این بازی را تهیه کنید(که یعنی بخرید) و از این تجربهی نو در بازیهای هک اند اسلش لذت ببرید.
Dust: An Elysian Tail
این بازی پلتفورمر دو بعدی، اولین بار برای کنسول آمد ولی پورت پیسی آن به قدری خوب است و گرافیک فول اچدی آن برای پیسی به قدری در بهبود بصریاش نقش داشته است که در نهایت توی این لیست قرار گرفت. مشکلی که خیلی از بازیهای پورت شده برای پیسی دارند(به خصوص هک اند اسلشها) این است که زمان ریاکشن کنترلهای بازی افت چشمگیری میکند و بازیکن نمیتواند آن کاری را که میخواهد و در لحظهای که مایل است انجام دهد. مشکلی که به طور مثال متال گیر رایزینگ داشت.
داست داستان یک شخصیت انیمهای کاوایی است که به همراه دوست پرندهاش در محیطی فانتزی به پیش میرود و عناصر آر پی جی اندکی هم دارد. بازی بیشتر از این که یادآور بازیهای سبک شاولنایت باشد، یادآور اونیموشا و هک اند اسلشهای ایزومتریک است و ترکیبی است از گیمپلی مترویید و کسلونیا. داستان بازی هم ترکیبی از حماسههای شونن انیمهای است و اودیسهی شخصیت تراژیکی که باید از جهنم رد شود تا خاطراتش را به یاد بیاورد(اگر چنین تضاد شدیدی ممکن باشد). پلات پیچیده است و شخصیتها به خوبی پرداخت شدهاند و خود شخصیت اصلی هم داستان پسزمینهی جذابی دارد که شما باید کارآگاهطوری به دنبال کشفش باشید و پیچش پایانی داستان هم شگفتزدهتان میکند و مجاب میشوید که اصلاً گول ظاهر شنگول بازی را نخورید و تهش انقدر اشک خواهید ریخت اگر بچه بودید هم بالغ میشوید و غم دنیا روی شانههایتان سنگینی خواهد کرد.
بازی رفرنسهای خندهدار به بازیهایی مثل رزیدنت اویل ۴ و کسلونیا زیاد دارد. بد نیست موقع بازی کردن چشمتان دنبال پیدا کردن این رفرنسها هم باشد.
Prince of Persia: Warrior Within
یک بازی بیزمان که حتا اگر ده بار بهش برگردید باز هم لذتبخش است. به خصوص به خاطر ترکیب صحیح سبک هک اند اسلش و پلتفورمر. یعنی دقیقاً لذت بازی به صورت ترازویی دو کفهایست که یک کفهاش بالا رفتن از در و دیوار و حل معماهای بازی است و کفهی دیگرش کمبوهای دو شمشیری که باهاش میتوانید سر و دست و کمر دشمنانتان را قطع کنید. این بازی در زمان خودش یکی از آوانگاردترین بازیهای ممکن بود و کسی فکرش را نمیکرد بشود آن همه خیالپردازیهای پسرهای دبیرستانی را توی یک بازی جمعآوری کرد. هم از دیوار بالا برویم هم زمان را به عقب برگردانیم و هم دشمنها را از وسط نصف کنیم؟ به قول فیلیپ جی. فرای: خفه شو و پولم را بگیر!
این بازی در ایران رخ میدهد و حول تلاش شاهزاده دستان برای یافتن شنهای زمان و نابودیشان میگذرد. شاهزاده باید قبل از این که شنها ساخته شوند آنها را نابود کند تا بتواند پدرش و پادشاهی ایران را از نابودی نجات دهد. برای همین به جزیرهی زمان سفر میکند تا ملکهی زمان را دیدار کند و او را راضی کند که از ساختن شنهای زمان منصرف شود. این وسط یک آقای خیلی بزرگی به نام دهاکا هم دنبال شاهزادهی داستان است که بهتر است دستش به شاهزاده نرسد. همینقدر بگویم که دهاکا مثل اختاپوس یک سری زائده از بدنش بیرون میزند و در ژاپن به این مدل داستانها shokushu goukan میگویند.
این مجموعه عناصر پلتفورمرش را مدیون بازیهای دوبعدی اولیهی پرنس آو پرشیاست که به درستی در محیط سه بعدی بازیهای سری جدید ترجمان شدهاند. برخلاف بیشتر بازیهای هک اند اسلش که بخش پلتفورمرش از نارسایی مکانیکی شدید رنج میبرد، در پرنس آو پرشیا آن بعد سومی را خیلی خوب در پلتفورمها جا دادهاند. از فضا به ترتیبی وسواسی نهایت استفاده را شده است و تنگی فضاها باعث میشود همیشه برای استفاده از قدرتهایتان زمان بگذارید و میدان نبرد را به درستی بسنجید. استیجهای بازی متنوع هستند و شما هر محیط را دو بار تجربه میکنید. یک بار در زمان گذشته و قبل از آفرینش شنهای زمان و یک بار در آینده و پس از نابودی قلعهی ملکه کایلینا و ساخته شدن شنها که این ویرانی و گذشت زمان با دقتنظر خلاقانهای در تغییر پلتفورم موثر است. داستان بازی در بین مجموعهی پرنس آو پرشیا همتایی ندارد و موسیقی این بازی هنوز که هنوز است مو به تن طرفدارانش سیخ میکند. متأسفانه این بازی هرگز ریمستر نشده است ولی امیدواریم به زودی یوبیسافت بین بیرون دادن سال به سال واچداگز و اسسینز کرید این عنوان موفق را احیا کند.
God of War III: Remastered
احتمالاً ناراحت هم باشید که این بازی در جایگاه اول جدول قرار نگرفته ولی بازی اول این جدول به قدری خوب است که مطمئنم به این جایگزینی رضایت میدهید. همانطور که میدانید مجموعهی گاد آو وار مثل بیشتر هک اند اسلشها برای کنسول طراحی شده و در نتیجه بین پیسی گیمرها طرفدار چندانی ندارد. جز آن عدهی محدودی که پیش داداش کوچیکهی دوستشان بازیاش کردهاند(چون بیایید منصف باشیم، کنسول برای کودکان ۴ الی ۱۲ ساله است برای همین ۴ الی ۱۲ تا دکمه بیشتر ندارد). و همان عدهی محدود هم قطعاً عاشق این بازی شدهاند. هیچ شکی درش نیست که اگر طرفدار بازیهای هک اند اسلش باشید کافی است ده دقیقه این بازی را تجربه کنید که قند توی دلتان آب شود. از کجاش باید گفت؟ از کنترل روان و بدون معطلیاش که بلافاصله کاری را میکند که شما در ذهن دارید؟ از داستان جذابش که از همان اول شما قرار است یکی یکی خدایان پانتئون یونانی را تکه و پاره کنید؟ از تنوع بینظیر هیولاها و استایلهای چشمگیر مبارزهاش؟
این بازی عملاً هیچ نکتهی منفیای ندارد جز این که هرگز برای پیسی پورت نشده است و در نتیجه بیشتر گیمرها ازش محروم بودهاند. نسخهی ریمستر شدهی بازی گرافیکی چشمگیرتر دارد و در نتیجه آن حرکتهای نمایشی و کمبوهای خونخوارانه با گرافیک بهتری دیده میشوند. محیط بازی همچنان در یونان باستان است و هیولاهای بازی همچنان به اسطورهشناسی یونانی تعلق دارند. چنانچه در فکر تهیهی کنسول هستید که بازی آخر هیدئو کوجیما را تجربه کنید(که بسیار دلیل شایسته و قابل تقدیریست) ولی مطمئن نیستید که خریدن کنسول برای تجربهی یک بازی منطقی است یا نه، در نظر داشته باشید که در گاد آو وار با دست خالی میتوانید هیولاها را از وسط نصف کنید.
هیچ نکتهی اضافهای در مورد این بازی نمیشود گفت. فقط این که قول میدهم نفهمید چطور ۲۴ ساعت تمام پای بازی نشستهاید و چطور شد که به خاطر کمآبی و کمر درد در اورژانس بستری شدهاید.
پیش از این که عنوان اول را معرفی کنیم پیشنهاد میکنیم این عناوین را هم امتحان کنید:
Ninja Gaiden Z: نینجا گایدن بلک را دوست داشتهاید؟ از مازوخیسم شدید رنج میبرید؟ عاشق زامبیها هم هستید؟ نینجاها را هم که مشخصاً دوست دارید؟ این بازی برای شما ساخته شده! حتا یک درصد هم تردید نکنید و همین امروز این بازی سبک ایندی را تهیه کنید و تا جایی که میتوانید زامبی بکشید.
Metal Gear Rising: Revengence: از اسم مسخرهاش که بگذریم(امان از دست این ژاپنیها و سواد انگلیسیشان) و بر انتقادهای بیدلیل فنبویهای سری متال گیر سالید هم که چشم بپوشانیم، میرسیم به بازی متال گیر رایزینگ. ورودی بینظیر به مجموعهی متال گیر با تغییر کامل گیمپلی و رویکردی تازه به بازیهای هک اند اسلش روگلایک. شما در نقش رایدن، یک چرخگوشت دوپا وارد جهان متال گیر میشوید و سایبورگهای دیگر را با شمشیر خفنتان به قطعات بیشمار تقسیم میکنید. این بازی به سنت بازیهای ژاپنی داستان جالبی هم دارد که یک جورهایی شما را به شک میاندازد که نکند آدم بدهی قضیه هستید؟ بازی به تازگی برای پیسی پورت شده و گرافیک آن برای پیسی بهبود داده شده است.
Castlevania: Lords of Shadow: این بازی به گفتهی سازندگانش هیچ ربطی به مجموعهی پلتفورمر کسلونیا ندارد ولی دقیقاً مثل پرنس آو پرشیا تغییر سبک و گیمپلی به مذاق طرفداران اصلی خوش نیامده است. بازی یک هک اند اسلش کلاسیک خوش استایل است که در محیط والاشیا/رومانیایی و در بین اسطورههای ترانسیلوانیایی با عناصر بصری گوتیک/باروک قرار گرفته. با وجود این که فنبویهای سری اصلی از بازی دل خوشی ندارند، منتقدین این بازی را به خاطر داستان بینظیر و نوآوریاش در گیمپلی مورد تجلیل قرار دادهاند.
Devil May Cry 3: Dante’s Awakening – special edition
تصمیم گرفتن در مورد این که کدام دویل می کرای بهترین است کمی سخت است. میگویم کمی چون تقریباً همه میدانیم این مجموعه ۲ بازی بد دارد و ۲ بازی خوب و یک بازی خیلی خوب. ولی بگذارید از دید کسی که میخواهد برای اولین بار دویل می کرای بازی کند مروری داشته باشیم بر هر ۵ بازی و بعد میتوانیم تصمیم بگیریم که کدام بازی بهتر است. بازی اول برای متولدین دههی ۱۹۹۰ یک جورهایی آغاز ورود به جهان هک اند اسلش است. این بازی که برای کنسول پلیاستیشن تولید شده، فضایی گوتیک و ترسناک دارد که خیلی راحت ممکن است با داینو کرایسیس یا رزیدنت اویل اشتباه گرفته شود. با این وجود همین فضای وحشت گوتیک توأم با محیط کلاستروفوبیک ایزومتریک و نیاز به ریزمدیریت همهی دشمنهای درون میدان، مسیری بود که کپکام ادامه نداد و در نتیجه مختص بازی اول است و همین قضیه این بازی را مجزا میکند. بازیای که قرار بود ادامهی رزیدنت اویل باشد و حتا اگر دیالوگهایش را یک بررسی اجمالی بکنید شباهتهای جالبی بین رزیدنت اویل ۴ و این بازی پیدا خواهید کرد.
بازی دوم از نظر مکانیک و گیمپلی پیشرفت زیادی نسبت به بازی اول دارد. ولی بیشتر فنها از این بازی متنفرند(حتا بیشتر از DMC جدید که همه ازش متنفرند). به شخصه هیچوقت دلیل این قضیه را متوجه نشدم تا این که نشستم و بازیاش کردم. کمبوهای بازی به شدت کند عمل میکنند یا ناموجودند. تفنگها زیادی قوی هستند. فضای بازی ناگهان از محیط کلاستروفوبیک پیشین به محیطهای باز قرونوسطایی تغییر میکند ولی محیطها به شدت یکدست و خستهکننده هستند و تقریباً ۹۰٪ محیط به رنگ قهوهای است. محیط باز یعنی بیشتر بازی را دارید در فضاهای خالی راه میروید و اکسیژن هوا را هک اند اسلش میکنید. بازی واقعاً کوتاه و آسان است و پایانش هم خیلی ناگهانی است. شما باید یک آقای تاجری را که در واقع یک اهریمن است به قتل برسانید تا داستانی در مورد گذشتهتان کشف کنید(همان داستان بازی آخری). سوالی که پیش میآید این است: کپکام بتاتستر ندارد؟ احتمالاً تصور کپکام این بوده که باید بازی را سادهتر کند چون قبلی زیادی سخت بوده، و بعد آقای کپکام ایآی بازی را از تویش در آورده و آن را با یک گونی سیبزمینی جاگزین میکند و همهی تیم از خودشان تشکر میکنند. بازی فقط یک خوبی بزرگ دارد و آن هم شخصیت جانبیاش(لوسیا) است که از شخصیت اصلی یعنی دانته بهتر است.
عنوان بعدی مجموعه که بین هواداران سری موفقیت چندانی کسب نکرد بازی DMC بود که به قولی ریبوت سری محسوب میشد و سازندگانش معتقد بودند همهی بازیهای قبل آشغالند و این بازی ما از همه بهتر است که خب ادعایی عجیب است چون داستان بازی که ترکیبی از بازی دوم و سوم است و شخصیتها براساس بازی سوم هستند و گیمپلی و هیولاها ترکیبی از بازی دوم و سوم هستند. غافل از این که هواداران بازی منتظر عنوان ۵ بودهاند و کسی دلش نمیخواسته شاهد ریبوت شدن مجموعه باشد. برای همین این عنوان موفقیت چندانی کسب نکرد. البته منصفانه نیست این بازی را فقط از دید فنبویها مورد ارزیابی قرار داد. از حق نگذریم این نسخه خاصیت تکرارپذیری بالایی دارد و شما میتوانید بارها ازش لذت ببرید و راستش بالانس هک اند اسلش و پلتفورمر خوبی دارد و بخش پلتفورمر بازی نقطهی نجاتش است. منتها هیولاها اکثراً همان هیولاهای نسخههای قبلی هستند و شخصیت پردازی هم طبق معمول سری دویل می کرای شاهکار نیست. ولی شکست اصلی این عنوان باید در تلاش برای خلق مجدد دو شخصیت دانته و ورژیل باشد. درجایی که تقابل این دو شخصیت و ماجراجوییشان در قلب جهنم به روح و جان مجموعه تبدیل شده بود و لشکر هواداران سینهچاکی را برایش به همراه آورده بود، در این دویل می کرای جدید حس خواهید کرد با ماجراهای باب و داداش غرغرویش استیو طرف هستید و نه حماسهی جهنمی دانته و ورژیل. صادقانه بگویم شخصیت جدید دانته به قدری بد است که ممکن است بازی را دراپ کنید. نه فقط دیگر خبری از محبوبترین شخصیت سری نیست، که این شخصیت جدید دیگر آن وجه انسانی را هم ندارد و یک هیبرید فرشته/اهریمن است. بله فرشتهها هم دیگر در جهان دویل می کرای وجود دارند. چرا که نه. ولی بازی طراحی محیطهای خوبی دارد و حتا اگر بپذیریم بخش زیادی از پلتفورمهایش تقلیدی است(بایونتا و دارکسایدرز) باز هم بدترین بازی قرن نیست و سرعت، سیالیت و گیمپلیش آنقدری خوب است که این عنوان را در قیاس با دیگر هک اند اسلشها متمایز کند. DMC به جای تمرکز روی زمان آهسته و اینطور قرتیبازیها، روی حرکت مداوم و کنترل محیط نبرد متمرکز است ولی در قیاس با بازیهای قبلی مثل این است که چند قدم به عقب رفته باشد و مثلاً توی جوب هم افتاده باشد. چون برخلاف دو عنوان قبلی انگیزهی شما برای یادگیری کمبوها از بین خواهد رفت. واقعیتش این است که همه چیز آسان است و سینماتیک خوشگلی دارد. دیگر نیازی نیست حتماً یک حرفهای باشید که مدتها توی هوا بمانید. الان توی هوا ماندن به قدری راحت است که ممکن است یک جاهایی شک کنید که نکند بازی خراب شده باشد و باورتان نمیشود ولی گرافیک نسخهی آخری به شکل قابل توجهی از نسخهی ۴ پایینتر است(به خاطر موتور گرافیکی آنریل و فریم ریت فیکس شدهاش که فریم ریت در نسخهی دفنتیو بازی بهبود یافته است). خلاصه اگر هرگز سمت دویل می کرای نرفتهاید این عنوان را برای شروع بهتان پیشنهاد نمیکنم و این اشتباهی است که بیشتر گیمرهای تازهکار مرتکبش میشوند. چون این بازی به هیچوجه نمایندهی خوبی برای مجموعه نیست و اگر هم بازی را تهیه کردید مطمئن شوید که نسخهی Definitive را تهیه میکنید. هرچند که داستانش همچنان اسکی رفتن روی دیستوپیاهای پرمدعای یانگ ادالت با شخصیتهای متظاهر مکش مرگ من است ولی لااقل گرافیک و مبارزاتش بهبود پیدا کرده است.
و اما همانطور که حدس زدهاید نبرد اصلی برای جایگاه اول بین دو عنوان ۴ و ۳ است که هر دو بازی اسپیشال ادیشن دارند و هر دو در استیم قابل خریداری هستند و به خوبی هم برای پیسی پورت شدهاند و من یک هفتهی گذشته را در اتاقی بسته به تعمق و تحلیل در بابشان گذراندهام. بدون شک بازی سوم نسبت به دو عنوان پیشین پیشرفتی عظیم داشته است و آرک داستانیاش که در مورد تقابل میان دانته و ورژیل جوان بر سر قدرتهای اسپارداست هم عملاً بهترین داستان مجموعه است. ولی آیا هک اند اسلش پلتفورمر بهتری است؟ بازی از همان لحظهی اول شما را به دل نبرد میاندازد و شما باید با یک لشکر اهریمن درگیر شوید تا جان پیتزایتان را نجات بدهید. آغاز بازی برخلاف دو عنوان قبلی که زیادی خالی هستند و شما باید مدتی را در فضای خالی به پیش بروید تا به دشمنی چیزی بر بخورید، رویای خیس هواداران مجموعه است و میشود گفت از اینجاست که مجموعهی دویل می کرای واقعاً به یک بازی هک اند اسلش کمبو محور تبدیل میشود. هرچند که هنوز عناصر پلتفورمر ایزومتریک را در خود دارد. این دقیقاً شروعیست که بازی آخری به سمتش میرود ولی به خاطر شوک ریبوت شخصیت دانته و محیط دنیای بازی، آن تأثیری که باید را ندارد(هرچند که هر دو بازی پریکوئال محسوب میشوند واقعاً دلیل این همه نفرت فنبویها از بازی آخری را درک نمیکنم). نمیتوانم به قدر کافی بر اهمیت این بازی تأکید کنم. چند بار ممکن است یک کمپانی مثل کپکام ادامهی یک مجموعه را گند بزند و بعد برگردد و گندش را درست کند؟ معمولاً که چنین چیزی رخ نمیدهد. ولی بازی سوم دقیقاً آبروی سری را میخرد و استانداردی میشود برای نحوهی صحیح ساختن یک بازی اکشن. بدین ترتیب که خیلی ساده اکشن این بازی پایان ندارد. شما مدام در محیطهای تازه به پیش میروید و با باسهای مختلفی که برخلاف بازی دوم، واقعاً قدرتمند و چالش برانگیزند روبهرو میشوید. شخصیت ورژیل برای اولین بار در این بازی معرفی میشود و تضاد شخصیت رواقیمسلک ورژیل و کلبیمسلک دانته به قدری تیز است که به تقابل میان دو شخصیت معنی واقعی میبخشد. یکی اهریمنی است که انسانیتش را کنار گذاشته و دیگری انسانی است که به میراثش با تمام قوا پشت کرده. برخلاف داستانهای قبلی که دانته در آن نقش خاصی نداشت این بازی به طور محوری در مورد شخصیت دانته و کوئست بلوغش است و این مسئله در نام بازی هم مشهود است. برای خود من که اول بازی DMC را تجربه کرده بودم و بعداً سراغ این نسخه رفتم، بیشتر فضاها آشنا بودند و متوجه شدم ایدههای خوب بازی جدید از کجا آمده. ضمن این که بازی به شدت سختتر از بازی دوم است و خیلی راحت سر هر باس ممکن است ده بار کشته شوید.
بازی ۴ هم در ظاهر به همان خوبی بازی سوم بود. تنها مشکل واقعیاش این بود که بازی عملاً ناقص وارد بازار شده بود و برخلاف شروع زیبا و داستان خوبش، پایان بدی داشت و هرچه میگذشت داستان بازی خستهکنندهتر میشد. ولی معنی ناقص بودن بازی را به خصوص وقتی متوجه میشوید که میبینید کمپین دانته عملاً برعکس کمپین نرو است و شخصیتهای تریش و لیدی و ورژیل هم برای خودشان استیج شخصی ندارند و همان مسیرها را باید بروند و همان دشمنها و باسها را باید شکست بدهند. کار به جایی میرسد که باید با هر باس بازی لااقل سه بار درگیر بشوید که واقعاً آزاردهنده است و مثلاً در زمان بازی اول چنین چیزی قابل قبول بود ولی بازیای که قرار بود اولین ورود مجموعه به نسل جدید کنسولها باشد نباید چنین نقص آشکاری میداشت. یک بار دیگر بازی از پرداخت به شخصیت ورژیل صرف نظر میکند و کمپین او داستان مستقل و جالبی ندارد. که جای تآسف است چون ورژیل شخصیتی به جذابیت شخصیت دانته است و لیاقتش را دارد که داستانی مخصوص خودش داشته باشد. بازی آخری سعی کرد به ورژیل این فرصت را بدهد ولی راستش تصویری که از ورژیل در بازی آخری داریم هیچ ربطی به آن ورژیلی که لیاقت داستان مجزا داشت ندارد. در نهایت بازی چهارم با وجود گرافیک لذیذ و ترگلورگلش و کمبوهای جذابش، در اکشن و محیطهای جذاب از بازی سوم جا میماند و در ضمن آن صحنههای به یاد ماندنی بازی سوم را ندارد وگرنه شخصیت دانته به همان خوبی بازی قبلی است و شخصیت نرو هم با این که کمی نوجوانانه است، قابل تحمل است و میتوانست خیلی بدتر باشد. نسخهی اسپیشال ادیشن بازی هم به جای اضافه کردن محتوی تازه، روی لیست کمبوها کار کرده که کاش به جای صرفاً خوشگلتر کردن بازی میآمدند و داستانش را بسط میدادند. که نشان میدهد کپکام متوجه نشده چرا بازی ۴ به خوبی سومی فروش نکرده است(و در نتیجه تأثیرش را در اسپیشال ادیشن و DMC میتوانید به خوبی ببینید). این بازی شاید نتواند گوی سبقت را از نسخهی پیشین مجموعه برباید اما به صورت مستقل و به خصوص از نظر بصری بازی خوبی است که پیشنهاد میکنم اگر هرگز سمت مجموعه نرفتهاید، بازی سوم و چهارم را تهیه کرده و تجربه کنید.
-
سپاس اما ای برادر نینجا گایدن در این لیست جایی ندارد؟!
-
دقت کنید نینجا گایدن زد هست توی لیست. جایی دارد منتها چون عکس نداره حتماً ندیدی شما.
-
دیدم اما این نسخه جالب نیست. من نینجا گایدن 2 را روی ایکس باکس به شما پیشنهاد میکنم که به نظرم هیچی از دویل می کرای کم نداره و ضخصا بیشتر لذت بردم.
-
-
خیلی ممنون واقعا مقاله عالی بود
من سری SHANK هم خیلی خوشم اومد جاش تو این لیست نبو
د ولی به عنوان هک اند اسلش دوبعدی کارتونی خیلی خوب بود -
سپاس
تو این دنیای گیم پیر شدیم اما ضد حال اساسی این بود که نتونستیم Bayonetta 2 را بزنیم بر بدن. شماره یک که عالمی داشت.
یه پیشواز بنویسید برای God of War جدید. کمک خواستی یه ندا بده. -
جای Nier: Automata توی لیست خالیه. هر چند هک اند اسلش پلتفرمر نیست و حالت اپن ورلد داره.
-
آره یکم لیست مشمول زمان شده. ایشالا به تدریج این لیست قدیمیها رو یا تصحیح میکنیم یا بعدالتحریر براشون مینویسیم. دم شما گرم. خیلی بازی خفنیه Nier Automata به نظر منم.
-
-
دیگه بالاتر تر دویل می کرای 5 ندیدم