کمیک: سندمن The Sandman
در میان حال و هوای راکد تکنوکالچری دههی هشتاد و در بحبوحهی جولان دادن ضدقهرمانان «خفن» مانند ولورین و پانیشر در دهه نود، نیل گیمن، دست به نوشتن اثری متفاوت در سابژانرِ دارکفانتزی برد. اثری که به جرأت میتوان استثنایی خواندش و اگر رقیب قدری مانند نگهبانان الن مور را پیش رو نداشت میتوانست عنوان بهترین کمیک دوران مدرن را از آن خود کند. داستان تحول عنوان سندمن هم جالب است؛ سندمنی که یکی از قهرمانان عصر طلایی کمپانی DC محسوب میشد سالها بود که نیازمند احیایی دوباره بود. در این میان نیل گیمن پیش قدم میشود تا این وظیفه را بر عهده بگیرد. سردبیر وقت DC Comics نیز به او اجازهی هر گونه تغییر و آزادی کامل میدهد؛ تنها به شرط حفظ نام مردِ شنی(Sandman).
به جای یک ابرقهرمانی کلیشهای گیمن به عمق اسطوره و دنیای فانتزی میرود. دنیایی را میسازد که در آن خانوادهای وجود دارد به نام اندلس(نا متنهاهیان)؛ اندلسها اما با خواهر و برادران عادی تفاوت بسیار دارند چرا که در واقع مفاهیم انتزاعی دنیای ما هستند: مرگ، نابودی، رویا، تمایل، جنون، سرنوشت و غم. داستان اما از جایی شروع میشود که گروهی از احضارگران محلی که قصد احضار مرگ را دارند به اشتباه برادر او رویا یا مورفیوس و به عبارتی همان مردشنی را فرامیخوانند و به مدت 60 سال اورا در بند نگه میدارند. در نهایت مورفیوس خود را میرهاند اما دیگر هیچ چیز مانند قبل نیست؛ از قلمروی رویا و کابوس که در آشوب و آستانهی فروپاشی به سر میبرد تا شخصیت خود مورفیوس که دیگر مانند قبل نیست.
روایت سندمن شاید مهم ترین رکن داستانی این اثر باشد. جایی که اکثر افراد ژانر روایی کمیک را سادهانگارانه و حتی کودکانه می پندارند، گیمن انواع شیوههای روایی را در داستانش جای داده و در هفتاد و پنج جلد داستان، هفتاد و پنج تجربهی متفاوت خلق کرده است. یکی از دلچسبترین این موارد لحظهی خلق متافیکشنی شیکسپیرگونه با حضور شخص شیکسپیر است. در طول 3 مجلد از سندمن، مورفیوس با ویلیام شکسپیر برخورد دارد؛ اولین برخورد آنها وقتی است که در مهمانخانهای مورفیوس حرفهای مردی به نام شکسپیر را میشنود که آرزویش این است که به رویاهای آدمی جان ببخشد، بنابراین مورفیوس با شکسپیر قراردادی میبندد که چنین قدرتی را داشته باشد به شرط اینکه 3 نمایشنامه برای مورفیوس بنویسد. در این بین شکسپیر به خواستهاش میرسد ولی بهای آن را هم میپردازد به طوری که پسرش همنت درجایی اشاره میکند که او هرگز در این دنیا زندگی نکرد و من که پسرش بودم با یکی از کارکترهای نمایشنامههایش در نظر او تفاوتی نداشتم.
شیکسپیری که رویا را به دست میآورد ولی در نهایت لذت داشتن رویا را از دست میدهد یا همان طور که خود گیمن ابرازش میکند: قیمت به دست آوردن رویاها، به دست آوردن رویاهاست. شیکسپیری که خلاقیتش را از مورفیوسی گرفته که اذعان دارد واقعیت نیازی به اتفاق افتادن ندارد بلکه واقعیت سایهای از اتفاقات و حوادثی است که زمانی اتفاق خواهند افتاد که حقایق شن و خاک و فراموش شدهاند. جالب است بدانید شمارهی ۱۹ کمیکهای سندمن با عنوان «رویای نیمهی شب تابستانی» که موضوعات کذا در آن اتفاق میافتند تنها کمیکی است که جایزهی World Fantasy را از آن خود کرده است.
اما ماجرا به فراداستانی این چنین ختم نمیشود، همانطور که پیش تر اشاره شد در طی هفتاد و پنج جلد، گیمن انواع فرمهای روایی را تجربه میکند. دنیای سندمن به مانند خود رویا بی نهایت است. در سفر طولانی سندمن ضمن همراه شدن با ماجراهای ادیسهوار مورفیوس شخصیتهای تاریخی همچون مارکو پولو هم حضور دارند. در جای دگیر خود را در کافهای خواهید یافت که گروهی از قاتلان بالفطره توی فضای صنفطوری جمع شدهاند و دارند به سیاق طنزِ سیاه از دستآوردهای خونینشان نطق میکنند برای هم. در کنار آن شخصیتهای تاریخی آنوقت شخصیتهای اسطورهای نامآشنا را هم خواهید دید. جان کنستانتین، هابیل و قابیل، لوسیفر و شخصیتهایی از نظامهای اسطورهای و ادبی دور و نزدیک.
در تلاطم سیال روایت آنطرفتر دخترکی را میبینید که شخصیت خردسالیاش هماکنون به دیکتاتور کابوسهای بیپایانش بدل شده و هنوز این مالیخولیای بیخوابیطوری به پایان نرسیده که روایت دست شما را میگیرد و سرخوشانه میبردتان به بغدادی که خلیفهاش در رویای خود شهری از طلا دارد و سوار قالیچه پرندهاش بر فراز شهر مرمرینش پرواز میکند. تا با شیفتی ناگهانی در جلد بعد دخول میکنید به جستوجوی گربهها به دنبال رب النوعشان. مجلدهایی که به شیوهی سفرنامهنویسی و پیکارسک است و درشان داستان تنها با مهارت ستودنی گیمن در خلق دیالوگها و مونولوگهایی چندرفتی و روایت بصری که تنها در چنتهی رسانهای مانند کمیک پیدا میشود، به پیش میرود. در نهایت تمامی آرکهای داستانی در پایانی شوکه کننده درهم میآمیزند و به سندمن پایانی در شأن اثر هدیه میدهند.
اما رکن مهم دیگر در هر اثر مصوری طراحیست. قلمزنیِ سندمن با سایر آثاری که دیدهاید یا تصور میکنید تفاوت بسیار دارد. در اینجا با پنلهای درگیری اکشن سروکار نداریم بلکه با گالری آثار سورئالی طرفیم که داستان مورفیوس را پنل به پنل نقل میکنند. کاورهایی که میبینید تصاویری نیستند که شما را جذب اثر کنند بلکه واقعیتی از واقعیتهای بسیار مردِ شنی را به شما نشان میدهند.
اگر دلتان برای یک اثر دارکفانتزیِ درخور لک زده است، اگر تشنهی اساطیر(از هر نوعی) هستید، اگر بیقرار خواندنِ یک متافیکشن کمنظیر هستید سندمن را بخوانید.
-
از نیل گیمن کتاب گورستان رو خوندم که خیلی خوب بود. پیشنهاد می کنم این کتاب رو حتما بخونید.
-
این کمیک عالیه اگه میشه در مورد hellblazer هم مطلبی دارین بزارین
-
سلام کسرای عزیز ممنون از مقاله خوبتون جهت معرفی اثر سند من.
میخواستم بپرسم چطور میتونیم کمیک هاشو دانلود کنیم و اینکه فردی هم ترجمش کرده آیا؟ -
خیلی خیلی زیبا بود،واقعا ممنون…خیلی دلم میخواد بخونمش -_-
-
سلام از مقاله خوبتون متشکرم
جالبه بدونین نیل گیمن در پروژه پرنسس مونونوکه با استاد میازاکی همکاری داشته ولی تقریبا هیچ جا به این مورد اشاره نمیشه
پرنسس مونونوکه یکی از 250 فیلم برتر imdb هست