وحشت ماورالطبیعه در ادبیات: فجر حکایات وحشت‌انگیز

1
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

نوشتار پیش‌رو ترجمه‌ایست از مقاله‌ی “Supernatural Horror in Literature” چاپ شده در سال 1927، نوشته‌ی اچ‌پی‌لاوکرفت. 

نوشتار پیش‌رو ترجمه‌ایست از مقاله‌ی “Supernatural Horror in Literature” چاپ شده در سال 1927، نوشته‌ی اچ‌پی‌لاوکرفت. 

هاوارد فیلیپس لاوکرافت یا Howard Phillips Lovecraft (متولد ۲۰ آگوستِ ۱۸۹۰ و متوفی ۱۵ مارس ۱۹۳۷) نویسنده‌ی آمریکاییِ سبک‌هایِ فانتزی، وحشت و علمی-تخیلی است. مهم‌ترین اثر او، خلق تم ِوحشت کیهانی  به شمار می‌آید. او معتقد بود دنیا برای بشر قابل فهم نیست و بشر بیگانه‌ای است در کل جهان. آن دسته که متکی بر استدلالات موثق‌اند، نظیر شخصیت‌های پژوهشگر داستان‌های‌اش، روی سلامت روانی خودشان قمار می‌کنند. لاوکرافت برای خلق افسانه‌ی کوتولهوی خودش، دست به خلق مذهب زد؛ مذهبی سری با پیروانی خرافاتی؛ همراه با معابدی برای پرستش آن خدایان اهریمنی و همین‌طور کتابی خلق کرد به نام نکرونومیکون، یک گریموا قدیمی برای احضار اهریمن‌های کیهانی به جهان فعلی. اغلب‌ آثار لاوکرافت، فوق‌العاده بدبینانه و تلخ است. سیاه‌نمایی، بسیار در آثارش به چشم می‌خورد و اغلب تئوری‌های عصر روشن‌گری، رمانتیسیسم و انسان‌شناسی مسیحی را به چالش می‌کشد. قهرمان‌های داستان‌هایش، معمولا آدم‌هایی منطقی و ماتریالیست هستند؛لیکن به تدریج در طی داستان با دیدن حوادث و پدیده‌های خوف‌ناک، به عقاید عرفانی و متافیزیکی روی می‌آورند. با وجودِ آن‌که مخاطبانِ او در زمانِ زندگی‌ش محدود بودند، اما در طولِ سال‌ها، به عنوانِ یکی از تأثیرگذارترین نویسندگانِ سبکِ وحشت شناخته شد و اغلب او را با ادگار آلن پو مقایسه می‌کنند. به هر حال نام هوارد لاوکرافت با نام ادبیات گونه‌ی وحشت اجین شده‌است. تاثیر نوشته‌هایش، به خصوص اساطیر کثولهویش بارها در انواع آثار هنری اعم از فیلم‌ها، داستان‌ها، کمیک‌بوک‌ها و موسیقی یافت می‌شود. بسیاری از نویسندگان معاصر در گونه‌ی وحشت اذعان داشته‌اند که در کارهایشان از لاوکرافت الهام گرفته‌اند؛ نویسندگانی نظیر: استفن کینگ، بنتلی لیتل، جو لنسدیل، آلن مور و نیل گیمن از جمله ی این نویسندگان هستند.  برگرفته از دانشنامه‌ی هنر و ادبیات گمانه‌زن

لاوکرفت در این مقاله که ده فصل دارد، پیشینه‌ی ژانر وحشت را از دوران باستان رد می‌گیرد و به ادبیات گوتیک و به ادگار آلن پو و سنت داستان‌های غریب در اروپا  و آمریکا و وحشت‌نویسان متاخرتر می‌رسد.


فصل یکم: مقدمه


قدیم‌ترین و نیز قوی‌ترین احساس نوع بشر ترس است؛ قدیم‌ترین و قوی‌ترین نوع ترس نیز، ترس از ناشناخته‌هاست. این حقیقتی‌ست که کمتر روانشناسی با آن مخالفت می‌کند،‌ و این حقیقت تایید‌شده، تا ابد صحت و عظمت حکایات رعب‌انگیز و عجیب را به عنوان گونه‌ای ادبی تضمین خواهد کرد. در مقابل این ایده، تمام ستون‌های ظرافت‌های ماتریالیستی فرو خواهند ریخت که همین‌طور  به وقایع تکراری خارجی و احساسات تجربه‌شده‌ی ملال‌آور چسبیده‌اند، و البته ایده‌آلیسم ساده‌انگارانه و بی‌مزه‌ هم در امان نخواهد بود که محاکات زیبایی‌شناسانه را انکار کرده و صرفاً قصد دارد خواننده را  با ادبیاتی تعلیمی  به درجه‌ای از خوشبینی‌ تصنعی برساند. با وجود تمام این مقابله‌ها، قصه‌های عجیب باقی‌مانده، تکامل‌یافته‌ و به درجات متعالی کمال دست یافته‌اند. از آنجا که این داستان‌ها بر اصول اساسی‌ای استوار گشته‌اند که اگر نگوییم  جذابیت‌شان جهان‌شمول‌ و همیشگی است، اقلاً باید گفت تاثیرشان بر  شعائری که به قدر کافی حساس هستند، بُرنده و مانا  خواهد بود.
ستایش حکایات مشتبهات مخوف، عموما قلیل است چرا که ادراکش خواننده‌ای با سطحی از تخیل و قابلیت برای جدا شدن از زندگی روزمره‌ را می‌طلبد. یعنی نسبتاً اندکند کسانی که به قدر کفایت از افسون روزمرگی‌ها رها باشند که به محرک‌های خارجی واکنش نشان دهند و عموماً داستان‌های همان شعائر و وقایع معمولی (نهایتاً با قدری دستکاری پرسوز و گداز و عاطفی) هستند که در وهله‌ی اول به مذاق اکثریت خوش می‌آیند. پس طبیعتا این حکایات معمول از موضوعات روزمره‌اند که مصالح بخش عمده‌ای از تجربیات زندگی بشری شده‌اند. لیکن، طبیعت حساس‌مان همیشه با ماست و گهگداری رگه‌‌ای مرموز از تخیل به بیغوله‌های مبهم سرسخت‌ترین اذهان  هم هجوم می‌آورند. این است که نه سفسطه، نه بازاندیشی و نه تحلیل‌های فرویدی نمی‌تواند هیجان زمزمه‌ای در دودکش بخاری یا در تنهایی جنگل را فورا تسکین دهد. اینجا پای ملغمه‌ای از الگوهای روانشناختی و کهن‌الگوها درمیان است. ملغمه‌ای به واقعیت و به ریشه‌داری تمام الگوها و کهن‌الگوهای نوع بشر که به قدمت احساس پرستش و از بسیار جهات مربوط به آن است، و بخش عمده‌ای از آن به خاطر ارثیه‌ی زیست‌شناختی ماست که موجب می‌شود قدرت سرشارمان را در برابر اقلیت خیلی مهم، هر چند نه لزوما متعدد، از هم‌نوعانمان از دست بدهیم.
اولین غرایز و عواطف بشر، واکنش او را نسبت به محیطی که در آن بود تشکیل دادند. احساسات مشخصی بر پایه‌ی لذت و درد حول پدیده‌هایی که علت و معلولشان را درک می‌کرد، در او شکل گرفتند. در مقابل، آنچه درکش نمی‌کرد- که در نخستین روزها جهان مملو بود از آن‌ها – فطرتا در تشریحات حیرت‌آور، جان‌بخشی‌ها و احساس ترس و وحشت پیچیده بود . احساسی که ممکن است توسط بشری که ایده‌هایش در باره‌ی دنیا آنچنان ساده و تجربیاتش آنچنان اندک بوده،‌ به تصادف کشف شده باشد. برای نیاکان نخستین ما، ناشناخته‌ها،‌ مثل حوادث غیرقابل پیش‌بینی، منشائی موحش و متعال از رحمت و مصیبت بوده‌اند که به دلایلی رازآلود و کاملا غیر زمینی بر سر انسان نازل می‌شده‌اند. به همین دلیل یقینا به حیطه‌ای از وجود تعلق داشته‌اند که علم ما را در آن راهی نیست و ما در آن سهمی نداریم. پدیده‌‌ی رویا دیدن و به طور کلی تمام شرایط سبع و وحشی طلیعه‌ی نخستین تاریخ، به نوبه‌ی خود،‌ کمک کرد که مفهوم دنیای غیر جسمانی یا روحانی شکل بگیرد. زندگی آنچنان عمیق با ادراک ماورالطبیعه درگیر بود که تعجبی ندارد فطرت موروثی بشریت اینچنین اشباع است از مذاهب و ماورالطبیعه. این اشباع، حقیقتا واضح و علمی، تا زمانی که به ناخودآگاه و غرایز نخستین می‌پردازیم باید به عنوان واقعیتی ثابت در نظر گرفته شود. اگر چه هزاران سال است که از وسعت سرزمین‌ ناشناخته‌ها کاسته می‌شود، مخزن بی‌نهایت اسرار هنوز بیشتر کیهان را در خود کشیده‌است. در همین حال، حول تمام اشیا و فرآیندهایی که روزی ناشناخته بوده‌اند، آثار متعددی از احساس ترسی مشابه و مقتدر و موروثی وجود دارد، حتی با این وجود که امروزه برای آن‌ها توضیحات روشنی پیدا شده. علاوه بر این، عقده‌ای روانی از غرایز باستانی در بافت‌های عصبی ما نهادینه شده که به طور نامشخصی آن‌‌ها را فعال نگه می‌دارد، حتا آن زمان که آگاهی ما از تمام منابع ایجاد حیرت خالی شده باشد.
از آنجا که ما درد و وحشت مرگ را خیلی زنده‌تر از لذت به خاطر می‌آوریم،‌ و از آنجا که احساس خوبمان نسبت به وجه رحمان ناشناخته‌ها از همان نخستین گاهی که وجود داشته‌است توسط مناسک و عقاید خوشایند مذهبی کسب شده و رسمی شده‌است، این ناشناخته‌ها به بخش تاریک‌تر و زیان‌آور اسرار کیهانی سقوط می‌کند تا اهم فولکورهای ما را درباره‌ی ماورالطبیعه تشکیل دهد. این تمایل، با این حقیقت که تشکیک و خطر همواره همسایگانی نزدیک بوده‌اند تشدید می‌شود. بنابراین ساختن هر جهان ناشناخته‌ای،‌ ساختن جهانی است از شرارت‌ها و موقعیت‌های مرگ‌آور. وقتی به این احساس شرارت و وحشت، افسون کنجکاوی و حیرت اضافه می‌شود، تجسمی مختلط از احساسات شدید و محرک‌های وهم‌انگیز زاده می‌شود که الزاما تا بشر زنده باشد زنده خواهد بود. کودکان همیشه از تاریکی خواهند هراسید و مردانی که ذهنشان به محرک‌های موروثی حساس است همیشه از تصور حیاتی بیگانه و وهم‌آلود خواهند لرزید. حیاتی که ممکن است در خلیجی فراسوی ستاره‌ها بتپد یا در بعدی شوم بر همین کره‌ی خودمان باشد؛‌ بعدی که صرفا مجانین و اموات قادر به آن نظر کنند.
با این پیشینه، هیچ کس از موجودیت ادبیات وحشت کیهانی تعجب نخواهد کرد. این ادبیات همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهد داشت. هیچ مویدی برای قوت سترگش بهتر از این نخواهد بود که به خاطر آوریم نویسندگانی از زمینه‌هایی کاملا متفاوت هر از چندگاهی در داستان‌هایی جداگانه در این گونه دستی برده‌اند،‌ انگار که بخواهند از زیر بار اشکال اوهام ذهنش رها شوند و اگر این کار را نکنند تسخیر این توهمات خواهند شد. این است که دیکنر، چندین نقل غریب نوشته‌است؛ همین‌طور است شعر «نجیب‌زاده‌ی رولند» برونینگ؛ «پیچش مته» هنری جیمز؛ داستان زیبای «الیس ونر» دکتر هلمز؛ «اطاقک بالایی» ماریون کرافورد و چندین مثال دیگر مثل «کاغذ دیواری زرد» خانم شارلوت پرکینز گیلمن، کاگر اجتماعی؛ و از سوی دیگر آنچه که در قطعه‌ی ملودراماتیک دبلیو. دبلیو. ژاکوب با عنوان «پنجه‌ی میمون» آمده است.
این گونه از ادبیات نباید با گونه‌ای دیگر اشتباه شود. گونه‌ی دیگری که به غایت به آن شبیه است ولی به لحاظ روانشناختی عمیقا با آن متفاوت است. گونه‌ای که به وحشت صرفا فیزیکی و ترس مادی می‌پردازد. این گونه‌ی ادبی هم یقینا موقعیت خودش را دارد همان‌طور که داستان‌های مفرح، خیالبافانه و حتا فکاهی ارواح دارند. در اینجا، فرمالیسم یا اشاره‌ی مشخص مولف، احساس ناخوشایند واقعی را از موضوع غیر طبیعی محو می‌کند. اما این چیزها آن ادبیات وحشت کیهانی و احساس خالصش نیستند. داستان عجیب واقعی چیزی است بیش از قتلی مرموز، استخوان‌های خون‌آلوده یا جرنگ جرنگ قاعده‌مند قطعات فلزی زنجیرها. فضایی متقن، نفس‌گیر و غیر قابل توضیح از بابت وحشتی خارجی یا نیرویی ناشناخته باید ارائه شود. و باید اشاره‌ای باشد که موضوعش نحوست باشد و با جدیت بیان شود- از دهشتناک‌ترین مفهومی که مغز بشر می‌فهمد – تعلیقی بدخیم و نامتعارف و یا فروپاشی آن قوانین محکم طبیعت که تنها پناهگاه ماست در برابر یورش بی‌قاعدگی و هیولاهایی از اعماق ناشناخته‌ی جهان.
طبیعتا ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که داستان‌های عجیب همیشه در یک قالب نظری بگنجند. ذهن خلاق همیشه چموش است و بهترین قالب‌ها هم نقاط کسل‌کننده‌ی خودشان را دارند. بعلاوه، بیشتر داستان‌های عجیب برگزیده، ناخودآگاهانه پدید آمده‌اند. آن‌ها در بخش‌هایی از خاطرات ظاهر شده‌اند که در موضوعاتی پراکنده بوده‌اند. موضوعاتی که عمده‌ی تاثیراتشان ممکن است از شائبه‌هایی بسیار متفاوت آمده باشد. پس فضاسازی‌ تمام آن چیزیست که اهمیت دارد، چرا که آخرین معیار صحت‌سنجی نه انسجام طرح بلکه، ایجاد احساسی مشخص است. به عنوان یک چیز کلی، می‌توانیم بگویم داستان عجیبی که قصد دارد چیزی بیاموزد یا تاثیری اجتماعی بگذارد، و نیز داستانی که وحشت در آخر آن با عوامل طبیعی و علمی شرح داده می‌شود،‌ نمی‌توانند نمایندگان واقعی وحشت‌کیهانی باشند. با این وجود، این همواره حقیقتی باقی خواهد ماند، که داستان‌هایی از این دست، در دیدگاهی جداگانه، صاحب تاثراتی هستند که به خوبی شرایط ادبیات وحشت‌انگیز ماوراءالطبیعه را ارضا می‌کند. بنا براین ما نباید داستان عجیب را بر اساس نیت مولف، یا صرف ساختار طرحش بسنجیم. بلکه میزان اصلی، سطح عواطفی است که داستان در نقطه‌ای که کمترین توجیه دنیوی را دارد،‌بر می‌انگیزاند. اینچنین «نقطه‌ی اوجی» اگر احساسات مناسب انگیخته شود، صرف نظر از اینکه بعدا در داستان چگونه به حضیض می‌افتد، باید به صرف ارزش‌های‌اش تمجید شود. آزمونی ساده،‌ برای اینکه داستان عجیب واقعی این است که ببینیم آیا در خواننده وحشتی عمیق، احساسی ناشی از مواجهه با نیروها و حیطه‌های ناشناخته‌ انگیخته‌ شده‌است یا خیر. احساسی ظریف از شنیده‌ای دهشتناک،‌ مثل به هم خوردن بال‌هایی سیاه یا خراشیدن شکل و ماهیت لبه‌های دنیای متعارف. و صد البته،‌ هر چه داستانی کامل‌تر و منسجم‌تر این فضا را منتقل کند، اثر هنری بهتری در یک رسانه‌ی مشخص خواهد بود.


فصل دوم: فجر حکایات وحشت‌انگیز


lovecraft2-640x420

همانطور که بسیاری ممکن است انتظار داشته باشند، حکایات وحشت‌انگیز به عنوان ساختی که قریبا به عواطف نخستین بشر مربوط است، به قدمت سخنگویی و تفکر انسان است. وحشت کیهانی به نوعی تمایل نهانی فولکلورهای تمام نژادهای بشری است. این وحشت در اغلب اشعار حماسی باستانی،‌ تواریخ و متون مقدس ساخت یافته است. این یقینا به دلیل شاخصه‌های برجسته‌ی مراسم پر طمطراق ساحری و نیز مراسم همراهش برای احضار ارواح و اجنه است که به خصوص در اعصار باستانی شکوفا شد و در مصر و کشورهای سامی به اوج تعالی خود رسید. شواهدی مانند کتاب خنوخ یا استخوان سلیمان به خوبی قدرت عجایب را بر اذهان شرقیون و نیز آن بخش از رسوم و ساز و کارها که بر اساس آن بنا شده بوده‌است را نشان می‌دهد و پژواکش، اگر چه ناواضح، حتا تا کنون هم شنیده می‌شود.
قطعاتی از این خوف متعالی در ادبیات کلاسیک دیده می‌شود و نیز شواهدی هست که حتا حضور پررنگ‌تر این خوف را در اشعار حماسی نشان می‌دهد؛‌ اشعاری که به موازات ادبیات می‌آمده‌اند لیکن به دلیل آنکه نانویسا بوده‌اند اینک از بین رفته‌اند. قرون وسطا، که به سرعت به سمت ظلماتی وهم‌انگیز می‌رفت به این خوف و وحشت محرکه‌ای غول‌آسا داد که بیان شود. و در این زمان، شرق و غرب هردو درگیر نگاه‌داری و تشدید میراث سیاه خویش بودند؛ میراثی متشکل از فولکورهای پراکنده و نیز سحر و کابالای فرموله شده در مدارس. ساحرگان، گرگینه‌ها، خوناشام‌ها و غول‌ها شوربختانه بر لبان رامشگران و مادربزرگ‌ها زاده شدند. سپس  فقط قدری انگیزه احتیاج لازم بود تا  گام آخر را بردارند و از مرز حکایات و آوازهای سینه به سینه رد بشوند و به  ادبیات رسمی برسند. در خاور، حکایات عجایب از زرق و برق و جنب و جوش بیشتری برخوردار بودند که تقریبا آن‌ها را به داستان‌های فانتزی خالص بدل کرد. اما در باختر، وقتی توتن‌های مرموز از جنگل‌های سیاه شمالی‌شان آمدند، و سلت‌ها مراسم قربانی نامتعارف درویدی را در دشت‌ها به یاد آوردند، این خوف، فضایی شدید، دهشتناک، جدی و مهیب به خود گرفت که نیروی نیم‌گفته و نیم استعاری‌اش را دوبرابر می‌کرد.
عمده‌ی توان وحشت اغواگر غربی، یقینا منشعب از شائبه‌ي حضور فرقه‌ای مخفی و در عین‌حال مورد سوءظن است. فرقه‌ای که پرستندگان شبرویش، با مناسک رعب‌انگیزشان- بازمانده از اعصار پیش‌آریایی و پیش‌کشاورزی تاریخ بشر زمانی که قوم مچاله‌ی مغول با احشام و ستورش بر خاک اروپا می‌تاخت- ریشه در طغیانی‌ترین مناسک‌ باروری به یادنیاوردنی اعصار باستان داشت. این مذهب مخفی،‌ برای هزاران سال سینه به سینه در میان دهقانان منتقل شده‌است بی‌آنکه تاثیری بگیرد از سلطه‌‌ي عوامل بیرونی نظیر درویدها، یونانی-رومی‌ها یا اعتقادات مسیحی. این مذهب به نشانه‌هایش شناخته‌ می‌شود: توحش «ساحرگان ثبط» در جنگل‌های دورافتاده و بر بلندای صخره‌ها در شب والپورگیس و هالویین، فصل آیینی زاد و ولد بزها و گوسفندان و احشام. چنین مذهبی منبعی غنی برای افسانه‌های جادوگری بوده‌است و همزمان صناعت بسیاری آلات و اسباب ساحرگی را سبب شده‌است- بازمانده‌ای از آن کسب و کار «سالم» است که مهمترین نمونه‌ی آمریکایی‌اش را ساخته‌است. ساختار رعب‌انگیز مذهب منحرف شیطان‌پرستی با الهیات کفرآمیزش در اساس به آن وابسته، و شاید در واقعیت هم به آن متصل باشد که چنین ترسی را با عنوان نامی «امت ظلمات» ساخته‌است. به همین سیاق ما با چهره‌هایی رو برو می‌شویم که شاید بیشتر مقاصد علمی یا فلسفی را از چنین اعمالی تعقیب می‌کرده‌اند. منجمین، کابالیست‌ها و کیمیاگرانی مانند البرت مگنوس یا رموند لولی که چنین اعصار بی‌ترحمی همواره همراهشان بود. شیوع و عمق روحیه‌وحشت‌زده‌ی قرون‌وسطایی در اروپا با دم تیره‌ای‌ که امواج طاعون آورد، تشدید شد و این را می‌توان با حکاکی‌های محیل گروتسکی که در بهترین معماری‌های گوتیک کلیسایی در آن زمان انجام شده‌است سنجید. گارگویل‌های اهریمنی نوتردام و مونت سنت مایکل در میان نام‌آشناترین نمونه‌های آن است. همچنین باید به خاطر داشت که با گذر اعصار چه در میان تحصیل‌کردگان و چه در میان عوام، نوعی ایمان بی‌تردید به تمام صور ماوراءالطبیعه وجود داشت از ملایم‌ترین دکترین مسیحیت گرفته تا هیولایی‌ترین متون بیمارگونه‌ی جادوی سیاه و ساحرگی. جادوگران و کیمیاگران دوره‌ی رنسانس، از پیش‌زمینه‌ای خالی نیامدند. افرادی مانند نوستراداموس،‌ تریثمینوس، دکتر جان دی، رابرت فلود و نظایرشان.
در چنین خاک حاصلخیزی بود که خصوصیات و انواع گونه‌های اسرار ظاله و افسانه‌ها پرورده شد. افسانه‌هایی که اگر چه با تکنیک‌های مدرن تغییر شکل یافته یا اصلاح شده، امروزه هم راه خود را در ادبیات یافته‌اند. بسیاری از این قصه‌ها از نقل سینه به سینه مستخرج شده‌اند و جزئی از میراث جاودان بشری هستند: شبحی که ظاهر می‌شود و درخواست دارد تا استخوان‌هایش دفن شوند، عاشقی اهریمنی که می‌آید تا معشوقه‌اش را که هنوز زنده‌است با خود ببرد، اهریمن مرگ یا سوار مجنونی که در شب می‌راند، گرگ‌مرد، تالار ممهور، جادوگر نامیرا تمام این‌ها را می‌توان در معارف قرون‌وسطایی که آقای بورین گلد در کتابشان به خوبی جمع‌آوری کرده، یافت. هر جا قوه‌ی خون شمالی بیشتر بوده است، جو داستان‌های عامیانه قوی‌تر شده‌است، زیرا در نژاد لاتین اثری از عقلانیت‌گرایی ذاتی‌است که متعادل‌سازی خارق‌العاده‌ترین ماوراءالطبیعه‌ها را نمی‌پذیرد. زمزمه‌های سحرانگیزی مشابه نغمه‌ی جنگلیان یا یخ‌زادگان خودمان.
از آنجا که تمام انواع ادبی در بادی امر به صورت شعر ظاهر شده‌اند،‌ این در شعر است که ما برای اولین بار ورود عناصر خارق‌العاده را به ادبیات متعارف می‌بینیم. بسیاری از نمونه‌های کهن که به اندازه‌ی کافی اعجاب‌انگیزند به نثر هستند مانند حضور گرگینه‌ها در پترونیوس، راهروهای مخوف در آپولیوس، نامه‌ی مختصر اما مشهور پلینی کوچک به سورا، و مجموعه‌ی عجیب «در باب حوادث خارق‌العاده» نوشته‌ی بنده‌ی آزاد شده‌ی امپراتور یونانی هادریان به نام فلگون. در فلگون است که برای اولین بار حکایت ترسناک جسد عروس مرده در داستان «فیلینیون و ماچاتیس» نمایان می‌شود ایده‌ای که تاثیرش بر پروکلس و بعدها بر داستان «عروس کورینث» گوته و «دانش‌آموز آلمانی» واشنگتن اروینگ دیده می‌شود. اما در همان زمان، اسرار نتردام شکل ادبی به خود می‌گیرند و بعدها، زمانی که عناصر عجیب به عنوان عضو ثابتی از ادبیات در می‌آیند، ما آن را بیشتر در لباس موزون می‌یابیم که یقینا همانجا ما بخش عمده‌ی نوشته‌های بیشتر تخیلی ادبیات قرون وسطا و رنسانس را هم می‌بینیم. نقل اسکاندیناوی «اداس و ساگاس» طنین وحشت کیهانی دارد و از ترس خشن تخمه‌ی بی‌شکل «یمیر» می‌لرزد. همزمان، افسانه‌ی «بئوولف» خودمان و نیز حکایات «قاره‌ای نبلانگ» مملو از عجایب کهن است.

در گذار از قرن هفدهم به هجدهم با انبوه فزاینده ای از افسانه های فرار و اشعاری روبرو می شویم که رایحه ای از احساسات تاریک دارند، اگرچه هنوز در زیر سطحی از ادبیات قابل قبول و مودبانه پنهان شده است. کتاب های جیبی ِ ادبیات وحشت و ادبیات عجیب دو چندان شدند، و می توانیم توجه و اشتیاق مردم را از خلال قطعاتی نظیر شبح خانم ویل نوشته دوفوئه دریابیم. این حکایتی خانگی درباره ملاقات های شبح واره ی زنِ مرده ایست که به خانه ی یک دوست قدیمی سر می زند؛ داستانی که در لابه لایش ناشیانه می خواهد تفتیشات الهیاتی درباره مرگ را بفروشد. در این زمان طبقات بالاتر جامعه ایمانشان را به امور ماورالطبیعه از دست می داند و به سمت دوره ای از منطق گرایی روی می آوردند. سپس با شروع ترمه داستان های شرقی در درباره ملکه “آن” و رفتن به سمت میانه های قرن هجدهم، احساسات رمانتیک به رقابت آن می آیند- عصر سرخوشی های جدید در طبیعت، با هاله ای از گذشته، حس های عجیب و غریب، اعمال برجسته و معجزات باورناپذیر. اولین بار آن را در اشعاری می بینیم که تلخی شان کیفیتی اعجاب آور، غریب و ترسناک می گیرد. و سرانجام، پس از چند حضور محدود در صحنه های عجیب رمان های آن روزگار، نظیر «ماجراجویی فردیناند، کنت فاتوم» نوشته اسمالت، غریزه رها شده خود را تلنبار می کند تا تولد مکتب جدیدی از در نوشتن باشد؛مکتب گوتیک شامل حکایات نثریِ ترسناک و فانتاستیک، داستان های کوتاه و بلند، که نثرهای ادبی اش بسیار شد، و در بسیاری موارد ارزش هنری درخشانی هم داشت.
وقتی کسی خوب نگاه کند، بسیار واضح است که روایات غریب به عنوان صورت ادبی آکادمیک و تثبیت شده اینقد طول کشیده است تا متولد شود. تاثیر و فضای آن به قدمت بشریت است، اما حکایات عجیب به عنوان ادبیات معمول نوزاد قرن هجدهم.

منتظر فصل‌های بعدی این مقاله باشید…

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: بهزاد قدیمی
مشاهده نظرات
  1. فاطمه

    ترجمه افتضاح

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا
  • شومنامه‌ی تبر نقره‌ای

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • دختری که صورتش را جا گذاشت

    نویسنده: علیرضا برازنده‌نژاد