چگونه با چشمانم صدای جان لنون را دیدم
وقتی حسآمیزی داشته باشید ممکن است بتوانید رنگها را به غیر از این که ببینید، بچشید و بشنوید و بو بکشید.
حسآمیزی Synesthesia یک شرایط ویژهی عصبشناختی است که در آن تحریک یک گذرگاه حسی یا شناختی به تجربهای خود به خود و بیاختیار در یک گذرگاه حسی دیگر میانجامد (تعریف ویکیپدیا).
یعنی فردی که حسآمیزی دارد مثلا همزمان با دیدن رنگی خاص آن را احساس هم میکند. نه مثل تصور عادی ما که مثلاً قرمز موجب خشمش بشود و یا مثلاً سبز را به شکل آبی تصور کند. بلکه وقتی حسآمیزی داشته باشید ممکن است بتوانید رنگها را به غیر از این که ببینید، بچشید و بشنوید و بو بکشید. حتی ممکن است مثلاً حرف «ب» را همیشه قهوهای ببینید و یا حرف «د» را همیشه بنفش. ممکن است «8» برای شما نارنجی باشد و «2» همیشه زرد باشد. وضعیتی ویژه که جهان را به صورتی یکسره متفاوت به مخاطبش تحمیل میکند. جهانی پر از واقعیتهای افزوده و به هم آمیخته.
البته هنوز سالیان زیادی از زمانی که دانشمندان حسآمیزی را به عنوان عارضهای واقعی پذیرفتهاند نگذشته و سازوکار و چرایی این پدیده همچنان محل بحث فراوان است. بعضی معتقدند که حسآمیزی از جوانه زدنهای بیقاعدهی نورونها ناشی میشود که نواحیای که به طور عادی به هم متصل نیستند به هم مربوط میشوند و حسهای مجزا به هم میآمیزند. اما تحقیقات دیگری هم حاکی از آن است که حسآمیزی وضعیتی است که همهی ما با آن به دنیا میآییم ولی با گذر زمان حسهایمان از هم جدا میشوند و بخشهای مختلف حواسمان شکل میگیرند. یعنی طبق چنین عقیدهای نوزادان آن حواسپنجگانهای که تصور میکنیم را ندارند و با حواسی آمیخته به دنیا میآیند تا وقتی صدای مادرشان را بشنوند همزمان صدای او را ببیند و بو بکشند.
به هر حال حسآمیزی در هر دوهزار نفر فقط نصیب یک نفر میشود و از آن یک نفرها هم هنرمندی به نام Mellisa McCracken پیدا شده که خواسته به ما نشان بدهد چطور میشود که او نوای موسیقی را به چشم میبیند:
هر حرف و هر عددی برای من رنگی خاص دارد وهمه روزهای سال دور بدنم میچرخند طوری که انگار توی یک فضای ثابتی گیر افتاده باشند. اما این نقص عملکرد مغزم موقعی جالبتر میشود که من نوای موسیقی را همزمان با این که بشنوم، میبینم. هر جای موسیقی که مهم باشد و هر جزئی که مقصودی داشته باشد جریان مییابد و من جریانش را با مخلوطی از بافتها و رنگها و حرکات و انتقالها میبینم.
پس این هنرمند برای این که ما را به دنیای خودش ببرد، بعضی از مشهورترین موسیقیهای سالهای گذشته را همان طور که به چشمش میآیند برای ما کشیده و این طور است که ما میفهمیم چرا کسانی که حسآمیزی دارند هرگز از عارضهشان گله و شکایت نمیکنند.
John Lennon – Imagine
تصور کن – جان لنون
John Mayer – Gravity
جان مایر – جاذبه
Jimi Hendrix – Little Wing
بال کوچولو – جیمی هندریکس
Led Zeppelin – Since I’ve Been Loving You
لد زپلین – وقتی عاشقت شدم
David Bowie – Life On Mars
دیوید بویی – زندگی روی مریخ
Prince –
پرینس –
در نهایت هم حسآمیزی یکی از بسیار پدیدههاییست که تواناییهای ناشناختهی مغز را به ما یادآوری میکنند و ظرفیت به کار نرفتهاش را به رخمان میکشد. مغز همان ارگانسیم پیچیدهای که هر چه میکشیم از او میکشیم…
-
آقا یکی از بزرگترین سوالات زندگی منو جواب دادی. خیر از جوونیت ببینی ایدروم. 🙂
-
چقدر فوق العاده!