بازی: Sunless Sea دریای بیخورشید
کوبلای خان در قصرش در زندو نشسته بود که جواهر امپراطوری شرقی بود و از کنار قصرش اما رودی میگذشت، که به دریایی بیخورشید میرسید. قصرش چنین و چنان توصیفی داشت ولی بگذارید حالا برگردم به این دریای خورشیدندیده. که در زیر زمین بود و ماهی مجازی برآن تاریکی میپراکند و زنی روحوار برفرازش میلغزید و در جستوجوی معشوقهی اهریمنیاش خوابهای مردمان رو مشوش میکرد. از استلاکتیتها و استلاگمیتها بگویم که مثل دهن هیولایی حریص گسترده بود که منتظر پا گذاشتن مردمان درش بود تا یکسر رویشان بسته شود و همهی باشندهها را توی خودش بخورد و از هوایی بگویم که توی این امتداد بیمنتهای غارها در پی هم، هرگز برایش راه خروجی نبود. هرچه میمرد و هرچه زنده میشد بر ترکیب گازهایش میافزود. همهی بوها در این تالار میماند. همهی اضمحلالها همان تو رخ میداد و همهی کابوسها و آرزوها و حرصها و خاطرهها مثل لنگر کشتی به مغزها متصل بود و ثقلش بهش اجازه نمیداد که از گردش میان آدمها بیرون بیاید.
سال، نامعلوم، مکان، زیر لندن. لندنی که به دست هیولاهای کطولهویی خورده شده و حالا مردمش در عنفوان انقلاب صنعتی، مجبور شدهاند به جهان مقبرهای پناه ببرند و در اقیانوسی جهنمی که هرگز رنگ خورشید را ندیده زندگی کنند.
شما در نقش یک کاپیتان کشتی وارد چنین جهانی میشوید و حالا باید برای پیدا کردن ثروت و قدرت و چیزهایی از این دست، ماجراجویی خود را آغاز کنید و دستاندرکار ساختن افسانهی دلاوری و شجاعتتان در دریای بیخورشید شوید.
دریای بیخورشید اسمش را مستقیماً از بیت پنجم غزل رومانتیک کولریج، کوبلای خان، گرفته است. غزلی که گویا در ولای کابوس و تبی سهمگین به سراغ کولریج میآید و دارد میرود که کامل شود ولی وسطش رفقایش سراغش میآیند و هر چه در ذهن دارد از سرش میپرد. البته با وجود این که نام کوبلای خان(نوهی چنگیز خان و فاتح چین) روی غزل است، خود کولریج بیشتر در همین چند سطری که از غزل مینویسد، وسواسگونه جذب آن رودی میشود که به دریایی خورشیدندیده منتهی میشود و وصفی شاعرانه از دریا، رود و غاری که رود را به دریا میرساند به دست خواننده میدهد.
این روایت تا جایی که میدانم بجز این که وجه تسمیهی بازی Sunless Sea است، در طراحی فضای بازی هم موثر بوده است. فضای بازی به شدت شما را به یاد ترکیبی از اشعار رومانتیک امثال کولریج و تفاسیر گوتیک امثال لاوکرفت و پو خواهد انداخت.
روایت بازی
داستان بازی آنقدرها منسجم نیست و هر بار که به اقیانوس زیرزمینی برگردید، شمایل جهان عوض شده است. ولی لذت اکتشاف و درگیر شدن با روایات وحشتانگیز لاوکرفتیاش باعث میشود بازی از اکثر روگلایکهای مشابهش جدا شود. به خصوص وزن خردهروایات بازی بسیار سنگین است. در هر دور بازی با ترکیبی رندوم از این خردهروایات روبهرو خواهید شد که شخصیتهای بیشمار داستان بر شما محول میکنند یا تحمیل میکنند. بازی پر از برخوردهای شانسی با شخصیتهایی مرموز، مجنون، سرخورده و شگفتانگیز است که براثر فشاری که مدفون شدن در زیر جهان برشان وارد کرده، بر لبهی پرتگاه نیستی ایستادهاند. خردهروایات به شما این اجازه را میدهند که اسطورهی خود را آنطور که مایلید بسازید و به شما این فرصت را میدهند که جهان موصوف بازی را بهتر درک کنید. گاهی شاید حتا فرصت بشود به عمق فاجعهای که درش هستید بصیرت پیدا کنید و این بصیرت البته سرنوشتی مشابه اکثر شخصیتهای لاوکرفتی را برای شما به ارمغان خواهد آورد. جنون، میل به کوری و در نهایت خودکشی.
بیشتر پیشرفت بازی به صورت متنمحور و در دفترچهی شخصی شما صورت میپذیرد. از این رو اگر علاقهای به خواندن ندارید یا زبان انگلیسیتان خیلی خوب نیست، متأسفانه باید قید این بازی(و خیلی بازیهای دیگر) را بزنید. اما اگر احتمالاً از عاشقان لاوکرفت هستید و ادبیات گوتیک و رومانتیک را دوست دارید، اگر از فضای لندن انقلاب صنعتی لذت میبرید، اگر جذبهی داستانهای ملوانی و روبهرو شدن با دهشت بیمرز دریا شما را به سوی خود میخواند و اگر شعف کشف و ماجراجویی را با هیچ لذت دیگری قابل مقایسه نمیدانید، این تجربه را از دست ندهید.
البته قابل توجه است که دریای بیخورشید اولین بخش از یک سهگانه است. در بخش دوم شما میتوانید با یک زیردریایی به عمق اقیانوس بروید و در بازی سوم که آسمان بیخورشید نام دارد، میتوانید سوار بر ماشینی پرنده برفراز جهان تسخیرشده به دست هیولاهای دگرجهانی لاوکرفتی، به ماجراجویی بپردازید.
بازی دوم به خصوص چشمگیر است چون عمق اقیانوس را هدف خود قرار میدهد و هیولاهایی که در این بخش باهاشان برخورد خواهید داشت و خردهروایاتی که درش درگیر خواهید شد رنگ و بویی دیگر دارند. بازی سوم هنوز در دست ساخت است هرچند نسخهی Early Access آن در دست است و میتوانید از استیم تهیهاش کنید.
پیشرفت روایت بازی
پیشرفت روایت تا حد زیادی وابسته به شماست. شما میتوانید کشتی خود را با افسر نخست کشتی، آشپز، مسئول توپخانه، پزشک جراح، مکانیک و یک حیوان دستآموز و جمعی از ملوانها پر کنید و به دریا یا به قول بازی «Zea» بزنید و به جزایر مختلفی که توی دریای بیخورشید وجود دارند سر بزنید و وارد ماجراهای این جزایر بشوید، راز کشف کنید، آذوقه و سوخت پیدا کنید، خبر بگیرید و برای ادمیرالهای لندن ببرید، هیولا شکار کنید و بر دانش خود از موجودات بیگانهی لاوکرفتی بیفزایید، نقشهی دنیای زیرین را روشنتر کنید، روابط خود را با افسرهای کشتیتان بهبود ببخشید و هرچند وقت یکبار هم برگردید به لندن و شهرهای دیگر و بگذارید وحشت دریا از تنتان شسته شود.
اما وای به روزی که سوختتان تمام شود و وسط دریا گیر بکنید. یا آذوقهتان به اتمام برسد. یا از آن بدتر… جنون بر شما چیره شود(که معیار آن در بالای صفحه زیر بقیهی اندیکاتورها گذاشته شده و مثلاً اگر تا نیمه پر شود خیلی وضع خراب است و شروع میکنید به چیز شر دیدن)، آن وقت باید شروع کنید به خوردن همقطارهایتان.
در کل بازی بسیار ساده است هر چند که منابع متعددی وجود دارد که میتوانید جمع کنید. اکثر درگیریها با دزدهای دریایی و هیولاها قابل مدیریت هستند و اگر درست پول در بیاورید و مقتصدانه خرج کنید، خیلی زود میتوانید کشتیهای خیلی بزرگتری بخرید و دست به سفرهای دور و درازتر و شجاعانهتر(جنونآمیزتر) بزنید. بازی خودش شما را تشویق میکند که بیشتر در دریا بمانید و اینقدر زود به زود به ساحل برنگردید. البته به شخصه محافظهکارتر از آن هستم که بگذارم کاپیتانم به جنون کشیده شود یا بدون سوخت و آذوقه در دریا شناور باشد. کانیبالیسم رژیم مورد پسند من نیست ولی برای شما ملوانها ممکن است قضیه فرق کند. هر ناخدایی در این دریای بیخورشید تجربهای متفاوت خواهد داشت.