ده پیشنهاد همهپسند از «جهان گسترده» جنگ ستارگان
اگرچه جورج لوکاس برای استاروارز یک جهان کامل آفرید با سیارات و نژادها و مردم و مذاهب منحصر به فرد و ویژهاش، ولی آنچه استاروارز و جهان اسطورهایاش به هوادارانش عرضه میکند تماماً ساختهی دست لوکاس نیستند و دیگرانی هم بودهاند که دستی بر آتش داشتهاند. در سه گانهی اصلی که مطلقاً خبری از جهان اسطورهای و تاریخ پسزمینه نیست. صرفاً این را میدانیم که اوبی وان کنوبی زمانی استاد دارث ویدر بوده و راز یا رازهایی دربارهی هویت پدر لوک و لیا و رابطهی اسکایواکرها با هم در سینه دارد که در خلال فیلمها یکی پس از دیگری افشا میشوند. در سهگانهی دوم هم این تاریخ پسزمینه به نسبت محدود است، هرچند خیلی بیشتر از سهگانهی اصلی بدان پرداخته شده. یکی از بهترین سکانسهای آن سهگانه و شاید کل سری، سکانس نمایش اپرا است که سناتور پالپاتین با آناکین دربارهی دارث پلیگوس صحبت میکند و اینکه چطور این توان را داشته که با کمک نیرو یا همان the Force مرگ و زندگی را کنترل کند. اینجا استاروارز بیش از هر لحظهی دیگری در سراسر حماسهاش دست به افسانهپردازی و داستانسازی درون داستان خودش میزند و به جهان عنصری اضافه میکند که بسیار حائز اهمیت است. با توجه به این حقیقت که داستان فیلم همیشه بر خط روایی اصلی تمرکز داشته است، وظیفهی روایت حواشی “کهکشان دور دور در زمانی خیلی قبل”، بر گردهی کتابها و کمیکها و بازیهای استاروارزی میافتد یکی از مهمترین بخشهای جهان گستردهی استاروارز انیمیشنها هستند که نقشی مهم و حیاتی در افسانهسازی استاروارز داشتهاند و هنوز هم دارند و البته موضوع بحث این مقاله نیستند.
شاید بدانید برای تکتک موجودات و جانوران همان بار/رستورانی که هان سولو در آنجا “اول شلیک میکند”، صفحهی ویکی پدیای طویل و مفصلی وجود دارد با توضیح و تشریح تاریخچهشان و زیستگاهشان و نامشان(منظور البته آن دسته از موجودات است که اصالتاً اهل فیلمهای سه گانهی اصلی باشند و نه اینکه بعداً با سی جی آی به فیلمها اضافه شده باشند. وگرنه چه کسی دلش میخواهد اطلاعات تکمیلی از خوانندهی لب شتری سکانس جابا و نجات هان سولو در فیلم بازگشت جدای داشته باشد؟). تک تک سیارات و شهرها و سرزمینها و لوکیشنهای تمام فیلمها هم(به خصوص فیلمهای سهگانهی اصلی) برای خودشان تاریخچهای تکمیلی دارند و اینکه قبلاً چه به سرشان آمده و بعد از سقوط امپراطوری به چه روزی افتادهاند بر همه معلوم است. استاروارز یک ویکی کت و کلفت دارد به 26 زبان مختلف (فارسی بینشان نیست) و حجم اطلاعات این ویکی شاید چندین و چند برابر اطلاعاتی باشد که تمام فیلمها (از جمله آن افتضاح ویژهی برنامهی کریسمس) به ما میدهند.
اگرچه جورج لوکاس برای استاروارز یک جهان کامل آفرید با سیارات و نژادها و مردم و مذاهب منحصر به فرد و ویژهاش، ولی آنچه استاروارز و جهان اسطورهایاش به هوادارانش عرضه میکند تماماً ساختهی دست لوکاس نیستند و دیگرانی هم بودهاند که دستی بر آتش داشتهاند. در سه گانهی اصلی که مطلقاً خبری از جهان اسطورهای و تاریخ پسزمینه نیست. صرفاً این را میدانیم که اوبی وان کنوبی زمانی استاد دارث ویدر بوده و راز یا رازهایی دربارهی هویت پدر لوک و لیا و رابطهی اسکایواکرها با هم در سینه دارد که در خلال فیلمها یکی پس از دیگری افشا میشوند. در سهگانهی دوم هم این تاریخ پسزمینه به نسبت محدود است، هرچند خیلی بیشتر از سهگانهی اصلی بدان پرداخته شده. یکی از بهترین سکانسهای آن سهگانه و شاید کل سری، سکانس نمایش اپرا است که سناتور پالپاتین با آناکین دربارهی دارث پلیگوس صحبت میکند و اینکه چطور این توان را داشته که با کمک نیرو یا همان the Force مرگ و زندگی را کنترل کند. اینجا استاروارز بیش از هر لحظهی دیگری در سراسر حماسهاش دست به افسانهپردازی و داستانسازی درون داستان خودش میزند و به جهان عنصری اضافه میکند که بسیار حائز اهمیت است. با توجه به این حقیقت که داستان فیلم همیشه بر خط روایی اصلی تمرکز داشته است، وظیفهی روایت حواشی “کهکشان دور دور در زمانی خیلی قبل”، بر گردهی کتابها و کمیکها و بازیهای استاروارزی میافتد یکی از مهمترین بخشهای جهان گستردهی استاروارز انیمیشنها هستند که نقشی مهم و حیاتی در افسانهسازی استاروارز داشتهاند و هنوز هم دارند و البته موضوع بحث این مقاله نیستند.
در واقع با کنار هم قرار دادن تمام داستانهایی که در کمیکها و رمانها و گیمهای مختلف استاروارز میبینیم-یعنی هرآنچه که خارج از فیلمهای اصلی و مجموعههای انیمیشنی تولید شده در کمپانی«لوکاسفیلمز»- جهانی به وجود میآید که به اکسپندد یونیورس استاروارز (Expanded Universe: EU) میگوییم. اکثر فرانچایزهایی که ریشهشان در تلویزیون و سینماست و جزئی از فرهنگ عامه شدهاند (از قبیل استارترک و دکترهو و فایرفلای و ….) هم چنین مسیری را طی کردهاند و هر یک برای خود مجموعهای از کتابها و کمیکها و گیمها دارند. ولی چیزی که استاروارز را در این میان منحصر به فرد میکند اولاً حجم زیاد داستانهای جانبی تولید شده برایش در طول زمان است و ثانیاً تعصبی است که طرفدارانش روی این افسانهها و داستانهای موازی دارند. چه آنهایی که لوکاس تأییدشان کرده و چه آنهایی که ردشان کرده. طرفداران استاروارز اغلب مشخصات انواع مدلهای مختلف لایت سیبرها را از برند و مثلاً میدانند لایت سیبر سیاهی وجود دارد به اسم «دارک سیبر» که در گذشتهای دور در معبد جدایها نگهداری میشده است و در دوران جمهوری قدیمی دزدیده شده است. احتمالاً طرفداران پر و پاقرص استاروارز از این ماجراها باخبرند چون داستانش هم در انیمیشنهای «جنگهای کلونها» روایت میشود و هم در کمیک «دارث ماول- پسر داثومیر».
خلاصه اینکه این داستانهای افزوده برای ما استاروارزیها حکم متون مقدس را دارند. تا جایی که خیلی از هواداران وقتی فهمیدند آبرامز تصمیم گرفته تمام کمیکها و کتابها را نادیده بگیرد و در واقع فنفیکشن تلقیشان کند تا جا برای داستانپردازی خودش باز و خلوت شود، به شدت از دستش عصبانی شدند. و بله، درست خواندید، هیچیک از کتابها و کمیکهایی که معرفی خواهند شد بعد از اپیزود هفتم دیگر جزئی از خط زمانی اصلی نیستند و فقط مشتی افسانه (Legends) و داستان من درآوردی محسوب میشوند، ولی چه کسی حکم کرده نمیتوان همچنان ازشان لذت برد؟ و از آن مهمتر قانونی وجود ندارد که ما طرفداران را به خط زمانی فعلی ملزم کند. به هر حال، چه به چشم داستان اصلی و چه به دید فن فیکشن هواداری، اینها بعضی از جذابترین رمانها و کمیکها و بازیهای استاروارزی هستند که خواندن و بازی کردنشان بسته به چیزی که میخواهید تجربه کنید، توصیه میشود؛ و لازم به تأکید است این لیست لزوماً مشتمل بر بهترین کارهایی که در جهان گسترده وجود دارند نیست، بلکه صرفاً بنا بر سلایق و مخاطبین مختلف توصیه کردنیترینهای آنها را شامل میشود.
۱. دارث پلیگوس DARTH PLAGUEIS (رمان)
نویسنده: جیمز لوسنو
ناشر: دل ری
مخاطب: تئوریپردازها و کسانی که داستانهای تاریک دوست دارند
دارث پلیگوس یکی از بزرگترین سیث لردهای تاریخ است. او در جوانی اربابش را به قتل میرساند. کلاً اربابکشی یا شاگردکشی بین سیث لردها و دستیارانشان نوعی رسم نانوشته است که به قانون دو معروف است که یعنی همواره دو سیث وجود دارند و برای این که شاگرد به استاد تبدیل شود و برای خودش شاگرد داشته باشد، باید استادش را بکشد. پلیگوس هم طبق قانون استادش را میکشد و قسم میخورد هرگز چنین بلایی به سر خودش نیاید. دارث پلیگوس در اعماق فورس مداقه میکند و موفق میشود میدیکلورینها را طوری کنترل کند که قدرت مرگ و زندگی و کشتن یا زنده کردن اشخاص را به دست بیاورد. بعدهها دارث سیدیوس را به دستیاری میپذیرد و این ارباب و شاگرد به کمک هم در خلوت Dark Side را مطالعه میکنند و در عموم، سیدیوس با نام پالاپتین و با راهنمایی اربابش، شروع به نابود کردن جمهوری میکند تا در نهایت یک امپراطوری دیکتاتوری تشکیل بدهد. ولی وقتی بین خود ارباب و شاگرد اختلاف در میگیرد، داستان به کجا خواهد رسید؟ کتاب به جز دارث پلیگوس، تا حد زیادی روی پالاپتین هم تمرکز میکند و شخصیت او را جوری که قبلاً دیده نشده به تصویر میکشد.
این کتاب احتمالاً برای آیندهی فیلمها هم خیلی مهم خواهد بود. در واقع بگذارید همینجا یک پیشبینی بکنم: رهبر معظم اسنوک، به احتمال خیلی زیاد دارث پلیگوس است. نشانههایش فراوانند. از این حقیقت که دارث پلیگوس میتواند با سلطه بر میدیکلورینها، مرگ و زندگی را کنترل کند و شباهت تم موسیقی اسنوک و سکانس نمایش اپرا که داستان پلیگوس روایت میشود بگیرید تا این موضوع که او استاد لرد سیدیوس(امپراطور) بوده و قاعدهی داستانگویی حکم میکند برای بازگشت به یک جهان عظیم، لازم است تهدیدی بزرگتر و سهمگینتر از قبل معرفی شود. اگر تمام این سرنخها را قبول ندارید، فقط نگاهی بیاندازید به طرح جلد کتاب و شباهت چهره و پیکر دارث پلیگوس با اسنوک! دربارهی این قضیه که هم در فیلم «انتقام سیث» و هم در همین کتاب روایت میشود پلیگوس توسط سیدیوس کشته شده نیز نگران نباشید. با سیث لردی سر و کار داریم که احتمالاً تنها کاربر فورس در تاریخ بوده که راز مرگ و زندگی را کشف کرده. رازی که سیدیوس به آناکین وعده میدهد با کمک هم کشفش خواهند کرد و پدمه را نجات خواهند داد ولی هرگز چنین نمیکنند. و بنابراین غیر ممکن نیست او هم مثل کوای-گان جین و اوبی وان کنوبی در فورس زنده مانده باشد و به انتظار نشسته باشد تا سیدیوس شکست بخورد و سقوط کند و خودش برگردد و امپراطوری خودش را که همان محفل اول باشد تشکیل بدهد.
جیمز لوسنو رمان نویس بست سلر نیویورک تایمز است که کتابهای زیاد دیگری(از جمله یک دیکشنری) برای جهان استاروارز نوشته و شاید به اندازهی خود لوکاس در قبال جهان داستانی استاروارز حق پدری داشته باشد. هنر او در داستانپردازی و کار با واژگان مسحورکننده است و در این رمان به سراغ تاریکترین گوشههای نیرو و طرف شر در جدال طرفین همیشگی جهان استاروارز میرود و با نثری حماسی و روایتی استخواندار و بدون حشو و اضافات، آدمبدهای افسانهای استاروارز را برای خواننده توجیه میکند.
۲. سهگانهی ثراون The Thrawn Trilogy (رمان)
نویسنده: تیموتی زان
ناشر: بنتام اسپکترا
مخاطب: کسانی که میخواهند سرنوشت شخصیتهای اصلی را دنبال کنند
امپراطوری شکست خورده و سقوط کرده. کهکشان آزاد شده. تمام جهان غرق جشن و شادی است. پرنسس لیا و هان سولو با هم ازدواج کردهاند و در انتظار یک دوقلو هستند(که خب…میدانید دیگر…فیلم دوقلویشان را تبدیل کرد به آدام سکلر از سریال گرلز شبکهی اچ بی او) و لوک هم تبدیل شده به شوالیهی جدای قدرتمندی که حالا خط جدیدی از شوالیههای جدای تربیت خواهد کرد. خب….بعدش چه؟ همه با هم به خوبی و خوشی زندگی کردند؟ البته که نه! اپیزود هفتم تصمیم گرفت عیش کاراکترها را با تشکیل محفل اول و دوباره برخاستن دارک ساید خراب کند. ولی سهگانهی ثراون (که به سه گانهی وارث امپراطوری هم میشناسندش) مسیر دیگری پیش گرفت و مجادله بر سر قدرت و نبرد برای تصرف انقلاب شورشیها را روایت کرد. در واقع خیلیها تا قبل از تأیید شدن خبر ساخت اپیزود هفتم، این سهگانه را دنبالهی رسمی بر بازگشت جدای قلمداد میکردند و شخص ادمیرال ثراون یکی از محبوبترین ویلینهای جهان استاروارز است.
پنج سال از ماجراهای بازگشت جدای گذشته و در حالی که که قهرمانان داستان در آسایش و امنیت زندگی میکنند، هزاران سال نوری آنسوتر، آخرین فرماندهان جنگی باقی مانده از امپراطوری زیر بیرق ادمیرال ارشد ثراون، گرد هم جمع آمدهاند تا جمهوری نوپا و متزلزل جدید را سرنگون کنند و دوباره کهکشان را تصرف کنند. ثراون ولی فقط به این قناعت نمیکند و یک کلون جدای نیمه دیوانه را به استخدام خود در میآورد و گنجینهی مخفی سلاحهای سنگین امپراطور را هم پیدا میکند تا با تمام قوا به جهان آزاد حمله کند، و به این ترتیب نبرد حماسی دیگری شروع میشود با کلی کارکتر جدید در کنار شخصیتهای قدیمی و داستانی درگیر کننده و جذاب که بیشتر حرف زدن از آن موجب اسپویل شدنش میشود و لذت خواندنش را ضایع خواهد کرد.
ضمناً از روی این سهگانه سری کمیکهایی به همین نام هم اقتباس شده که نه تنها اقتباس خیلی خوب و و پرقدرتی است، بلکه حتی شاید بشود گفت بعضی جاها از خود رمانها هم پیشی میگیرد، جزئیات را بسط میدهد و در واقع نسخهی نهایی و عالی و متعالی داستان اصلی محسوب میشود که اگر حوصلهی رمان خواندن ندارید یا از کمیک خواندن لذت میبرید، خواندنشان اگر نه بیشتر ازکتاب، به اندازهی خود کتابها توصیه میشود.
۳. امپراطوری تاریک Dark Empire (کمیک)
نویسنده: تام ویتچ
ناشر: دارک هورس کمیکز (در شش شماره)
مخاطب: کسانی که ایدههای جسورانه را دوست دارند
به امپراطوری تاریک به چشم یک داستان تاریخ دگرگون (alternative history) در جهان استاروارز نگاه کنید(از مدل کمیکهای what if که مارول منتشرشان کرد) و تلاشی برای پاسخ به این سوال که چه میشد اگر لوک به دارک ساید میپیوست و یک سیث میشد؟ ایدهی دارث لوک اسکایواکر از همان زمان تمام شدن سهگانهی اصلی برای هواداران به شدت جذاب بود و نوعی آرزوی پنهانی برایشان بود که بالاخره این سری در سال 1991 آنها را به این آرزویشان رساند.
قضیه از این قرار است که بعد از شکست ثراون در سهگانهی ثراون، امپراطور دوباره زنده شده! ولی نه در جسم خودش و به شیوهی مرسوم زنده شدن مردگان، بلکه از طریق ارتشی از کلونها که خودآگاهی و ذهن او را درون خود دارند. امپراطور میخواهد دوباره کهکشان را تصرف کند، اینبار با زور و آتش! ولی موضوع به همینجا ختم نمیشود، بازگشت شکوهمند امپراطور به این شکل جوانتر و قدرتمندتر، موجب میشود لوک اسکای واکر مجذوب نیروی تاریکی شود و بالاخره به دارک ساید بپیوندد و دستیار و شاگرد امپراطور شود. قضیه به کجا ختم خواهد شد؟ خودتان بخوانید. فقط این اطمینان را به شما میدهم که امپراطوری تاریک یکی از بهترین داستانپردازیهای اکسپندد یونیورس را ارائه میدهد. ضمناً، آنهایی که همیشه میخواستند لیا را لایت سیبر به دست ببینند که از فورس استفاده میکند و با تبدیل شدنش به فرماندهای نظامی در تشکیلات بی در و پیکر مقاومت در اپیزود هفتم توی ذوقشان خورد، اینجا میتوانند به آرزویشان برسند و لایت سیبر بازی پرنسس پیشین را شاهد باشند.
۴. مجموعه کتابهای «داستانهای…» Tales of (داستان کوتاه)
نویسنده: نویسندگان مهمان مختلف (ویرایش شده توسط ادیت.جی.اندرسون)
ناشر: بانتام اسپکترا
مخاطب: طرفداران خردهروایتها و اطلاعات اضافه
دلتان میخواهد بدانید بوبا فت چطور از چالهی سارلاک فرار کرد؟ چرا وقتی رنکورِ جابا مرد آن یارو داشت گریه میکرد؟ قضیهی این گروه کانتینا چه بود؟ باونتی هانترها چطور روزگار میگذراندند و…؟ جواب تمام این سوالهای ریز و درشت در این مجموعه داستانهای کوتاه است!
این مجموعه داستانها در پنج جلد چاپ شدند که هر کتاب، 5-6 داستان کوتاه دربارهی یک گروه خاص را در بر داشت. کتاب اول دربارهی گروه موس ایسلی کانتینا بود. کتاب بعدی با محوریت قلعهی جابا و موجودات مختلف ساکن آن نوشته شد. کتاب سوم ماجراهای باونتی هانترها(جایزه بگیرها) و در رأسشان بوبا فت را راویت میکرد. دو کتاب آخر با نام «داستانهای امپراطوری» و «داستانهای جمهوری جدید» چاپ شدند و روی چند کاراکتر جانبی دیگر تمرکز کردند. به دلیل تنوع نویسندگان در این آنتولوژیها، لحنهای مختلفی هم در داستانها به چشم می خورد. از داستانهای شوخ و شنگ و سرخوش و مفرح تا داستانهای تاریک و سنگین و پیچیده، همه جور داستانی در این مجموعه پیدا میشود. خلاصه اگر وقت رمان خواندن ندارید یا طرفدار داستانهای کوتاه هستید یا صرفا کنجکاو هستید که از کاراکترهای جانبی بیشتر بدانید، این مجموعه کتابها برای شما نوشته شدهاند.
۵. سه گانهی هان سولو (رمان)
نویسنده: آن.سی.کریسپین
ناشر: بانتام اسپکترا
مخاطب: طرفداران هان سولو
اگر هنوز اپیزود هفت را ندیدهاید این چند خط را نخوانید، ولی خب ، از آنجایی که آنقدر گیک استاروارز هستید که راه افتادهاید دنبال خواندن مقالهای راجع به رمانها و کمیکهایش، حتماً تا حالا بیداری نیرو را دیدهاید و بنابراین اشاره به این موضوع که هان سولو دیگر در کهکشان دور دور نیست و کشته شده نباید دردسرساز باشد. ولی به قول مرحوم ونه گات(بله رسم روزگار چنین است)، اگر هان سولو حالا مرده، در گذشته همچنان زنده است و سهگانهی هان سولو را میتوان بهترین منبع برای واکاوی گذشتهی این قاچاقچی دوستداشتنی و دوباره زنده کردنش دانست.
کتابها از نوزده سالگی هان سولو شروع میشوند و دقیقاً در اولین ملاقاتش با اوبی وان که اولین حضور سولو در فیلمها به حساب میآید، پایان میپذیرند. ولی در این بین تمام وقایع رخداده بر هان سولو، اینکه ملنیوم فالکون را از کجا به دست آورد و چه شد که رفیق صمیمیاش یک ووکی شد و در چه نبردهایی شرکت داشت و آیا روحیهی شورشیاش همیشه همراهش بوده یا خیر و سوالاتی از این قبیل، پیکرهی اصلی کتابها را تشکیل میدهند. کریسپین خواننده را به نقاط نامکشوف فقیرنشین و پاتوقهای خلافکاران و تبهکارهای جهان استاروارز میبرد و سرگذشت جوان سرکشی که مقرر است تبدیل به یکی از قطبهای اصلی شورش و یکی از ارکان اساسی براندازی امپراطوری شود را شرح میدهد و کلا این سه گانه برای یک عاشق سینه چاک هان سولو، بهشت مجسم است. ضمناً اگر خیلی هان سولو را دوست دارید، بد نیست نگاهی هم به کتاب «اراذل» (Scoundrel) از تیموتی وان بیاندازید که ماجرایش بین دو فیلم «امید تازه» و «بازگشت امپراطوری»(اپیزودهای ۴ و ۵) رخ میدهد و تمرکزش روی هان سولو است و وقایعی که در این بین برایش پیش آمده.
۶. دارث ویدر و زندان گوست Darth Vader and the Ghost Prison (کمیک)
نویسنده: هیدن بلکمن
ناشر: دارک هورس کمیکز (در پنج شماره)
مخاطب: طرفداران نیمهی تاریک فورس
جهان استاروارز کلاً شهره به این است که آدمبدهایش با تمام کاریزماتیک بودنشان و خفن بودنشان، بدقیافهاند و شیطانی و تک بعدی و اساساً تالکینیاند(صرفاً تأکید روی این است که ویلینهای استاروارز مثل اورکها در طبقهی فانتزیهای کلاسیک قرار میگیرند). به جز دارث ویدر که آخر کار به رستگاری رسید، بقیهی ویلینهای فیلمهای استاروارز بد هستند چون بد هستند و طرف تاریک نیرو را انتخاب کردهاند(البته از این نظر باید گفت سهگانهی پریکوالها کمی بهتر کار کرده و ویلینهایی آفریده که شاید بتوانند یکی دوجایی بیننده را گول بزنند که طرف خوب ماجرا هستند. مهمترین و شرورترین این ویلینها هم مشخصاً جارجار بینکز است). اصلاً یکی از دلایل محبوبیت اپیزود هفت پیش خیلی از هواداران(و البته محل انتقاد شمار دیگری از آنان) همین انسان بودن کایلو رن است و جدال روشنایی و تاریکی در وجودش که در ویلینهای دیگر استاروارز کمتر دیده شده.
دارث ویدر و زندان گوست جایی است که این نقص پوشانده میشود(یا حسن؟ بسته به اینکه استاروارز را یک اسطوره ببینید یا داستان ژانری یا داستان پریان، وجود شخصیتهای سیاه و سفید میتوانند در خدمت یا به ضرر داستان باشند) و نه تنها خواننده با دارث ویدر احساس همدردی میکند و دیدش به او تغییر میکند، بلکه حتی امپراطور را هم بیشتر به شکل یک انسان با نقاط ضعف و قوتش میبیند و کمتر به شمایل یک لرد تاریک و استریوتایپی شرور.
داستان بین دو فیلم «انتقام سیث» و «امید تازه» (اپیزودهای ۳ و ۴) رخ میدهد. امپراطوری کهکشانی شکل گرفته ولی نوپاست و دارث ویدر به اربابش کمک میکند پایههای حکومت جدید را قوام ببخشد. شخصیت اصلی کتاب یک تازه سرباز امپراطوری به اسم لوریتا تاهم است که به لرد ویدر خدمت میکند و شاید بعضی از بهترین بخشهای کمیک، ملاقاتهای او و ویدر باشد و خوف و رجایی که در این پنلها دیده میشود و احترام و تحسین آمیخته به وحشت و ترسی که محیط را شکل میدهد. در همین اوضاع است که یک حملهی تروریستی ویروسی رخ میدهد که تقریبا امپراطور را میکشد. دارث ویدر پیشنهاد میدهد همگی برای تجدید قوا و بهبود حال امپراطور موقتاْ در یک زندان قدیمی جدایها متعلق به عصر جنگهای کلون به نام «زندان گوست (روح)» مخفی شوند؛ زندانی که از قضای روزگار کلید رستگاری امپراطور را در خود مخفی کرده!
زندان روح کمیکی کوتاه و ۵ شمارهای است که با طراحیهای چشم نوازش و داستان پراحساس و در عین حال تاریکش قلب هر هوادار استاروارز را تسخیر میکند و در عین حال، کتاب با مرتبط کردن نقاط انفصال سهگانهی اصلی، پریکوالها و اکسپندد یونیورس، جواب دادن به سوالات زیادی دربارهی تشکیلات امپراطوری و ساختن شخصیتهای جدید درست و به جا، جایگاه خود را به عنوان یکی از بهترین داستانهای جهان گستردهی استاروارز تثبیت میکند. ضمناً اگر از ایدهی کمیک خوشتان آمد توصیه میکنم کتاب «لردهای سیث» از پاول اس کمپ را هم بخوانید که عیناً ایدهاش گیر افتادن سیدیوس و ویدر در یک سیاره است و اینکه چطور به کمک هم زنده میمانند و دینامیک و رابطهی خاصی(که مطمئن باشید خبری از عشق و علاقه در آن نیست) که بینشان شکل میگیرد و تکامل میپذیرد و هر صفحه و فصلش احترام خواننده نسبت به لرد سیدیوس را فزونی میبخشد.
۷. شوالیههای جمهوری قدیم Knights of the Old Republic (بازی)
نویسنده: درو کاریپیشین
ناشر و سازنده: کمپانی بیوویر (سال انتشار 2003 )
پلت فرم: اکس باکس/ ویندوز / اندروید / آی پد و آیفون
مخاطب: هرکسی که یک داستان خوب دوست دارد
خیلیها داستان این بازی را بهترین داستان استاروارزی تاریخ میدانند(البته حق دارید اگر بعد از آنکه بسیاری فریاد سر دادند داستان بازی «شوالیهی آرکهام» بهترین داستان بتمنی تاریخ بوده، دیگر به این قبیل ادعاها اعتنایی نکنید. ولی باور کنید داستان این بازی واقعا خوب است). ضمناً این بازی را نه تنها از بهترین داستانهای استاروارز، بلکه یکی از قویترین بازیهای نقشآفرینی تاریخ به شمار آوردهاند. انتخابهایی که بازی به گیمر میدهد هم، با توجه به امکانات زمان ساختش که 13 سال پیش بوده، واقعاً گسترده و قابل توجه هستند و در چندین بزنگاه مهم، روی سازندگان بازی پیش بازیهای شرکت تلتیل سفید میشود(البته در این باره که آیا واقعا یک بازی حق انتخابی به گیمر میدهد یا خیر بحث زیاد است و مطالعهی این مقاله توصیه میشود: http://3feed.ir/suspension-of-disbelief/)
داستان بازی چهارهزار سال پیش از وقایع اصلی فیلمها رخ میدهد. جدای سابق و سیث لرد کنونی، دارث مالاک که سابقاً دستیار و شاگرد دارث روان بوده است حالا با سلاحهای سنگینش و لردهای تاریکش به امپراطوری حمله کرده. بسیاری از شوالیههای جدای سقوط کردهاند یا به طرف تاریکی پیوستهاند و سقوط جمهوری قریب الوقوع به نظر میرسد.
در چنین شرایطی است که کاراکتر اصلی گیمر(که بنا بر انتخاب خودتان میتواند مرد یا زن باشد) در یک سفینهی جمهوری بیدار میشود و به مرور گروهی از دوستان و همراهان را دور هم جمع میکند تا به کمک هم، دارث مالاک را متوقف کنند و برای بیشتر دانستن دربارهی او به سیارات مختلفی مثل دانتویین و کاشیییک و حتی تتوئین سر میزنند و ماجراهای زیادی را از سر میگذرانند(خیلی جاها بازی بیشتر از آنکه صرفاً یک بازی نقش آفرینی باشد، تا حد زیادی در سبک ماجراجویی(ادونچر) پیش میرود). به این ترتیب ناوگان کوچک امپراطوری با هر ماموریت، به دارث مالاک و دار و دستهاش نزدیکتر میشود، تا زمانی که بالاخره گروه به مقصدشان میرسند و پیچش نهایی داستان افشا میشود که آنچنان شوکه کننده است و با موسیقی اصلی جرمی سول و کارگردانی خلاقانهی کیسی هادسون، چنان تاثیرگذار و زیباست که زبان از توصیفش قاصر است. چیز بیشتری از بازی نمیگویم چون تجربهاش – حتی بعد از این همه سال – بر تکتک طرفداران استاروارز واجب است و لوث شدن داستانش برای استاروارزیها واقعاً مایهی تأسف و خسران است. بازی را روی گوشی یا تبلت یا لپتابتان نصب کنید و خودتان تجربهاش کنید. ضمناً بد نیست بدانید خود کارپیشین کتابهایی بر اساس بازینامهاش نوشته و معروفترینشان کتاب Revan است که خواندنش باقی بقایتان خواهد بود.
۸. سری کتابهای اکس-وینگ Star Wars: X-wing (داستان بلند)
نویسنده: مایکل.ای.استکپول و آرون آلستون
ناشر: بنتام اسپکترا
مخاطب: طرفداران خلبانان، نبردهای هوایی و طنزهای منحصر به فرد استاروارزی
کلاً استاروارزیها را به صورت غیر رسمی به ۴ دسته تقسیم میکنند: دستهی اول عاشقان فورس و استفاده از قدرت روحانی جادوگونهی آن. دستهی دوم دلباختگان نبردهای لایت سیبری و دوئلهای سیث/جدای در پیچ و خمهای حساس داستانها. دستهی سوم تیم دلباختگان ملنیوم فالکون و تمام طرفداران هان سولو و طبقههای پست و قاچاقچی چه در طرف شورشیها و چه در جبههی شر(مثل بوبا فت). دستهی آخر هم آنهایی هستند که نبردهای هوایی استاروارزی و خلبانهای کاردرست توجهشان را جلب میکند و مثلاً موقع نابودی دث استار دوم، بیش از آنکه حواسشان معطوف به نبرد پدر و پسریِ روی عرشه باشد یا اتحاد ایووکها علیه امپریال واکرها، دلشان مایل است به خلبانها و اسکادرانهایی که مشغول نابود کردن دث استار هستند و ادمیرال اکبر و جملهی معروف ‘ این یک تلهست ‘ محل تمرکز حواسشان است(اعتراف میکنم تعدادشان زیاد نیست. ولی چنین آدمهایی هم پیدا میشوند). البته لازم به تأکید است که این دستهبندیها مطلق نیستند و ممکن است طرفداری هم پیدا بشود که در هر ۴ دسته بگنجد. ولی اگر صادق باشیم باید اعتراف کنیم که اکثرمان به یک دستهی خاص تمایل بیشتری داریم و دائماً در انتظاریم سکانسهای مربوط به آن رستهی محبوبمان سر برسد و سر وقایع یکی از دستهها هم خوابمان میگیرد(یعنی مگر اینکه از ته دل شیفتهی خلبانبازیها باشید که سکانسهای نابودی استارکیلر بیس به دست پو دمرون در فیلم هفتم حوصلهتان را سر نبرده باشد و بیقرار نبوده باشید که زودتر سرنوشت ری و بن سولو را بفهمید). سازندگان تمام فیلمها هم گویی به این دسته بندی آگاهند و در تمام فیلمها کمابیش یک سکانس مهم برای هر دسته وجود دارد. یعنی استفاده از فورس در مقطعی از داستان و یک دوئل لایت سیبری و وجود یک هان سولو یا شبه هان سولو و یک نبرد هوایی در اکثر فیلمها به چشم میخورند و فرمول استاروارز را تشکیل میدهند.
به هر حال این سری کتابها برای همان دستهی چهارم نوشته شدهاند(هرچند آنقدر داستانهای جذاب و گیرایی دارند که بقیه هم بتوانند ازشان لذت ببرند). داستانها دنیایی غنی دارند با کاراکترهایی دوست داشتنی، ریتمی سریع و انفجاری و طنزی که اگر اهل خندیدن باشید به قهقهه میاندازتان. سری اکس وینگ آنقدر محبوب است که از همان زمان اعلام خبر ساخته شدن اسپین آفها جمعیت زیادی از هواداران در این آرزو بودهاند که روگ وان و سری اسپینآف از روی همین کتابها باشد(این رویاپردازیها البته مربوط به قبل از انتشار تریلر اول و فاش شدن لحن و تم دارک و جنگی فیلم میشدند. حالا امید هواداران این است که ادمیرال ثراون از سه گانهی ثراون به نحوی در این فیلمها معرفی شود و ویلین اصلی فیلم باشد تا مسیر برای ساخت یک تریلوژی ثراون در آینده باز شود…. و خب واضح است که این صرفاً یکی از آرزوهای طرفدارهاست و نه انتهای جاهطلبیشان. منتهی الآمال استاروارزیها این است که لرد ویدر آن هم از نوع جیمز ارل جونزیاش در روگ وان به پردهی نقرهای بازگردد).
بگذریم… کتابهای اکس-وینگ شامل ده داستان در ده جلد میشوند. ۴ کتاب اول به قلم استکپول داستانهای اسکادران روگ را دنبال میکند و ۶ کتاب بعدی نوشتهی آرون آلستون وقایع پیش آمده برای اسکادران رِیث را روایت میکنند. داستانها مثل همان اسپینآفهای روگ وان همزمان با وقوع سهگانهی اصلی رخ میدهند و روایت مستیها و عشقبازیها و سلحشوریها و شوخیها و خندهها و تراژدیها و خلاصه زندگی خلبانان اسکادرانهای هوایی شورشیهاست و وقایعی که کاراکترهای مختلف در راه پیروزی نهایی لوک بر سیدیوس از سر میگذرانند و شاید بتوان ادعا کرد بعضی از بهترین کتابهای منتشر شدهی استاروارز در این سری کتابها به چشم میخورند.
۹. تارکین Tarkin (رمان)
نویسنده: جیمز لوسنو
ناشر: دل ری
مخاطب: طرفداران استراتژیهای نظامی
او دست راست امپراطور است …. و مشت آهنین اوست.
تارکین را اولین بار در نخستین فیلم از سهگانهی ارجینال میبینیم که چپ و راست به دارث ویدر دستور میدهد، افراد امپراطوری را فرماندهی میکند، پرنسس لیا را از نظر روانی و روحی بازی میدهد و روی عرشهی دث استار فرمانروایی میکند. اصلاً اگر در فیلم ۵ دارث ویدر و در فیلم ۶ امپراطور سیدیوس آدم بد اصلی باشند، در امید تازه فرماندار ارشد تارکین است که حکمران بلامنازع است. قدرت تارکین در دم و دستگاه امپراطوری آنقدر زیاد است که مستقیماً دارث ویدر را “ویدر” خطاب میکند و به او دستور میدهد دست از خفه کردن آن یاروی کافر به فورس بکشد و نه تنها لرد ویدر اعتراضی نمیکند، بلکه با جملهی ‘هرطور شما بخواین’ اطاعت میکند. در انتهای فیلمِ انتقام سیث و وقتی جمهوری دیگر سقوط کرده و نخستین امپراطوری کهکشانی رسماً ایجاد شده، در همان لحظات نخستین در کنار لرد سیدیوس و لرد ویدر، تارکین را میبینیم که برای لحظهای کوتاه به افق چشم میدوزد و بعد از کادر خارج میشود.
لوسنو در رمان تارکین هم مثل دارث پلیگوس، این ویلین آیکونیک و شناختهشده و متفاوت جهان استاروارز را معرفی میکند و زندگیاش را واکاوی میکند و مراحل مختلف حیاتش از دوران وفاداری به جمهوری و حلقهی جدایها تا پیوستن به سناتور پالپاتین و خیانت به جمهوری و طی کردن سلسله مراتب سازمانی در امپراطوری تا رأس هرم قدرت در کنار خود امپراطور و ویدر و بعد ساخت دث استار، همه را به تصویر میکشد. لازم نیست دوباره از قلم لوسنو چیزی بگویم، فقط همین را بدانید که اینجا هم مثل دارث پلیگوس، نویسندهی کهنهکار با مهارت اطراف و اکناف تشکیلات نظامی امپراطوری را به خواننده نشان میدهد و تصویری تاریک و بدیع و ماندگار میسازد.
۱۰. میراث: شکسته Legacy: Broken (کمیک)
نویسنده: جان اوسترندر – جن دورسما
ناشر: دارک هورس کمیکز (در هفت شماره)
مخاطب: کسانی که پروتاگنیست پیچیده میخواهند
و در نهایت هم میرسیم به فیل گندهی توی اتاق یا به تعبیری پیکر لخت امپراطور که کسی حاضر نیست به وجودش اعتراف کند. هیچ کدام از هفت فیلم استاروارز یک آدم خوبهی پیچیده و درست و حسابی ندارند. نزدیکترین شخصیت اصلی به یک پروتاگنیست پیچیده، آناکین اسکایواکر است در سهگانهی پریکوال که خب همان هم با آن بازی نامبارک هیدن کریستنسن و دیالوگ نویسیهای جورج لوکاس(راستش بهترین بخشهای پریکوالها دقیقاً جاهایی هستند که لوکاس دیالوگی ننوشته. چه دوئل دارث ماول و کوای گان و اوبی وان باشد چه دوئل یودا و کنت دوکو یا نگاههای شیطانی آناکین به اوبی وان) و از همه بدتر مشخص بودن مسیری که باید طی شود و خلاصه به تمام دلایل محتمل و مختلف، شخصیت آناکین شکل نگرفت و گردشش به سمت نیمهی تاریک تا حدی مضحک بود و زورکی(البته توهین به دارث ویدر نباشد که بر همه محرز است ایشان ویلین پیچیده و قابل ستایشی بودند). اصلاً دلیل آنکه همهمان هان سولو را دوست داریم همین است که آنقدرها هم کفی و پاکیزه و تر و تمیز نیست و در واقع یک دزد و قاچاقچی دغلباز است. شخصیتهای مثبت دیگر استاروارز – و در رأسشان لیا و لوک و پدمه و اخیراً هم ری و فین و پو – متأسفانه ولی خیلی کارتونیطور خوب هستند. شاید این هم بخشی از جادوی استاروارز باشد. اینکه پیچیده نبودن قهرمان قصه که همیشه میتواند پاشنه آشیل هر داستانی باشد در رابطهی پیچیدهی احساسی بیننده با فیلمها(به خصوص سهتای اصلی) عاری از اهمیت است و دخیل نیست و شاید خالی شدن پریکوالها از این عنصر احساسی و بنابراین فقدان تطور عاطفی در بیننده در خلال آن فیلمها بود که باعث شد اینطور شکست بخورند و باز برگشتن این کلید مهم در اپیزود هفت مسبب توفیقش شد.
ولی وقتی به جهان گسترده میرسیم که نه خبری از موسیقی جان ویلیامز است و نه وزن نوستالژی از میان تازش نور و صوت حس میشود و همه چیز روی کاغذ است و متقن به پلات و شخصیتسازی، اینجاست که ارزش یک شخصیت پیچیده در نقش قهرمان قصه مشخص میشود و کمیک میراث: شکسته، چنین چیزی را به خوانندگانش عرضه میکند.
داستان 100 سال بعد از وقایع فیلمها رخ میدهد و سرگذشت «کید اسکایواکر» را دنبال میکند. کید بعد از مدتی آموزش دیدن برای جدای شدن، علاقهاش را به تعلیمات جدای از دست میدهد و فرار میکند و زندگی به عنوان یک دزد فضایی(به قرینهی دزد دریایی) را پیشه میکند. نام اسکایواکر همچنان در کهکشان معنای خاصی دارد و جدایها در این برهه در حال شکست خوردن از سیثها هستند، ولی کید به هیچکدام از اینها علاقهای ندارد و مشغول زندگی خطرناک و پرهیجان خودش است. اخلاقیات کید هم به هیچ عنوان مطلق نیستد و در چندین پنل، کارهایی میکند که قطعاً موجب حیرت خوانندگانی که انتظار یک قهرمان استاندارد را دارند خواهد شد. در واقع در تک تک صفحات کمیک همیشه خطر اینکه کید به نیمهی تاریک فورس سقوط کند حس میشود و همین است که هیجان و تنش را لحظه به لحظه افزایش میدهد، و در کنار تمام اینها یک سیث لرد قدرتمند به نام دارث کریت را هم قرار بدهید. نتیجه چیزی نیست جز یکی از خواندنی ترین داستانهای روایت شده برای جهان گستردهی استاروارز!
در پایان لازم است مجدداً تأکید کنم لیست ارائه شده به هیچ عنوان بر این قصد نوشته نشده که بهترینهای جهان گسترده را معرفی کند و صرفاً خواندنیترین کارها برای طیفهای مختلف مخاطبین را مورد بحث قرار داده. جهان گستردهی استاروارز واقعاً به وسعت یک کهکشان است و هر سال و هر ماه هم با انتشار کمیکها و داستانها و کتابهای جدید، به غنای آن افزوده میشود. فقط راهتان را در این اقیانوس افسانه و داستان پیدا کنید و پی رشته روایتهایی بروید که میپسندیدشان و مطمئن باشید از چیزی که نصیبتان میشود راضی خواهید بود.
-
سلام
اگه شما کتاب پلیگوس رو مطالعه کردید لطفا خلاصه ای از داستان رو طی یک مقاله بنویسید چون کتاب تا به حال به فارسی ترجمه نشده
با تشکر -
پلیگوس و تارکین و سه گانه ثراون و خود رمان ثروان روم میخواستم اگه از رو سایتی خوندین یا از فروشگاهی تهیه کردین زبان اصلی هم باشه مشکلی نیس لطفا بگید