فیلم: شان مردگان Shaun of the Dead
دربارهی سلیقهی گیکها و اهمیتشان
خردهفرهنگ گروهکهای فرهنگی نامتجانس با متن جامعه هستند که مشترکین آن زبانی دارند و رسم و رسومی که از بیرون قابل فهم نیست.
این مفهوم را اینطور با یک مثال میشود بهتر درک کرد که یک بار ۴ تا گیک قد و نیمقد سوار یک تاکسی شدند و شروع کردند به بحث کردن در مورد: ۱-استاروارز. ۲-زامبیها ۳-ورلد آو وارکرفت ۴-سریال هاوس ام دی. میتوانیم حدس بزنیم که مکالمه به چه ترتیب به پیش رفته. به صورت تلگرافی و سریع و سرعت تغییر موضوع چنان سرسامآور است که بعد از ۲۰ دقیقه مشخص نیست بحث دقیقاً از کجا آغاز شده. میتوان مطمئن بود تنها زمانی که یک راننده تاکسی به خودش جرأت اظهار نظر نمیدهد وقتیست که مسافرانش ۴ نفر گیک باشند.
یک جورهایی راننده تاکسی که همیشه میتواند در مورد همه چیز -از خردهترین مسائل سیاسی تا کلانترین پیچیدگیهای اخلاقی که قرنهاست فلاسفه را درگیر خود کرده- اظهار نظر کند، وقتی پای ورلد آو وارکرفت و دوتا ۲ در میان باشد، دندان بر جگر خواهد نهاد… . گوییا معجزهای رخداده باشد. به ترتیبی این جدایی گیکها از بسیطترین و همهگیرترین اقشار را نشان میدهد. به نظرم وقتی کسی میرود استاروارز ببیند یا ساعتها وقت صرف تماشای بتلاستارگلکتیکا میکند، وارد سطح دیگری از زنجیرههای ارتباطی شده است. او به ناگه مجهز به زبانی دیگر میشود و میتواند مفاهیمی دیگر را با همگونههای انسانیاش به اشتراک بگذارد.
آنچه این مجموعه اشارات، نمادها، الگوها و مجموعهی کنشهای زبانی را میسازد، هنر ژانری است. در واقع گیکها شبیه انتلکتهایی هستند که پیرو اکسپرسیونهای یک سری هنرمند این سو و آن سو میروند. در واقع به گروپیهای راکاستارهای موفق میمانند ولی با این تفاوت که آن هنری که پیروش هستند لزوماً فاخر نیست و لزوماً زبانش و پیامش قابل تعبیر عمومی نیست. در واقع هنر ژانری عمدتاً بر رابطهی اثر و بینندهی خاص استوار است. یعنی نمادها و الگوها و زبان در اثر هنری مثل فیلم، بازی، کتاب و کمیک بوک ساخته میشوند و گیکها به آن پاسخ میدهند(و نه راننده تاکسیها) و آن را در خردهفرهنگ وارد میکنند و یا آن را رد میکنند.
در بدایت امر میتوانیم با تقریب خوبی بگوییم که گیکها تولیدکننده نیستند و تنها واکنشدهنده هستند. ولی بعد از این که هنر ژانری یک نسل را رد کند حالا ممکن است نسل بعدی که وارد جریان سازندگی میشود، خودش گیک باشد. مثل ری بردبری که با کمیک خواندن نویسنده میشود، یا سایمون پگ و ادگار رایت که هر دو به شدت گیک هستند. وقتی سازندههای یک اثر گیک باشند و در نتیجه با همهی الگوها و زبان گیکی آشنا باشند و دغدغههای مخاطب را بهمثابه دغدغههای خودشان بازبشناسند، اثری که تولید میشود چه خاصیتهایی خواهد داشت؟
چرا باید این فیلم را دید
فیلم «شان مردگان» کامنتدهی یک گیک در مورد ژانر زامبی است. تصور کنید به جای این که آدمهای ناآشنا و رندم که نمیدانند کجای زامبیها برای بیننده جذاب است و صرفاً سوار موج فروش فیلمهای زامبی شدهاند که یک فیلم بسازند و در بروند، یک نفر باشد که عمیقاً با زامبیها درگیر باشد و دست به ساختن یک فیلم بزند با موضوع زامبیها. دست روی درستترین جاهای داستان بگذارد و آنچیزی که باید را نشان بدهد. به ریشههای جرج رومرویی چنگ بیندازد و در ضمن آنقدری به بینندهی خودش اهمیت بدهد و مخاطبش را بشناسد که از هیچ خطر کردنی نپرهیزد.
تفاوت اصلی داستانها و فیلمها و بازیهایی که سازندگانشان خود به خردهفرهنگی که مخاطب اثر است تعلق دارند همین نترس بودن است. ترس باعث میشود انتخابات امن و سازنده داشته باشیم که بیشترین رضایت عموم بینندگان را برایمان به ارمغان بیاورد. ولی آدمهایی مثل ادگار رایت و جاس ویدن و مل بروکس و مانتی پایتون، خطر میکنند و اثر خود را به آن ترتیبی که باید میسازند چون این اثر قرار است به یک اثر کالت تبدیل شود و برای بینندگان گذری ساخته نشده است. سازنده به درستی مخاطبش را میشناسد و برای متوسط متعارف میانگین ترمز نمیزند و با سرعتی که باید به پیش میرود.
جز این میشود به انتخاب بازیگران هم اشاره کرد. ادگار رایت معروف است که فیلمهایش همیشه پر از کامیوها و ایستر اگها هستند. از جمله حضور بیل نای و مارتین فریمن و دیلن مورن. او در انتخاب بازیگر چیزی کم نمیگذارد. حتا اگر شده پیرس برازنان یک لحظه از جلوی دوربین رد بشود یا تسمین گرگ یک سلام بگوید و بعد برود و دیگر توی فیلم نباشد. شان مردگان هم پر از چهرههای آشنا است و به شخصه برای من دیدن فیلم را چندین برابر لذتبخشتر و راحتتر میکند.
خلاصه داستان
شان یک گیک است. او در یک دوبلکس با دوستش ادوارد و همخانهاش پیت زندگی میکند. با دوستدخترش الیزابت مشکل دارد و همینطور دوستان دوستدخترش دیوید و دایان. مادرش باربارا و ناپدریاش هم در همان شهر زندگی میکنند. تا این که کل بریتانیا به بیماری عجیبی مبتلا میشود و مردم زامبی میشوند.
شان مردگان اثر ادگار رایت و سایمون پگ، اولین فیلم از سهگانهی ژانری کورنتوی سه طعمی است. کورنتو نوعی بستنی قیفی است که خودش اشارهای خردهفرهنگی و درونگروهی است. اشارههای ژانری به همینجا ختم نمیشود. سه فیلم شان مردگان(زامبی) هات فاز(پلیسی) و آخر دنیا(فضایی) به گفتهی ادگار رایت همگی اسب تروژان کمدی را با خود دارند و در عین حال حائز پیرنگ ناسازگاری گیکها در جامعهی بزرگتر هستند. ناسازگاری که یک گیک ۲۹ ساله حس میکند. در رابطههای شخصیاش، در کارش و در برخوردش با فرهنگ و عرف.
-
الان مثلا خودت مخاطبات رو میشناسی ؟
من که هیچی از مانتو نفهمیدم ؟
حتی نفهمیدم میخوای بگی قلم خوب بود یا بد!!!
امیدوارم دفعه دیگه چیزایی بنویسی که قابل فهم باشم
البته من همه اون بازیایی که گفته انجام دادم
پلی نمیدونم تو چی گفتی