چالشهای علمی زامبی شدن
زامبیها طیف وسیعی دارند. میتوانند آهسته باشند و یا سریع. ضعیف و شکننده یا غولآسا و نیرومند. با این حال یک چیز در میانشان مشترک است؛ اینکه یا حاصل یک افتضاح آزمایشگاهی هستند، و یا امری فراطبیعی.
زامبیها به نوعی سلبریتی ژانرشان محسوب میشوند. محال است در اثری از ژانر وحشت، پساآخرالزمانی و حتی فانتزی، دو سه تایی از این موجودات دوستداشتنی یا لااقل ردپایشان را نبینیم. چه بخواهند آن زامبیهای کلاسیک باشند با هیبت شکننده و سروصداهای ناهنجارشان، چه سوپر زامبیهایی که عموما در آثار مدرن حاضرند و در دویدن دستکمی از یواسین بولت ندارند، و چه آنددهای وارکرفت یا دراگرهای سری الدراسکرولز.
این محبوبیت، به هر دلیلی که میخواهد باشد، آنقدر وسیع است که مرزهای خیال را زیرپا گذاشته و در زندگیهای حقیقی نیز نمودش را میبینیم. از گریمهای افراد در هالووین و کتابهایی مثل راهنمای زنده ماندن در میان زامبیها تا افرادی که برای خودشان پناهگاه زیرزمینی برای مقابله با این مردههای زنده میسازند (شوخی نمیکنم. چنین افرادی واقعا هستند). حال باید دید که آیا روزی میرسد که این افراد درحال رفتن به پناهگاههایشان لبخند حق به جانبی تحویل فلکزدههای در حال گاز زده شدن بدهند؟ یا اینکه صرفاً پولشان را هدر دادهاند؟ اصلا آیا علم، وجود زامبیها را قبول دارد؟ یا صرفا در آثار ادبی باید دنبالشان بود؟ آیا متوجه قضیه هستید که با این پرسشها سعی دارم از مقدمه خارج شوم؟ خب، بگذارید آخرین سوال را هم مطرح کنم. اصلا مرگ چیست؟
*صرفا اشاره کنم که ساخت یک پناهگاه به هیچوجه هدرکردن پول نیست. خیلی هم کار پسندیده و جالبی است و مزایای بسیار زیادی دارد. در مورد ساختنش فکر کنید؛ مسلما روزی به کارتان خواهد آمد
در پاسخ به این سوال، افراد مختلف جوابهای گوناگونی میدهند. یکی میگوید یک اسکلت است با یک داس و سوار بر اسبی رنگ پریده و دیگری ممکن است بگوید عزرائیل است که قبض روح میکند و شاید یکی هم پیدا شود که جواب دهد دختر جوانیست با یک آنخ دور گردنش. آخر هم یکی پیدا میشود و میگوید که «مرگ، به از بین رفتن کامل ایمپالسهای الکتریکی مغز و نخاع گفته میشود.».
سوای تفاوت سلایق این افراد فوق، هر چهار نفر بر یک امر متفقالقولند؛ که وقتی موجودی میمیرد، لااقل تا مدت طولانی نباید از جایش بلند شود. منتها زامبی عزیز به این اتفاقنظر لبخندی میزند – با این پیشفرض که دهانش سالم مانده – و راهش را میکشد و میرود دنبال یک وعده غذا. یعنی به نوعی مرگ را دور میزند. حال اگر تعریف مرگ توسط فرد چهارم را به عنوان بهترین تعریف قبول کنیم، میتوان گفت که هر اتفاقی در بدن این زمبی افتاده، مربوط به مغز و دستگاه عصبی مرکزیش میشود. اتفاقی رخ داده که موجب بازگشت ایمپالسهای الکتریکی به مغزش گشته. آیا چنین چیزی اصلا ممکن است؟
زامبیها طیف وسیعی دارند. میتوانند آهسته باشند و یا سریع. ضعیف و شکننده یا غولآسا و نیرومند. با این حال یک چیز در میانشان مشترک است؛ اینکه یا حاصل یک افتضاح آزمایشگاهی هستند، و یا امری فراطبیعی. خب تکلیف زامبیهای فراطبیعی که روشن است. یک فرد محترمی با ردایی سیاه و احتمالا داس یا شمشیر و یا کتابی در دست، بر فراز یک گورستان وردی خوانده و مردگان بدبخت را از خواب ناز بلند کرده. خب کدام قسمت این عبارت، پایه و اساس علمی دارد که بخواهیم از جنبههای بیولوژیک بررسیش کنیم؟ همان بهتر که بگذاریم به حال خودش بماند؛ مبادا که خشم ارباب تاریکی را برافروزیم.
و اما زامبیهای با منشا علمی. خب یک موسسه حمایت از حیوانات که از قرار معلوم در زیرزمینشان تحقیقات نظامی صورت میگرفت گند زده و سپاهی از زامبیها بر زمین رها شدهاند. این زامبیها را فقط باید با ضربه شدید به سرشان از پا درآورد. میتوانند روزها و شبها همینطور راه بروند و ناله کنند و اگر سرشان را قطع هم کنید باز هم سمتتان دندان نشان میدهند و شاید یک ناسزایی هم پراندند …
خب همینجا صبر کنید. اصلا چنین چیزی از لحاظ زیستی امکان دارد؟ جواب منفی است. بالاتر گفتیم که یک زامبی، به این خاطر به زندگی برگشته که عاملی مسبب فعالیت دوبارهی مغزش شده است. نکتهای که در مورد مغز باید بدانید این است که مغز، انرژی فوقالعاده زیادی مصرف میکند. بگذارید اینطور بگویم، مغز انسان صرفا دو درصد جرم بدنش را تشکیل داده، و با این حال بیش از بیست درصد انرژی دریافتی بدن را برای خودش برمیدارد.
حال شاید این سوال پیش بیاید که زامبی جز حرکت کردن و کمی هم صحبت، البته اگر بتوان اسمش را حرف زدن گذاشت، کار دیگری که نمیکند؛ فکر هم که نمیکند. پس انرژی مورد نیاز مغزش قاعدتا کمتر از یک آدم زنده است، نه؟ خب صحیح. منتها این مغز، در هر صورت نیاز به یک منبع انرژی دارد. در انسانهای زنده با سیستم گوارش و گردش خون فعال، جریان خون این نیاز مغز را رفع میکند. منتها در یک زامبی که نه امعاواحشاء درست و حسابی دارد و نه خون، مغز باید دنبال مسیر دیگری برای تأمین انرژی مورد نیاز خودش بگردد.
راستی صحبت دستگاه گوارش شد. زامبیها که دستگاه گردش خون و گوارش سالمی ندارند. پس به نظرتان آن غذایی که میخورند دقیقا کجا میرود؟ اصلا هضم میشود؟ خب چرا اصلا به خود زحمت غذا خوردن را میدهند؟ سوالهای جالبی هستند نه؟
خب پس میتوان گفت که یک زامبی، برای اینکه از سوی دانشمندان مورد تایید قرار بگیرد، نخست باید به فکر یک منبع انرژی زیستی برای خودش باشد. مگر اینکه بخواهد با استفاده از انرژی خورشیدی یا سوختهای فسیلی یا انرژی هستهای بدنش را حرکت دهد که در آن صورت ما به انتخابش احترام میگذاریم.
و البته نکته جالب این است که اکثر نویسندههای این ژانر، سعی میکنند حول این امر مانور ندهند. برای مثال، در کتاب جنگ جهانی زد از مکس بروکس، ما با ویروسی مواجهیم که افراد آلوده را ابتدا کشته، سپس مغز را به صورت یک اندام جدید در میآورد که به فرد توانایی دوباره زنده شدن و آلوده کردن افراد بیشتر را میبخشد. منتها هیچجا به این موضوع اشاره نمیشود که این مغز جدید اصلا نیاز به انرژی دارد یا نه؟ خودش انرژی خودش را به دست میآورد یا اینکه از بیرون میگیرد و…
سوای انرژی مورد نیاز برای مغز، بحث سایر دستگاههای بدن نیز مطرح است. چیزی که در اکثر داستانهای زامبی شاهدش هستیم، بدنهای پوسیده و فرسوده زامبیهای عزیز است. یک بدن چه زمانی میپوسد؟ وقتی که دستگاه گردش خون و لنف وظایفش را به درستی انجام ندهد. خب اگر مهمترین وظیفه دستگاه گردش خون را، که همان اکسیژن رسانی و تغذیه بافتهای بدن است فاکتور بگیریم، با سایر نقشهایش چکار کنیم؟ یکی دیگر از اعمال حیاتی این دستگاه، حفظ ایمنی بدن است.
خندهدار است نه؟ برای یک زامبی چه اهمیتی دارد که سرما بخورد یا ذاتالریه بگیرد؟ راستش به نظر من هم مهم نیست. اما سوای پاتوژنهایی مثل ویروسها و باکتریهایی مثل استافیلوها، هزاران میکروارگانیسم دیگر نیز در بدن یافت میشوند که سیستم ایمنی مرتبا مشغول کنترلشان است. منتها در غیاب گلبولهای سفید و دارودستهشان، این میکروارگانیسمها، باکتری یا انگل یا هر چیز دیگری، با لذت تمام شروع به خوردن بافتهای بدن کرده و به قول معروف دلی از عزا درمیآورند. یعنی اصلا بعید نیست یک زامبی پوسیده جلوی رویتان ناگهان درهم بریزد و پودر شود.
با تمام این صحبتها، به نظرم تنها راهی یک زامبی میتواند از لحاظ علمی وجود داشته باشد، این است که اندامهای بدنش تماما فعال باشند و انرژی مورد نیاز بدنش تامین شود. در این صورت، این زامبی اصولا در تعاریف کلاسیک نمیگنجد. هر آنچه که به یک انسان آسیب میرساند، به زامبی فرهیخته ما نیز صدمه زده و میتوان گفت او دیگر اصلا زامبی محسوب نمیشود. صرفا یک ارگانیسم زنده است و متفاوت با انسان. مثل موجودات سری 28 یا لست آو آس.
بنابراین، در کمال شرمندگی نسبت به آنهایی که پناهگاه زیرزمینی برای خود ساختهاند، باید بگویم که از لحاظ علمی، وجود یک زامبی کلاسیک غیرممکن است. مگر اینکه بروید نکرومنسی یاد بگیرید و خودتان زامبی بسازید.
اما نه… لازم نیست که پناهگاهتان را تبدیل به انباری یا اتاق بازی کنید (البته اتاق بازی خیلی خوب است. نگذارید مانعتان شوم). هنوز عواملی هستند که توانایی ایجاد یک قیام توسط زامبیها – خب، موجودات زامبی مانند – را داشته باشند. هر چیزی که بتواند روی مغز اثر بگذارد، چه دارو باشد و چه پاتوژن، کاندید خلق یک آخرالزمان توسط زامبیها است. بگذارید چند مثال بزنم:
انگلها
منظورم از انگلها، کرمها نیستند. البته یک سری کرم هم داریم که در مغز تشکیل کیست میدهند؛ مثل نوروسیستیسرکوسیس. منتها این کرمها بیشتر از اینکه دنبال خلق زامبی باشند، دنبال خلاص کردن میزبانشانند. شوخی نمیکنم. پاتوژنیسیته به شدت بالایی دارند.
نه، مقصودم تکیاختههایی مثل تکسوپلاسما گوندی هستند. کسانی که با این انگل آشنایی دارند، شاید به عنوان یک پروتوزوئای داخل سلولی اجباری بشناسندش. (اگر هم نمیشناسید و دوست دارید که بشناسید، گوگل به همراهتان) دو میزبان دارد. یک میزبان نهایی که گربه است و میزبان واسط مثل انسان یا موش.
این انگل به گربه آسیبی نمیزند و بعد از ورودش به بدن انسان یا موش است که تظاهرات بالینی ایجاد میکند. در موش به مغز میرود و با تخریب قسمتهایی از مغز، باعث از بین رفتن حس ترس در موش میشود. موش هم که دیگر نمیترسد. میآید صاف جلوی گربه و گربه هم طبق معمول موش را نوشجان کرده و انگل عزیزمان هم به بدن گربه انتقال مییابد.
اما در انسان. خب از آنجاکه ایمنی بدن ما نسبت به موش قویتر است، انگل به صورت خفته (کیستنسجی یا برادیزوئایت. گفتم شاید بخواهید بدانید) در قسمتهایی از بدن مثل مغز نهفته میماند. به محض بروز هرگونه نقص ایمنی، ایدز یا دارو یا هر چیزی، کیست ها باز شده و فرمهای فعال انگل (تاکیزوئایت. باز هم خیال کردم شاید خوشتان بیاید) شروع به از بین بردن بافتهای نزدیکشان میکنند. این امر خصوصا در مغز، باعث تغییر رفتار انسان شده و موجب میشود که بیمار، رفتارهای پرخاشگرانهای از خود نشان دهد. در بررسیهایی که زمانی در زندانهای آمریکا صورت گرفت، شمار قابل توجهی از زندانیان مبتلا به این بیماری بودند. جالب است، نه؟
راستی، میخواهید بدانید احتمال اینکه شما به این بیماری مبتلا هستید یا نه چقدر است؟ خب کاری ندارد. سکه بیندازید. بله، 50 درصد.
ویروسها و پریونها
و چقدر هم نویسندهها به این مورد علاقه دارند. اما آیا در واقعیت چیزی مثل ویروس T داریم؟ خب نه. اما میکروارگانیسمهایی هستند که بتوانند روی دستگاه عصبی مرکزی تاثیر بگذارند و به طبع آن، موجب تغییر رفتار فرد بیمار شوند. برای مثال هاری یا بیماری کرتزفلد-جاکوب (یک اسم به شدت باکلاس برای جنونگاوی). خب هاری خیلی بدخیمتر است و پیش از آنکه بیمار بینوا فرصت تغییر رفتار پیدا کند، از بین میرود. منتها با این وجود هنوز هم در سیر پیشرفت بیماری، پس از رسیدن ویروس به دستگاه عصبی مرکزی، مواردی همچون هیدروفوبیا، توهم، هذیان و اغما دیده میشود.
کرتزفلد-جاکوب جالبتر است. سیر پیشرفت بیماری تا حدود یک سال هم میتواند زمان ببرد. در این مدت، در عرض چند هفته، بیمار دچار نقص تکلم، تفکر، بینایی و حتی حرکت میشود. به گونهای که در عرض دو سه ماه، یک زامبی تمام عیار تحویل جامعه میدهد. در ضمن عامل بیماری هم ویروس نیست و پریون است. یکجور رشتههای پروتئینی که… خب بیخیال.
یک نکته جالب در مورد ویروسها و پریونها، این است که موجود زنده نیستند و حتی میتوان به صورت مصنوعی در آزمایشگاه نمونههایی ازشان را ساخت. یعنی هیچ دور از ذهن نیست که روزی، یک دانشمند دیوانه ویروس یا پریونی با خصوصیات ویروس T بسازد.
سوای این دو مورد فوق، شاید روشهای دیگری نیز برای تغییر و کنترل رفتار مغزی وجود داشته باشند. استفاده از سموم مغزی، نانو رباتها، و … . منتها هنوز مثال موثقی از تاثیرشان بر مغز نداریم یا اینکه هنوز ساخته و آزمایش نشدهاند که بخواهیم مثالی داشته باشیم.
خب پس در واقع، احتمال پیدایش موجوداتی مانند بیماران 28 روز بعد و لست آو آس وجود دارد؟ خب، یکجورهایی بله. منتها مسئله نهایی، این است که آیا واقعا در صورت پیدایش چنین موجوداتی، بشریت شانسی برای مبارزه ندارد؟
Ophiocordyceps unilateralis نوعی قارچ است که مورچهها را تبدیل به زامبی میکند. زامبیهای بازی Last of Us برگرفته از این قارچ هستند
چیزی که در اکثر آثار ادبیات زامبی مشترک است، نوعی کملطفی است در حق انسانها. شاید عمده عامل موفقیت جنگجهانی زد، همین واقعگرایانه بودنش بود. شما فرض کنید ویروسی تنها از راه بزاق منتقل شود. هر قدر هم که میزبانهایش تهاجمی باشند، هرگز از لحاظ شیوع به چیزی مثل آنفولانزا نمیرسد. مثالش را همین چند پاراگراف بالاتر زدم. هاری.
حالا اگر فرض کنیم این عامل پاتوژن از راههای دیگر نیز انتقال یابد، خب زیستشناسان که بیکار ننشستهاند. خیلی ساده میتوانند پس از بررسی راههای انتقال، توسط تلویزیون یا اینترنت یا رادیو به عموم اعلامشان کنند. مردم هم که خوشبختانه مثل جوامع آثار زامبی، از بهره هوشی قابل قبولی برخوردارند، به احتمال زیادی در برابر این راههای انتقالی از خود محافظت خواهند کرد.
و مسئله نبرد. خب میتوانیم در برابر زامبیها، بحث نبرد کلاسیک و از روبهرو را فراموش کنیم (حتی جنگجهانی زد هم تاکید میکند که کار احمقانهای است). منتها بعید میدانم زامبیها بتوانند جلوی تیربار سنگین یک هلیکوپتر نظامی، یا بمباران ناپالم دوام بیاورند. و یا اگر هم سروکارشان با حزب جمهوریخواه ایالاتمتحده است، بمباران هستهای. خلاصه که در قرن بیست و یک، تسلیحات به درجهای از تخریبکنندگی رسیدهاند که نگران تسخیر کاخسفید توسط یک مشت زامبی نباشیم.
و درنهایت هم خود زامبیها. ببینید، هر قدر هم که متفاوت باشند، زامبیها باز هم انسانند. غرق میشوند، در صورت سقوط از ارتفاع بلند متلاشی میشوند، و اگر یک گله گرگ بهشان حمله کند کار خاصی نمیتوانند در دفاع از خود انجام دهند. و با کاهش جمعیت انسانها، جهان پر میشود از گلههای گرگ و حیوانات دیگر. شایستگی تکاملی زامبیها هر قدر دربرابر انسانها بالا باشد، جلوی سایر موجودات چندان قابل توجه نیست.
*و اگر هم میخواهید بگویید حیوانات هم زامبی میشوند، بگذارید خیالتان را راحت کنم. ویروسها، پریونها و حتی انگلها چنان تخصصی هستند که در اکثر موارد بیشتر از 2 نوع میزبان را هم نمیتوانند آلوده کنند؛ چه برسد به تمامی حیوانات روی زمین.
خب از تمام این صحبتها میتوان نتیجه گرفت که احتمال به پایان رسیدن عصر بشریت به دست مردگان متحرک از دیدگاه علم صفر است. با خیال راحت زندگیتان را بکنید و جنگجهانی زد بخوانید. یا بروید در پناهگاهتان و کمی از هیاهوی دنیای مدرن دور بمانید. و یا برادیزوئایت را در گوگل سرچ کنید. میل خودتان است. منتها اگر روزی گذرتان به قبرستان افتاد و پیکر شنلپوشی را دیدید که مشغول زمزمه عباراتی به زبانی دیگر بود، توصیه دوستانه بنده را مبنی بر فرار، بپذیرید.
-
عالی بود ?????
-
عالی بود
-
سلام
جالب بود ، در طول تاریخ سرباز هایی بودن که با خوردن قرص های خاصی بدون ترس و وحشت عین زامبی ها فقط به فکر کشتن و نابودی می افتادن ولی خب بعدها این پروژه تغییر کرد و این قرص ها هم با دوز های کمتر در دسترس همگان قرار گرفت.
البته از نظر تغییرات ژنتیکی میشه فکر کنم در آینده زامبی های قاتل و بی رحم و بی عاطفه ساخت و ازش به عنوان ارتش استفاده کرد ( در محدوده زمانی کوتاه )
من اگه پول ساخت پناهگاه داشتم حتما می ساختمش و از دست گروه های تروریست پناه می بردم توش چون گروه هایی که سر می برن و زنده زنده آتیش می زنن و جیگر دشمن هاشون رو می خورن کم از زامبی ندارن 😉-
اره داداش ولی زامبی ها بدترهستند ،اگه زامبی ها بیان کارمون ساختس !!!
-
-
عالی بود ممنون بابت به اشتراک گذاری
لطفا بیشتر و بیشتر بنویسید -
مطلب عالی بود
اخر زمانو خود انسانها به وجود میارن.. به احتمال زیاد همین زامبی ها جزوشونه که دارن انقدر توی فیلمها و بازی هاشون نشون میدن -
ممنون بابت مطالب عالی…
-
سلام دادشا من کاربرجدیدم ، لطفا نظر زیاد بدید و دوستاتون رو دعوت کنید تا مثل مجله ی دیگه کاربرها زیاد بشن باتشکر.
-
|قا نظر بدید و دوستاتون رو دعوت کنید.
-
داداش یعنی چه
-
سلام.علمی که ازش صحبت میکنی در مقابل ناشناخته های دنیا هیچ هس و بهتر بگم بشر هرچقدر هم پیشرفت کرده باشه در حقیقت شاید ۲ درصد از صد در صد علم و تکنولوژی رو بهش رسیده باشه لزوما یه ویروس ناشناخته در صورت انتشار خیلی راحت از طریق هوا تو مدت زمان خیلی کمی میتونه کلی آدم رو آلوده کنه همین که یه لشکر آدم مریض راه بیوفتن تو خیابون و بدونن مثلا تا چند وقت دیگه میمیرن شروع میکنن به حمله کردن به آدمای سالم بعد خیلی بدتر از زامبی میتونن کل دنیارو نابود کنن.وقتی میلیونها آدم مریض مثلا بفهمن یه داروی کمیاب که تولیدش خیلی کمه میتونه نجاتشون بده و فرصت خیلی کمی دارن تا خودشون و خانوادشون رو نجات بدن همه جارو به ویرانی میکشن.بازم بگم اینکه میگی از لحاظ علمی مردود هست خیلی غلط هست چون علم و تکنولوژی در برابر ناشناخته های دنیا مثله یه قطره هست در برابر دریا
-
سلام خواهرمن کلاس عرفان میره.گفته چندوقته دیگه هممون تبدیل به زامبی میشیم.وظیفم بود بهتون بگم.
-
میگن بعد کرونا ویروس بد تری میاد نمی دونم چی هست حتما زامبی هست یا…..
-
-
هیچ چیزی از انسان بعید نیست
انسان اگر 40درصد سازنده باشه 60درصد تمایل به خراب کردن دارد طبیعتش این گونه است
-
-
هیچ چیزی از انسان بعید نیست
انسان اگر 40درصد سازنده باشه 60درصد تمایل به خراب کردن دارد طبیعتش این گونه است -
بزارین خیالتون روراحت کنم چیزی به نام ویروس زامبی وجودنداره فقط یه مشت آدم بیکارریختن توفضای مجازی دارن حاشیه میسازن