فیلم: اشراف‌زادگان تننبام The Royal Tenenbaums

1
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد
کارگردان: وس اندرسون
ژانر: درام، مستقل، طنز سیاه
تاریخ اکران: ۲۰۰۱
محصول: آمریکا

سه چیز مهمی که استایل آقای وس اندرسون را خلاصه می‌کند از این قرار است: پالت رنگی زنده و در عین‌ حال صلح‌گرایانه و آرامش‌بخش که همه‌ی ابعاد بصری را در برمی‌گیرد. خط تقارن که به واسطه‌اش می‌شود تصویر را وسواس‌طوری به دو قسمت مساوی تقسیم کرد. و روش داستان‌گویی رولد دال که در آن شخصیت‌ها و وقایع در سوپی از فانتزی و طنز شناورند ولی حامل دردناک‌ترین دردهای انسانی در انسانی‌ترین حالت ممکن هستند. و مثلاً در کنارش این که شخصیت‌ها به شدت ضدقهرمان و ماکزیمالیستی‌اند و با آن الگوی شخصیت کامل و قهرمانانه‌ی فیلم‌های معمول فرق دارند. (پس چهار چیز. حقا که هیچ‌کس بر زمان سر رسیدن تفتیش عقاید اسپانیایی واقف نیست).

خانواده‌ی تننبام در خانه‌ای عظیم زندگی می‌کنند. آنقدری عظیم که بهشان اجازه می‌دهد هر کدام نیچ زیستی خودشان را داشته باشند و شخصیت‌های منحصربه‌فردی بروز دهند. شخصیت‌هایی که در منتهاالیه مرزی کلیشه‌ای شدن قرار دارند ولی به خاطر عناصر به شدت انسانی‌شان یعنی دردی که می‌کشند، هیچ‌وقت حتا نزدیک به کلیشه هم نمی‌شوند. پدر خانواده رویال تننبام(آقای خفن، جین هکمن) است که از بیماری دیوثی مفرط رنج می‌برد و رابطه‌ای کج‌‌دار و مریز با همسرش اتل(خانم انجلینا هیوستن) باستان‌شناس دارد. اتل از این خانم‌هاییست که همه‌ی عشق و جوانی‌اش را پای یک آدم عوضی ریخته و در نهایت متوجه شده از طرفش آبی گرم نمی‌شود و مجبور است حالا یارو را از خانه بیرون بیندازد و همه‌ی حواسش را متوجه سه فرزندش کند. سه فرزند مورد بحث همگی نوابغی بی‌نظیر هستند که در کودکی به درجات بالای علمی و ادبی و ورزشی و قس علی هذا می‌رسند ولی در بزرگسالی به خاطر ترومای جدایی پدر و مادرشان و بی‌توجهی پدره، دچار شکست‌های مختلف می‌شوند. پسر بزرگ‌تر خانواده چَس تننبام(آقای بن استیلر) نابغه‌ی دنیای اقتصاد است که همسرش را از دست داده و دچار فروپاشی همه‌جانبه شده است و مدام وحشت‌زده‌ است که دو فرزندش نیز در حادثه‌ای از دست بدهد. دختر وسطی(که فرزندخوانده‌ی رویال تننبام باشد) مارگو هلن تننبام(با بازی گووینث پلترو) نمایشنامه‌نویس است ولی چون پدر خانواده نمایشنامه‌هایش را جدی نگرفته عقده‌ای شده و به شدت مستعد خودکشی است و افسرده و شخصیتی سوءاستفاده‌گر دارد. پسر کوچک‌تر ریچی تننبام که عاشق مارگو است(با بازی لوک ویلسون) و قهرمان تنیس ولی با ازدواج مارگو و رایلی سین‌کلیر(حضرت آقای بیل موری) دچار برهم‌آشفتگی روانی می‌شود و وسط زمین تنیس موقع مسابقه‌ی بین‌المللیِ قهرمانیِ فلان‌، لباس‌هایش را در می‌آورد و گریه می‌کند. بهترین رفیقش ایلای کش(اوئن ویلسون) هم نویسنده‌ی کتاب‌های غرب وحشی است و همیشه دلش می‌خواسته یک تننبام باشد و عاشق مارگو است.


the-royal-tenenbaums


و بعد ماجرا این است که این نیچ‌های جدا از همدیگر چطور به هم برخورد می‌کنند. یکی از چیزهایی که مدام به ذهن مبادرت می‌کند این است که زندگی در این نقاط منتهاعلیهی چقدر تنهاست. به ترتیبی که اگر در ذهن داشته باشیم داستان رولد دالی اصولاً فرقه‌ی شخصیت است آن موقع متوجه می‌شویم داستان فیلم در مورد این تنهایی شخصیت‌های افراطی تقریباً کاریکاتوری است. در واقع آن چیزی که مدام در ذهنتان تکرار خواهد شد این است که این شخصیت‌ها چقدر از هم دورند و چقدر همگی جزیره‌هایی تنها هستند. مثلاً مارگو از سن ۱۲ سالگی سیگار می‌کشد ولی کسی نمی‌داند و وقتی هم که می‌فهمند برایشان مهم نیست. نامعمول بودن افراطی شخصیت‌ها بهشان اجازه‌ی نزدیکی نمی‌دهد. مارگو هم مثل بقیه از این رازورزی‌ها دارد که خودش را هرچه بیشتر از تعلق به تننبام‌ها جدا کند. چون با وجود این که از بیرون تعلق به تننبام‌ها لذت‌بخش است، از درون چنان تجربه‌ای تروماتیک است که همه مدام در حال گذار و فرار از آن هستند. این شکست و سرخوردگی ارتباطی بعده‌ها دست‌مایه‌ی فیلم زندگی زیرآبی با استیو زیسو هم می‌شود. داستانی که مجدداً در مورد تلاش‌های یک خانواده‌ی ازکارافتاده(دیس‌فانکشنال) است که هی سعی می‌کنند با هم از خلال سوءتفاهم‌ها ارتباط برقرار کنند. فیلم این ازکارافتادگی را ارج می‌نهد و شخصیت‌هایش را به خاطرش تنبیه نمی‌کند. به هر حال دنیای وس اندرسون برای همین آدم‌های حاشیه‌نشین بدبخت نامعمول درست شده است.


richie


فیلم یکی از خط نشان‌های تاریخ سینماست که طی آن همانطور که گفته شد استایل بصری وس اندرسونی و داستان‌گویی رولد دالی شکل می‌گیرد. از این پس مون‌رایز کینگدام و آقای روباه شگفت‌انگیز و گرند هتل بوداپست را مثلاً اگر تماشا کنید می‌توانید متوجه شوید که این گرای بصری یا نقطه‌ی روایت از کجا نشأت گرفته است و یا این پالت رنگی صورتی از کجا می‌آید. یا این چینش ماکزیمالیستی وسواس‌وار چه در شخصیت‌ها و چه در دکوری که شخصیت‌ها درش حضور دارند. به خصوص در ابتدای فیلم وقتی شخصیت‌های بزرگسال برای اولین بار معرفی می‌شوند شما می‌توانید خط تقارنی در وسط هر پلان رسم کنید و در دو طرفش آن چینش وسواسی المان‌های ریز هر شخصیت را ببینید. همین تقارن در چند صحنه‌ی مهم از فیلم در کنار پالت رنگی شکلاتی و موسیقی راک دهه‌ی هفتاد(الی نودی) به شما کمک می‌کند شخصیت‌ها و روایت را بهتر درک کنید.

 روایت رولد دالی به خصوص از این نظر حضور دارد که مشخص نمی‌شود شخصیت‌ها در ادای جملاتشان صادق و جدی‌اند یا همه چیز یک جور روایت طاعنانه‌ی هجوی(پارودی) است. در واقع فیلم روی این موضوع سرمایه‌گذاری می‌کند و بیننده را دچار این شک می‌کند که این داستان در نهایت کمدی است یا تراژدی. صادقانه است یا آیرونیک.

این لحن دوگانه اینطور بسط داده می‌شود. مثلاً چنین گفت‌وگویی را در نظر بگیرید. رویال تننبام به بچه‌ها می‌گوید که می‌خواهم ببرمتان سر قبر مادرم. چس و ریچی از سن شش سالگی مادربزرگه را ندیده‌اند و الان قرار است بروند سر قبرش. ولی مارگو هرگز مادربزرگش را ندیده. و وقتی با لحنی غمزده که دل آدم را کباب می‌کند به این نکته اشاره می‌کند رویال با بیشعوری پاسخ می‌دهد که خب برای این بوده که تو فرزندخوانده‌ی من هستی و مادر من مادربزرگ واقعی تو نبوده. ولی بعد این را بگذارید کنار تم رنگارنگی که این افسردگی دارد تویش اتفاق می‌افتد. همین اتفاق به صورت بصری باز تکرار می‌شود. مارگو چندین ماه است که روزی ۶ ساعت خودش را در حمام حبس می‌کند و توی وان به حالت افسرده تلویزیون تماشا می‌کند. مادرش به درخواست شوهرش به دیدارش می‌آید. صحنه‌ای تراژیک را تصور کنید از آدمی که از قصد وسیله‌ی برقی‌اش را جفت وان گذاشته به این امید که یک روز باد بوزد و بمیرد. ولی همه‌ی این‌ها در آغوش رنگ‌هایی چنان آرامش‌بهش و مطبوع و چینشی چنان وسواسی و هدف‌مند که نقض غرض به نظر برسد یا لااقل این تضاد تیز را نشان دهد. در همین راستا مثلاً جالب است در نظر بگیریم که چطور روایت به مناسک داستانی کودکانه با شخصیت‌هایی ۱۲ ساله آغاز می‌شود و پر است از نقاشی‌های استایل کتاب کودک و اصلاً همه چیز به خصوص ژست‌های شخصیت‌ها به منشی بچگانه بیان می‌شود ولی در ضمن گره‌های اصلی پلات در مورد روابط نامشروع و افسردگی و سرخوردگی ارتباطی است. در واقع این آغاز کودکانه و این معرفی شخصیت‌های دو بعدی(که به واسطه‌ی نشان دادن وسایل اتاق‌هایشان رخ می‌دهد) شما را وسوسه می‌کند تصور کنید با داستانی ساده روبه‌رو هستید. و بعد ناگهان در تضادی تیز و برنده شخصیت‌های بالغ پیچیده و دهن‌سرویس‌شده وارد می‌شوند که هیچ شباهتی جز در ظاهر با مابه‌ازاهای کودکانه‌شان ندارند.


royal_t


در نهایت فیلم برخلاف فیلم‌های بعدی اندرسون در برابر وسوسه‌ی طنز موقعیت نابالغانه‌ی گیشه‌ای یک جاهایی نمی‌تواند مقاومت کند. یعنی روحیه‌ی کلی‌اش بسیار شادتر از اکثر داستان‌های اندرسون است. ولی همین شاید به تیزی تضاد کذایی کمک کرده باشد. به خصوص اگر تیزر فیلم را ببینید شاید حس کنید با یک داستان عادی روبه‌رو هستید که آره یک بابایی بعد از سال‌ها که به خانواده‌اش بی‌محلی کرده سعی می‌کند زخم‌های کهنه را ترمیم کند و به ارزش‌های خانوداگی و این چیزها پی می‌برد. مثلاً وقتی خل‌خلی جین هکمن و نوه‌هایش را در سطح شهر ببینید ممکن است وسوسه شوید فکر کنید که آره داستان در مورد التیام زخم‌ها است. داستان فیلم در نهایت تماماً چیز دیگریست. لااقل موضع اندرسون موضعی سرخوشانه آنطور که فکر می‌کنیم نیست.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. اشکان

    داستان فیلم را خیلی جاها اشتباه متوجه شده‌اید و تحلیل‌هایتان هم بیشترشان اشتباه است.
    به عنوان مثال مارگو نمی‌خواهد به خاطر افتادن تلویزیون در وان حمام بمیرد. مادرش به اینکه این وضعیت تلویزیون تماشا کردن در وان خطرناک است اشاره می‌کند و او می‌گوید و ما هم می‌بینیم که تلویزیون را به شوفاژ حمام بسته که نیفتد. که مادرش برای اینکه خیط نشود می‌گوید اینهمه تلویزیون تماشا کردن برای چشم‌هات هم خوب نیست. و یا اینکه این فیلم در مقایسه با فیلم‌های دیگر کارگردان به قول شما (طنز موقعیت نابالغانه‌ی گیشه‌ای) بیشتری دارد؛ هرچند نمی‌فهمم منظورتان چیست اما عجیب است چون از نظر طنز یا خنده‌دار بودن فیلم آقای روباه شگفت‌انگیز یا هتل بزرگ بوداپست خنده‌دارترند و طنز بیشتر و پررنگ‌تری دارند.
    در ضمن نمی‌دانم چرا اسم فیلم را اشراف‌زادگان تننبام نوشته‌اید؟ اشراف‌زاده‌ای در فیلم وجود ندارد و رویال اسم پدر خانواده است و منطقی‌تر است ترجمه شود: خانواده رویال تننبام.

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • مجله سفید ۳: پری‌زدگی

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • شومنامه‌ی تبر نقره‌ای

    نویسنده: بهزاد قدیمی