وقتی یک زن ادیسه را ترجمه میکند
ادیسه به صورت سنتی همیشه به دست مردان ترجمه شده است ولی این بار یک زن ادیسه را ترجمه کرده و باید گفت حاصل کار جنجالبرانگیز و خاص است.
ادیسه دربارهی یک مرد است. این موضوع از همان ابتدا کاملاً واضح است، مثلا در ترجمهی رابرت فگل، شعر با این جمله شروع میشود: «ای الههی شعر، از آن مرد فراز و نشیبهای بسیار برای من تصنیفی بسرا.» در طول شعر، این مرد درصدد است که بعد از جنگ تروا به خانه برگردد، خواستگارانی که قصد ازدواج با زنش پنهلوپه را دارند سلاخی میکند و جایگاه خودش را به عنوان رئیس خانواده از نو استحکام میبخشد. اما ادیسه دربارهی آدمهای دیگر هم هست: دربارهی پنهلوپه، کالیپسوی پری، کیرکهی جادوگر، شاهزاده ناوسیکا، بسیاری از همسفران اودیسیوس که قبل از رسیدن به خانه جانشان را از دست دادند، بیشمار بردگانی که در خانهی اودیسیوس هستند و اسم خیلیهایشان هرگز برده نمیشود. امیلی ویلسون اولین زنی که ادیسه را به انگلیسی ترجمه کرده، همانقدر به این شخصیتهای حاشیهای توجه دارد که به خود اودیسیوس. این ترجمه که به زبان انگلیسی امروزی و ساده نوشته شده به تازگی منتشر شده و جنجال بسیاری به راه انداخته، چرا که ترجمهی ویلسون برخی نابرابریها میان شخصیتها را روشن میکند که دیگر ترجمهها از قلم انداختهاند. ترجمه نه تنها نسخهی تازهای از این شعر ارائه میدهد، بلکه راه تازهای برای فکر کردن به آن در بستر روابط امروزیِ جنسیت و قدرت پیش رویمان میگذارد. همانطور که خود ویلسون میگوید، «این مسئله که کدام شخصیتها دارای اهمیت هستند، موضوع اصلی این ترجمهی جدید است.»
ادیسه که حدود قرن هشتم پیش از میلاد سروده شده، یکی از قدیمیترین آثار ادبیست که خوانندههای آمریکایی سراغش میروند. در مقام مقایسه، متن تقریبا دو هزار سال قدیمیتر از بیوولف است. ایلیاد ماجرای جنگ تروا را روایت میکند، اما ادیسه به ماجراهای پس از جنگ میپردازد، زمانی که شاه ایتاکا در راه برگشت به خانه است.
هر دوی این اشعار از دیرباز به شاعر یونانی، هومر نسبت داده شدهاند اما از آنجایی که آنها بدون شک ریشه در روایتهای شفاهی دارد و نه متون مکتوب، نمیتوان با قطعیت گفت که یک نفر آنها را سروده یا حاصل کار قصهگویان و بازیگران مختلفیست که در طول زمان در داستان دست بردهاند و صیقلش دادهاند. (در یادداشتی که بر ترجمهی ویلسون نوشته شده، با تفصیل بیشتری دربارهی این مسئله که «هومر» دقیقا چه کسی بوده حرف میزند. ویلسون که استاد مطالعات کلاسیک در دانشگاه پنسیلوانیاست، نمایشنامههایی هم از اوریپید، نمایشنامهنویس یونانِ باستان و سنکا، فیلسوف رومی ترجمه کرده است. ترجمهاش از ادیسه، یکی از بیشمار ترجمههای انگلیسی این متن است(اگرچه همهی مترجمهای پیشینش مرد بودهاند) و از بین مترجمانش میتوان به فگلس، رابرت فیتزجرالد، و ریچموند لاتیمور اشاره کرد. ترجمه کردن زبان منسوخی که هومر استفاده کرده(یکی از انواع زبان یونانی باستان که به یونانی هومری معروف است) به انگلیسی معاصر، کار آسانی نیست، و هر مترجمی مهارتها، نظرات و حساسیتهای سبکی خودش را وارد متن میکند. نتیجه این شده که هر ترجمهای با بقیه متفاوت است و کمابیش شعر تازهای برای خودش به حساب میآید. ایلیاد حماسهی میدان نبرد است و در نتیجه شخصیتهای زن مهم، بسیار معدودند. اما ادیسه به میزان زیادی به زندگی(و حتی رویاهای) پنهلوپه میپردازد. کیرکه، کالیپسوی و ایزدبانو آتنا، همه نقش مهمی در متن بازی میکنند. همین هم باعث شده که من از نوجوانی جذب ادیسه شوم و در طول سالها بارها به متن برگشتهام. اما ادیسه به هیچوجه متنی فمنیستی نیست. البته که ادیسه برای برگشتن به خانه به مشکلاتی بر میخورد، اما دست کم دور دنیا سفر میکند و با زنان زیبایی مثل کالیپسو و کیرکه به بستر میرود. پنهلوپه اما این وسط باید در حالی که خواستگاران بینزاکتش در حال میگساریاند و در خانهشان عیاشی میکنند، همینطور چشم انتظار بماند. برای این که وقت بخرد اینطور به خواستگاران اعلام میکند که تا زمانی که بافتن کفنِ پدرشوهرش تمام نشده، نمیتواند ازدواج کند، اما هر شب هر چه را بافته میریسد و کار را تا جایی که میتواند طول میدهد. ویلسون میگوید: «کار اودیسیوس همیشه او را به سمتی میکشاند اما کار پنهلوپه فقط پنبه کردن رشتههاست. فقط باید خودش و امیالش را پنهان کند، و چیزی خلق کند که تنها هدفش نگه داشتن او در همان جایِ همیشگیاش است.»
بعضی از خوانشهای فمینیستی از ادیسه سعی کردهاند، گاه در مقایسه با ادیسه، پنهلوپه را هم به شیوهی خودش قهرمان بپندارند. ویلسون میگوید: «بهنظرم چنین خوانشی اشتباهات زیادی دارد. او همچنان مدام با این خطکش سنجیده میشود که آیا شبیه به ادویسیوس هست یا نه.» از آن گذشته خوانشهای حماسی از پنهلوپه تأکیدشان بر یک زن متمول است، و همهی زنان بردهای را که در شعر هستند و برخیهایشان با سرنوشتی سبعانه روبهرو میشوند، کنار میگذارند. وقتی اودیسیوس به خانه برمیگردد و همهی خواستگاران را میکشد، به پسرش تلماخوس هم میگوید که زنان بردهای را که با خواستگاران خوابیده بودند(و مورد تجاوزشان قرار گرفته بودند) بکشد. در ترجمهی ویلسون آمده: «با شمشیرهای بلند به دو نیمشان کن، حیات را از تنشان بیرون بران/ بدینسان فراموش میکنند/ هر آنچه را که خواستگاران وادارشان کردند که در خلوت به انجام برسانند.»
ویلسون معتقد است که به عنوان یک زن، به نسبت مترجمان پیشین، با رویکرد متفاوتی سراغ ادیسه رفته و در مقالهای که به تازگی در گاردین منتشر شد نوشت: «وقتی زنان مترجم سراغ نویسندههایی میروند که نه تنها مردند، که آثارشان جایگاه مستحکمی در میان شاهکارهایی ادبی دارند که برای قرنهای طولانی متعلق به مردان پنداشته میشدهاند، اغلب سعی میکنند فاصلهیشان را با اثر حفظ کنند.» و ترجمهی هومر را در مقام یک زن، تجربهی حس بیگانگی و نزدیکی همزمان خواند.
«دیگر مترجمها مثل من با متن فاصله نداشتهاند و معذبشان نمیکرده. اینکه متن معذبم میکرد را دوست دارم.» بخشی از هدف او در ترجمهی متن این بوده که خوانندهها را هم با این واقعیت که اودیسیوس برده داشته و در ازدواجش با پنهلوپه بیانصاف بوده، معذب کند. به گفتهی ویلسون آشکار کردن این جنبههای شعر بهجای سرپوش گذاشتن رویشان، «متن را جذابتر میکند.»
ترجمههای ویلسون از خیلی نظرها با ترجمههای پیشین فرق دارد
ویلسون خوانشهای پیشین از اودیسیون را از نظر سبکی هم به چالش میکشد. وقتی بخشی از ترجمهی تازه، چند ماه پیش از انتشار، در شمارهی تابستان مجلهی پاریس ریویو چاپ شد، سروصدای زیادی به راه انداخت. من و دیگر طرفداران ادیسه با دیدن جملهی آغازین شعر هیجانزده شده بودیم. «با من از مردی پیچیده حرف بزن.» زبانی خشک داشت و با جهانی که فگلس تصویر میکرد « ای الههی شعر، از آن مرد فراز و نشیبهای بسیار برای من تصنیفی بسرا.» متفاوت بود، همینطور با نسخهی رابرت فیتزجرالد که مال سال ۱۹۶۱ است: «ای الههی شعر، در وجود من آواز کن و از دهان من داستان مردی را روایت کن که سرافراز هر میدان است.» ویلسون تصمیم گرفته که از زبانی ساده و بهنسبت معاصر استفاده کند و از خوانندگان بخواهد که کنشمندتر با متن روبهرو شوند. او در مقدمهی مترجم مینویسد «بهکارگیری مؤثر فن بلاغت و قدرت کلام، راه خوبی برای مهم جلوه کردن و جلب نوع خاصی از تحسینگریست، اما در عوض صدای مخالفین را خاموش میکند و جلوی درگیر شدن عمیقتر با متن را میگیرد.»
ویلسون میگوید: «این تصور وجود دارد که هومر باید صدایی باستانی و حماسی داشته باشد. اما چنین تصوری نظامی ارزشی در خود دارد، نظامی ارزشی که بر جامعهای سلسلهمراتبی صحه میگذارد، انگار حماسی بودن چنین معنایی دارد.» تعریف کردن داستان به زبانی سادهتر به خواننده اجازه میدهد که با نگاه دیگری به اودیسیوس و جامعهاش نگاه کند.
ترجمهی ویلسون زیباییهای خودش را هم دارد، مثل این جملات که در کتاب دوم آمده «سپیدهدم زاده شد.» یا «انگشتانش شکوفه کردند.» و جنگلِ جزیرهی کالیپسو را که پر از لانهی پرندگان است اینطور توصیف میکند: «پر از بالوپر بود.» اما کتاب در کل با زبانی مستقیم و بیپرده از آدمها و اتفاقات حرف میزند. مثلا دربارهی اوریمدوسا، یکی از بردههای خانهی شاهزاده ناوسیکا مینویسد: «قدیم للهی ناوسیکا بود/حالا آتشش را روشن میکرد و برایش غذا میپخت.» بردهها در دیگر ترجمهها «للگی» نمیکنند، اصلا برده به حساب نمیآیند. مثلا فگلس اوریمدوسا را «خدمتکار» میخواند. فیتزجرالد به او «پرستار» میگوید. ویلسون میگوید «دیدن ترجمههای دیگر باعث حیرتم میشود، اینکه چقدر بهنظر میرسد برای پنهان کردن بردهداری تلاش شده.»
ویلسون در عوض از واژهی «برده» برای اوریمدوسا و خیلی از شخصیتهای دربند دیگر استفاده میکند، حتی با اینکه متن اصلی از اصطلاح خیلی خاصتری استفاده میکند. ویلسون در یادداشت مترجم اشاره میکند که واژهی هومریِ «dmoe» یا «زن بردهی خانگی» میتواند به «خدمتکار» یا «پیشخدمت» ترجمه شود اما این اصطلاحات دلالت بر آزاد بودن و عدم بردگی این زنان دارند. «باید به این واقعیات و وحشت بردهداری توجه شود و تأکیید کنیم که این جامعهی ایدهآلی که در شعر تصویر شده جاییست که به شکل تکاندهندهای بردهداری در آن بدیهی تلقی میشود، و بهنظر من اهمیت زیادی دارد که هر موقعیتی که پیش میآید به ابعاد مختلف این بردهداری اشاره کنیم.»
زبان ویلسون با وجود ساده بودن با دقت و وسواس انتخاب شده. در مصاحبهای که با وایت میسون مجلهی نیویورکتایمز داشت توضیح میدهد که میتوانسته شعر را با این جمله شروع کند «با من از شوهر هرزه حرف بزن.» که انتخاب رادیکالتریست اما در هر حال قابل ارائه بوده. میسون اشاره میکند که ویلسون با «سختگیری کسی که دست به انتخابی میزند که به آن باور دارد» میگوید: «اما چنین ترجمهای رویکردی کاملا متفاوت ارائه میداد و مقدمهچینی کاملا متفاوتی برای شعر بود.»
چنین انتخابهایی در بخشهای مربوط به پنهلوپه به روشنی خودشان را نشان میدهند. پنهلوپه شخصیتی خستهکننده است، آدم نمیفهمد چرا خیلی ساده خواستگاران را پی کارشان نمیفرستد یا با یکیشان ازدواج نمیکند، و شعر هم توضیح چندانی دربارهی افکار و احساساتش نمیدهد. ویلسون هم تلاش نمیکند تا درک شخصیت پنهلوپه را آسانتر کند. او میگوید ابهامی که در شخصیت او هست یکی از جنبههای شعر است که خواننده باید با آن درگیر شود.
اما جزئیات کوچک بهمان چیزهای بیشتری از این شخصیت زیادی خستهکننده و اعصابخردکن نشان میدهند. ویلسون در یادداشت مترجم اشاره میکند که در بخشی از کتاب ۲۱، پنهلوپه قفل انباری را که اودیسیوس سلاحهایش را در آن نگه میدارد باز میکند. کاری که به سلاخی خواستگاران و پایان شعر میانجامد.
وقتی پنهلوپه کلید را برمیدارد هومر دستان او را pachus یا «ستبر» توصیف میکند. ویلسون مینویسد: «یک مشکلی اینجا هست، چون در فرهنگ ما معمولاً برای توصیف دست یک زن از اصطلاحاتی مثل بزرگ، ستبر و فربه استفاده نمیکنند.» مترجمان دیگر این مسئله را با نادیده گرفتن این توصیف یا گذاشتن صفتی معمولتر حل کردهاند، مثلا در ترجمهی ویلسون آمده «دستان قاطع»، اما ویلسون این لحظه را اینطور توصیف میکند: «با دستان عضلانی و قوی دستهی عاج کلید را توی دست گرفت.»
ویلسون مینویسد: «بافندگی درواقع دست آدم را عضلانی میکند. میخواستم مطمئن باشم که ترجمهام مثل متن اصلی بر قدرت فیزیکی پنهلوپه تأکید میگذارد، همین نشان میدهد که او در اتفاقات نقشی محوری دارد، حالا چه نسبت به کاری که میکند آگاه باشد و چه نه.»
ویلسون قدرت و اختیاری بیشتری از آنچه در متن اصلی هست به پنهلوپه نمیدهد، اما با تلاش برای اینکه او را با کلیشههای جنسیتی مدرن وفق دهد، از قدرت او کم نمیکند. ویلسون میگوید: «بخشی از مقابله با زنستیزی در جهان فعلی این است به درستی بفهمیم چه ساختاری از فکر و چه ساختاری از جامعه به ایجاد تفکر مردمحورانه در فرهنگهای مختلف، از جمله فرهنگ خود ما، کمک رسانده.» و اگر خوانش درستی از ادیسه وجود داشته باشد، خوانندگان میتواند این ساختارها را بهتر ببینند. «شعر مدافع جامعهی مردمحور است، و مدافع قهرمانش و پیروز شدن او در برابر همهی آدمهای دیگر، اما این را هم بهمان نشان میدهد که کجای روایت وحشتآورست و چه چیزهایی از قلم افتاده.»
اتفاقات اخیر به بحثهای زیادی بر سر این موضوع انجامیده که مخاطبان چطور باید با آثار کسانی که میدانیم از زنان سوءاستفاده میکردهاند، روبرو شوند. چیزی که در این بحث نادیده گرفته میشود این است که آدمهای رنگینپوست و زنان همهی نژادها برای چندین نسل در آمریکا مصرفکنندهی هنر نژادپرستانه و زنستیز بودهاند(برای مثال در خیلی از کلاسهای ادبیات غرب، انتخابهای چندانی پیشرویشان نداشتهاند) و از جایگاه خودشان به آنها واکنش نشان دادهاند، واکنشهای که اغلب عمیقا نکتهسنج و باظرافتاند. حرفهای محافظهکارانه دربارهی «نسل غرغرو و کمتحمل» زدن و درخواست برای اینکه صرفا روی این آثار برچسب هشدار زده شود، این واقعیت را ندیده میگیرد که آدمهای بهحاشیهراندهشده در معیارهای غربی، برای سالها دقیقا همین ادبیاتی را خواندهاند که طبق گفتهی ویلسون نه تنها ارزشهای مولفشان را تایید میکنند، که شاهدی بر این موضوعاند که این ارزشها و کسانی را که از دایرهشان کنار میگذارند، چقدر میتوانند مهیب و وحشتناک باشند. در نتیجه نمیتوان متن ویلسون را نسخهای فمینیستی از ادیسه دانست. درواقع این ترجمه نسخهای از ادیسه است که اخلاقیات زمان و مکانی که اتفاقات در آنها رخ میدهند را برایمان آشکار میکند، و دعوتمان میکند که با بررسیشان ببینیم چه شباهتها و تفاوتهایی با ما دارند.
-
مرسییی، خیلی خوب بود