علمیتخیلیهای آلترناتیو (۱): نوا Nova
در دوران محافظهکاری علمیتخیلی آمریکایی، ساموئل دلینی رمان «نوا»(۱۹۶۸) را به عنوان دنبالهای بر سنت نویسندگان علمیتخیلی پیشرو نیویورکی مانند آلفرد بستر نوشت. رمانی که بعد از سالها هنوز مشمول گذر زمان نشده و داستان گروهیست که در میانهی جنگ فدراسیونهای بینسیارهای، سوار بر سفینه(در سفری مانند جیسن و آرگوناتها/ موبیدیک/ جام مقدس) قصد عبور از انفجار یک نواختر را دارند. اقتصاد بین فدراسیونها، فلز گرانقیمت و کمیاب ایلیرون(خرج سفینهها برای سرعت مافوق نور) و نواختر یا نوا به استعارهای از وضعیت آمریکای دههی شصت مبدل میشود. این امر چیزی از تازگی این رمانِ پر از لبههای براق و رنگهای جواهرآسا نمیکاهد. آنطور که حتا در دهه هشتاد میلادی به یکی از متون مورد ارجاع توسط نویسندگان موسوم به «سایبرپانک» و بعدها نویسندگان انگلیسی «نیو اسپیس اپرا»ی دهه نود مبدل میشود. چه چیزی این رمان را از دهه شصت میلادی تا به امروز تر وتازه و جذاب نگه میدارد؟
فضای نژادی رمان
کاراکتر اصلی لرک فونری، پدری نروژی و مادری سنگالی دارد. و فدراسیون زمین جایی نژادپرست است. یکی از دلایل رد شدن اولیهی رمان برای چاپ در آن دوران، حرف ویراستارهایی بود که معتقد بودند خوانندگان علمیتخیلی نمیتوانند با رمانی که کاراکتر اصلیاش سیاه است، همدلی کنند. بخشهایی از رمان در مکانهایی با سطح زندگی پایین در میان کولیها و لنگرگاهها میگذرد. ماوس کولی نوازندهای آواره که از طریق ساز عجیبش پروجکشن هولوگرافیک دارد، بعدها مدلی برای کاراکتر پیتر ری ویرا در نیرومنسر میشود.
تکنولوژی
برای کنترل سفینهها سایبورگها به سفینهها وصل میشوند. این اتصال تجربهی بصری اشباعی را به همراه دارد که بعدها موتیف آن به کرات در رمانهای سایبرپانک تکرار میشود.
هنر و اسطوره
اشباع رمان از زیرمتنهای اسطورهای و کارتهای تاروت و همچنین رابطه هنرمند و دنیای بیرون، فضای بسیار متاثر از اساطیر یونانی، از جمله عناصری است که در سنتگرایی ارتجاعیِ اسپیس اپرای آمریکایی آن روزها کاملا تازه به نظر میرسید.
بخشی از نوا
در اینجا، در ابتدای رمان کسی برای ماوس از تجربه دیدن نواختر در تمام ورودی های بصری مغزش و در ادامه کور شدنش میگوید:
“We were moving out, boy, with the three hundred suns of the Pleiades glittering like a puddle of jewelled milk on our left, and all blackness wrapped around our right. The ship was me; I was the ship . With these sockets—” he tapped the insets on his wrists against the table, click “—I was plugged into my vane-projector. Then —” the stubble on his jaw rose and fell with the words “—centered on the dark, a light! It reached out, grabbed our eyes as we lay in the projection chambers and wouldn’t let them go. It was like the universe was torn and all day raging through. I wouldn’t go off sensory input. I wouldn’t look away. All the colours you could think of were there, blotting the night. And finally the shock waves; the walls sang. Magnetic inductance oscillated over our ship, nearly rattled us apart. But then it was too late. I was blind.”
دربارهی دلینی
ساموئل دلینی متولد 1942 نیویورک، بزرگشده در حلقهی نویسندگان، شاعران و موزیسینهای نخبهی این شهر، اولین رمانش با عنوان “The Jewels of Aptor” را در 19 سالگی به چاپ رساند. دلینی متاثر از ادبیات مدرن، «آلفرد بستر» و «تئودر استورجن»، رمانهایی نظیر “Babel-17″ و “The Einstein Intersection”نوشت که مقولههایی مثل اسطوره، زنان، زبان و نژاد را میکاویدند و در طول دههی شصت میلادی و در فضای سنتی علمیتخیلی آمریکایی، صدایی تازه بودند. بعد از نوشتن نوا در سال 1968 و سن بیستوپنج سالگی تا مدتها مشغول نوشتن رمان «دالگرن» (1975) میشود. این رمان پیچیده، داستان شهری در دل آمریکا است که هیچ تماسی با دنیای بیرون ندارد و آدمهای معدودی به آن راه دارند. داستانِ هزارتووارِ یک تکینگیِ غریب که فضا و زمانِ چشمانداز آمریکاییِ دهه شصت را در مینوردد و به تمام سنتهای ماقبل خود در ژانر بیاعتناست. بعد از دالگرن از نو با رمان «تریتون»، سری فانتزی -تجربی “Return to Nevèrÿon”، اسپیس اپرای «ستارگان توی جیبم مثل دانههای شن» و رمان ساینس فانتزی “They Fly at Çiron” به قلمرو فانتزی و علمیتخیلی باز میگردد. او تاثیر زیادی بر نویسندگان سایبرپانک دهه هشتاد داشته و آخرین رمانش هم “Through the Valley of the Nest of Spiders” است.