نیچه خالق دی‌سی

8
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

نیچه در فصل “سوپرمن” دنیایی را تصویر می‌کند که در آن انسان‌ها خدا را کشته‌اند، بدین معنی که تمام باورهای مذهبی و الهی از دنیا ریشه‌کن شده و حالا انسان رها از هرگونه باور دینی زندگی می‌کند. سپس او چنین سوالی را مطرح می‌کند که در چنین جهانی آیا ادامه‌ی زندگی ممکن است؟

ظهور ابرانسان

photo_2016-02-09_22-23-02

فردریش ویلهم نیچه، فیلسوف مشهور آلمانی که در ایران بیشتر بخاطر چسباندنِ جملات‌ش به شکم افرادی همچون کوروش و داریوش شهرت دارد، در کتاب “چنین گفت زرتشت” که متخصصین آن را گنجینه و اثر نهایی وی می‌دانند از مَردی با عنوان “ابر-انسان” صحبت می‌کند که ترجمه‌ی صحیح آن از آلمانی(Übermensch) به لاتین می‌شود “سوپرمن”.

نیچه در فصل “سوپرمن” دنیایی را تصویر می‌کند که در آن انسان‌ها  خدا را کشته‌اند، بدین معنی که تمام باورهای مذهبی و الهی از دنیا ریشه‌کن شده و حالا انسان رها از هرگونه باور دینی زندگی می‌کند. سپس او چنین سوالی را مطرح می‌کند که در چنین جهانی آیا ادامه‌ی زندگی ممکن است؟ آیا نتیجه‌ی جهانی که خارج از چارچوب‌های اخلاقیِ دینی حرکت می‌کند، تباهی نیست؟
حال موضوع ابر-انسان مطرح می‌شود. پیش ازآنکه خدا کشته شود، زرتشت خطاب به والاترین مَردان سرزمین می‌گوید که آن‌ها هرگز به جایی نخواهند رسید و در پیشگاه خداوند تمام مردم برابر هستند اما زمانی که خدا کشته شود چی؟

فرصت برای بزرگترین مردان باز می‌شود تا پله‌های ترقی را طی کنند و به آن کامیابی مد نظر خود برسند. در میان این بزرگ‌مردان فردی ظهور خواهد کرد از جنسِ خودمان است و خود را سوپرمن می‌نامد. فردی که از طریق اصلاح نژاد در اوج هرمِ زیستی قرار می‌گیرد و فارغ از هرگونه عقیده، ملیت و دینی کار خود را ادامه می‌دهد؛ در چنین دنیایی که سوپرمن اداره آن را برعهده خواهد گرفت دیگر دنیا محکوم به تباهی و نهیلیسیم نیست، بلکه پیش به سوی فردایی بهتر و روشن‌تر می‌رود.

«در پیشگاه خدای! خدا اکنون مرده است. ای والاترین مردان، او برایتان خطری بزرگ بود. هنگامی شما توانسته‌اید به پا خیزید که او در گور خفته است.»
_فردریش نیچه – چنین گفت زرتشت

اهریمنی بنام سوپرمن

photo_2016-02-09_22-23-31

تمام طرفداران کمیک‌های دی‌سی کامیکس، به اشتباه فکر می‌کنند که شخصیت سوپرمن اولین بار در مجموعه “اکشن کامیکس” معرفی شد اما واقعیت این است که اولین بار در سال ۱۹۳۳ جری سیگل هجده ساله که بشدت تحت تاثیر آثار نیچه قرار داشت، داستان کوتاهی نوشت با عنوان “سلطنت سوپرمن” و جو شاستر، دوست او در دبیرستان طراحی آن را برعهده گرفت.

در این داستان، دانشمندی دیوانه بنام پروفسور ارنست اسمالی بر روی فردی بنام بیل دان آزمایش‎‌های خطرناکی انجام می‌دهد تا او را تبدیل به یک ابر-انسان کند. آزمایش‌های او نتیجه می‌دهد و دان قدرت‌های ماوراطبیعه بدست می‌آورد اما از آن‌ها در راه‌های شیطانی استفاده می‌کند و خالق او، اسمالی قصد می‌کند تا سوپرمن را به قتل برساند اما خود کشته می‌شود.
در انتهای داستان، سوپرمن قدرت‌های‌ش را از دست می‌دهد و بار دیگر تبدیل به انسانی عادی می‌شود که از یادها فراموش خواهد شد.

در سال ۱۹۳۸، جو شاستر و جری سیگل سوپرمن جدیدی خلق می‌کنند که برخلاف “سلطنت سوپرمن”، یک قهرمان خَیِر است. او آخرین بازمانده‌ی سیاره کریپتون [بعداً مشخص می‌شود که بازمانده‌های دیگری همچون کارا-زور ال نیز وجود دارند.] است که پیش از نابودی آن توسط پدر و مادرش به زمین فرستاده شده. در اتمسفر و محیط زمین، کال-ال قدرت‌های ماورایی من جمله، پرواز کردن، چشمان لیزری و قدرت بدنی خارق العاده بدست می‌آورد. نماد خاندان ال بر روی سینه‌ی او مشابه به “اس” در زبان انگلیسی‌ست و بواسطه‌ی این موضوع مردم این فضاییِ دوست داشتنی را سوپرمن می‌نامند.

لازم به ذکر است که “سلطنت سوپرمن” به شکلی زیرکانه نام عنوان کمیکی محسوب می‌شود که در آن سوپرمن از مرگ بازمی‌گردد! وی در کمیک “مرگ سوپرمن” پس از مبارزه با دومزدِی کشته می‌شود [درواقع به کُمای کریپتونی می‌رود.] و افراد جدیدی سعی می‌کنند تا جای او را پُر کنند اما موفق نمی‌شوند و در آخر خود مردی از فولاد بر فراز متروپلیس ظهور می‌کند.

لکس لوتر، سوپرمنِ حقیقی

سوپرمنِ کچل اهریمنی ایده‌ای بود که دیگر هرگز در دی‌سی کامیکس بکار نرفت اما با الهام از آن شخصیتی متولد شد بنام “الکسایندر لوتر” که همه او را بعنوان دشمن درجه یک سوپرمن می‌شناسند.

photo_2016-02-09_22-23-25لکس لوتر منحصر بفردترین ویلِن(شخصیت منفی) در تاریخ کتاب‌های مصور آمریکایی محسوب می‌شود و با خواندن جملات و عقاید وی در موضع عجیبی قرار خواهید گرفت: «آیا آدم بده‌ی ماجرا سوپرمن است یا لکس لوتر؟»
جوکر یک دیوانه‌ی زنجیری‌ست که عاشق بتمن شده و هرکاری می‌کند تا نظر وی را به خود جلب کند و ایوبارد ثاون یک دانشمند تنهاست که در حلقه‌ی بی‌انتهایی از زمان گیر افتاده و به ناچار از فلش متنفر است. تمام ویلِن‌های کمیک بوکی کاملاً قابل تشخیص هستند و نمی‌توان با آن‌ها همدردی کرد اما لوتر کسی‌ست که هر فردی را واقعاً به فکر وامی‌دارد.

لکس لوتر چرا از سوپرمن متنفر است؟

سرمنشاء رستگاری انسان “مشکل” است. اولین اختراع بشر را چرخ می‌دانند؛ چرخ به این دلیل درست شد که انسان در حمل و نقل به مشکل برخورده بود. هر اختراع و موج علمی که بشریت را به سمت جلو سوق می‌دهد بخاطر مشکلاتی‌ست که با آن دست و پنجه نرم می‌کند وگرنه دنیایی همچون بهشت دیگر نیاز به پیشرفت ندارد.

حالا وارد دنیای دی‌سی کامیکس می‌شویم. لکس لوتر یک پسر دهاتی بود که در اسمالویل زندگی می‌کرد و با تلاش و تقلا و عزم و اراده توانست به یکی از شناخته شده‌ترین چهره‌های امریکا تبدیل شود. یک دانشمند میلیاردر که سعی دارد به یک جهان آرمانی دست یابد.
اما ناگهان یک فضاییِ آبی‌رنگ از ناکجا آباد پدید می‌آید و تبدیل می‌شود به خدا و راه نجات انسان‌ها. مردم در تمام مشکلات به آسمان نگاه می‌کنند و وقتی او را درحال پرواز کردن می‌بینند، دل‌های‌شان آرام می‌گیرد. شاید در نگاه اول او یک خدای خَیِر و مهربان بنظر برسد اما اگر دقت کنید می‌بینید که سوپرمن سنگی‌ست لای چرخ انسان‌های بزرگ.
او همچون خدایی که نیچه از آن می‌گوید؛ راه را برای پیشرفت انسان‌ها بسته و تا زمانی که مشکلات را حل می‌کند، بشریت نیز احساس نیاز به پیشرفت را حس نمی‌کند.

لکس لوتر خود را همان انسان برتر نیچه می‌بیند که با از بین رفتن خدا این فرصت را دارد تا به تعالی برسد.

«وقتی به آن چشمان قرمز نگاه می‌کنم، چیزی را می‌بینم که هیچ مردی قادر به دیدن‌ش نیست. من پایان را می‌بینم؛ پایان تمام پتانسیل‌ها، موفقیت‌ها و پایان تمام رویاهای‌مان. تو کابوس منی.»
_لکس لوتر خطاب به سوپرمن – کمیک “لکس لوتر: مردی از فولاد”

سوپرمنی درمیان سایه‌ها

یکی دیگر از شخصیت‌هایی که به سوپرمنِ فردریش نیچه بسیار نزدیک است، بتمن است!
یکی از نکاتی که نیچه درمورد انسان برتر خود ذکر می‌کند این است که: «او درد و رنج خود را به موفقیت مبدل می‌سازد و هرآنچه وی را نکشد قوی‌ترش می‌کند. او سوپرمن است.»

photo_2016-02-09_22-23-20والدین بروس وین زمانی که او تنها هشت سال داشت در کوچه‌ای تاریک توسط یک سارق خورده پا کشته می‌شوند و بروس تصمیم می‌گیرد تا با یافتنِ سرمنشاء مرگ‌شان انتقامجویی کند اما ناامیدانه به این نتیجه می‌رسد که آن‌ها واقعاً توسط یک سارق خورده پا کشته شدند و هیچ چیز بزرگی پشت این ماجرا نبوده.
بروس بر سر قبر وین‌ها می‌ایستد و تصمیم می‌گیرد تا خود را وقف گاتهام و مردم کند؛ تبدیل به خفاشی شود که تاریکی را ازین شهر می‌زداید.

برای ثابت کردنِ این ادعا که در شخصیت بتمن می‌توان ابرانسان نیچه را دید، کافی‌ست به این مکالمه بین شوالیه تاریکی و مردی از فولاد در مجموعه کمیک “سوپرمن برای فردا” نگاهی بی‌اندازیم:

سوپرمن: «در وجود تو تاریکی نهفته؛ یک تاریکی پلید که روزی تو را از خواهد کشت.»
بتمن: «هیچ چیز نمی‌تواند مرا بکشد؛ هرچه تلاش کند قوی‌ترم می‌سازد.»
سوپرمن: «تو حتی از من هم کمتر به بشریت متصلی.»

یکی دیگر از ویژگی‌های ابرانسانِ نیچه این است که او از احساسات دور است و عشق را برای دون مایگان می‌داند. عشق و وابستگی‌های انسانی چیزی‌ست که ابرانسان را از خدا بودن دور می‌سازد.
بتمن شاید همچون سوپرمن به کریپتنایت حساس نباشد یا همچون گرین لنترن در برابر رنگ زرد ناتوان ظاهر نشود اما او نیز مانند تمام قهرمان‌ها یک نقطه ضعف بزرگ دارد. بروس وین احساسات خود را در درون‌ش دفن می‌کند و هرگز آن‌ها را بروز نمی‌دهد.

برای اینکه این موضوع ملموس‌تر جلوه کند لازم است نگاهی بیندازیم به خط داستانی شماره صفر از “کمیک‌های کاراگاهی”. بروس وین جوان در هیمالیا زیر نظر یکی از مجرب‌ترین استادهای رزمی درحال آموزش است و او مدام ذکر می‌کند که یک مانع بزرگ دربرابر بروس قرار دارد؛ یک مانع بزرگ که باعث می‌شود بین او و خدا بودن فاصله بیندازد؛ آن هم عشق است.
همسر استاد که پیرزنی دلسوز و مهربان بنظر می‌رسد به او توصیه می‌کند تا به حرف‌های شوهرش گوش ندهد و عاشق شود چراکه هیچ چیز در دنیا به زیبایی آن نیست.
بروس وین جاهل و جوان عاشق دختری می‌شود که مدام به او ابراز علاقه می‌کرده. توئیست انتهای کمیک شما را شوکه خواهد کرد چراکه دختر مذکور و همسر استاد آدم بدهای داستان هستند و قصد داشتند تا با کشتنِ استاد ملک او را بالا بکشند.

استاد کهنسال بروس وین پیش از آنکه بمیرد به او می‌گوید: «بروس-کان بگذار این آخرین درس تو باشد؛ نوشته شده بر خون و یخ. این چیزی‌ست که نزدیکی [با انسان‌ها] به ارمغان می‌آورد.»

نیچه خالق دی‌سی کامیکس

رد پای نیچه را می‌توان در سراسر کمیک‌های دی‌سی کامیکس دید. از مردی از فولاد و شوالیه تاریکی گرفته تا شاهزاده‌ی تمیسکیرا و سریع‌ترین مرد زنده. نیچه و انسان آرمانی‌اش که در نظر داشته منبع الهامی شده‌اند برای قهرمانان کمیک تا شخصیت‌هایی خلق کنند که پس از مرگِ خدا به تعالی رسند و مردم به آن‌ها بعنوان الگوهای جدید خود نگاه کنند.

photo_2016-02-09_22-23-36

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. مبزو

    چه مقاله ی خوبی بود؛ لذت بردم.

  2. saeid

    خیلی خوبه که به فیلم ها و کتاب هایی که در ظاهر فاقد معنی و مفاهیم عمیق هستند اینگونه نگاه شوند.

  3. Sina

    ممنون.عالی بود

  4. حسین دانش

    آقا خیلی خوب بود فقط به نظرم هنوز در حد ایده ست و خیلی می تونه کامل تر بشه. چه بخش سوپر من چه بخش بتمنش می تونستن خیلی بیشتر و حتا جداگانه مورد بررسی موردی قرار بگیرن. ولی ایده رو دوست داشتم و فکر کنم خیلی جاها بشه به کنش های سوپرهیرو های دیگه هم نسبتشون داد.

  5. حبیب

    این نشون می ده که مارول نیچه نخونده :))

  6. Sam

    نكته جالب ماجرا اين است كه بنابر اين فلسفه هر ابرانسان نيز خود طعمه مردان بزرگ ديگري مي شود

  7. امیر

    همینطوره چون با مرگ خدای نیچه به گفته ی نظریه پردازای توطئه ایلومیناتی شروع به ابر قهرمان سازی کرد تا خلا خدای مرده ی نیچه رو پر کنه اونا رو به صورت “comic strip” تولید کنه.تمام سازنده های “comic-stripها” یهودی هستن و هدف تحقق انسان خدایی (humanism) بود.البته نیچه خیلی به مسیحیت می تاخت و اونو مورد انتقاد قرار می داد.زبان فلسفی نیچه، زبان شعره-گزین نویسانه و استعاری هایدگر.جالبه که به داروینیسم اجتماعی باور داره یعنی معتقد به فرگشت( تکامل) اجتماعی انسانهاست. انسانها رو به گله و نخبه تقسیم می کنه.آنتون زاندر لاوی-موسس کلیسای شیطان-متاثر از افکار اونه.در آخر عمرش، نیچه خودشو تجلی مسیح و بودا میدید، به جنون رسید، دست آخرم خود کشی کرد.

    1. رضا

      این حجم از زر مفت کم نظیره.

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • دختری که صورتش را جا گذاشت

    نویسنده: علیرضا برازنده‌نژاد
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن