چند تئوری هواداری جنون‌آمیز طرفداران سینما

6
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

تئوری‌پردازی در مورد فیلمی که عاشقش هستیم واقعاً لذت‌بخش است. خصوصاً که از قِبَلش تئوری‌های جذاب هواداری هم بیرون بیاید!

هیچ‌چیز برای طرفداران دو‌آتیشه‌ی سینما جذاب‌تر از تئوری‌پردازی در مورد داستان‌های محبوبشان نیست. از بازی تاج و تخت گرفته تا پالپ فیکشن تا دنیای کارتون‌های دیزنی. ما همه برای خودمان تئوری‌های شخصی‌ای داریم که به نظرمان پاسخی به معمای پنهانی در جهان داستان فیلم‌ هستند. البته درست و غلطش بیشتر به این است که شما چقدر دوست داشته باشید باورشان کنید تا این که دلایل منطقی داشته باشند. ولی در بعضی موارد دلایلشان به قدری منطقی است که آدم شک می‌کند که نکند سازندگان فیلم هم مقصود زیرزیرکی‌شان از ساختن فیلم همین بوده؟

این که تا چه حد این تئوری‌های هواداری واقعیت دارند کسی نمی‌داند. ولی خواندن و حرف‌زدن در موردشان یکی از سرگرمی‌های سینما‌بروها و گروه‌های دوستی است.

در این نوشته به ۶ تئوری دیوانه‌وار در مورد جهان سینما اشاره شده. بعضی‌ها قدیمی‌ترند و بعضی‌ها جدیدتر ولی همگی دیوانه‌وارند و تا به حال توسط سازندگان آثار تأیید نشده‌اند!


 

۶. توی چمدانت چی داری عمو مارسلوس؟

یکی از داغ‌ترین بحث‌های هواداری در جهان فیلم مربوط به محتویات چمدانی است که مارسلوس والاس، دو نفر از افرادش را مأمور کرده که پس بگیرند. این دو نفر وینسنت و جولز هستند. زوجی عجیب و غریب که برای برگرداندن چمدان خودشان را به هزار آب و آتش می‌زنند و تهش هم البته موفق می‌شوند.

اما توی چمدان چیست؟ چرا آنطور می‌درخشد که انگار منبعی از نور است؟ دیوانه‌وارترین تئوری هواداری اینطور عنوان می‌کند که داخل چمدان روح مارسلوس والاس است که به شیطان فروخته است! ولی چطور؟

این تئوری برای خودش دلایل بسیار قدرتمندی دارد. اولاً که هر کسی داخل چمدان را می‌بیند از شدت تعجب خشکش می‌زند. هم وینسنت و هم رینگو(تنها کسانی که در طول فیلم داخل چمدان را می‌بینند) چند لحظه به چیزی که داخل چمدان است خیره می‌شوند. ولی طلای عادی که این همه کله سوت کشیدن ندارد.

flQeeqo

دوماً موضوع فرستادن جولز و وینسنت مطرح است. هر جوری حسابش را بکنید مارسلوس نیازی ندارد برای پس گرفتن پول یا طلا بهترین مأمورهایش را بفرستد.

سوماً تا به حال به چسب زخم پشت گردن مارسلوس دقت کرده‌اید؟ از قدیم گفته‌اند در کار خدا و در فیلم تارانتینو هیچ‌چیز بی‌دلیل نیست. یکی از معمول‌ترین روش‌های فروختن روح این است که اهریمنی که با شما معامله کرده روحتان را از پس گردنتان بیرون می‌کشد. این فرض صد در صد چسب زخم و رمز چمدان (666) را توضیح می‌دهد. اینطوری می‌توانیم فرض کنیم که مارسلوس زیر معامله‌اش زده و آدم‌هایش را هم فرستاده که روحش را پس بگیرند!


۵. جیمز باند اسم واقعی جیمز باند نیست

در طول سالیان طولانی‌ای که فیلم‌های باند پخش شده‌اند بازیگران متعددی در نقش این مأمور خوش‌تیپ MI6 بازی کرده‌اند. بعضی بلند و بعضی کوتاه(فقط دانیل کریگ کوتاه بوده) بعضی خوش چهره و بعضی بد قیافه(فقط دانیل کریگ بدقیافه بوده). ولی در طول تمام این سالیان طولانی حتا یک بار هم اشاره‌ای به این قضیه نشده که چرا بازیگران باند یکی نیستند؟ حتا یک جوک داخلی ساده هم بین شخصیت‌ها رد و بدل نشده! جودی دنچ که حداقل دو دهه نقش M را برعهده داشته هم به نظر نمی‌رسد متوجه تفاوت بین پیرس برازنان و دانیل کریگ باشد.

Madame Tussauds London today revealed wax figures of ALL SIX James Bonds, with five completely new wax 007s joining the existing figure of Daniel Craig. To coincide with the release of SPECTRE, the line up of Sean Connery, George Lazenby, Roger Moore, Timothy Dalton, Pierce Brosnan and Daniel Craig will appear at the Legendary London attraction for SIX WEEKS ONLY, before embarking on a tour of Madame Tussauds locations worldwide on December 1. EMBARGOED UNTIL 00:01 FRIDAY.

چرا هیچ‌کس دیوار چهارم این قضیه را نمی‌شکند؟ پاسخ نهایی اینجاست.

همیشه مسخره‌ترین بخش قضیه در مورد جیمز باند این بوده که مثلاً خفن‌ترین جاسوس دنیاست. ولی همه اسم و فامیلش را می‌دانند؟ و تازه خودش هم هیچ تلاشی در مخفی کردنش ندارد! ولی اگر جیمز باند تنها اسم رمزی برای مأموری باشد که به رتبه‌ی 007 می‌رسد چطور؟

همانطور که Qها و Mها عوض می‌شوند چرا جیمز باندها هم عوض نشود؟ این تئوری حداقل توضیح قابل قبولی در مورد تغییر قیافه‌های متعدد باند ارائه می‌دهد.


۴. کوین مک‌کالیستر تنها در خانه همان جان کریمر اره است

وقتی پدر و مادر کوین او را در شب کریمس در خانه جا می‌گذارند تا برای تعطیلات به پاریس بروند، دو دزد به خانه‌شان می‌زنند و کوین تنها کسی است که باید از خانه در برابر دزد‌ها محافظت کند. بله به نظر می‌رسد فیلم یک داستان سرخوشانه به روایت کریس کلومبوس است… ولی واقعاً اینطور است.

یکی از عجیب‌ترین تئوری‌های هواداری این است که کوین دست آخر به جان کریمر تبدیل می‌شود. مردی که شخصیت مبدلش جیگ‌سا است و معماهای ترسناک طرح می‌کند تا مردم را مجازات کند.

اما چرا؟ اول از همه موضوع تله‌هایی است که کوین علم می‌کند. تله‌های کوین بیش‌از‌حد خطرناک و حتا کشنده هستند و واقعیت این است که در هر پیرنگ دیگری جز طنز، دزدها باید بمیرند.

دوم خشم فرو‌خرده‌ای است که شخصیت کوین در برابر پدر و مادرش از خود بروز می‌دهد. او همیشه خشمگین است از این که رها شده و تنها مانده است. وقتی سال‌های سال بعد نامش را عوض می‌کند تا از چنگال ترومای کودکی‌اش خارج شود و مهندس عمرانی موفق می‌شود، سرطان به سراغش می‌آید. اما شرکت بیمه‌اش حاضر به پذیرفتن دعوی قانونی‌اش نیست.

این بار کوین، یا همان جان، ابتکارش در مهندسی را برای اهدافی شوم به کار می‌برد. برای مجازات جامعه‌ای که اینقدر با او بد تا کرده است.


۳. استاروارز در زمان‌های گذشته در کهکشانی بسیار دور نمی‌گذرد

اولین جمله‌ای که در فیلم استاروارز می‌بینید همین است: در زمان‌های خیلی گذشته در کهکشانی بسیار دور… . اصلآً بخش اصلی جذابیت داستان هم همین است. چون همانطور که هریسون فورد بارها گفته داستان شبیه یک داستان پریان است. پسر فقیری که شاهزاده خانم را نجات می‌دهد و خلاف‌کار خرده‌پایی که به قهرمان آدم‌خوب‌ها تبدیل می‌شود.

ولی اگر داستان استاروارز در جهانی دیگر و در زمانی دیگر نباشد چطور؟ راستش پاسخ قضیه را فیلم E. T. به دست ما می‌دهد. در صحنه‌ای از فیلم ای تی در روز هالووین با بچه‌ای روبه‌رو می‌شود که کاستوم استاد یودا را به تن کرده. یودا استاد اعظم جدا‌ی‌ها و رئیس شورای جدای‌هاست. برای همین در مجلس جمهوری هم کرسی‌ای به نمایندگی جدای‌ها دارد. در یکی از صحنه‌های پریکوئل‌های استاروارز(که همه‌ی ما هم تا دسته ازشان متنفریم) یک لحظه نژادی از آدم‌فضایی‌ها نشان داده می‌شود که هم‌نوع ای تی هستند!

ET-3Brodo_Asogi_Delegation

این را بگذارید کنار این حقیقت که ای تی هم کاستوم یودا را تشخیص می‌دهد! ممکن است که ای تی یودا را بشناسد؟ شاید حتا دانش‌آموزش باشد؟ شاید ای تی در واقع یک پدوان جدای است؟ این قضیه توجیه خوبی برای قدرت به پرواز درآوردن دوچرخه و کنترل ذهن از راه دور او به دست می‌دهد.

اما همانطور که می‌دانیم یودا چندصد سال است که رهبر جدای‌هاست. پس شاید در زمان اتفاقات سه قسمت اصلی استاروارز، ای تی و یودا به هم برنخورده باشند. شاید حتا آدم‌فضایی مورد نظر ای تی خود یودا نباشد و یکی از هم‌نژادانش باشد. ولی در هر حال همین‌قدر که جهان دو داستان به ترتیبی به هم مرتبط هستند جذاب است!


۲. هری پاتر منظور پیشگویی نیست

بله بله همه می‌دانیم که در پیشگویی پروفسور تریلونی آمده که کسی که قدرت نابود کردن ارباب تاریکی را دارد در انتهای ماه هفتم به دنیا می‌آید و لرد سیاه او را با نشانش مشخص می‌کند و غیره. اصلاً نیازی نیست توضیح بدهم همه می‌دانیم که هم هری و هم نویل به صورت بالقوه می‌توانسته‌اند برگزیده باشند. راستش حتا پیشگویی تریلونی آنقدرها هم کسی را متعجب نکرد. از اولش هم معلوم بود. از اولش هم همه می‌دانستیم هری مقدر است که با ولدمورت روبه‌رو شود و او را بکشد. اصلاً اسم هری روی جلد کتاب است!

اما اگر همه‌ی این‌ها یک نقشه باشد برای مخفی نگه‌داشتن پسر برگزیده‌ی واقعی چطور؟ حالا می‌پرسید نقشه‌ی کی؟ زیر سر کی بوده؟ خب معلوم است! آلبوس دامبلدور آب‌زیر‌کاه!

اول بگذارید بگوییم چرا هری پاتر یاروی برگزیده نیست. بعدش شاید به قهرمان اصلی داستان هم برسیم. اول از همه می‌دانیم که پسر برگزیده فرزند پدر و مادریست که سه بار با ولدمورت درگیر شده‌اند. می‌دانیم که جیمز و لیلی هر دو عضو محفل ققنوس بوده‌اند. ولی هیچ جای داستان به صورت دقیق گفته نشده که جیمز و لیلی سه بار مشخصاً با ولدمورت درگیر شده‌اند.

بله هری در آخر جولای به دنیا آمده و بله ولدمورت او را با زخمی که نشانش باشد مهر می‌کند. ولی این قدرتی که هری دارد و ولدمورت از آن بی‌خبر است چیست؟ در داستان این‌طور آمده که هری به خاطر عشق مادرش زنده مانده و این قدرت عشق است که هری با آن ولدمورت را شکست می‌دهد… . همممم… شما را نمی‌دانم ولی همیشه این بخش هری پاتر به نظرم مسخره بوده. ولی اگر قضیه اصلاً ربطی به عشق نداشته باشد چطور؟ اگر رولینگ برخلاف تصور ما اینجایش را گند نزده باشد چی؟

Harry-Potter-Neville-Longbottom-Movie

قضیه اینجاست که نویل هم همه‌ی این‌ها را دارد. او هم متولد آخر جولای است. فرانک و آلیس لانگ‌باتم نه فقط در محفل ققنوس بودند که اوررهای وزارت سحر و جادو هم بوده‌اند! یعنی رسماً متخصصین مبارزه با جادو سیاه بوده‌اند و خط مقدم مبارزه با ولدمورت! به نظر شما کدامم محتمل‌تر است؟ لیلی معجون ساز و جیمز… خب… ما فقط می‌دانیم که جیمز خیلی در شوخی‌دستی تخصص داشته… یا فرانک و آلیس؟ فراک و آلیس به قدری دشمنان مهمی برای ولدمورت بوده‌اند که پیروانش آن‌ها را اسیر می‌کنند و تا سر حد جنون شکنجه می‌دهند! یکی از شکنجه‌گر‌هایشان که بارتی کراوچ کوچیکه باشد، وقتی در هاگوارتز به صورت مبدل در حال تدریس است، نویل را مجبور می‌کند شاهد شکنجه شدن یک رتیل/عنکبوت(ما که نفهمیدیم چی بود) باشد.

اگر می‌توانیم قبول کنیم پدر و مادر هری سه بار از دست ولدمورت در رفته‌اند بدون این که هیچ شاهدی برای قضیه داشته باشیم، چرا همین قضیه را در مورد فرانک و آلیس لانگ‌باتم قبول نکنیم؟

در نهایت دو موضوع باقی می‌ماند. قدرتی که لرد سیاه از آن بی‌اطلاع است و قضیه‌ی علامتی که ولدمورت برای مشخص کردن برابر بودنشان رو پسر برگزیده می‌گذارد. راستش تا همین حالا هم نمی‌توانیم به صورت صد در صد بگوییم قدرت عشق است که نیروی مورد نظر است. چون هم نویل و هم هری پدر و مادر شایسته‌ی قرن را داشته‌اند. شاید اصلاً قدرت مورد نظر گیاه‌شناسی باشد؟ چون هری و ولدمورت که در گیاه‌شناسی استعدادی از خود نشان نمی‌دهند! ولی نویل… .

ولی نشان چطور؟ هری رعد و برقش را دارد. نویل چطور؟ راستش این‌جای داستان است که مشخص می‌شود ما سوال اشتباهی را پرسیده‌ایم. زاویه‌ی دیدمان غلط است. به نظر می‌رسد رولینگ بدون این که بدانیم یا دلمان بخواهد دارد به ما طرفداران کتابش فیزیک کوآنتوم یاد می‌دهد! در واقع هری و نویل هر دو برگزیده‌اند.

قضیه انتخاب است. همانطور که می‌دانید بی‌نهایت جهان موازی وجود دارند که به خاطر انتخاب‌های ما ایجاد شده‌اند. شما ممکن است سر یک دو راهی به چپ یا راست بروید. ولی هر دو آینده وجود دارند. هم آینده‌ای که به چپ رفته‌اید و هم آینده‌ای که در آن به سمت راست رفته‌اید و توسط یک خرس قطبی خورده ‌شده‌اید. اما این که کدام را انتخاب کنید نشان‌دهنده‌ی حضور عینی و ذهنی شما در آن خط زمانی است.

در مورد هری و نویل هم کسی که انتخاب می‌کند ولدمورت است! او می‌توانست به  جای این که هری را بکشد، نویل را بکشد. ولی این انتخاب اوست که در آن شب سرنوشت‌ساز به خانه‌ی پاترها برود.

کسی که همه‌ی این‌ها را توضیح می‌دهد دامبلدور است. و خب راستش را بخواهید دامبلدور بجز هری یک دانش‌آموزش عزیز دردانه‌ی دیگر هم دارد! نویل! او در کتاب اول با امتیاز دادن به نویل برای مقاومت در برابر دوستانش باعث می‌شود گریفیندور برنده‌ی جام هاگوارتز بشود. از طرفی نویل تنها دانش‌آموز دیگری است که می‌دانیم با کلاه گروهبندی مکالمه داشته است. نویل رهبر گروه مقاومت ارتش دامبلدور در کتاب ۷ است! و نویل تنها کسی جز هری است که شمشیر گریفیندور را از درون کلاه گروه‌بندی بیرون می‌کشد.

از این بیشتر؟ بله… می‌دانید کی هری می‌تواند ولدمورت را نابود کند؟ وقتی نویل ناگینی را با شمشیر گریفیندور از وسط نصف می‌کند! مهم‌تر از همه وقتی همه فکر می‌کنند هری در جنگل مرده چه کسی در برابر ولدمورت می‌ایستد و جای هری را پر می‌کند؟ نویل لانگ‌باتم!

می‌دانید اصلاً همین قضیه است که باعث می‌شود دامبلدور اینقدر راحت مدام هری را به خطر بیندازد. چون می‌داند حتا اگر هری بمیرد یک پسر برگزیده‌ی زاپاس در چنته دارد!


۱. نئو نجات‌دهنده‌ی ماتریکس نیست

این یکی بیشتر شبیه داستان بتمن است. همه‌ی ما می‌دانیم که جوکر قهرمان اصلی داستان نولان است. جوکر است که جنایت‌کارهای گاتام را کله می‌کند و پلیس‌های فاسدش را به فنا می‌دهد و قهرمان ماسک بر صورت را به زیر می‌کشد. آدم بده‌ی داستان به زاویه‌ی دید بسته است.

ولی چطور می‌شود که نئو قهرمان ماتریکس نباشد؟! نئو رسماً ماتریکس را نجات می‌دهد و صلح میان ماشین و بشر را باعث می‌شود! قضیه باز هم زاویه‌ی دید است. طبق پیشگویی اوراکل که به قول آرشیتکت اگر او پدر ماتریکس باشد پس اوراکل مادر آن است، نجات‌دهنده‌ای در ماتریکس وجود داشته که می‌توانسته قوانین را به میل خود تغییر دهد. اما به دلایلی کشته می‌شود اما قرار است برگردد و جنگ را به پایان برساند. او زاده‌ی ماتریکس است و می‌تواند ماتریکس را به میل خودش تغییر دهد.

اول بیایید شرایط پیشگویی را با هم بررسی کنیم. به میل خودش قوانین را تغییر دهد. راستش را بخواهید نئو آنقدرها هم قوانین را تغییر نمی‌دهد. یعنی تغییر واضحی در کار نیست. بله نئو کنگ‌فو بلد است و سریع است و پرواز هم می‌کند. ولی به جز این که کدهای مأمور اسمیت را در انتهای داستان یک هک می‌کند کار خاص دیگری برای تغییر ماتریکس انجام نمی‌دهد.

the_matrix_by_agnidevi

دوم این که زاده‌ی ماتریکس باشد… خب نئو زاده‌ی ماتریکس نیست! نئو در واقع یک انسان است که در کشت‌زارهای برهوت جهان واقعی به دنیا آمده است و به ماتریکس وصل شده است. البته شاید بگویید نئو در آخر فیلم یک تولد مجددی میابد. بله ولی قضیه اینجاست که او امتدادی از کد ماتریکس نیست! فرد برگزیده در واقع از باقیمانده‌ی برنامه‌های اضافی جهان‌های ماتریکس به وجود می‌آید. در واقع برنامه‌ای ویروس مانند که با وجود تلاش‌های مکرر آرشیتکت هرگز از بین نمی‌رود و نوشته‌ی دست اوراکل هم هست. ولی نئو یک برنامه نیست!

سوم. نئو باید جنگ را به پایان برساند. انصافاً هم تلاش خودش را می‌کند. کور می‌شود و معشوقش را از دست می‌دهد و هزار بدبختی و بلای دیگر بر سرش می‌آید تا به شهر روبات‌ها برسد. ولی آیا نئو جنگ را به پایان می‌رساند؟ مگر نه این که در جنگ با اسمیت شکست می‌خورد؟

حالا بیایید دوربین را بچرخانیم. قهرمان اصلی داستان ماتریکس نئو نیست. مأمور اسمیت است! اسمیت فرد برگزیده است! اسمیت مأمور سیستم است او زاده‌ی سیستم است و امتدادی از کدهای ماتریکس. نئو را اوراکل درست کرده. شاید بپرسید از کجا معلوم؟

یادتان هست درست قبل از این که اسمیت، اوراکل را به یکی از کپی‌های خودش تبدیل کند بینشان چه مکالمه‌ای صورت می‌گیرد؟ اوراکل به اسمیت می‌گوید که یک حرامزاده است. اسمیت در جواب می‌گوید: «‌You would know! mom! » که یعنی تو من را به وجود آورده‌ای. در حالی که می‌دانیم اوراکل تنها مسئول ایجاد کدهای نجات‌دهنده بوده.

MatrixSkorpionSA-2

دوم. اسمیت هم به اندازه‌ی نئو جهان ماتریکس را تغییر می‌دهد. حتا بیشتر. راستش اگر تغییرات نئو را یک طرف بگذاریم و تغییرات اسمیت را در یک کفه‌ی دیگر، نئو صددر‌صد بازنده‌ی قضیه است. نئو پرواز کردن بلد است ولی اسمیت سورس‌کد‌های ماتریکس را عوض می‌کند! او مثل یک ویروس خودش را کپی می‌کند و جهان اطراف را واقعاً تغییر می‌دهد. صحنه‌ی نبرد آخر ماتریکس سه دقیقاً گویای سطح تغییرات هست.

سوم موضوع پایان جنگ است. می‌دانیم که بازگشت سورس‌کد برگزیده به قلب ماتریکس باعث ریلود شدنش می‌شود. برای همین نئو باید به شهر ماشین‌ها برود تا کدش را وارد کند که ماتریکس ریلود شود. نئو به مین‌فریم ماشین‌ها وصل می‌شود ولی… اتفاقی نمی‌افتد! او وارد ماتریکس می‌شود و با اسمیت مبارزه می‌کند و شکست می‌خورد. در این لحظه اسمیت خودش را روی نئو کپی می‌کند. بعد می‌بینیم که بدن نئو می‌لرزد و لحظه‌ای بعد اسمیت‌ها نابود می‌شوند و ماتریکس ریلود می‌شود. جنگ به پایان می‌رسد و داستان تمام می‌شود. ولی چطور؟

در واقع وصل شدن نسخه‌ای از اسمیت به مین‌فریم ماشین‌هاست که باعث ریلود شدن ماتریکس شده. درست حدس زده‌اید! سورس کد برگزیده در وجود اسمیت بوده نه نئو! اسمیت آن فرد برگزیده است. ولی نه قهرمانی که انسان‌ها میلش را داشته‌اند. نه حتا قهرمانی که انتظارش را داشته‌اند. ولی قهرمانی که نیاز داشته‌اند. در واقع این اسمیت است که وضعیت را چنان بحرانی می‌کند که همه مجبور می‌شوند برای شکست دادنش با هم متحد شوند. البته منظور این نیست که نئو قهرمان نیست و یا فداکاری‌اش بی‌ثمر بوده. نئو قطعاً یکی از کلیدی‌ترین مهره‌های داستان است. اما نجات‌دهنده؟ نه… .

02

پس چرا پیشگویی اوراکل و اعتقاد آدم‌ها به فرد برگزیده اینطوری است؟ چرا او را شخصیت خوبی می‌بینند؟ همه چیز در این حرف جی. آر. آر مارتین نهفته است. پیشگویی‌ها شمشیر دولبه هستند و بیشتر وقت‌ها آن چیزی نیستند که نشان می‌دهند. پس مواظب زاویه‌ی دیدتان باشید.

بله اوراکل آدم‌ها را گول زده. او همانطور که آرشیتکت هم در آخر بیان می‌کند بازی خطرناکی را شروع کرده. او و آرشیتکت تنها کسانی هستند که از واقعیت قضیه باخبرند. ولی چیزی نمی‌گویند. چون صلح با آدم‌ها قیمتی دارد که باید پرداخته شود و اگر قیمت این صلح گول زدن دو طرف است، به نظر می‌رسد پدر و مادر ماتریکس حاضرند با پررویی به همه‌ی فرزندانشان دروغ بگویند.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. www

    من هم یک مورد سراغ دارم در زمان 2:45 فیلم تایتانیک هنگامی که همه در آب افتاده اند زنی از دور با صدایی ضعیف و به فارسی میگه “کمکم کنید!” که اگر با هدفون گوش بدید متوجه میشوید.

  2. حسین

    خداییش دنیل کریگ بدقیافس؟!؟

  3. نوید

    جالب بود.راس میگه کریگ کجاش بد قیافس

  4. ناشناس

    خسته نباشید مرسی به خاطر این وبسایت کاربردی

  5. پری

    من تیوری هری پاتر رو هم قبول دارم هم نه بنظر من هم نویل و هم هری پسر برگزیده بودن چون وقتی البوس پسر هری با تغییر زمان کاری گرد که نویل بمیره ولدمورت زنده بود ولی درواقع هری ولدمورتو شکست داده بود

    1. PotterHead

      واقعا نمیفهمم بر چه اساسی میگید نویل پسر برگزیده است . ممکنه که از توی کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده این تئوری رو بگید ولی اصلا هیچ ربطی نداره چون شکست ولدمورت به سدریک مربوط بود .
      این نشونه رو داشت که سدریک مرگخوار میشه و نویل رو میکشه . اگر هم بخواید از اون لحاض بگید که نویل ناگینی رو کشت ، درست نیست . چون که بقیه دوستان هری پاتر هم هرکراکس ها یا همان بخشی از ولدمورت رو کشتند.

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا
  • مجله سفید ۳: پری‌زدگی

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • رزونانس

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی