کتاب: زندگی در زمان جنگ

0
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد
نویسنده: لوسیوس شپرد
ژانر: علمی‌تخیلی - فانتزی
سال : ۱۹۸۷

علمی‌تخیلی‌های آلترناتیو (۳): زندگی در زمان جنگ Life During Wartime

شپرد(متولد اگوست ۱۹۴۷ در ویرجینیای آمریکا) در یک مصاحبه درباره‌ی آنچه در بچگی می‌خوانده و آموزش‌های آن دورانش گفته بود:

بچه که بودم  در میان  کتاب‌های رندومی که می‌خواندم یکی ارباب حلقه‌ها بود که باید بگویم هیچ‌وقت علاقه‌ای به کارهای تالکین نداشتم. اما پدرم من را وادار کرد تا کارهای جیمز برانش کبل را بخوانم که من را ویرانِ فانتزی کردند. نمی‌دانم چطور آن موقع(دهه‌ی بیست) به ذهن‌اش رسیده بود که شکارچیانِ اژدهای تریلوژی شاه‌اژدهایش، همه شخصیت‌هایی شبیه فروشنده‌هایی ورشکسته‌ی بیمه‌‌ی آمریکایی داشته باشند. آن موقع‌ها علاقه داشتم کتاب‌های سفرنامه‌ای آنهم عجیب‌وغریب‌ترین‌شان را بخوانم. اینجا باید به علاقه‌ی پنهانم به جک‌ونس اشاره‌کنم. او هنوز تنها نویسنده‌ی محبوبم در این ژانر است. آثار او با آن صحنه‌آرایی‌هایِ پر زرق و برق و تئاتری از یک سو و آن قهرمان‌های اوباشی که زندگی پستی داشتند از سوی دیگر، تخیل من را حسابی تحریک کردند. و  در نهایت باید به  پاتریک لافکادیو هرون اشاره کنم و کتاب کوایدان: اساطیر و و مطالعات در باب چیزهای غریب. این هرون در ژاپن کار خوبی که کرد این بود که داستان‌های خوبش را با نام مستعارِ ژاپنی منتشر می‌کرد[کویزومی یاکومائو]. غرابت داستان‌هایش با آن سبکِ باروک‌وار و ضمخت‌اش، من را شگفت‌زده و ناامید می‌کرد. این‌ها چیزهایی بوده الان یادم می‌آید در بچگی می‌خواندم.

من در زمینه‌ی نویسندگی توسط پدرم آموزش دیدم و در دوازده سالگی اشعار یونانی و رومی، کارهای شکسپیر، دیکنز، ملویل، ویلیام باتریتس و توماس هاردی را می‌خواندم ولی آن موقع از این نوشتن سرباز زدم و عملاً آن‌سال‌ها چیزی ننوشتم، و به این صورت که در یک مسابقه‌ی داستان‌نویسی توی دبیرستان اول شدم در حالی که یکی از داستان‌های لیام. او فلاهرتی [نویسنده‌ی بزرگ ایرلندی] را به اسم خودم دادم و همیشه در شگفتم از اینکه   فلاهرتی در مورد آمدن بخشی از داستانش توی داستان دوتا بچه‌ی دوازده ساله جورجیایی که هنوز بوی شیر از دهانشان می‌آید، چه فکری  خواهد کرد. اینکه خواستم  نویسنده نشوم  به این خاطر بود که می‌خواستم جلوی پدرم و فشار او دربیایم و بنابراین رفتم و موزیسین شدم. کلی رفیق کالتیو داشتم، یک عده‌شان یک زمانی  دلال خرده‌‌پای مواد بودند و یک عده‌ی دیگر‌شان تبه‌کارهای درجه سه. از بودن بین “low-life”ها خوشم می‌آمد و از  سر کردن امور با آدم‌های که خودشان را باکلاس و الیت می‌دانستند، متنفر بودم. عدم صداقتی که در زندگی با دزدها می‌دیدم به نظرم از عدم صداقتِ آدم‌های به اصطلاح باکلاس و در‌س‌خوانده، کمتر خطرناک بود. وانگهی بودن با دزدها و کولی‌ها و دلال‌ها من را با داستان‌هایی آشنا کرد که با این سنخ داستان‌ها راحت‌تر می‌شد در کار دنیا اندیشید. والبته تمام این حرفها نظریاتی هستند که دلایلی بی‌پشتوانه دارند. این در حالی‌ بود که خانواده‌ام همه در کارهای دولتی و ملتی بودند و خودشان را از طبقه‌ی بالا به حساب می‌آوردند.

شپرد در پانزده‌سالگی سوار برکشتی به ایرلند فرار کرد. مدتی را در اروپا، آفریقای شمالی و آسیا گذراند. در آلمان در کارخانه‌ی سیگار فروشی کار کرد و در قاهره در بازارسیاه خان الخلیل، بعد مامور نظم کلو‌پ‌های شبانه در اسپانیا شد. به آمریکا برگشت و در دانشگاه کارولینای شمالی به تحصیل مشغول شد، یک نیم‌سال هم سردبیر فصل‌نامه‌ای دانشگاهی شد، اما دانشگاه را چیزی چالش‌برانگیز نیافت و بارها آن را رها کرد و در زمانی که توریسم و سیاحت در آسیای جنوب شرقی به علت شورش‌ها و جنگ‌های بی‌پایان تشویق نمی‌شد، او به آنجا سفر کرد و بعد رفت تا مدت زیادی در آمریکای مرکزی زندگی کند. بالاخره بعد از ده ترم  فارغ‌التحصیل شد، اما با درکی فوق‌العاده از سیاست و فرهنگ آمریکای مرکزی و جنوبی و کل دنیا. به قول خودش دوست دارد «تبعیدی» باشد. او می‌گوید: «همه‌ی صداهایی که در مغز یک آدم در جریان است -سیاست، سرگرمی‌ها، و متریال‌های پرکننده‌ی مغز- وقتی پنج‌هزار مایل‌دورتر باشی از محل زندگی‌ات، فرومی‌ریزند و تو فرصت پیدا می‌کنی در مورد کشورت فکر کنی، حواس آدمی در سفرها تیز می‌شود». همسرش بخشی از یکی  ازداستان‌های نیمه‌تمام او را برای ورک‌شاپ نویسندگی کلاریون(که مدیر آن دیمون نایت بود) می‌فرستد؛ داستانی فانتزی که در آمریکای لاتین می‌گذشت، او در ورک‌شاپ پذیرفته می‌شود(مدیران ورک‌شاپ او را استعدادی غریب و فاجعه‌ای متحرک می‌دانستند).

شپرد می‌گوید:

«من داستان‌هایی با کاراکتر غریب(اگزوتیک) می‌نویسم. برخی از آن‌ها علمی‌تخیلی هستند، برخی دارک فانتزی، برخی دیگر داستان‌های جریان اصلی‌ای که آن‌ها را خیلی ساده می‌شود به عنوان  فانتزی خواند. بسیاری از داستان‌های من در سرزمین‌های خارجی می‌گذرند، اما همه در محیط‌هایی روی‌می‌دهند که با استفاده از جزئیاتِ به دقت انتخاب شده‌شان، در خواننده حسِ غرابت  ایجاد می‌کنند. این غرابت را می‌شود به (interstitial) یا اسلیپ استریم(slipstream) ترجمه‌کرد.»

که اولی به معنای شکافِ میاِن دو فضای ساختار‌مند و انباشته از متریال است و دومی به معنای خلأِ سیالِ میانِ دو متحرک.  به عبارت دیگر امر غریب در داستان‌های شپرد در شکاف میان دو فرهنگ بیگانه و فاصله‌ی فرهنگی افراد این دو ناحیه‌ یا کشور مختلف، رخ‌ می‌دهد. کاراکترهای او در اسلیپ استریم مواجه‌ی فرهنگی‌ست که امر غریب را از سر می‌گذراند یا اینکه غرابت همان اسلیپ استریم است.

 فرمت مورد علاقه‌ی شپرد نوولا است. نه آنقدر بلند که خسته‌کننده شود و نه آنقدر کوتاه که نتوان مفاهیم، کارکترها و  فضاسازی را عمق بخشید. با وجودی که شپرد نوشتن داستان‌های ژانر را دوست دارد اما در مورد علمی‌تخیلی فانتزی می‌گوید:

من این‌ ژانر را برای اینکه بتوانم در قالب آن یک رمان بنویسم، خیلی سخت یافتم، داستانهای جریان اصلی و غیر تخیلی به من این امکان را می‌دهند تا پلات را گوشه‌ای بگذارم  به شخصیت‌های داستان‌ام بپردازم. از سوی دیگر نوشتن داستان‌های ژانر من را در دام گیم‌پلی «چه‌می‌شد اگر» می‌اندازند که آن را دوست ندارم. بازی با واقعیت‌های علمی یا اجتماعی مورد علاقه‌ی من نیست یک بار خواستم یک داستان تاریخ بدیل بنویسم، اما فکر کردم که واقعیت ما به اندازه‌ی کافی افسرده‌کننده هست. گرچه تاریخ جایگزین‌های کیت رابرتز مانند Pavane را دوست دارم. من از ایده بدم می‌آید و این حال و هوا و تم است که برای من مهم است. آن چیزی که من را به این قلمرو  وارد کرد آزادی در بازی کردن با واقعیت و پرداختن آزادانه به شخصیت‌ها بود اینکه بشود هربار با خلق یک حال‌وهوای غریب بیشتر کارکتر را کاوش کرد.

  درک فوق‌العاده‌ی سیاسی شپرد از اوضاع آمریکای مرکزی بیشتر از آنکه بهانه‌ای باشد برای خلق تریلرهای افشاگر، منجر به خلق رئالیسم جادویی خاص آمریکایی به سبک او شده است. او ویردترین نویسنده‌ی معاصر را آلخو کارپنتیه می‌داند. و ویردترین رمانی که خوانده را پاک‌کن‌ها اثر آلن روب‌گریه.

در میان آثار شپرد که بیشتر نولا و داستان کوتاه است رمان‌هایی نظیر (Green Eyes (1984 در مورد زامبی‌ها، وودو، رمان خون‌آشامی (The Golden (1993 و مجموعه داستان (The Jaguar Hunter (1987 به چشم می‌خورد.


 درباره‌ی زندگی در زمان جنگ


این رمان بسیار زیبا و تاریک و وهم‌انگیز، داستان «دیوید مینگولا» است. افسر توپخانه‌ای که در آینده‌ی نزدیک، میانه‌ی جنگی در آمریکای مرکزی با دختری به نام دبورا آشنا می‌شود، اما با نزدیک شدن به دختر، متوجه تاثیر نیروی تله‌پاتی عظیمی روی خود شده و فهمیده که توی مغزش ایپملنت‌های پیشرفته‌ای کار گذاشته‌اند. او بعد به رسته‌ای نخبه از سربازانی با قدرت‌های فراذهنی می‌پیوندد که علیه رسته‌ی مشابه در ارتش شوروی جنگ سرد، گرد هم آمده‌اند. کم‌کم پای دو خانواده‌ی بزرگ پانامایی و توطئه‌های آن‌ها به میان می‌آید و انفجاری اتمی در پاناماسیتی. در این میان مینگولا افراد سابق دسته‌ی خود را در لشکری بی‌پایان از زامبی‌ها می‌یابد.
رمان روایتی از جنگ ویتنام است که به شکل مخفیانه، زیر پوشش داستان جنگی بی‌پایان(آمریکای عصر ریگان) در آمریکای مرکزی می‌گذرد. شپرد از رویکرد استعماری در توصیف فضای آمریکای مرکزی می‌پرهیزد، در عوض به دلیل شناخت بالایش از فضای آمریکای مرکزی روی کیفیتِ وهمیِ نزدیک‌شدنِ جهان‌های مختلف تمرکز می‌کند و فضایی بسیار ویرد می‌آفریند. او از فرم داستان اپیزودیک استفاده می‌کند تا سفر پیکارسک دیوید مینگولا را پی‌ بگیرد. در فضای این جنگ عجیب که لبه‌های دو فرهنگ(فرهنگ سفید در مقابل فرهنگ جادویی آمریکای لاتین و مرکزی) در سایشی پر از جرقه و خشونت‌بار به هم رسیده‌اند، توصیفات غنی شپرد از چشم‌اندازها، همیشه وهم انگیز و ترسناکند. جایی در رمان دسته‌ای از سربازان در اثر تزریق مخدرهایی برای افزایش درندگی به جنگل پناه می‌برند و آنجا به مرز توحش می‌رسند و در معرکه‌گیری‌های بومیان با جگوارها کشتی می‌گیرند. مینگولا در دهکده‌ای می‌کوشد تا با نیروی ذهنی لشکری از زامبی‌ها را به وضعیت انسانی برگرداند(زامبی‌های شپرد بیشتر شبیه آدم هایی بی‌اختیاری کنترل شده با نیروی اهریمنی‌اند).


بخشی از رمان


در اینجا مینگولا به دهکده‌ای بر می‌خورد که بالای خانه‌ها توتم‌ها به شکل حیوانات نئونی نصب شده‌اند.

cubes painted all the colors of the rainbow, with a fantastic bestiary of neon signs mounted atop their tin roofs. Dragons; unicorns; fiery birds; centaurs. The MP corporal told Mingolla that the signs were not advertisements but coded symbols of pride; for example, from the representation of a winged red tiger crouched among green lilies and blue crosses, you could deduce that the owner was wealthy, a member of a Catholic secret society, and ambivalent toward government policies. Old signs were constantly being dismantled, and larger, more ornate ones erected in their stead as testament to improved profits, and this warfare of light and image was appropriate to the time and place because San Francisco de Juticlan was less a town than a symptom of war. Though by night the sky above it was radiant, at ground level it was mean and squalid. Pariah dogs foraged in piles of garbage, hardbitten whores spat from the windows, and, according to the corporal, it was not unusual to stumble across a corpse, likely a victim of the gangs of abandoned children who lived in the fringes of the jungle. Narrow streets of tawny dirt cut between the bars, carpeted with a litter of flattened cans and feces and broken glass; refugees begged at every corner, displaying burns and bullet wounds. Many of the buildings had been thrown up with such haste that their walls were tilted, their roofs canted, and this made the shadows they cast appear exaggerated in their jaggedness, like shadows in the work of a psychotic artist, giving visual expression to a pervasive undercurrent of tension. Yet as Mingolla moved along, he felt at ease, almost happy. His mood was due in part to his hunch that it was going to be one hell of an R and R (he had learned to trust his hunches); but it spoke mainly to the fact that towns like this had become for him a kind of afterlife, a reward for having endured a harsh term of existence.”

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • مجله سفید ۳: پری‌زدگی

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید