تفرجی بر مشتری، به مناسبت میعادش با جونو
یک فضاپیمای تحقیقاتی است که به قصد جمعآوری اطلاعات در مورد میدان مغناطیسی، ترکیب اتمسفر، و اینجور موارد سیاره مشتری در سال 2011 به سمت این غول دوستداشتنی منظومهمان پرتاب شد و هفته پیش هم به مقصد رسید(مسیر پرتابش بسیار جالب است. صرفا تصور کنید تیم بینوای پروژه چقدر محاسبات انجام دادهاند برای این امر). و اما ربطش به مقدمه؟ خب سوای فرستادن کاوشگر به یک جرم آسمانی در فاصله 620 میلیون کیلومتریمان، نکتهای در باب نامگذاریها وجود دارد. مشتری را خب با نام ژوپیتر میشناسند. فرمانروای ایزدان پانتئون روم. مشتری حدد 60 و خوردهای قمر هم دارد که منجمین عزیز همگی آنها را بر اساس معشوقههای ژوپیتر نامگذاری کرده اند. و در اساطیر روم، ژوپیتر دور خود و معشوقههایش حجابی از ابر و مه کشید تا از دید همسرش مخفی بماند. نام همسرش؟ بله، درست حدس زدید. جونو(به این فکر کنید که یک عده از درخشانترین اذهان جهان در ناسا سر این نام گذاری چیزی حدود چهل دقیقه قهقهه زدهاند).
چیزی که در مورد نوع بشر مشترک است، این است که فرقی ندارد سر و کارشان با طبیعت باشد، یا آنچه ورای طبیعت است، و یا اصلاً آنچه که قرار نبوده به طبیعت تعلق داشته باشد. بشر همیشه باید ردپایی از خود به جا بگذارد. که البته من هم قصد محکوم کردن این فصل مشترک را ندارم و به شخصه معتقدم که بسیار هم کار خوبی است و حالا اگر نام نیکو هم نشد، بالاخره یک چیزی از خودمان بر جا گذاشتهایم دیگر.
اما این مقدمه را گفتم تا به موضوع کاوشگر جونو بپردازم. احتمالاً خبرش را شنیدهاید(در تمامی شبکههای مجازی ممکنه پخش شد. اگر نشنیدهاید توصیه میکنم فکری به حال شبکه مجازیتان بکنید). یک فضاپیمای تحقیقاتی است که به قصد جمعآوری اطلاعات در مورد میدان مغناطیسی، ترکیب اتمسفر، و اینجور موارد سیاره مشتری در سال 2011 به سمت این غول دوستداشتنی منظومهمان پرتاب شد و هفته پیش هم به مقصد رسید(مسیر پرتابش بسیار جالب است. صرفاً تصور کنید تیم بینوای پروژه چقدر محاسبات انجام دادهاند برای این امر). و اما ربطش به مقدمه؟ خب سوای فرستادن کاوشگر به یک جرم آسمانی در فاصله 620 میلیون کیلومتریمان، نکتهای در باب نامگذاریها وجود دارد. مشتری را خب با نام ژوپیتر میشناسند. فرمانروای ایزدان پانتئون روم. مشتری حدد 60 و خوردهای قمر هم دارد که منجمین عزیز همگی آنها را بر اساس معشوقههای ژوپیتر نامگذاری کرده اند. و در اساطیر روم، ژوپیتر دور خود و معشوقههایش حجابی از ابر و مه کشید تا از دید همسرش مخفی بماند. نام همسرش؟ بله، درست حدس زدید. جونو(به این فکر کنید که یک عده از درخشانترین اذهان جهان در ناسا سر این نام گذاری چیزی حدود چهل دقیقه قهقهه زدهاند).
و اما بپردازیم به موضوع اصلی این نوشتار. برای اینکه کمی بحث را باز کنم، یک پرسش مطرح میکنم. آیا دوست دارید در فضا سفر کنید؟ و نه حتی با فضاپیما. خودتان و خودتان. بدون هیچ ابزاری(دیگر در بدترین حالت شاید یک حلقه لنترن). مگر آنکه مبتلا به نوع حادی از کینوفوبیا و یا استروفوبیا باشید، جوابتان قاعدتاً مثبت است. یعنی اصولاً امکان ندارد بدتان بیاید که آخر هفته را در مریخ سپری کنید.
خب، بیایید به شما این قابلیت را بدهیم. فرض کنید که شما این توانایی سفر در فضا، حالا به هر شکلی را دارید. و ناسا هم که میبیند در صورت فرستادن شما به جای یک کاوشگر، در زمان و هزینه صرفهجویی میشود، ازتان خیلی مودبانه خواهش میکند که یک سر تا مشتری بروید و یک سری آمار بگیرید و برگردید. و شما هم که جانتان را در راه علم و خدمت به آن میدهید موافقت میکنید و بار سفر میبندید و غروب جمعه از زمین خارج میشوید.
مسیر زمین تا مشتری چندان هم جالب توجه نیست. یعنی چندان مناظر طبیعی چشمنوازی ندارد که بتوان توصیفشان کرد. صرفاً باید کمی دقت کنید تا در کمربند سیارکی بین مریخ و مشتری منهدم نشوید و هندزفریها را در گوش قرار داده، چشمهایتان را بر هم مینهید و تا رسیدن به مقصد چرتی میزنید(10 امتیاز در صورت گوش دادن به Ghost Riders in the sky از جانی کش. 20 امتیاز برای Ballad of Serenity).
[aligncenter]
Ghost Riders in the Sky
Ballad of Serenity
[/aligncenter]
آلارمی که تنظیم کردهاید به محض رسیدن به مشتری، صدا میدهد و بیدارتان میکند و شما هم خودتان را در محاصرهی تودهی محوی از غبار مییابید که به عبارتی همان حلقههای محصورکننده مشتری هستند. و همچنین کمکم باید اثر میدان عظیم جاذبه مشتری را نیز بر خودتان حس کنید. مسیر حرکتتان را تنظیم کرده، خیلی با دقت نقطه فرودتان را مشخص نموده و حرکت نهایی خود را به سمت غول گازی منظومهشمسی آغاز میکنید.
*خیلی خوب است که مسیرتان را با دقت تعیین کنید. یعنی خب غبار اطرافتان به اندازه کافی میدان دیدتان را محدود کردهاست. این را بگذارید کنار آن شصت و خوردهای قمر و سایر اجرام به دام افتاده در مدار مشتری و درمییابید شانس اینکه به جای سطح سیاره از ناکجاآبادی در مدارش سردربیاورید آنقدر هم کم نیست.
**اگر کوررنگی یا هر مشکل بینایی دیگری دارید، ترجیحاً تا قبل از سفر برطرفش کنید. تنوع رنگ سطح مشتری مانند نقاشیهای باب راس نیست و اگر نتوانید رنگ لکه سرخ را از سایر نقاط دیگر افتراق دهید، خیلی برایتان بد میشود.
خب، دیگر قضایا دارند جالب میشوند. با این فرض که مثل یک جرم آسمانی به قمری برخورد نکرده و همچنین مشغول چرخیدن و بالا آوردن در لکه سرخ مشتری هم نیستید، تا کنون دیگر باید به حدود 300 هزار کیلومتری اتمسفر سطحی مشتری رسیده باشید. اصولا یک موجود زنده در این ناحیه از شدت تشعشعات دار فانی را وداع میگوید. اما ما اینقدر دوستتان داریم که به شما قابلیت مقاومت در برابر این تشعشعات را میدهیم.
تا کنون باید وارد اتمسفر بسیار رقیق فوقانی مشتری شده و با شتابی برابر با 2.6 g مشغول اوج گرفتن باشید. و البته فرض را بر این میگذاریم که مانند یک سیبزمینی برشته نمیشوید. تقریباً همین حوالی است که کمکم متوجه میشوید مشتری هیچ شباهتی به آنچه در آثاری مانند خریدن ژوپیتر و یا دیدار با مدوزا تصویر شده ندارد و صرفا یک مشت غبار و هیدورژن و این جور مزخرفات است. همچنین سرعت سقوطتان هم بسیار بالاست و نمیتوانید گوشیتان را از جیبتان خارج کنید. بنابراین صرفاً میتوانید دست به سینه سقوط کرده و سر ناسا و خدمت در راه علم هر چه فحش میدانید نثار کنید. تنها جنبهی مثبت این قسمت از سفر این است که هنوز نور خورشید بهتان میرسد و لااقل حس قرار گرفتن در یک تابوت را ندارید.
کمکم از این اتمسفر فوقانی رقیق خارج شده و به نخستین لایه ابری اتمسفر مشتری میرسید که ساختاری آمونیاکی دارد. و چقدر خوب که بدن شما در برابر این ترکیب نیز مقاوم است نه؟ خب، حالا فرض میکنیم که سرعتتان را به گونهای کاهش داده، انگار که از ابتدا در همین لایه قرارتان دادهاند. سرعتتان الان چیزی حدود 3200 کیلومتر بر ساعت است که در کنار فشاری برابر با سطح زمین و دمای دلچسب 140 درجه زیرصفر، کمی سریعتر از آن است که بتوانید از مناظر زیبای اطراف لذت ببرید(ابرهای آمونیاکی ترکیب رنگ بسیار متنوعی دارند. این را بگذارید کنار نوری که در آن لایه به شما میرسد. چیزی شبیه یک بعدازظهر در نواحی ساحلی زمین. خیرهکننده است، نه؟). پس کمی بیشتر سرعتتان را کاهش میدهید تا به چیزی حدود 360 کیلومتر در ساعت برسد. در هوا برای خودتان لم میدهید، از کوله پشتیتان یک شکلات درآورده و از سقوطتان در اتمسفر بزرگترین سیاره منظومهشمسی نهایت لذت را میبرید.
بعد از چیزی حدود 5 دقیقه، فشار هوا به 2 اتمسفر رسیده و دما نیز با رشد پایداری به حدود 0 درجه نزدیک میشود. نگاهی به اطراف میاندازید و میبینید که ابرهای اطرافتان رنگشان عوض شده و کمی هم در حال جوشش و پیچش هستند. شما که اهمیتی به موضوع نمیدهید و همانطور سقوط میکنید. اما اگر کسی از ناسا همراهتان بود میتوانست بهتان بگوید که این ابرها متشکل از آمونیوم سولفید و آمونیوم هیدروسولفید بوده، و به همین دلیل است که رنگشان کمی با لایه قبل فرق میکند و اینجور توضیحات کسالتبار علمی. در ضمن، افزایش فشار باعث شده است که کمی گوشهایتان بگیرد. شروع میکنید آبدهان قورت دادن و وقتی میبینید که اثر نمیکند، از کیفتان یک آدامس درآورده و مشغول جویدنش میشوید. و در این گیرودار، هیچ متوجه این امر نیستید که اطرافتان دارد تاریک میشود.
بعد از چیزی حدود 10 دقیقه، فشار به چیزی حدود 4 اتمسفر رسیده، تقریبا دیگر از خورشید نوری دریافت نشده و بنابراین در دما افت قابلتوجهی دیده میشود. ابرهای اطراف شما دیگر آمونیاکی نبوده، بلکه مانند ابرهای سیاره خودمان، از بلورهای آب تشکیل شدهاند. حس نوستالژی غریبی شما را فرا میگیرد؛ به یاد گشت و گذارهایتان در اتمسفر زمین. دو قطره اشک میریزید که همانجا یخ میبندند. و راستی، گوشهای شما هم باز شدهاند!
تا چیزی حدود نیم ساعت، در این گستره ابرهای یخ سقوط میکنید. فشار هم مرتباً در حال افزایش است. در عرض 15 دقیقه به 10 اتمسفر میرسد(چقدر خوب است که شما مثل این انسانهای بدبخت نیازی به تنفس ندارید. وگرنه در این فشار با تنفس هوای عادی هم از مسمومیت اکسیژن میمردید). تا نیم ساعت، فشار به چیزی حدود 50 اتمسفر رسیده است. دما هم دوباره رو به افزایش گذاشته، بیتوجه به آن افت نابهنگام پیشین، و تا شما سقوط نیمساعتتان را تکمیل کنید، دما از چیزی حدود 40 درجه زیر صفر به 200 درجه بالای صفر رسیده و هیچ هم به نظر نمیرسد که قصد توقف داشته باشد. فضای اطرافتان هم اکنون دیگر تاریکی مطلق است. و شما برای مدتی بسیار طولانی سقوط میکنید.
شما برای چنین چیزی برنامهریزی نکرده بودید. احتمالاً قصد داشتید تا مشتری بروید و روی سطحش قدم بزنید و با چند بیگانه آبیرنگ زیبا بساط آشنایی بچینید و…(شاید اگر سر کلاسهای فیزیک جای چرت زدن یکم گوش میکردید سطح انتظاراتتان از یک غول گازی معقولتر بود) . اما اکنون، در حال سقوط در ورطهای هستید که انتهایش معلوم نیست به کدام جهنمدرهای متصل است و شارژ گوشیتان هم تمام شده و حوصلتان به شدت سر رفته است. بار دیگر شروع میکنید به ناسزا گفتن به ناسا، بشریت، علم، خدمات ارتباطی گوشی همراهتان که چرا در سطح مشتری پوشش ندارند و واقعا که و گندش را درآوردهاند… که ناگهان در فضای اطراف خود تفاوتی حس میکنید. دستتان را حرکت میدهید. حس عجیبی دارد. کمی فکر میکنید تا یادتان بیاید آخرین بار چنین حسی را کجا تجربه کردهاید. و بالاخره موضوع برایتان روشن میشود. اطراف شما را مایع فراگرفته است.
البته مایع مایع که نه، مایع فوق بحرانی. به بیان دیگر، حالتی که در یک گاز تحت فشار و دمای بسیار بالا ایجاد میشود. اما شما که به این امور تخصصی اهمیتی نمیدهید. با یادآوری این امر که از آخرین باری که به استخر رفتهاید چندین سال میگذرد، خیلی خوشحال مشغول شنا کردن به سمت پایین میشوید.
مدت زیادی در این اقیانوس داخل سیارهای به پایین میروید و سقوط میکنید. فشار اطرافتان اکنون برابر با صدها هزار اتمسفر است. آنقدر شنا میکنید و پایین میروید که اندک اندک در برابرتان درخشش محوی را میبینید. کمی جلوتر، متوجه میشوید که مایعات اطرافتان در حال تابش هستند. که البته اگر تحصیلات آکادمیک در علم فیزیک داشتهباشید موضوع شگفتانگیزی نیست. دما الان برابر با سطح خورشید است و همین سبب تابش نور از اتمسفر اطرافتان شده است. نوری که نخست به رنگ سرخ، سپس زرد و نهایتا سفید تابش میشود.
این تابش سفید، مبین این امر است که حدودا 30 درصد سفرتان به مرکز مشتری را پشت سر گذاشتهاید. دما اکنون برابر است با 10 هزار درجه سلسیوس، و فشار هم به مقدار باورنکردنی 2 میلیون اتمسفر رسیده است. این فشار به قدری بالا است که با نگاه کردن به زیر پایتان، متوجه جریانی گسترده از فلز مذاب میشوید. این بخش ماگما مانند، هیدروژن مذاب است.
باورنکردنی است نه؟ فشار به قدری افزایش یافته که هیدروژن به فرم فلزی درآمده و تحت دمای بسیار بالای عمق مشتری، ذوب شده است. تخمین زده میشود که چیزی حدود 70 درصد سیاره را همین هیدروژن فلزی مذاب تشکیل میدهد.
*اگر بخواهیم تغییرات فازهای مواد را یک توضیح کوتاهی بدهیم، باید اینطور گفت که لایه گازی اولیه، تحت فشار بالا تمایل دارد به فاز مایع درآید. اما دما به حدی بالا است که اجازه مایع شدن به آن را نداده و بنابراین گاز موردنظر ناچار است به یک مایع فوقبحرانی بسنده کند. منتها فشار از سطحی به بعد آنچنان بالا رفته که هیدروژن فوق بحرانی به حالت فلزی درمیآید. اما بار دیگر به علت دمای بسیار زیاد، که در این نقطه از سطح خورشید نیز فراتر رفته، این هیدروژن فلزی را به فاز مایع و مذاب میبرد.
و شما هم که چارهای ندارید جز ادامه دادن به شنایتان در این قشر مذاب. و فکر نکنم لازم باشد بگویم که قرار است برای مدت خیلی زیادی در این لایه پایین بروید(70 درصد شعاع مشتری را خودتان حساب کنید. حال تقسیمش کنید بر سرعت شنا کردنتان در فلز مذاب. اگر دوست داشتید زمان به دست آمده را در کامنتها بگویید. کنجکاوم).
و در نهایت، پس از روزها و روزها سقوط در اعماق این غول گازی، در نهایت با مغز به یک سطح جامد برخورد میکنید(اگر فرض را بر این بگذاریم که برای سهولت در پایین رفتن، با سر پایین میروید). خب، تبریک میگویم. شما اولین موجودی هستید که توانسته پا(یا سر) بر هسته جامد مشتری بگذارد. هستهای متشکل از سنگ، فلز و یخهایی که شاید فقط در همان فشار 25 میلیون اتمسفری مرکز مشتری یافت شوند.
خسته از سفر، جمع کردن نمونه برای ناسا را دایورت میکنید به یک مکان دیگر و دراز میکشید بر این سطح جامد(چقدر دلتان برای جامدات تنگ شده بود.). یک نوشیدنی خنک از کولهپشتیتان خارج کرده، و در حال مزهمزه کردنش، به خودتان میگویید چقدر خوب میشد اگر یک چندتایی بیگانه آبی هم در بین راه پیدا میکردید…
و در این لحظه از کولهپشتیتان صدای هر دمودستگاهی که ناسا برای پژوهش و نمونهبرداری از مشتری روانهتان کرده بود بلند میشود تا با بیرحمی تمام این جمله «خستگان را استراحتی نیست» را برایتان معنی کند.
* البته امکان هم دارد که به این شیرینی تمام نشود. هیدروژن مذاب، حلال بسیار خوبی است. واقعا خوب. آنقدر خوب که تخمین زده میشود قادر است در چیزی حدود 4 میلیارد سال، هستهای از جنس سنگ و فلز را با جرمی 23 برابر زمین در خود حل کند. از پیدایش منظومه شمسی هم کمی بیشتر از 4 میلیارد سال میگذرد. مقصودم واضح است دیگر نه؟
-
هیدروژن فلزی مذاب… هیدروژن فلزی مذاب…هیدروژن فلزی مذاب…هیدروژن فلزی مذاب
برای من جذاب ترین قسمت، تصور هیدروژن فلزی مذاب بود! -
امید خیلی خوب!
-
مرسی که خوندی و خوشحالم که خوشت اومد :دی.
-
-
اگر سرعت فرو رفتن در هیدروژن مذاب رو ثانیه ای 2 متر در نظر بگیریم(نمیدونم درسته یا نه) تقریباً 283 روز طول میکشه تا به مرکز مشتری برسیم !! یعنی 3 تا تعطیلی تابستون و یه دونه تعطیلی عید نورورز. عیدتون مبارک و مرسی بابت مطلب جالب