اورشلیم خورده شده

4
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

اورشلیم مرده‌ریگ تاریخ بشریست. آخرین و اولین شهر و وزنه‌ای بر دوش بشر. این عکس‌ها برای زمانی نه چندان دور، اورشلیمی کاملاً متفاوت را به نمایش می‌گذارند.

اورشلیم به سال ۱۰۹۹ میلادی (هفت روز مانده به اول رمضان ۴۹۲ هجری) به دست فرنگیان افتاد. چند روز بعد ابوسعد الهروی با ریش و دستار و آشفته و دامان گل‌آلود در مشایعت جمعی بازماندگان بلاد شام به خصوص اورشلیم، وسط مسجد بغداد به گاه صلاة ظهر روزه‌خواری می‌کند و مومنین همه زبانشان روزه، در عرض چند لحظه جمعیتی خشمگین دور او جمع می‌شوند و عسسان حسبه برای بازداشت می‌آیند. قاضی‌القضات هراتی از جا برمی‌خیزد و به آرامی از کسانی که دوره‌اش کرده‌اند می پرسد: «چگونه است که مومنین از یک روزه‌خواری این‌گونه آشفته شده‌اند و کشتار هزاران مسلمان و نابودی بلاد و ساختمان‌های اسلام آنان را بی‌تفاوت می‌گذارد؟» و اینطور سکوت را بر جماعت تحمیل می‌کند. متعاقباً جزئیات مصائبی را که بر «بلاد شام» و بخصوص اورشلیم گذشته است شرح می دهد. ابن اثیر تاریخ‌نگار معاصر الهروی می‌نویسد: «پناهندگان به تلخی گریستند و دیگران را نیز به گریه انداختند. که شهر را آتش زده‌اند و مردمش را در چارچوب خانه‌ها گلو بریده‌اند و قاضی‌القضات گفت: آن زمان که شمشیر آتش جنگ برانگیزد، اشک بدترین سلاح است.» پس از ترک مسجد ابوسعد به کاخ خلیفه می‌رود و در بارگاه المتظهر بالله که جوانی بیست‌ودوساله است فریاد می‌زند: «رواست که مسلمان جز شکم لاشخور و کمر شتر جای خسبیدن نداشته باشد و شما اعراب شریف و ایرانیان دلاور در بغداد به بوستان می‌شوید؟» خلیفه المتظهر بالله مجلسی متشکل از پنج‌تن بزرگان دربارش تشکیل می‌دهد که مسأله‌ی جهاد مسلمین به سوی اورشلیم را بررسی کنند ولی این مسأله‌ در گلوگاه بوروکراسی خفه می‌شود و چند سال بعد قاضی‌القضات کشته می‌شود(یحتمل به‌دست دستگاه بوروکراسی). اورشلیم به شهری دیگر تبدیل می‌شود و در طی جنگ‌های صلیبی چندبار دیگر دست‌به‌دست می‌چرخد و ویران می‌شود و بازسازی می‌شود.

این اولین باری نیست که اورشلیم به چنین سرنوشتی دچار می‌شود. در زمان اشکانیان شورشی زیرزمینی توسط گروه مقاومتی یهودی شکل می‌گیرد که سعی می‌کنند هرود کبیر را سرنگون کنند و تسلط رومیان و پادشاه طرفدار روم را نافرجام بگذارند. به دلایلی که در تاریخ گم شده‌است، اشکانیان در یکی از معدود یورش‌های خود به سمت غرب، شامات و از جمله اورشلیم را از تسلط روم خارج می‌کنند. دقیقاً مشخص نیست دلیل پیوند اشکانیان با یهودیان چیست. شاید خاطره‌ای اجدادی از کمکی که هخامنشیان زمانی به یهودیان می‌دهند. در این یورش یکی از شاهزاده‌های اشکانی که قرار است برتخت سلطنت ایران بنشیند، کشته می‌شود و یکی از تراژدی‌های ناشنیده‌ی تاریخ اشکانی را رغم می‌زند که هیچ جایی ازش اثری پیدا نمی‌کنید. چند سال بعد مارک‌آنتونی ژنرال رومی، اورشلیم را پس می‌گیرد. و از این قسم قصه‌های عجیب در اورشلیم بسیار معمول است.

در طول تاریخ، اورشلیم حداقل دو بار از پای‌بست ویران شده، بیست‌و‌سه بار تحت محاصره‌ی ارتشی مهاجم قرار گرفته و پنجاه‌ودو بار تحت حمله‌ی مستقیم قرار گرفته است. پادشاهان یهودی، خوانین مغول، امپراطوران رومی و فرانسوی، سلاطین فاطمی و سلجوقی، امامان مسلمان و اسقف‌های ارتدکس، کشیش‌های فرانسیسکن، علویان و دروزی‌ها هریک به تناسب تفکر و دین و مذهب و فلسفه‌یشان چهره‌ی شهر را دستخوش تغییر می‌کنند. از متروپولیسی کنعانی به دژی یهودی. از مستعمره‌ای رومی به زیارت‌گاهی اسلامی/عربی. از سریر شاهان صلیبی به مخروبه‌ای فرامو‌ش‌شده. تا اینکه هزار سال بعد، از کنگلومر تداوم خرابی‌ها و بازسازی‌ها، حب و بغض‌های فروخورده و انتقام‌های نافرجام و تورم کینه‌هایی که از فرط بازخورد قابل تمیز از هم نیستند(پس فرمود که شهر را با آجرهای خودش باز برآورند-اسفار کاتبان) شکلی از شهر سر می‌زند که غالباً عرب‌نشین است و از هر فرقه‌ی یهودی و مسیحی و مسلمان درش پیدا می‌شود. بازمانده‌ای مفلوک و لاغر از حکومت عثمانی که سال‌هاست در شرف مرگ است و مردمی که در تپه‌های زرد‌/نارنجی‌اش، غالباً به کشاورزی مشغولند، با روش‌های قرون‌وسطایی. زیارت‌گاه‌هایش میزبان روس‌ها، پروسی‌ها، سوئدی‌ها، آمریکایی‌ها و مردم شمال آفریقاست. اما این شهر هم خیلی زود به‌واسطه‌ی قوای انگلیس و جنگ جهانی اول به سال ۱۹۱۷ خورده می‌شود. حکایت این فلسطین حکایت شهریست هزارچهره و هزار محله. بخش مسیحی‌نشینش شبیه بازمانده‌ای معلق در زمان از کلنی‌های پروسی است که در درگاهی آبی فیروزه‌ای و تراس‌های میله‌فلزی و مجسمه‌های گارگویل‌ها و فرشته‌های گوتیک متوقف شده است. بخش یهودی‌نشینش در دست یهودی‌های سنتی‌ست که تبارشان را بین خرابه‌های دژها و مقبره‌های پسرهای داوود و ۵۰۰۰ سال نخاله‌ی ساختمانی روبه غبار با چنگ‌ودندان می‌خواهند حفظ کنند. بخش عرب‌نشینش متشکل از پانزده کلنی، همان تصادم عجیب و همچنان اگزوتیک لباس‌های گشاد با طرح‌های مستعمل و نمودهای مدرنیسم به‌چشم نابجاست. قراردادهای توسعه‌ی شهری‌اش را هر دولتی که می‌بندد، دولت بعدی به رسمیت نمی‌شناسد. شهر هر بار بر آستانه‌ی به‌بارنشستن، اخته می‌شود ولی کژدارومریز به‌پیش می‌رود و جمعیتش رو‌به‌رشد گذاشته است. واقعیت این است که شهر در صلح است و نمی‌خواهندش. حتا عثمانی‌ها اسمش را متصرفات اورشلیم گذاشته‌اند. اما به محض اینکه دست‌به‌دست می‌شود، خاطره‌ای ژنتیکی را در مردم ابراهیمی از زوریخ تا پلیموث تا نجف تا قاهره بیدار می‌کند. یک بار دیگر بجنگید. این ملغمه‌ی بازمانده برای ماست.

عمدتاً سرنوشت شهرها خورده شدن است و کمتر شهری در خاورمیانه یا جهان پیدا می‌کنید که هزاران بار خورده نشده باشد و بعد از سر مزارش شهری دیگر سربرنیاورده باشد و برای اورشلیم این موضوع محسوس‌تر است. این گالری ۲۵ عکس است از ورژنی از شهر که دیگر چیزی ازش باقی نمانده و با انتقال پایتخت اسرائیل از تلاویو به اورشلیم(که خبرش گمال(جمال) عبدالناصر را از گور بیرون می‌کشد)، آخرین بارقه‌هایش به همراه فردریک دوم و رینالت و قلیچ‌ارسلان و سلیمان کبیر و صلاح‌الدین و مارک‌‌آنتونی به تاریخ سپرده می‌شود. آیا چهره‌ی بعدی شهر تصویر غایی‌اش خواهد بود یا شهر آبستن هیولایی دیگر است؟


فصل اول: شهر


تصویری از دژ داوود در نزدیکی دروازه‌ی یافا(باب‌الخلیل) – ۱۸۹۸. یکی از قدیمی‌ترین بناهای شهر اورشلیم که می‌گویند توسط هرود ساخته شده است. هرود بعد از این که حکومت را از حشمونیان غصب می‌کند، به منظور حفاظت از کاخش که بر فراز کوه صهیون بنا شده، برج دژ داوود را بنا می‌کند. دژ سه برج اصلی دارد. اولی فتزل یا فسائلوس است که نام برادر هرود است که در اسارت خودشکی می‌کند. دومی ماریامنه است، همسر دوم هرود که به دستور خودش اعدام می‌شود و جسدش در غاری مدفون می‌شود. سومی هیپیکوس است. دوست هرود. جز پایه‌های این برج، هیچ بخشی از این سه برج امروز برجا نیست چون دژ به دست صلاح‌الدین به‌طور کامل ویران می‌شود. آنچه در تصویر می‌بینید پایه‌ی دژ داوود است که در زمان سلطان سلیمان کبیر بازسازی شده است. می‌توانید حتا مدخل‌های ریز برای دهانه‌ی توپ‌های عثمانی را در دیوار دژ تشخیص دهید.


دژ داوود یا آن‌طور که امروز می‌شناسیمش، برج داوود – ۱۹۸۹. بخشی از عکس سوخته. انگار تباهی می‌رود که تتمه‌ی شهر برجای‌مانده از حکومت عثمانی را در خود ببلعد. در گوشه‌ی تصویر می‌توانید حضور اتوموبیلی را تشخیص دهید. اتوموبیل مثل بسیاری از نمودهای تجدد همچون ترام و برق‌کشی و فاضلاب زیرزمینی، قرار بود توسط پیمان‌کاران اروپایی وارد اورشلیم شود. قرارداد این نوسازی‌ها با دولت عثمانی بسته شده بود. بریتانیایی‌ها اما حاضر نشدند این قراردادها را به رسمیت بشناسند یا بهشان بودجه‌ای تخصیص بدهند. انگلیسی‌ها بجز دو باغ که به اورشلیم اضافه می‌کنند چیز خاصی به شهر اضافه نمی‌کنند. البته انگلیسی‌ها باغ‌های خوبی می‌سازند.


سواره‌نظام عثمانی درحال عبور از باب‌الخلیل یا همان دروازه‌ی یافا. برج داوود در پس‌زمینه مشخص است – ۱۹۰۰. جیپ ارتشی و مردی با کلاه سفید را درش می‌توانید تشخیص دهید. اگر دقت کنید قاطرهای بخش تدارکات سواره‌نظام را هم می‌توانید ببینید. در اواخر دوره‌ی حکومت عثمانی، متصرفات اورشلیم ۱۵۰۰۰نفر جمعیت داشت که بخش قابل توجهی از آن قشون ترک بودند. با وجود جو نظامی شهر، همچنان زائران روسی و اروپایی اجازه‌ی ورود به شهر را داشتند.


به سوی باب‌الخلیل – ۱۹۰۰. تصویر خیابان اصلی شهر به سمت دروازه‌ی یافا. همانطور که می‌بینید تأثیر ساختمان‌سازی اروپایی قابل مشاهده‌ است. تقریباً تمامی امپراطوری‌های بزرگ اروپایی در طول دروه‌ی حاکمیت عثمانی بر اورشلیم، در این شهر شهرک ساخته و سفارت‌خانه داشته‌اند. از جمله کلنی پروس و سوئد را می‌شود متذکر شد.


باب‌الخلیل – ۱۹۲۰. باب‌الخلیل. به فارسی دروازه‌ی محراب داوود یا دروازه‌ی داوود و به عبری شائر یافو. همانطور که می‌بینید دروازه در سمت راستش به دیواری وصل نیست. اما اگر در عکس‌های ۱۸۹۰ بگردید، دیوار شکافته نشده و همچنان ادامه دارد. این موضوع به بازدید قیصر آلمان، ویلهلم دوم از اورشلیم باز می‌گردد. در افسانه‌های محلی پیشگویی‌ای آماده بود که اگر پادشاهی با اسب سفیدش از دروازه‌های اورشلیم وارد شهر شود، پادشاهی اورشلیم را به‌دست خواهد گرفت. قیصر آلمان مایل است که با اسبش(که از قضای روزگار سفید است) از دروازه عبور کند و حاضر نیست تحت هیچ شرایطی پیاده وارد شهر شود. پس حکومت محلی عثمانی دستور می‌دهد که به‌منظور پیش‌گیری از وقوع پیشگویی کذایی، دیوار را تخریب کنند تا ویلهلم دوم بتوانند سواره وارد شهر شوند. این دروازه درضمن تنها دروازه‌ی شهر است که از دیوارش بیرون می‌زند و به سمت چپ باز می‌شود. احتمالاً برای این که در راستای جاده‌ی یافا قرار بگیرد.

اسم عربی دروازه، باب‌الخلیل، اشاره به شهر هبرون(یا همان الخلیل) دارد که می‌گویند مزار ابراهیم پیامبر است. نام محراب داوود به دروازه‌ی ثانوی‌ای که صلیبیون پشت این دروازه احداث می‌کنند باز می‌گردد و صلیبیون اسم این دروازه‌ی دوم را دروازه‌ی داوود می‌گذارند و ساختار محراب‌مانند بسته‌ای که بین دو دروازه قرار می‌گرفت به محراب داوود معروف شد. اسم یافا به جاده‌ی یافا برمی‌گردد. جاده‌ای که به بندر یافا، قدیمی‌ترین بندر فلسطین و یکی از قدیمی‌ترین بنادر جهان، می‌رسد. بندر یافا همان‌جاییست که یونس سفر دریایی‌اش را ازش آغاز می‌کند. سفری که طبق روایت عهد عتیق به شکم نهنگ ختم می‌شود.


باب‌النصر یا باب‌العامود – ۱۹۲۵. اسم عبری این دروازه، شائر شخم است که یعنی دروازه‌ی نابلس. این دروازه زمانی ورودی اصلی اورشلیم بود. دروازه‌ای که به سوی جاده‌ی نابلس و از آن‌جا، دمشق گشوده می‌شد. از این رو نام انگلیسی‌اش امروزه دروازه‌ی دمشق است. اما آن‌چه در مورد نام عربی‌اش بسیار جذاب است، حفظ خاطره‌ی دروازه‌ایست که ساختش به قرن دوم میلادی برمی‌گردد. دروازه‌ای که توسط هادریان، امپراطور رومی ساخته می‌شود. این دروازه دو ستون پیروزی در دو سویش داشته و در میان مجسمه‌ی هادریان بوده. این سازه البته از میان رفته است ولی اعراب همچنان به دروازه‌، باب‌النصر(دروازه‌ی پیروزی نظر به ستون پیروزی ساخته‌ی دست رومیان) و باب‌العامود(مجدداً نظر به ستون‌ها) می‌گویند.


باب‌الأسباط – ۱۸۷۰. دروازه‌ی شیرها. دروازه‌ی سنت استفان یا دروازه‌ی بره. اینجا محل آغاز مسیر زیارت مسیحیان است. مسیری که می‌گویند عیسی مسیح هم طی‌اش صلیبش را بر دوش حمل کرده‌است. اما چهار پلنگی که در تصویر می‌بینید را سلیمان کبیر به دروازه اضافه کرده است. در حکایات آمده که سلیمان بر فلسطین مالیات سنگین می‌برد و شبی به خواب می‌بیند که شیرها در حال خوردنش هستند. از خوابگزارانش معنی خوابش را جویا می‌شود. یکی از خوابگزاران خوابش را اینطور تعبیر می‌کند که شاه بر شهر خدا خشم گرفته و خدا هم در عوض بر شاه خشم گرفته است. سلیمان از کرده‌اش پشیمان می‌شود و بعد از ذکر توبه، دروازه‌ی شیرها را بنا می‌کند و دیوارهای شهر را مستحکم می‌کند. البته احتمالاً این داستان واقعی نیست و شیر از زمان هرود و حکومت یهودیه نماد اورشلیم بوده است. منتها بازسازی اورشلیم به دست سلیمان فاتح واقعیت دارد. سلیمان بجز بازسازی تمامی دیوارهای شهر، سیستم‌های بهداشت و ترابری شهر را ارتقاع می‌دهد و اورشلیم را به یکی از شکوهمندترین شهرهای ممالکش تبدیل می‌کند. داستان معتبرتر این است که سلیمان می‌دهد به پاس پیروزی‌اش بر حکومت مملوک چهار شیر را در دو سوی دروازه‌ای که ظفرمندانه ازش وارد شهر می‌شود، کنده‌کاری کنند.


کلیسای مزار مقدس در حال بازسازی – ۱۹۵۰. البته یکی از مهم‌ترین بخش‌های اورشلیم همین کلیساییست که می‌گویند جای مصلوب‌شدن مسیح است. حتا قبل از این که صلیبیون برای پس‌گرفتن شهر از باقی ادیان به سویش جهاد راه بیندازند، شهر جمعیت عرب‌مسیحی بزرگی داشته است و مسیحیان اورتودوکس هم از سمت سرزمین‌های شرقی برای زیارت به اورشلیم می‌آمدند. هرچند اولین برخورد شهر و مسیحیان بسیار خونین بود و مسیحیان با ورود به شهر، یهودیان و مسلمانان را قتل عام کردند، اقلیت مسیحی اورشلیم در برهه‌های بعدی زمانی، صلح‌طلب‌تر شدند.


کلیسای نوتردام/بانوی ما/مریم عذرای اورشلیم – ۱۹۳۴


برفراز بام‌های محله‌ی مسیحی‌نشین اورشلیم – ۱۸۹۸. همانطور که می‌بینید این بخش شهر از لحاظ ظاهری به شدت تحت تأثیر بازمانده‌های حکومت بیزانس یا همان روم مقدس شرقی است.


باغ مزار – ۱۸۹۸. این باغ/مدفن که در ۱۸۶۷ کشف شده، به اعتقاد برخی مسیحیان، مدفن مسیح است که پس از سه روز از آن رستاخیز می‌کند. البته این عقیده‌ای نیست که همه‌ی مسیحیان درش شریک باشند. ولی احتمالاً می‌توانید تصور کنید اولین مسیحیانی که این محل را کشف می‌کنند، چطور تحت تأثیر افسانه‌ی رستاخیز، به باغ/مدفنی دنج و یحتمل با حال‌وهوایی ملکوتی می‌رسند و تحت جنون اورشلیم آن را مدفن مسیح مصلوبشان تصور می‌کنند. مدفنی که احتمالاً آن ۲۰۰۰ سال مفروض را هم قدمت نداشته باشد.


پانورامایی از اورشلیم منسوب به اوایل قرن بیستم.


فصل دوم: مردمش


 اورشلیم بازمانده‌ی مجاهدت بشری برای حفظ یک خاطره‌ی احتمالاً معنادار است. حتا اگر واقعیتش دعوای بین گانگسترهای سیاستمدار و شهریست که از جلو رفتن بازمانده است. از این رو وجه انسانی‌اش به شدت اهمیت پیدا می‌کند. چون این آدم‌هایش هستند که در نهایت همچونان که شهر مثل نقطه‌ی ثقل برهم‌آیی آخرالزمانی پسماندهای تاریخی، عقیدتی و سیاسی در خودش فرو‌خورده می‌شود، باید در مسالمت نسبی کنار هم زندگی کنند. دیدن صورت‌های اورشلیم در آن دوره برای ما در عصر پساواقعیت بیشتر آبستن تردید است. شاید قرار است به ما در مورد این تحمل نسبی‌ای که بین آدم‌هایش وجود دارد بگوید. ولی بیان تاریخی این است که از مدت‌ها قبل، دعوا و ناآرامی بین آدم‌های اورشلیم آغاز شده است. جنگ جهانی‌ای که در پس‌زمینه درحال پیشرویست چندان به بهبود امور کمکی نمی‌کند. عکس‌ها در فاصله‌ی ۱۸۹۰ تا ۱۹۳۰ گرفته شده‌اند.

یک بازار گوسفندفروشی در برابر دروازه‌ی هرود. در تصویر آدم‌هایی با لباس‌های مراکشی، فلسطینی و عثمانی قابل تشخیصند.


سربازان بریتانیایی قشون ژنرال ادموند الن‌بی. بعد از فتح شهر بر سقفی مشرف بر برج داوود.


ورود پاتریارک کلیسای ارتدکس ارمنستان به همراه سایر کشیش‌های ارمنی به باسیلیکای اورشلیم در احد شعانین. روزی که مردم ورود مسیح به اورشلیم را با برگ نخل جشن گرفتند.


موذن از برج صلاح‌الدین درحال تلاوت اذان ظهر.


یهودی اورشلیم


مدرسه‌ی بانوان عرب مسیحی واقع در محله‌ی مصرارة در غرب کلنی روس‌‌ها.


مراسم مذهبی یهودیان در برابر دیوار ندبه. زمان برگزاری مراسم برای زنان و مردان متفاوت است.


راهب فرانسیسکن درحال مراقب از درخت زیتونی که در دیر فرانسیسکن‌ها رشد کرده است و گفته می‌شود یکی از قدیمی‌ترین درخت‌های زیتون منطقه‌ی اورشلیم است.


کشیش یونانی


مراسم غبارروبی از محل قرارگیری صلیب عیسی. زنان درحال برگزاری مراسم و اشک‌ریختن.


البدوئين. بادیه‌نشین.


اتوموبیل چندان هم در اورشلیم چیز عجیبی نبود. علاوه بر نفوذ دو نظام صنعتی متمایل به تجدد عثمانی و آلمانی، حاکمان بعدی مثل انگلیسی‌ها و زائران اروپایی هم همواره با خود تکنولوژی را به اورشلیم می‌آوردند.


کوچه‌های اورشلیم

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. ناشناس

    چه شکوه فراموش شده ای.

  2. مهدی

    سلام
    اورشلیم پایتخت ارمنستان.. جنگ احد
    رزمند ان زمان هنوز هست ..
    کوه دانش میخواهد که تو نداری.
    تو که فرمان نداری خو دانش نداره.
    مسله حساب کتاب

    1. فرزین سوری

      نه والا نداریم. ما از این صندلی چارپایه‌های حموم دانش داریم. می‌شینیم روش عصرا.

  3. ناشناس

    ما در دانش شما نمیگنجیم

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید