مصاحبه با کوین همدانی: زامبیها غلبهی ترسند!
کوین همدانی (متولد ۲۵ دسامبر ۱۹۸۲ در کنت واشینگتون ایالات متحده) فیلمسازی مستقل است که اولین بار با فیلمی در ژانر زامبی یعنی Zombies of Mass Destruction مشهور شد.
کوین همدانی (متولد ۲۵ دسامبر ۱۹۸۲ در کنت واشینگتون ایالات متحده) فیلمسازی مستقل است که اولین بار با فیلمی در ژانر زامبی یعنی Zombies of Mass Destruction مشهور شد. «زامبیهای کشتار جمعی» با شیطنتی خاص با قواعد ژانر بازی میکند و بعضا سکانسهایی درخشان با تهمایهی طنزی سیاه میآفریند. همدانی بارها اعتراف کرده که طرفدار فیلمهای وحشت ردهی بی (بی مووی) است ولی با اینحال وقتی که برای تبلیغ فیلمش به راهپیماییهای طرفداران زامبیها سر میزند، حیرت میکند و از حضور آن همه جمعیت شگفتزده میشود.
فیلم دوم همدانی یعنی Junk جانک هم نشان از نبوغ و نوع نگاه ویژهی او داشت و البته همین نگاه انتقادی و کوبنده به اجتماع باعث شد که بسیاری از فستیوالها از پخش فیلم دوم همدانی امتناع کنند تا نهایتا نوبت به فستیوال آستین ۲۰۱۲ برسد و جانک برندهی جایزهی وبژهی تماشاچیان بشود.
همدانی از همان دبیرستان دوربین دست گرفته و فیلمسازی کرده و سپس تحصیلات آکادمیک را در دانشگاه واشینگتون پی گرفته. او هنوز فیلمسازی جوان محسوب میشود ولی به قول خودش ایدهی خوبی از مسیر پیش رویش دارد.
فرزین: جرج رومرو در مستندی به نام «مستند مردگان» اعلام کرد تنها فیلم زامبیای که ناراحت است چرا خودش کارگردانیاش نکرده، «شان مردگان» ساختهی ادگار رایت و سایمون پگ است. همانطور که میدانید «شان مردگان» یک فیلم پارودیک است. دقیقاً مثل «زامبیهای کشتار جمعی». با توجه به حجم زیاد این دست فیلمهای زامبی به نظر شما برداشت پارودیک از ژانر زامبی برداشت صحیحی است؟
کوین: به نظرم سوال جالبی است. مخصوصاً با توجه به این که الان فیلمهای زامبی جدیتر هستند و قبلاً شاید برداشت کمدی راحتتر ممکن بود. البته من به شخصه فن هاردکور زامبی نیستم. طرفدار ژانر وحشت هستم. زامبیها در فیلم من نقش کاربردی دارند. یعنی با توجه به داستانی که میل داشتم تعریف کنم منطقیترین گزینه بودند. دقیقاً به یاد دارم که با یکی از دوستانم مشغول صبحانه خوردن بودم و داشتم میگفتم که مایلم این مدل داستانی تعریف کنم و بحث روی این شد که به چه بهانهای باید این افراد را دور هم جمع کرد و این قصه را تعریف کرد و پاسخ مشخص بود. زامبیها. این ماجراها مربوط میشود به کمی بعد از اکران «۲۸ روز بعد». من رونوشت فیلمنامه را نوشتم و بعد به یاد دارم که یکی از دوستانم به من گفت که بلیط یک فیلم زامبی تازه را دارد. اسم فیلم «شان مردگان» بود. یادم هست که گفتم عجب اسم مسخرهای! چون هر فیلمساز جوانی طبیعتاً از همه چیز بدش میآید چون بحث رقابت است چون خود من هم به تازگی فیلمنامهی زامبی نوشته بودم و خلاصه… دقیقاً ده دقیقه بعد از شروع فیلم در سینما با خودم گفتم: «لعنت به این شانس. ساختنش.» و رسماً فیلمنامه را سه سال کنار گذاشتم.
مدتی بعد در یک مهمانی ادگار رایت را دیدم و این داستان را برایش تعریف کردم. البته فکر نکنم حرفم را باور کرده باشد. فکر کنم کلاً فیلمم را گذاشته بودم کنار. تقریباً سه سال بعد از دیدن رایت متوجه شدم که ژانر زامبی قرار نیست به این زودیها کنار برود. حالا «طلوع مردگان» زک اسنایدر هم آمده بود. یک جورهایی همهی فیلمسازهای جوان آن موقع شروع کرده بودند به فیلم زامبی ساختن. یک جورهایی زایگایست زمان ما بود و من هم استثنا نبودم. اگر به عنوانهایی که همان موقع اکران شدند نگاه کنید صحت حرفم برایتان مشخص میشود. و خب مشخصاً کار من هم کمدی بود. البته نه کمدی قاه قاه خندهدار. کمدی «دکتر استرنجلاو».
البته به شخصه معتقدم شروع واقعی زامبیهای پارودیک پیش از این که فیلم من یا ادگار رایت مطرح شود، «بازگشت مردگان زنده» است در دههی هشتاد که فیلم مورد علاقهی من هم هست.
فرزین: به نظرم موضوع پارودی بودن توی فیلمهای رومرو بیشتر به نقد اجتماعی برمیگردد. مثل شب مردگان زنده که در مورد نژادپرستی است. یا فیلم شما که باز هم مجموعهی نقدهای اجتماعی است.
کوین: آره دقیقاً. یا «روز مردگان» که در مورد مصرفگرایی است. یک جورهایی مجبوریم برداشت پارودی داشته باشیم. چون کنایههای فرهنگی هستند و بخشی از فرهنگ ما هستند. ولی برداشتهای دیگر را هم نباید فراموش کرد. مثلاً هیچکس دیگر یک فیلم ومپایری درست نمیکند(مثل کارهای کلاسیک بلا لگوسی) که مثلاً نشان دهد خونآشامها حقیقی هستند. یعنی بیننده از دیدن خونآشامها اینقدری نمیترسد. شاید برداشت کمدی و پارودی از خونآشامها خیلی راحتتر است. ولی زامبیها به واسطهی این که هنوز تازه هستند میتوانند آن تأثیر را داشته باشند که: «وای زامبیها واقعی هستن!» هنوز این مرحلهی گذار را طی نکردهاند که بخواهیم بگوییم صرفاً نمادگرایی هستند یا صرفاً پارودی هستند.
در مورد زامبیهای خودتان چطور؟ نماد هستند؟ واقعی هستند؟
واقعاً سوال سختی است. چون به نظرم نویسندهی اثر (رامون ایسائو) یا تهیهکننده (جان سینا) جوابهای متفاوتی دارند. ولی چون دارید از من میپرسید برای من… راستش دوست ندارم به طرفداران زامبیها بربخورد ولی به نظرم زامبیها یک جور وسیلهی ارعاب هستند. شاید بشود به جای زامبیها از طوفان یا شهابسنگ هم مثلاً استفاده کرد. منتها کسی نمیرود فیلم در مورد طوفان تماشا کند. زامبیها باز منطقیتر هستند. ولی زامبیها احمقانهاند. راه رفتن آرامشان. کلاً وقتی خوب نگاه کنیم میبینیم نمیشود خیلی هم جدیشان گرفت. برای همین به شخصه فیلم طنز زامبی را خیلی راحتتر تماشا میکنم. مثل «اش در برابر مردگان شیطانی». واکینگ دد شاید یک جاهایی خوب باشد.
بهتر است اینطوری بگوییم که توی یک فیلم خیلی خوب زامبی مثل «شب مردگان زنده» تمرکز هیچوقت بیشتر از ۲۰ دقیقه روی خود زامبیها نیست. بیشتر کسانی که زنده ماندهاند مهم است و موقعیتهایی که به تبع شرایطی که زامبیها درست کردهاند ایجاد میشود… مثلاً رودررویی آن شخصیت سفیدپوست طبقه متوسط به اصطلاح گردن قرمز که هیچوقت هم از کلمهی کاکا سیاه دقیقاً استفاده نمیکند ولی نوع برخورد تحقیرآمیزی که با شخصیت اصلی سیاهپوست دارد و بعد در نهایت به نظرم جوری که شخصیت اصلی سیاهپوست کشته میشود بینظیر است. بعد از دو ساعت کشمکش انگار که یک کپه آشغال باشد میافتد زمین. کنار انداخته میشود. نه توسط شخصیتهای داستان. توسط خود فیلم. یعنی خبری از کلوزآپ دراماتیک یا مثلاً موسیقی مرثیهوار نیست. شخصیت خیلی راحت کشته میشود. که کنایهایست به برخوردی که همانموقع در جامعهی آمریکا با سیاهپوستها میشده.
در نهایت برای خودم هم این موضوع پیش آمد. که چطور میشود در مورد دنیای بعد از ۱۱ سپتامبر صحبت کرد و فیلم زامبی ساخت و اصول رومرو اینجا خیلی کاربردی میشوند. شاید هیچوقت نشود داستان زامبی با تمهای اجتماعی/سیاسی ساخت و برداشت پارودیک و نمادین و طنز را وارد نکرد.
وقتی فیلم شما را تماشا میکردم به طور خاص آنجاهایی که جامپ اسکیر(سکانس وحشت که باعث پریدن بیننده شود) داشت من را یاد رومرو و فیلمهای بیمووی زامبی و وحشت میانداخت.
رومرو صد درصد تأثیر داشته.
بخشهای فیلم که در مورد خردهفرهنگ ایرانی بود چطور؟ چقدر مهم بود؟ مثل شخصیت فریدا و درگیریاش با آن خانوادهی کانادایی و یا پدر فریدا و کلاً قضیهی حملهی تروریستی.
به نظرم کارکرد خودش را داشت. از این نظر که اگر من مکزیکی/آمریکایی بودم هم از خردهفرهنگ مکزیکی استفاده میکردم. متأسفانه دلیل استفاده از خردهفرهنگهای نژادی آمریکایی در فیلم یک چیز واحد است که خیلی ربطی دقیقاً به این ندارد که ایرانی یا مکزیکی یا… باشیم. من خودم آنقدری با فرهنگ ایرانی بزرگ نشدم. زبان فارسی بلد نیستم ولی مثلاً غذای ایرانی خوردم و اطلاعاتی دارم. ولی جدا از آن تا قبل از ۱۱ سپتامبر من هم یک جوان سفیدپوست آمریکایی بودم که فوتبال تماشا میکردم و ساینفیلد میدیدم. ولی بعد از ۱۱ سپتامبر من و خیلی از آمریکاییهای دیگر، آمریکایی نبودیم. یعنی آمریکایی بودیم ولی با واقعیت نژادی خودمان روبهرو شده بودیم. تقریباً چند روز بعد از ۱۱ سپتامبر من رفته بودم به فرودگاه و خیلی اتفاقی به آقایی برخوردم که دستار به سرش بسته بود. خیلی نگران شدم. مدام به آقا و چمدانش نگاه میکردم. یادم هست که به دستشویی رفتم و خودم را توی آینه نگاه کردم و متوجه شدم که خود من هم همینطوری دیده میشوم. شاید یکم مسخره و سینماییطور به نظر برسد ولی هرازگاهی برای همهی ما پیش میآید که از این دست تجربههایی داشته باشیم که زندگیمان را عوض میکنند. برای من ایدهی فریدا از همینجا شروع شد و جرقهاش شاید همانجا در فرودگاه زده شد.
خود من وقتی بار اول سال ۲۰۰۹ فیلم را دیدم ۱۸ سالم بود و شاید هنوز آنقدری چیزی در مورد پارودی نمیدانستم. ولی نمیدانم چرا تا قبل از این که مجدداً فیلم شما را همین هفتهی پیش ببینم، فکر میکردم پایان مثبتی دارد. الان میبینم که عجب فیلم ناامیدکنندهای! استحالهی شخصیتی رقبای سیاسی در بخورد با خطر زامبیها پایان بسیار تاریکی را رقم میزند. تنها کسانی که شاید سرنوشت روشنتری دارند زوج اصلی داستان هستند.
خیلی عجیب است که این ماجرا را فراموش کرده بودم. حق با شماست زوج اصلی داستان سرنوشت نسبتاً بهتری از فریدا یا رقیب سیاسی شهردار دارند.
ولی در کل پایان خیلی تاریک بود.
راستش را بخواهم بگویم قرار بود خیلی پایان تاریکتری در کار باشد. حتا فیلمبرداری هم کردیم. پایان اینطور بود که فریدا دارد میدود ولی به خاطر میخی که توی پایش فرو رفته بود، لنگ میزند. برای همین مأمورین ویژه به سمتش شلیک میکنند چون فکر میکنند زامبی است. یا مثلاً وقتی تام و لنس نجاتش میدهند مشخص میشود که فریدا هوموفوب است! ولی دیدیم برای یک داستان پارودی زیادی فیلم تاریک شده برای همین کمی تعدیلش کردیم. ولی واقعیت این است که فیلم ترسناک باید تاریک باشد.
فیلم زامبی مورد علاقهتان کدام است؟
سری Evil Dead ولی بیشتر از این که زامبی باشد فیلم تسخیر شیطانی است. حالا اگر ایول دد را حساب نکنیم به نظرم «بازگشت مردگان زنده» و «شب مردگان زنده» و «شان مردگان». به خصوص شب مردگان زنده چون برای بینندهاش احترام زیادی قائل بود. مسائلی را مطرح میکرد که در آن زمان در جامعهی آمریکا تابو بود. مسائلی که به ریخته شدن خون خیلیها ختم شد. فیلم به ترتیبی بیننده را در برابر این موضوع قرار میداد. حالا میدانیم یک بخشی از این قضیه اتفاقی بوده ولی فیلم به هر حال از این نظر بسیار موفق بوده. و دیگر این که فیلم بسیار واقعگرایانه بود. درست است که زامبیهای فیلم مختص آن زمان هستند و شاید خیلی باب میل طرفداران الان زامبیها نباشند. ولی باز هم به نظرم باید یادمان باشد که فیلم بیشتر در مورد خانه و شخصیتهای داخل خانه است. از این لحاظ به نظرم فیلم در قیاس با خیلی از فیلمهای تازه هم فیلم موفقی است.
در مورد تجربهی زامبی آپوکالیپس صحبت کنیم. اولاً شما خودتان دوست دارید در چنین شرایطی قرار بگیرید؟
نه به هیچوجه.
و با فرض این که چنین اتفاقی افتاده، بخش مورد علاقهی شما کجای این تجربه خواهد بود؟
به نظرم این که همه با هم متحد میشویم. گاهی وقتی اخبار را تماشا میکنم از صمیم قلب آرزو میکنم چنین اتفاقی یا اتفاقات مشابهی بیفتد. مثلاً آدم فضاییها بیایند. یک دفعه شاهد این باشیم که مسلمان و مسیحی و سیاه و سفید مهم نیست. دشمن خارجی اهمیت ویژهای دارد. بیشتر دعوایی که داریم برای این است که آدم فضاییها نیامدهاند که بگویند: «چه غلطی دارید میکنید؟ ما میتونیم نابودتون کنیم!» و همین کافی است که کلاً تفاوتها بیاهمیت شوند. میتوانم به وضوح تصور کنم که در یک زامبی آپوکالیپس هم آدمها تفاوتهایشان را کنار میگذارند. جنگ جهانی دوم دشمن مشترک باعث میشود حتا روسها و آمریکاییها با هم متحد شوند.
۲۰ مارس امسال بیستمین سالگرد بازی رزیدنت ایول است…
بگذارید قبل از این که وارد سوال شما بشویم یک چیزی در مورد رزیدنت ایول بگویم. توی مکالمهای که با ادگار رایت داشتم از من پرسید به نظرت ایدهی فیلم «شان مردگان» از کجا آمد؟ صرفاً به دلیل موضوع همزمانی گفتم «۲۸ روز بعد» دنی بویل. ادگار رایت گفت نه. همه چیز از سریال اسپیسد شروع شد. گویا سایمون و نیک فراست رزیدنت ایول ۲ بازی میکردند و سایمون پگ به قدری از تجربه راضی بوده که ادگار رایت را راضی کرده که «شان مردگان» را بسازند. من البته خودم گیمر نیستم. متأسفم!
پس به نظر شما ۲۸ روز بعد در روی کار آمدن مجدد ژانر زامبی خیلی تأثیر بیشتری داشته تا رزیدنت ایول. چون ژانر زامبی افت و خیزهای زیادی داشته.
چون به شخصه گیمر نیستم نظر ادگار رایت را نقل قول کردم ولی برای خود من ۲۸ روز بعد و بازسازی طلوع مردگان اهمیت بیشتری دارند. و بازگشت مردگان زنده.
نظر خیلی از طرفداران این است که فیلم دنی بویل فیلم زامبی نیست.
چون مبتلایان داستان زنده هستند و سریع میدوند. از نظر تکنیکی موافقم ولی در فرهنگ عامه زامبی هستند. هرچند که خیلی با زامبیهای کلاسیک رومرویی فرق دارند.
به عنوان بیننده و بعد به عنوان کسی که در موقعیت زامبیها گیر کرده باشد کدام مدل زامبی را ترجیح میدهید؟
به عنوان کسی که توی موقعیت زامبی گیر کرده مسلماً زامبیهای کند. منتها به عنوان بیننده به نظرم زامبیهای سریع. البته نه همیشه. هر دو میتوانند خوب باشند. به نظرم خیلی به نویسنده و کارگردان بستگی دارد.
فیلم بعدی شما JUNK در مورد فیلمهای ردهی بی است. یا شاید بهتر باشد اینطوری بگوییم که در مورد ساختن یک فیلم ردهی بی است.
و همینطور در مورد جشنوارههای فیلم. راستش اوضاع جشنوارههای فیلم خیلی عجیب و غریب است. با رامون دوست نویسندهام تصمیم گرفتیم فیلمی در مورد اوضاع داخل جشنوارهها بسازیم. بیشتر فیلم انگار به صورت فیالبداهه است و قصد ما این بود که بیننده نتواند بگوید دیالوگها فیالبداهه است یا قبلاً تمرین شده.
ولی هر دو فیلم شما هم بازیگرهای خوبی دارند و هم فیلمبرداری خوبی دارند به طوری که نمیشود گفت فیلم ردهی بی هستند. ولی خود شما معترفید که بیشتر به فیلمهای ردهی بی علاقه دارید.
به نظرم فیلمهای ردهی بی جاندارترند. توی ۵ سال اخیر به نظرم تنها فیلم خوب ردهی ای که شاهدش بودیم مدمکس بوده. به نظرم مدمکس بیشتر از این که فیلم ردهی ای باشد یک فیلم بلاکباستر ردهی بی است. به نظرم تجربهی مدمکس یک تجربهی جادویی و بینظیر بود. مثل رعد و برق غافلگیرکننده بود. راستش من از فیلمهای سوپرهیرویی متنفرم. از فیلمهای پرهزینهی هالیوودی به صورت غریزی دوری میکنم. بجز مدمکس خیلی وقت است که برای دیدن هیچ فیلمی شوق و ذوق نداشتهام. حتا ددپول را هم هنوز ندیدم و نمیدانم خوب بوده یا نه.
به نظرم خوب نبود. البته کمدی موفقی بود. ولی دلیل نمیشد به خاطر دیدنش آدم بلند کند برود سینما.
حدس میزدم. نمیخوام بهم برچسب بزنند. صرفاً فیلمهای ردهی بی را خیلی بیشتر دوست دارم. مثلاً دیشب شاهزادهی تاریکی جان کارپنتر را دیدم. و افتضاح بود. یعنی عالی بود ولی افتضاح بود و در عین حال پر از انرژی بود. فیلمهای ردهی بی به شدت انرژی دارند و زنده هستند. مثل شب مردگان زنده که… بگذارید اسمش را بگذاریم بازی هنرمندانه… انگار عناصر کلاسیک به یک فیلم دههی هفتادی نشت بکنند. خیلی وقتها اسمش را میگذاریم اگزجره و اغراق ولی همین یعنی جاندار بودن. انگار سازنده به کارش باور دارد. نه مثل خیلی از فیلمهای ردهی ای که این همه پول و وقت صرفشان میشود و اینقدر بیروحند.
فیلمهای خود شما هر دو ردهی بی هستند و پر از نمادگرایی و نقد اجتماعی هستند و به نظرم این روحی که از آن صحبت میکنید را دارند. خود شما چرا فیلم میسازید؟ برای پیام دادن؟ عشق به فیلمهای ردهی بی؟
اسمش را بگذاریم نیاز به ارضای هنری. قضیه صرفاً فیلم ساختن است. خیلی بحث دیگری مطرح نیست. این که محتوا چیست یک موضوع ثانویه است. این که چرا هر دو فیلم بلندی که ساختم ردهی بی هستند البته اتفاقی بوده. فیلمهایی که در دست ساخت دارم در این دستهبندی نیستند. یک فیلم درام در دست ساخت دارم و در کنارش یک فیلم تریلر بسیار ترسناک دارم که هیچ طنزی ندارد. ولی فیلمهای اولی برای این موفق بودند که من جوان بودم و پول زیادی هم نداشتم. برای هر فیلمسازی فیلم ترسناک نقطهی شروع امنی است.
حداقل در مورد ادبیات ری بردبری میگفت که نویسندههای جوان معمولاً داستانهایشان را از مقبرههای مصری و هزارتوها و وحشت شروع میکنند و کم کم به ژانرهای دیگر شاخه میزنند.
برای من دقیقاً همین است. یعنی اگر یک زمانی بتوانم نقشهای برای زندگی کاریام بکشم هر دو سه فیلم در میان یک فیلم وحشت خواهم ساخت. دقیقاً مثل فیلم دیدن که هر چند وقت یک بار حتماً باید یک سری فیلم ترسناک ببینم. بعد خسته میشوم و سراغ ژانرهای دیگر میروم ولی باز بعد از مدتی باید برگردم سراغ ژانر ترسناک.
ژانر مورد علاقهی شما در سینما چیست؟
وحشت! وحشت مستقیم. مثل کابوس خیابان الم و فیلم هالووین.
خیلی از منتقدین میگویند آسیب اصلی فیلم وحشت ژانری این است که ترس از دیگری را ایجاد میکند. ترس از آدمهایی که شبیه ما نیستند یا ترس از کسانی که باورهایشان با ما یکی نیست.
به هیچ وجه. به نظرم موضوع ایجاد ترس و تولید ترس نیست. به خصوص در مورد فیلمهای وحشت ژانری. موضوع بازتاب این ترس و وحشت است. این طور نیست که شما به صورت رندم به یک سینما بروید و یک فیلم وحشت ببینید. مردم ترس را در درون خودشان دارند. چون موضوع اصلاً غافلگیری نیست. وقتی شما میروید یک فیلمی میبینید که اسمش «شب مردگان زنده» است، از دیدن مردگانی که زنده میشوند غافلگیر نمیشوید. فیلم بازتاب این ترسی است که قبلاً در وجود شما هست. فیلم فقط قرار است یک سری در توی ذهن شما باز کند. همین. چون یک چیزی در درون شماست و فیلم قرار است به شما کمک کند با آن روبهرو شوید و با آن کنار بیایید و کنارش بگذارید. راستش به نظر من کسانی که میروند سینما که فیلمهای خرگوشی و نازنازی ببینند ترسناکترند. یک جای کارشان مشکل دارد.
سوال آخر. یکی از قسمتهای هنیتی شو در مورد تیراندازی به یک جوانسیاهپوست بود. به نظر میرسد که پلیس تمام گلولههای خودش را در بدن این جوان سیاهپوست خالی میکند. به نظر شما میتوانیم از همان سیستم استعاره و کنایه استفاده کنیم و بگوییم از نظر این پلیس، جوان سیاهپوست زامبی بوده.
متوجهم. راستش به نظرم چیزی که آن پلیس دیده یک هیولا بوده و باعث شده بترسد. قلدر و احمق بوده و راستش را بگویم ما همه توی وجودمان یک بخشی داریم که نمایندهی این رفتار است. ولی برای خیلی از ما شاید ده ثانیه طول بکشد که کنارش بگذاریم. کار سختی است چون سالهاست یک سری رفتارها در ما شرطی شدهاند. به نظرمان سیاهپوست مساوی است با جنایتکار. و به نظرم این ده ثانیه خیلی ده ثانیهی حیاتی است. آدمهایی مثل دانلد ترامپ و آدمهای از این دست که مقهور این قلدر درونی میشوند زیادند. به شخصه کاملاً متوجهم که ترس از تروریسم خیلی موضوع مهم و جدیای است. حتا در پایان فیلمم قصد داشتم اینطور نشان دهم که پدر فریدا کسی است که حملهی تروریستی را برنامهریزی کرده. به نظرم با غلبهی ترس این اتفاق میافتد و ما دیگران را مثل زامبی میبینیم.
-
من همه ی کار های لازم رو برای بقا در دنیای آخرالزمان انجام دادم.
شاید باورتون مشه اما یه چوب با شعله افکن هم درست کردم!!!چه حالی بده بریم زامبی کشی دیگه!!
-
هه این که چیزی نیست
من یه ماشین درست کردم که جلوش تیغ و نیزه هم داره، میرم زامبی کشی و میترکونم
-
-
بچه ها الکی هی نگید میرم زامبی کشی میرم زامبی کشی
مثلا آب و غدا میخوای از کجا بیاری؟میخوای آب تصویه کنی؟
من الان ۸ دقیقه ی پیش آب تصویه کردم و اون آب طعم آشغال…. میداد
بمیرم ولی این آبو نخورم -
😂😂من فقط یه چوب دارم