کتاب: چگونه با پدرت آشنا شدم

0
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد
نویسنده: مونا زارع
انتشارات: چشمه
سال چاپ: پاییز ۱۳۹۶


داستان


«چگونه با پدرت آشنا شدم؟» در فرمت جودی ابوت (اثر جین وبستر) و سریال How I Met Your Mother اجرا می‌شود. در جایی که تد موزبیِ سریال HIMYM به صورت اپیزودیک بچه‌هایش را جلوی خودش می‌گذارد و طریقه‌ی ملاقات با مادرشان را برایشان تعریف می‌کند، در «چگونه با پدرت آشنا شدم؟» هم یک راویِ جودی ابوت‌طوریِ پر حرف و مسامحه‌کرده با حماقت‌های گذشته(یحتمل همچنان همانقدر کامی‌کازی و اسکل) دارد در خلال نامه‌هایی که به دخترش می‌فرستد(که در آفریقا، مشغول مردم‌شناسی میدانی است)، با او در مورد مسیر پیدا کردن شوهرش صحبت می‌کند.


اودیسه‌ی شوهر در جهان باب اسفنجی


ترکیبی از منطق کوسه‌وار باب اسفنجی(یعنی وقتی توی باب اسفنجی یک ماجرایی شروع می‌شود دیگر تا آخر همه چیز در مورد همان یک چیز است برخلاف روایت ذن در سیمسون‌ها) و گیمیک‌های صورت انیمه‌های ژاپنی و شوخی‌های بد ایرانی به خصوص در اواخر کتاب، باعث شد کتاب را زمین نگذارم. به قول جویی در فرندز، «همه چیزش خوب است. کرم کاستارد خوب، موز خوب، گوشت چرخ‌کرده، خوب!» که یعنی نویسنده یک جایی را مشغول درست کردن ترافل انگلیسی بوده و ناخواسته از وسط شپارد پای درست کرده. منتها مزدوج شدن این دو تا غذای بی‌ربط به هم خیلی هم بد نشده.

باباهه که مدام دارد سعی می‌کند با پاراگلایدر از دست مامانه فرار کند و به روسیه بگریزد. داداشه که از شش سالگی سعی کرده دختره را خفه کند که یک موقع بزرگ نشود و ازدواج نکند که ناموسش مورد تجاوز شوهر قرار بگیرد. مامانه که با علائم دست با دنیا ارتباط می‌گیرد و دختره که دلش شوهر می‌خواهد و منطق یکتای باب اسفنجی‌اش بر این قرار گرفته که جهان را حول محور این خواسته بسراید.

درست است که داستان توی جهان غیر ممکن و کارتونی با منطق باب اسفنجی رخ می‌دهد، ولی اگزجره‌ی رخدادهایش کاملاً انیمه‌ی ژاپنی است که تویش هر عملی با اغراق شدید همراه است. هر دعوایی یک مسابقه‌ی کشتی‌کج دابلیو دابلیو ای است. هر خواستگاری‌ای شبیه اکس فکتور برگزار می‌شود، هر برخورد عاشقانه‌ای به هجو و پارودی فیلم‌های همفری بوگارت و آدری هپ‌برن تبدیل می‌شود.

داستان خوب است. بانمک است. کارتونی است و اغراق‌هایش بعضی وقت‌ها کار می‌کنند. خیلی وقت بود با صدای بلند به یک چیز بانمک نخندیده بودم. پیشنهاد می‌کنم این داستان را بخوانید هرچند از نیمه‌ی راه شاید خواننده کم بیاورد و بد نبود داستان یک جایی خیلی قبل‌تر تمام می‌شد، ولی در انتها به ترتیب غریبی شما را تشنه‌ی یک نامه‌ی بیشتر می‌گذارد. نامه‌ای که یحتمل باید تصورش کنیم و برایش فن‌فیکشن بنویسیم.


یک پرسش جدی احتمالاً


سوالی که با خواندن بیشتر نویسنده‌های ایرانی در ذهن من ایجاد می‌شود این است که یعنی بجز روایت بی‌سروته سورئال یا طنز مکانیسم دفاعی فرویدی هیچ راهی برای صحبت کردن در مورد وضعیت حساس کنونی نیست؟ و در نهایت ثبت خاطره‌ی نسلی ما همیشه یا باید یک روایت بی‌سروته باشد یا یک طنز مریض؟(یعنی حالا فکر نکنید از این پرسش‌های عمیق برای ما پیش نمی‌آید) لااقل در این هیر و ویر داستان مونا زارع در مورد اودیسه‌ی شوهر یافتن با منطق اغراق‌آمیز انیمه است. قابل تحمل است. نیازی نیست به چیزی بیشتر از چیزی که هست ربطش داد. نیازی نیست آن را نقدی سورئال در برائت‌جویی از مفسده‌ی خانواده‌ی ایرانی و فرهنگ مضمحل و سولاخِ ایرانی قلمداد کرد. داستان قرار نیست شما را هیچ جای خاصی ببرد و قرار بر این است که صرفاً سرگرم شوید. من که شدم.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • شومنامه‌ی تبر نقره‌ای

    نویسنده: بهزاد قدیمی