آدمخوبها بهتر است خفه شوند!
آدمخوبها از میوههایی میخورند که دولتهایشان با سیاستهایشان در آسیا برداشت کرده و از بازارهای آسیایی برایشان آوردهاند. آدمخوبها یک کاپیتالیسم خوب میخواهند که بیخیال گسترش از طریق جنگ شود؛ چیزی که آدمخوبها میخواهند یک اسب سخنگوست- چیزی که نمیخواهند هم کمونیسم است.
آدمخوبها یک دنیای خوب میخواهند؛ بدون اینکه کاری برای رسیدن به آن انجام دهند. آدمخوبها تلاش نمیکنند مانع آن شوند که کارگرها اموراتشان را با حقوق کار در کارخانههای تسلیحاتسازی به دست بیاورند؛ آدمخوبها محلی به سربازهای بدبختی که در این جنگ با جانشان بازی میکنند نمیگذارند؛ آدمخوبها وسط بازار میایستند و خود را به عنوان الگو معرفی میکنند. این آدمخوبها در آیندهی نزدیک، شرمگینانه، از اعتراضشان به این جنگ به عنوان جنون دوران جوانی یاد خواهند کرد، همانطور که آدمخوبهای نسل قبلیشان الان دربارهی هیروشیما، دمکراسی و کوبا حرف میزنند. آدمخوبها لطف کنند و خفه شوند. بگذارید خوبیشان را خرج بچههایشان کنند، یا خرج بچههای دیگران، یا گربههایشان یا اصلاً غریبهها. اگر فقط دست از صحبت کردن راجع به گونهای از خوبی که خود غیرممکنش میکنند بردارند.
در ماه ژوئن ۱۹۳۷ دبلیو اچ اودن، لویی آراگون، استیون اسپندر و نانسی کانرد پرسشنامهای را به ۱۵۰ نویسندهی بریتانیایی فرستادند:
۱. آیا شما موافق یا مخالف دولت و مردم طرفدار حکومت جمهوری اسپانیا هستید؟
۲. آیا شما موافق یا مخالف فرانکو و فاشیسم هستید؟
پاسخها (اغلب موافق با جمهوری، تعدادی مخالف و تعدادی هم ممتنع) در کتابی به نام «نویسندهها دربارهی جنگ اسپانیا موضع میگیرند» منتشر شد، کتابی که چندان جدی گرفته نشد و بیشتر تفننی خوانده شد.
لیکن تأثیر این کتاب زمانی به چشم آمد که در سال ۱۹۶۷، در بهبوههی جنگ ویتنام، سسیل ولف و جان باگولی پرسشنامهی مشابهی را،این بار به ۳۰۰ نویسنده از اقصینقاط جهان، از آمریکا و انگلیس گرفته تا آلمان و فرانسه و حتی شوروی، ارسال کرده و از آنها سؤال کردند:
۱. آیا شما موافق یا مخالف دخالت نظامی ایالات متحدهی آمریکا در ویتنام هستید؟
۲. به نظر شما بحران ویتنام چگونه باید حل و فصل شود؟
این بار هم پاسخها در کتابی به نام «نویسندهها دربارهی جنگ ویتنام موضع میگیرند» منتشر شد تا مدرکی از دغدغهی روشنفکران در این برههی تاریخی باشد، تا آیندگان بدانند که هانا آرنت، هاینریش بول، هارولد پینتر، برتراند راسل، سوزان زونتاگ، سیمون دوبووار و دیگران در این باره چه موضعی داشتهاند.
طی گفتگویی که با خود عکاس توماس بیلهارت داشتم گفت در زمان اندختن این عکس نمیدانسته ولی بعداً فهمیده که این خلبان دو هفته قبل اسیر شده بوده و الان برای تحویلش به مقامات صحنه را بازسازی کردهاند.
اما به نظر شخصی بنده یکی از جالبترین موضعگیریها در این کتاب از سوی اووه جانسون، نویسندهی آلمانی، فراری از آلمان شرقی و پناهنده به آلمان غربی اما منتقد سرسخت کاپیتالیسم در عین انتقاد از سوسیالیسم آلمان شرقی، بیان شده است. شاید پرسشنامه بدموقعی به دست جانسون رسیده و او هم تمام خشم خود را بر صفحات کاغذ جاری کرده، اما در هر صورت حاصل کار دیدگاهی متفاوت از آنچه که جریان اصلی روشنفکری داشته، یا میخواهد گمان کنیم که داشته، را بیان میکند:
بعضی آدمخوبها از اعلام عمومی اینکه مشارکت کشورشان را در جنگ ویتنام محکوم میکنند خسته نمیشوند؛ اما منظورشان از این کار چه میتواند باشد؟ آدمخوبها ادعای نیل به این شهود را دارند که جنگ در میان دولتها و ملتهای متمدن دیگر جایی ندارد؛ آدمخوبها صم بکم گوشهای ایستاده بودند وقتی که سیاستهای استعماری دولت-ملتهای متمدن این مردم را حتی پیش از آنکه بتوانند به ملتی مستقل تبدیل شوند به زور پلیس سرکوب میکرد. مدام صدای اعتراض آدمخوبها بلند است که چرا قدرتمندترین کشور دنیا علیه کشوری کوچک از سلاحهای پیشرفته، گاه به صورت آزمایشی، استفاده میکند و بهخصوص این جستجوی راههای بهینهی نابودسازی حسابی کفر آدمخوبها را درمیآورد؛ آدمخوبها گوشهای ساکت نشسته بودند وقتی که ارتشها ظرفیت خود را افزایش دادند؛ به نیروهای نظامی رژیم مانور دادند، نوش جانشان؛ اما حالا که این ماشین مطابق ذات خود حرص خوراکی طبیعیتر میزند صدای داد و فریادشان بلند شده است. آدمخوبها روزگارشان با اخلاقیات میگذرد؛ اجرای کنوانسیون ژنو چیزی است که آنها آرزویش را در سر دارند، مذاکره، انتخابات منصفانه، خروج نیروهای نظامی خارجی، یا به قول خودشان رعایت شأن و جایگاه انسانی؛ طوری با اگوئیسم فوق انسانی یک حکومت برخورد و گفتگو میکنند که انگار با انسانی واقعی طرف هستند. اما درواقع چیزی که باعث میشود آدمخوبها از جنگ بدشان بیاید این است که جنگ مرئی است؛ آدمخوبها از میوههایی میخورند که دولتهایشان با سیاستهایشان در آسیا برداشت کرده و از بازارهای آسیایی برایشان آوردهاند. آدمخوبها یک کاپیتالیسم خوب میخواهند که بیخیال گسترش از طریق جنگ شود؛ چیزی که آدمخوبها میخواهند یک اسب سخنگوست- چیزی که نمیخواهند هم کمونیسم است. آدمخوبها یک دنیای خوب میخواهند؛ بدون اینکه کاری برای رسیدن به آن انجام دهند. آدمخوبها تلاش نمیکنند مانع آن شوند که کارگرها نانشان را با حقوق کار در کارخانههای تسلیحاتسازی به دست بیاورند؛ آدمخوبها محلی به سربازهای بدبختی که در این جنگ با جانشان بازی میکنند نمیگذارند؛ آدمخوبها وسط بازار میایستند و خود را به عنوان الگو معرفی میکنند. این آدمخوبها در آیندهی نزدیک، شرمگینانه، از اعتراضشان به این جنگ به عنوان جنون دوران جوانی یاد خواهند کرد، همانطور که آدمخوبهای نسل قبلیشان الان دربارهی هیروشیما، دمکراسی و کوبا حرف میزنند. آدمخوبها لطف کنند و خفه شوند. بگذارید خوبیشان را خرج بچههایشان کنند، یا خرج بچههای دیگران، یا گربههایشان یا اصلاً غریبهها. اگر فقط دست از صحبت کردن راجع به گونهای از خوبی که خود غیرممکنش میکنند بردارند.
-
درود
همه نوشته های سایت را دنبال کردم و هم اکنون نیز می خوانم.
این نوشته باعث شد که برای اولین بار دیدگاه ارسال کنم.نوشته بسیار عالی هست و ماهیت واقعی این افراد (آدم خوب ها) را مشخص می کند و به نظرم سلیبیریتی ها هم چه در اینجا و چه در آنجا جزو همین دسته هستند.
نمونه اش هم در اینجا می توان به نگرانی بازیگر و خواننده و … به کتاب خوانی اشاره کرد که می خواهند در وسط بازار خود را دلسوز نشان دهند.-
اول ممنون از هندوانهی قرار داده شده زیر بغل متن.
از دیدگاهی که جانسون توی این نوشته ارائه کرده من هم خیلی خوشم اومد، ولی به نظرم باید تو تأیید و تبلیغش خیلی با احتیاط رفتار کرد.
اول به این دلیل که باید زمینهی تاریخی متن رو در نظر گرفت (همراه با عقاید خود جانسون): یه سوسیالیست ضد دولت سوسیالیستی آلمان شرقی تو شرایطی که همهی روشنفکرها دارن گلوی خودشون رو برای ویتنام پاره میکنن، وسط جنگ سرد همچین چیزی نوشته.
جانسون بین «اعتراض خوب» و «اعتراض بد» تمایز قائل میشه و اعتراض روشنفکرها در قالب ادبیات رو اعتراض بد میدونه از این لحاظ که تأثیری شبیه سوپاپ اطمینان داره و از جمع شدن اعتراضات و تبدیلشون به انقلاب جلوگیری میکنه. در کنار این به عنوان مثال تو نامهنگاریهاش با «انتسنزبرگر» (یکی از چهرههای خیلی مهم اعتراضات دهه شصت و هفتاد آلمان) مستقیم ازش سؤال میکنه که چرا اینطور فکر میکنه، که کارگرها به خاطر درخواست اون (انتسنزبرگر) حاضر خواهند شد اعتصاب کنن؟ این فاصلهی بین روشنفکرها و قشری که روشنفکرهای مارکسیست ادعای حمایتشون رو دارن خیلی آزاردهنده بوده برای جانسون ظاهرا.ضمن این که بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که استفاده از لفظ «آدمخوبها» تو آلمان امروز معنای دیگهای داره که به کار نبردنش اصلحه: لفظیه که نئوفاشیستهای آلمانی برای مسخره کردن افرادی که طرفدار تساهل و تسامح با مهاجرها و پناهجوها هستن به کار میبرن.
-