شهر ارواح

5
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

وقتی در شهرها دیگر کسی زندگی نکند، آن‌چه ازشان باقی می‌ماند، ماهیتی متافیزیکال پیدا می‌کند.

آن‌چه برای ما در زمان مشاهده‌ی یک معبد باستانی آزتک یا مایا یا اینکا مهم است، شگرف بودن است. ما گمانه می‌زنیم که معبد را برای بررسی حرکات ستارگان ساخته‌اند. بعد از خودمان می‌پرسیم مگر حرکت ستارگان چه اهمیتی داشته است برای آدم‌هایی که هنوز فرق بین ستاره و سیاره را نمی‌دانستند؟ یا چطور این معابد را ساخته‌اند وقتی دانش مهندسی به حدی نرسیده بود که چنین سازه‌هایی را بشود طراحی کرد.

شگرف بودن و راز‌آمیز بودن نقطه‌ی لذت خرابه‌های تاریخی است که مایلیم حفظشان کنیم تا رازشان را کشف کنیم که بدانیم گذشته‌ی بشر چگونه بوده. از کجا آمده‌ایم و شاید معنی حیات ما چیست. اهیمت گشت و گذار ما توی مقبره‌های فرعون‌ها برای خیلی از ما این است که پرده از دانشی گمشده برداریم. دیسک‌های آزتک‌ها یا جمجمه‌های بلوری یا اولین کامپیوتر تاریخ که توی فلان مقبره‌ی مصری خاک شده، مجسمه‌های جزیره‌ی ایستر که همه آن طرفی زل زده‌اند، درهای مهر و موم‌شده‌ی فلان معبد مقدس و باکره‌ی هندوستان که گنجینه‌هایش نباید به چشم فانیان بیاید. این همه راز‌آلودگی فقط و فقط به این خاطر که جهان باستان و جهان تا همین قرن پیش در عصری جادویی به سر می‌برد که هر ادعای مکاشفه‌طوری جدی گرفته می‌شد و هیولاها همگی حقیقت داشتند و حقیقتاً زیر تخت‌ها و توی کمدها بودند.

ولی حالا دنیا عوض شده است. پیش از هرچیز دلیل این تغییر ثبت و ضبط امور است. همه چیز مشاهده می‌شود. همه با مشاهده و ثبت اطلاعات سر و کار دارند. تصاویر و ویدئوهای ضبط شده و اطلاعات انبار شده روی وبسایت‌ها و ابر اینترنتی که سایه‌اش بلند بر سر همه چیز کشیده شده. می‌توان گفت دیگر پری‌های ته باغ که جادویی هستند از بین رفته‌اند. ولی همچنان عنصری پایه‌ای و جذاب در تماشای خرابه‌های خالی از سکنه‌ی مصنوع دست انسان وجود دارد. تماشای چرنوبیل که گیاهان تصرفش کرده‌اند و گربه‌های وحشی و گرگ‌ها توی خیابان‌هایش رژه می‌روند. تماشای شهرک‌ها و شهر‌های نظامی/تجاری در سراسر اروپای شرقی و اسکاندیناوی که با سقوط شوروی ناگهان متروک شده‌اند و تصور جنبشی که دیگر در آن‌ها نیست. یکی از اولین اتفاقاتی که برای شهر‌های خالی از سکنه می‌افتد همین هجوم استهلاک و سبزی است. زمان می‌گذرد. تاریخ اتفاق می‌افتد و قارچ‌ها و باران اسیدی و تجزیه‌ی زیستی شهرها را به دامان طبیعت بازمی‌گرداند و شهر به چرخه‌ی طبیعی حیات برمی‌گردد.

شهر ارواح اصطلاحیست که به شهر‌های خالی از سکنه نسبت می‌دهند. به خصوص در دوران تب طلا و نقره در آمریکا شهرهای کوچک و بزرگ بسیاری ساخته شدند که پیرامون اتمام منابع معدنی متروکه شدند و اهالی به قول معروف آن‌جایشان را بلند کردند و رفتند. چنین شهر‌هایی را می‌توان در جای جای جهان دید و بهشان سر زد و ازشان عکس هم گرفت. شهر‌هایی مثل بی‌شان چین که پس از زلزله خالی از سکنه شده‌اند یا شهر‌هایی به ظاهر سالم مثل سان ژی تایوان که به دلایلی مبهم یکهو دیگر کسی داخلش زندگی نمی‌کند. همگی این شهرها داستانی لذیذ پشت سر این متروکه بودنشان دارند. سکون و سکوتشان قابل لمس است. به خصوص که خیلی‌شان درست بغل دست شهر مسکونی و پرجنب‌وجوشی هستند یا بخشی از یک متروپولیس هستند. شاید مهم‌ترین دلیل علاقه‌ی ما به شهرهای متروک مدرن این است که برخلاف شهرهای باستانی که نمی‌دانیم مردمش چطور زندگی می‌کردند و تنها حدس و گمان می‌زنیم که عادات و معاششان به چه صورت بوده، با ساکنان این شهرهای مدرن می‌توانیم احساس هم‌ذات‌پنداری کنیم. چون آنقدری از ما و روش زندگی ما دور نیستند. کادیکچان شهری که با سقوط شوروی ساکنانش مجبور به هجرت جمعی می‌شوند تا به امکانات اولیه همچون آب و نیرو و غذا دسترسی داشته باشند چنان به سرعت مطرود می‌شود که هنوز بخش اعظم وسایل شخصی آدم‌ها توی خانه‌هایشان در حال پوسیدن است. اسباب‌بازی‌های ترک خورده و کتاب‌هایی که حالا بوی نا گرفته‌اند و پستوهایی که مأمن کبوترها و موش‌ها شده‌اند.

شاید دیدن این شهرهای ارواح و اشباح آدم‌ها را به این فکر می‌اندازد که وقتی ما از این سیاره حذف شویم چه بر سر سازه‌هایمان می‌آید؟ اگر تصور کنیم که شهر زیر آب نرود یا براثر انفجار نابود نشود. اگر از آدم‌ها تنها آوارگانی شبیه صحراگرد‌های مدمکس باقی بماند. وقتی این صحراگردها به خرابه‌های باقی‌مانده از ما بنگرند چه می‌بینند؟ یا چه تصوری از آدم‌هایی دارند که توی این شهرها زندگی می‌کرده‌اند؟

در این عکس‌های قصه‌گو به داستان ۵ شهر خالی از سکنه می‌پردازیم و داستان مسخشان به شهر ارواح.


فصل اول: شهر تاریکی


داستان شهر محصور کالون Kowloon Walled city به دوران دولت مشترک هنگ‌کنگ و بریتانیا برمی‌گردد. شهری که زمانی برای جلوگیری از گسترش دزدی دریایی به مثابه قلعه‌ای نظامی ساخته شده بود و با هجوم ژاپن از کنترل دولت چین خارج شده بود. اما بعداً مردم آمدند و تویش ساکن شدند. اما نه دولت چینی و نه دولت بریتانیایی دلشان نمی‌خواست کاری به کار شهر محصور داشته باشند. پس شهر به دست تریاد‌ها افتاد…

1b8bf54db186ab92406acd7ae69f30b3

این شهر که تنها ۶ هکتار مساحت داشته مسکن ۳۳۰۰۰ نفر بوده که به خاطر چگالی بالای جمعیت و کم‌بود فضا مجبور بودند خانه‌ها را روی هم بسازند و به صورت قارچی بالا بروند.

002bdc9e54793bfe71406bbd93dfb359

بجز شهر محصور که برگرفته از ساختار قلعه‌مانند شهر است و اشاره‌ای هم به هدف اولیه‌ی آن دارد، کالون به شهر تاریک هم شهره است. شهری که چنان جنگل آپارتمان‌هایش پر و پیمان است که نور خورشید به طبقات زیرینش نفوذ نمی‌کند و برای روشن‌ کردنش حتا در روز باید چراغ برگیرند.

girard_kowloon006

اما شهرت اصلی شهر به این بود که کوکایین و تریاک در آن مثل آب خوردن یافت می‌شد و هیچ مدل جنایتی نبود که نشود در کالون انجام داد. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد تویش پیدا می‌شد.

article-2139914-12EF3239000005DC-294_964x624

20120509100401823

نبود قانون و دولت مرکزی باعث می‌شد کارخانه‌های غیرقانونی در کالون استخدام شوند که بدون پرداخت مالیات راحت به تولید محصولاتشان بپردازند. ولی نبود حکومت مرکزی یعنی خدمات دولتی(بجز پست!) درکار نبود و خیابان‌ها همیشه پوشیده از زباله بودند و مسیرهای عبور و مرور برفراز خیابان‌ها و از میان ساختمان‌ها احداث می‌شد.

140330221324-girard-kowloon002-story-top

kawasaki-kowloon-game-centre1

article-0-12EF32BB000005DC-209_964x618

کالون شبیه آن شهرهای مگالوپولیسی بود که در داستان‌های سایبرپانک مثل شدوران و شبح داخل پوسته و نئورومنسر به تصویر کشیده می‌شد.

article-2139914-12EF3293000005DC-755_964x618

در ۱۹۸۷ دولت هنک‌کنگ اعلام کرد که تا ۱۹۹۳ شهر را تخریب خواهد کرد و به زودی تخلیه‌ی شهر شروع شد و در ۱۹۹۳ دولت از پارکی تفریحی پرده‌برداری کرد به نام پارک شهر محصور کالون که در آن بخش‌های مهمی از شهر به صورتی که بودند حفظ شده است. ولی حالا دیگر کسی در شهر ارواح تاریک زندگی نمی‌کند.

kowloon1


فصل دوم: شهر طلایی


به Ordos خوش آمدید! بزرگترین شهر ارواح چین و احتمالاً جهان. چین با جمعیت یک میلیارد و سیصد میلیونی‌اش گهواره‌ی غریب‌ترین تجربیات زیستی برای بشر است. چه آن‌جا که چنان چگالش جمعیت بالاست که جای نفس‌کشیدن نیست و چه در شهری به نام اردوس در ایالت مغولستان داخلی که قرار بود مسکن بیش از یک میلیون نفر باشد اما در حال حاضر تنها بیست‌هزار نفر ساکن دارد.

ordos-china-3

اردوس به دست کنگلومری از شرکت‌های سرمایه‌گذاری و ساخت‌وساز مسکن پایه‌گذاری شد. شهری در وسط مغولستان داخلی. منطقه‌ای که سرعت پیشرفت و رونق اقتصادی‌اش از بیژین(همان پکن) هم بالاتر است. خیلی از این شهر‌های عظیم و موفق را در این سمت دنیا اصلاً نمی‌شناسیم و در نهایت اسم‌هایی مثل شانگ‌های و هنگ‌کنگ برایمان آشنا هستند. یکی از دلایلش سخت بودن اسم‌هاست و دلیل دیگر این است که خیلی از این شهر‌ها خیلی زود از رونق می‌افتند و یا به مرحله‌ی بهره‌برداری نمی‌رسند.

Ordos-China-Architecture-5114

MaNFr

اردوس یکی از آن شهر‌هاییست که هرگز به بهره‌برداری نرسید و بخش اعظم ساختمان‌هایش هرگز ساخته نشد. یکی از همان اول شهر ارواح بود. ولی شهر طلایی اردوس در قر و فر هیچ‌چیزی از مدرن‌ترین شهر‌های اروپایی کم ندارد. شهر پر از آثار هنری و فرهنگیست و آنقدر تویش مجسمه‌ی اسب هست که می‌توانستند با خیال راحت اسم شهر را بگذارند وائس دوتراک. هزینه‌ی نگهداری شهر به قدری زیاد است که هیچ‌کس توانایی خرید مسکن در آن ندارد. بجز عده‌ی بسیار قلیلی از ثروتمند‌ترین مردم چین. شهر از هر نظر برای آینده ساخته شده. ولی آینده‌ای که تنها تصورش جالب است.

ccjjt7hwt1ybfxuxibvx

شهر ارواح

A general view shows the main square in the city centre of Ordos, Inner Mongolia on September 12, 2011. The city which is commonly referred to as a "Ghost Town" due to it's lack of people, is being built to house 1.5 million inhabitants and has been dubbed as the "Dubai of China" by locals. AFP PHOTO/Mark RALSTON (Photo credit should read MARK RALSTON/AFP/Getty Images)

اردوس که به «دبیِ چین» هم معروف شده نمادی از مگالومانیای سازندگانش است. کسانی که احتمالاً نقشه‌های خارق‌العاده‌ای برای این شهر داشتند که قرار بود به قطبی تجاری و توریستی تبدیل شود. اما هرگز به این فکر نکردند که آدم‌ها هستند که شهر را می‌سازند و شهر وسط کویر ساختن یکی از آن کارهای عجیب و غریب است(که در کشور خودمان هم کم‌سابقه نیست). شاید آدم‌ها دوست دارند یوتوپیایی بسازند که تویش کثیفی و آدم فقیر نباشد. ولی به نظر نمی‌رسد بجز در تصورات ما بشود شهرهای مرفهی ساخت که هرگز کسی در آن گرسنگی نکشد و همه با هم برادر باشند و این دست ایده‌های خوب خوب.

IMG_9135-genghis-kan-ordos-620


فصل سوم: شهر قلابی


آه کره‌ی شمالی… . احتمالاً لیست دیوانه‌واری نیست که کره‌ی شمالی تویش نباشد. شهر خالی کیونگ دانگ the empty city of Kijong dong از میان همه‌ی شهر‌های اشباح کره‌ی شمالی در این لیست قرار می‌گیرد.

میان دو کره مرزی قرار دارد که به مرز غیرنظامی هم معروف است. در این مرز کره‌ی شمالی شهری ساخته که هیچ‌کس تویش زندگی نمی‌کند و هیچ‌کس هم قرار نبوده هرگز تویش زندگی کند. برخلاف ادعای کره‌ی شمالی که توی این شهر ۲۰۰ خانواده‌ی کشاورز زندگی می‌کند، همه‌ی ساکنان شهر بازیگرانی هستند که هرروز صبح با اتوبوس به شهر آورده می‌شوند. شهری که قرار است نمادی از زندگی مدرن و مرفه کره‌ی شمالی باشد. چون می‌دانید که، مردم کره‌ی جنوبی با دوربین چشمی در حال رصد وضعیت معاش کره‌ی شمالی هستند به امید این که به کره‌ی شمالی بروند… لابد.

48680472.87200023

همه‌ی این دروغ‌ها درحالیست که در مقام مقایسه، کره‌ی جنوبی شبیه نسخه‌ی انیمه‌ای کارتون جتسون‌هاست(یعنی خیلی خفن و مدرن است چون احتمالاً کسی نمی‌داند انیمه یا جتسون‌ها چیست). برای بسیاری باورپذیر نیست که کره‌ی شمالی اینقدر از واقعیت جهان جدا باشد که نفهمد همه می‌دانند شهرش شهر ارواح است. واقعیتی که نشان می‌دهد دولت‌های استکباری جبار مثل کره‌ی شمالی توی دنیای کوچک و دروغین خودشان زندگی می‌کنند و بقیه را احمق فرض می‌کنند.

dscf1709


فصل چهارم: شهر زغال‌سنگ


هاشیمای ژاپن Hashima یا جزیره‌ی کشتی جنگی(به خاطر شکل ظاهری‌اش) جزیره‌ای در ۲۹ کیلومتری ناکازاکی است که به خاطر معادن زغال‌سنگش معروف است. شرکت میتسوبیشی این جزیره را می‌خرد و به جای این که هر روز کارمندانش را ۲۹ کیلومتر با قایق جابه‌جا کند، تصمیم می‌گیرد شهرکی در جزیره تأسیس کند. همه چیز در این جزیره خوب است و همه به خوشی زندگی می‌کنند. البته تا زمانی که مشخص می‌شود نفت قرار است جای زغال‌سنگ را بگیرد.

gunkanjimaarchives00

NAGASAKI, JAPAN - APRIL 23: (CHINA OUT, SOUTH KOREA OUT) In this aerial image, Hashima Island, commonly known as the battleship island is seen on April 23, 2015 in Nagasaki, Japan. The Island had been a coal complex and more than 5,000 people resided in 1960s, now uninhabited and only accept reserved visitors. (Photo by The Asahi Shimbun via Getty Images)

خیلی از کسانی که در این جزیره زندگی می‌کردند به خواست خود در آن نبودند. برده‌های کره‌ای و چینی بخشی از ۵۰۰۰ کارگر ساکن هاشیما را تشکیل می‌دادند. نزدیک به صد نفر از ۵۰۰ برده‌ی کره‌ای در این جزیره جان سپردند.

130610074043-hashima-4-old-horizontal-large-gallery

130610073153-hashima-2-old-horizontal-large-gallery

پس از جنگ جهانی دوم هاشیما هم مثل سایر نقاط جهان به لوازم مورد نیاز زندگی مدرن مثل تلفن و تلویزیون و مطب دکتر و سایر چیز‌ها مجهز شد. هنوز هم اگر در تور جزیره‌ی هاشیما شرکت کنید می‌توانید به این تلفن‌ها و تلویزیون‌های خاک گرفته سر بزنید و مطب دکتر مجهز به سی‌تی اسکن را ببینید.

130610082942-hashima-4-new-horizontal-large-gallery

nisi1212


فصل آخر: شهر خون‌آشام‌ها


دیترویت شهر موتور است. اسمش را مدیون تعدد شرکت‌های خودروسازی‌ایست که در خود جای داده. یا زمانی این‌طور بود. ولی چه می‌شود که نیمی از دیترویت خالی از سکنه می‌شود؟ بخشی از آن شاید به خاطر قراردادهای تجاری‌ایست که کلینتون‌ها امضا می‌کنند. کسی چه می‌داند دقیقاً مرگ شهر از چه لحظه‌ای شروع می‌شود. بعضی شهرها آنقدر بزرگ می‌شوند تا روی خودشان تا می‌خورند. هیولاهای عظیمی که با پستان‌های وامانده به محله‌هایی مشخص شیر می‌رسانند و بخش‌هایی را هم بی‌نصیب می‌گذارند. شبیه لاتاری می‌ماند که کدام محله‌ها هنوز وصل هستند و کدام‌ها جدا می‌افتند و کم‌کم یا مستقل می‌شوند یا نکروز می‌کنند و می‌میرند.

هرچیزی که هست در نهایت بالاخره تعطیلی کارخانه‌های اتوموبیل‌سازی و بیرون رفتن سرمایه‌ از شهر و اتفاقات از این دست دیترویت را تبدیل می‌کند به آن شهر اشباح که در فیلم جیم جارموش(تنها عشاق زنده می‌مانند) می‌بینیم. شاید توضیح بیشتری نیاز نیست جز این که بدانید بیشتر بخش‌های دیترویت هنوز مسکونی هستند و بخش‌های خالی از سکنه بی‌شک بخشی از رمز‌آلود‌ترین خرابه‌های مدرن زمین‌اند.

4_WhoLivedHere_BrokenView.jpg resized

18sjdc984eo37jpg

بخشی از جذابیت این شهر را جیم جارموش در فیلم «تنها عاشقان بر جا می‌مانند» به نمایش می‌کشد. خالی از سکنه بودن شهر در صحنه‌هایی از رانندگی در شب به نمایش گذاشته می‌شود.

شهر به واقع مناسب زندگی خون‌آشامی است که از جاودانگی حد مرگ خسته‌ است و در ضمن همه‌ی گوشه کنار شهر را تسخیر کرده است.
detroit-abandoned-buildings-12

An abandoned industrial plant in Detroit, Michigan

maxresdefault

music-school-pripyat-1407341058-view-0

ziggurat-art-abandoned-detroit-factory-4

detroid-parking-lot

راه رفتن در دیترویت احتمالا شبیه راه رفتن در واحه است. واحه‌هایی از گذشته، از امنیت، از عدم امنیت، همه‌ی این‌ها بین شاه‌راه‌ها و اتوبان‌ها و زیرساخت‌هایی که روبه‌نابودی هستند و از شهر ارواح به شهر انسان فاز به فاز می‌شوند.


شهرها بعضی وقت‌ها قبل از این که تمام قصه‌هایشان را بگویند به حال خود رها می‌شوند. بعضی وقت‌ها به تدریج. که شاید سوال پیش بیاید مرگ شهرها دقیقا از کجا شروع می‌شود؟ چه حادثه‌ی کلیدی‌ای مرگشان را رقم می‌زند. شهر دقیقا از کجا شهر ارواح می‌شود؟

بعضی شهرها هم فقط در ظاهر زنده هستند. ولی ساکنان‌شان مدت‌هاست که باورشان به شهر را از دست داده‌اند. شهرهایی با جمعیت اشباح زنده که روز بعد از روز خیابان‌ها را گز می‌کنند. توی ترافیک با موبایل‌هایشان ور می‌روند و منتظر منفجر شدن دمل چرک انسانی/بتونی هستند. بعضی وقت‌ها هم شهر ارواح جایی است که در آن زندگی می‌کنیم. بلافاصله مشغول لمسش هستیم. شهری که در آن بین زندان‌هایی که برایمان ساخته‌اند تردد می‌کنیم و مثل خوابگرد (روح) از بین سازه‌هایش رد می‌شویم.

شاید رابطه ما با شهر ارواح پیچیده‌تر از آن چیزی باشد که خودمان می‌دانیم. قدم زدن توی همچین شهرهایی ترکیبی از وحشت میس‌انتروپیک و نیستی است. یک جایی ورای خیر و شر، آینه‌ای در برابر ما که ببینیم اگر هرگز وجود نداشته باشیم چه می‌شود و حالا که وجود داریم چه.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. erfan

    bwsiar aali bud va kolli be etelaatam ezafe shdo . agar matlabi bistar dar morede shahr haie inchonin darid baza mbezarid, amasalan elale makhrubegie nimi az ditroit ya un shahre prdes ke chera har ruz ye ja ronagh peida mikone

  2. جیران

    سلام. مطلب خیلی خوبیه. فقط، چند روز پیش که سر زدم؛ به نظرم رسید که عنوان این قسمت”عکس های غصه گو” هست. خیلی بهش می اومد.تغییرش دادین یا همون موقع هم توهم من بوده؟☺

    1. فرزین سوری

      اشتباه ویرایشی بوده. عنوان ستون هست. مطالب این ستون کلاً در مورد عکس‌هایی هستن که داستانی رو بیان می‌کنن یا داستان‌هایی که پشت عکس‌ها هستن. لطفاً مطالب مشابهش رو هم مطالعه کنید.
      http://3feed.ir/Feeds/%D9%8Fstorytellingpics/

    2. م.ر ایدرم

      سلام. باعث خوشحالیه که مطلب رو دوست داشتین و مرسی که می‌خونید ما رو.
      من صرفا بگم که اره برای دقایقی اسم مطلب عکس‌های غصه‌گو بود :))

  3. جیران

    عنوان ستون رو اطلاع داشتم. ولی گفتم شاید عنوان این قسمت رو به عمد تغییر دادین. اگه اشتباه ویرایشی بوده هم از دسته ی اشتباه های قشنگ بود.
    و اینکه خیلی سایت وزینی دارین☺

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • مجله سفید ۳: پری‌زدگی

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا