مهندسی زیستی: نبرد باستانی علم و اخلاق
علم ژنتیک با میسر کردنِ راه های بسیاری برای انسانها و تغییر دادن جایگاه آنها از مصرفکننده به شکلدهنده، دروازههای تاریکی را به جهان ما گشوده.
«نمیتوان از همساز با طبیعت بودن یک اصل اخلاقی برای خود ساخت؛ زیرا طبیعت بی رحم است و اگر آدمی بخواهد مطابق با طبیعت زندگی کند باید بی رحم باشد.»
فراسوی خیر و شر _ فردریش ویلهم نیچه
دروغ گفتن، زورگویی، ظلم کردن و در درجات بالاتر، به قتل رساندن و دزدی کردن همه صفاتی هستند که تمام انسانها، حتی کسانی که آنها را بطور روزمره انجام میدهند بعنوان کارهای بد و پلید میشناسند و مطلع هستند که ازین قبیل کارها جامعهی انسانی را به ورطه نابودی میکشاند. درک غلط و پلید بودنِ بعضی مسائل مانند قانون اعدام و گرفتنِ آزادیهای اجتماعی شاید نیاز به کمی اطلاعات جامعهشناسی و بررسی آمار، بازخوردهایشان در طولانی مدت و تشخیص روند الگوریتمها داشته باشد اما با وجود تفاوت نظرهای بسیار باز هم پس از گذشت چند سال تمام جوامع بشری به نتایج واحدی خواهند رسید.
اما بیایید با هم وارد قلمرو مهندسی زیستی شویم؛ پیشرفت علم ژنتیک درحال حاضر به حدی رسیده که درک درست و غلط بودنِ خیلی مسائل را برای انسانها دشوار کرده. علم با سرعتی باورنکردنی پیش میرود و طولی نمیانجامد که در نهایت مرز بین خیر و شر محو شود.
فیلم سینمایی “گاتاکا” را دیدهاید؟ گاتاکا دنیای ترسناکی را از آیندهای احتمالی به نمایش میگذارد که در آن انسانهای اصلاح ژنتیک شده، معتبر، و انسانهای عادی، نامتعبر شناخته میشوند و بواسطهی این سیستم تبعیض ژنتیکی -که خود جامعه و دولت آن را تبعیض نمیدانند- قهرمان داستان که از گروه نامعتبرهاست دست به اعمال خطرناکی میزند که تنها معتبرها حق دارند انجام دهند. او همواره با خطر کشف شدن و مجازات شدن روبهروست. محور اصلی داستان این است که در این دنیا تنها معتبرها هستند که میتوانند فضانورد شوند و غیرمعتبرها چنین حقی ندارند. اما قهرمان داستان، وینسنت فریمن، باید به فضا برود. حتا اگر از نظر جامعه شایستگی چنین کاری را نداشته باشد.
علم ژنتیک با میسر کردنِ راه های بسیاری برای انسانها و تغییر دادن جایگاه آنها از مصرفکننده به شکلدهنده، دروازههای تاریکی را به جهان ما گشوده. دروازههایی که ممکن است سرانجامش دنیای بیمروت گاتاکا باشد.
نمیخواهم با خطکشی یکسان و بدون در نظر گرفتنِ جوانب مختلف که سوادش را ندارم، سریعاً برای تمام دستاوردهای این علم حکم صادر کنم ولی بیایید نگاهی بیندازیم به واقعیتهایی که در دنیای امروزی ما درحال رخ دادن هستند.
ابرانسانهای ورزشکار
از کودکی هیچ علاقهای به ورزش نداشتم (بجز شطرنج!) و هرگز یک مسابقهی فوتبال را بطور کامل تماشا نکردهام اما مگر میشود در رابطه با علم ژنتیک صحبت کرد و ورزش را نادیده گرفت؟ بهترین زمینه برای اجرای آزمایشها و سنجیدنِ مرز اخلاقی مطمئناً ورزش و ورزشکارانند.
چه چیزهایی در جهان ورزش، اخلاقی و غیراخلاقی شناخته میشوند؟ افرادی که با برنامه و سخت کوشی در رشتهی ورزشی موفق میشوند شایستهی تحسین و تقدیر هستند اما تزریق هورمون اریتروپوئیتین و استفاده از داروهای استروئید غیرقانونی خوانده میشود. اولین استدلال منطقی این است که استفاده از چنین داروهایی به سلامت آسیب رسان است و این موضوع بطور مطلق با ماهیت و هدف ورزش در منافات است.
اما ما داریم در رابطه با بهسازی ژنتیکی صحبت میکنیم، موضوعی که اگر کمتر از برنامههای سنگین ورزشی و رژیمهای غذایی برای سلامت خطرناک باشد، بیشتر نیست. اولین عبارتی که به ذهنتان میرسد چیست؟ این عدالت نیست.
پس مسئلهای که در این امر بسیار مهم بهنظر میرسد، عادلانه بودن یا نبودنِ آن است. اگر ورزش و تمام قوانینی که برای آن وضع شده کاملاً عادلانه و منصفانه بود، به راحتی میتوانستیم بهسازی ژنتیکی را کنار بگذاریم اما آیا واقعاً اینطور است؟
طرفداران بیسبال با پیتر ادوارد رز سینیور آشنایی دارند؛ وی استعداد طبیعی چندانی در خود نداشت اما با سخت کوشی و عزم و اراده توانست مراحل ترقی را طی کند و همیشه در دل مردم جای دارد. اما درمورد جوزف پائول دیماجیو چطور؟ او تنها استعدادهای ذاتی خود را در ورزش به نمایش گذاشت و هرگز تلاش و تقلایی در اندازهی رز نکرد اما توانست به محبوبیت بیشتری برسد.
در چنین سیستمی تصمیم گیری درمورد بهسازی ژنتیکی واقعاً دشوار است و برای ملموستر شدنِ مطلب نیاز است نگاهی بیندازیم به “خانهی ارتفاع”* در پورتلند ایالت اورگون. این خانه به ابزارهایی مجهز است که ضربان قلب، تعداد گلبولهای قرمز، میزان مصرف اکسیژن، سطح هورمونها و امواج مغزی ورزشکاران را بطور طبیعی کنترل میکند و به آنها اجازه میدهد مدت و شدت تمرینات را براساس شاخصهای فیزیولوژیک تعیین کنند. خانهی ارتفاع از نظر فنی و قانونی هیچ تفاوتی با تمرینات عادی ندارد پس چرا بهسازی ژنتیکی که تاثیراتش تمایز زیادی با این فناوری ندارد؛ آنقدر بد شناخته میشود؟
مایکل جی سندل، فیلسوف و سیاستمدار امریکایی در کتاب خود با نام «پرونده علیه بینقصی» به این سوال اینطور پاسخ میدهد: «پاسخ به چنین سوالاتی به ماهیت ورزشِ مد نظر وابسته است که آیا علم ژنتیک جلوهی استعدادها و مهارتهایی که بهترین بازیکنان را متمایز میکند، افزایش میدهد یا این که آن را مخدوش میکند.»
استدلال درباره جنبههای اخلاقی شیوههای بهبود ژنتیکی بسیار بحث برانگیز است و تشخیص درست از غلط به هیچ عنوان آشکار نیست.
تعیین جنسیت، امری امکان پذیر
ریشهی خرافههای تعیین جنسیت فرزندان چیزیست که در تمام فرهنگها و مللها یافت میشود و متاسفانه در بعضی کشورها، مانند ایرانِ خودمان همچنان رواج دارد. بعضی از بزرگان فامیل توصیه میکردند که علاوه بر دعا و نماز میتوانید با ترکیب چند مادهی نامتجانس که نتیجهاش محلولی منزجرکننده میشود (در مغیاسهای خنده دارتر توصیه میکردند که نحوه آمیزش و نوع قرارگیری بدن به چه شکلی باشد)، صاحب پسر خواهید شد و اگر آن بزرگ فامیل خوششانس بوده باشد؛ یکی دوتا از حدسهایش درست از آب درمیآمد و دیگر مردم برای پسردار شدن دم در خانهاش صف میکشیدند.
شاید در قرون گذشته این تعیین جنسیت فرزند تنها یک خرافه بوده باشد اما هم اکنون و به کمک پیشرفت علم ژنتیک این موضوع –خوشبختانه یا شوربختانه؟- به حقیقت پیوسته و والدین این توانایی را دارند تا تعیین کنند که پسر میخواهند یا دختر!
در چند دههی گذشته برای کاهش کودکانی که ناهنجاریهای ژنتیکی داشتند از سقط جنین استفاده میکردند و پس از موفقیت و فراگیری آن، تصمیم گرفتند تا برای تعیین جنسیت نیز از چنین تکنولوژیای بهره ببرند و جنینی که جنسیت مد نظر والدین را ندارد را سقط کنند.
اما با پیشرفت چشمگیر علم در چند سال اخیر ما این توانایی را داریم که بدون سقط جنین و با استفاده از باروری آزمایشگاهی** جنسیت کودک را قبل از کاشتن تخمک بارور شده در زهدان انتخاب کنیم.
لازم به ذکر است که این روش بسیار هزینهبر است و کمتر کسی حاضر است با توجه به دشواریهای آن، دست به چنین اقدامی بزند اما بیایید آیندهای نه چندان دور را در نظر بگیریم که تعیینِ جنسیت کودکان اینقدر هزینه و دشواری نداشته باشد و هر یک از شهروندان بتوانند آن را به راحتی انجام دهند.
اولین استدلال برای اعتراض به تعیین جنسیت این است که تعادل و ثبات جنسیت را در جامعه بهم میزند. تبعیض جنسیت علیه دختران در هند و چین به شکل ترسناکی چشمگیر است و با توجه به آمار میتوان قاطعانه گفت که هند بخاطر نداشتنِ تعادل جنسی، بسیار خشنتر است و بیشتر در معرض بزهکاری قرار دارد.
اما در جوابِ این استدلال نیز باید بیانیهی موسسه ژنتیک و بارداری آزمایشگاهی را نیز درنظر گرفت که در آن ذکر شده که این فناوری را فقط در اختیار خانوادههایی با شرایط خاص قرار میدهند که قصد دارند تعادل جنسیت را در خانواده خود رعایت کنند. برای مثال اگر خانوادهای دارای چندین فرزند دختر است، میتواند فرزند بعدی را پسر انتخاب کنند.
اگر تعیین جنسیت کودکان امری اخلاقی و قابل اجراست، درمورد میل جنسی، قد، استعداد و هوش چطور؟ آیا والدین میتوانند کودکان خود را به معنای واقعی کلمه خلق کنند؟
والدین در نقش خدایان
از قدیم میگفتند که کودکان دریچهای هستند تا والدین به خواستههایی که در جوانی خود به آنها دست نیافتند، برسند. تحت فشار قرار دادنِ کودکان برای گرفتن کلاسهای هنری، ورزشی و آموزشی مختلف که ارتباط مستقیم به دیدگاه خاص و خواستهی والدین دارد مهر تاییدی بر این ادعاست.
اصلاح ژنتیکی و افزایش استعدادهای ذاتی کودکان میتواند این روش تربیت و جهت دهیِ زندگیشان را عملی کند اما استدلال ساده برای رد کردنِ این موضوع این است که اگر چه تحت فشار قرار دادنِ کودکان از سنین پایین موضوعی عرف و طبیعی در جوامع مختلف شناخته میشود اما بطور کلی و در هر شکل و شمایلی، این امر غیراخلاقی است و به سادگی خودمختاری و آزادی را از کودک سلب میکند.
اما حالا در نظر بگیرید که از طریق اصلاح نژاد بطور متوسط تمام تواناییهای کودک را افزایش دهند و حتی اندکی سعی نشود تا اختیار از فرزند گرفته شود.
اصلاح نژاد لیبرال با چنین ساختاری مطرح میشود: حکومتها نمیتوانند به والدین بگویند که چه نوع کودکی را بسازند و والدین میتوانند تنها خصوصیتهایی را در کودکان خود طراحی کنند که بدون این که بر برنامههایی که برای زندگی خود انتخاب میکنند تاثیر بگذارد، تواناییهای آنها را بهبود بخشد.
اول نگاهی میاندازیم به نظر موافقین با این ساختار؛ رونالد دورکین، فیلسوف حقوق در دفاع از اصلاح نژاد لیبرال میگوید تلاش برای بهبود زندگی انسانها و دست یافتن به موفقیت بیشتر موضوعیست که در منافات با هیچ یک از جهانبینیهای عام نیست؛ چه خداپرستان که منشاء هستی را هوشمند میدانند چه علمگرایان که منشاء آن را براساس تئوری تورم و وقایع علمی میدانند.
جولیان ساولسکو، متخصص زیستی معتقد است که نه تنها تفاوتی بین استفاده از بهسازی زیستی برای درمان و ارتقا وجود ندارد بلکه بهسازی زیستی برای ارتقای ویژگی ذاتی فرزندان را امری اخلاقی میداند و تاکید میکند که از نظر اخلاقی اصلاح نژاد وظیفهی والدین میباشد!
ژورگن هابرماس، روانشناس، برخلاف اکثریت فلاسفه و متفکرین امریکایی که با اصلاح نژاد لیبرال موافقت، بارها مخالفت خود را با آن ابراز کرده است. هابرماس معتقد است که چیزی بنام اصلاح نژاد لیبرال وجود خارجی ندارد و اصلاح نژاد و هرآنچه از آن نشأت میگیرد با ماهیت لیبرالیسم در تضاد است. او برای این نظر خود دلایل مختلفی دارد و از جملهی آن میتوان به نقض کردنِ برابری درمیان دو نسل اشاره کرد. نسل قبلی که از اصلاح نژاد بینسیب ماندهاند و نسل بعدی که تحت آن شکل گرفتهاند؛ چنین چیزی آیا برابری و آزادی را زیر پا نمیگذارد؟
اما قدرتمندترین منطق (و موضوعی که باعث آزار ما میشود) برای مقابله با بهسازی ژنتیکی کودکان این است که آنها موهبت و هدیههایی هستند که والدین باید بدون هیچ چشمداشت و انتخابی بپذیرند. حتی اگر اصلاح نژاد به شکلی باشد که خودمختاری را از کودک سلب نکند، باز هم آن را تبدیل به ابزاری برای رسیدن به سیادت و برتری میکند.
البتهی همهی اینها درستند و نمیشود گفت یک طرف این بحث ذاتاً اشتباه میکند و طرف دیگر قضیه ذاتاً درست میگوید. اما بالاخره هر بحثی یک پیروز دارد؟ یا شاید طرفی که دیدگاهی واقعگرایانهتر دارد. همه میتوانند تشخیص دهند که نگرانیها حول تراریخته سازی انسان و حیوانات، مزارع جنین و کالاسازی تخمک و زیگوت بیراه نیستند. بعضی وقتها این ترسها پایه و اساس واقعی دارند و از جهانبینی و آسیبشناسی واقعی نشأت میگیرند و بعضی وقتها این ترسها به سادگی ترسند نه بیشتر از آن. و همه میدانیم ترس بیمنطق با آدمها چه میکند. و متأسفانه بیشتر مخالفتها با مهندسی ژنتیک به جای اینکه براساس منطق باشد، برپایهی ترس و ادعاهای مجعول است. مهندسی ژنتیک و دستکاری ژنوم میتواند پیآمدهایی داشته باشد که نمیتوانیم بدون مطالعهی بیشتر و گذشت زمان از صحتشان مطمئن باشیم. اما این نگرانی دلیل بر آن نمیشود که با رعایت مقررات و چارچوبهایی پژوهش و علم ادامه نیابد.
ایندامینوس رکس
از دههی نود، استفاده از هورمونهای رشد برای کودکانی که بواسطه مشکلات هورمونی کوتاهتر از حد متوسط هستند، مجاز اعلام شد. از همان دوره همواره تعداد کثیری از والدین –که کودکانشان بخاطر ارثیه یا هر دلیل غیر پزشکی کوتاه قد بودهاند- وجود داشتهاند که در پی درمان هورمونی برای فرزندانشان باشند.
استفاده از هورمونهای رشد برای کودکانِ کوتاه قدی که مشکل هورمونی ندارند؛ از نظر پزشکی خسارت و زیانی ندارد و در نگاه اول اینطور به نظر میرسد که کاملاً منطقی و معقول است.
اما زمانی که وارد جزئیات شویم و دیدی گسترده تر پیدا کنیم، کم کم سر و کلهی مشکلات عظیمی پیدا میشوند. اولین نکتهای که نباید آن را نادیده گرفت گران قیمتی این شیوه درمانیست که در حوزهی استفادهی دلبخواهی به مراتب چشم گیر است. به مرور زمان یک بیعدالتی ملموس بر جامعه حکم فرما میشود که به شکلی یک طرفه، به زیان تمام کسانی خواهد بود که توانایی پرداخت این هزینههای هنگفت را ندارند.
این مثالی ابتدایی و ساده بود برای تواناییهایی که اصلاح نژاد میتواند برای ما به ارمغان بیاورد –حتی اگر این اصلاح نژاد در نگاه اول اخلاقی و بدون مشکل بنظر رسد- و اگر بدون حد و مرز، بصورت دلبخواهی در دسترس عموم قرار گیرد ممکن است تعادل طبیعی جامعه بشری را دچار لغزش کند.
فیلم سینمایی “جهان ژوراسیک” را به یاد دارید؟ در فیلم، بازآفرینی دایناسورهای منقرض شده از طریق مهندسی زیستی به یکی از جاذبههای گردشگری و تفریحات سالمِ بزرگسالان و کودکان تبدیل شده. اما دیدن موجودات تکراری و وقایعی که بصورت مکرر رخ میدهند بلاخره از جذابیتشان میکاهد و دانشمندان و متخصصین را وادار میکند تا دست به ریسکهای بزرگتری بزنند و دایناسور جدیدی خلق کنند. دایناسوری که عناصر مختلفی را از دیگر همنوعهای خود گرفته و تبدیل به یک هیولای وحشتناک و حیرت انگیز شده.
ایندامینوس رکس نمونهی بارزِ عطش انسان برای رسیدن به سیادت و برتریست. و تمام فلسفهی اصلاح نژاد -از ورزشکاران گرفته تا والدینی که فرزندان خود را شکل میدهند- و بهسازی زیستی نیز در همین مقوله خلاصه میشود.
رسیدن به برتری، یکی از ویژگیهای طبیعت است و تمام روند فرگشت پیش از شکل گیریِ انسان بدین شکل کار میکرد که گونههای قویتر و سازگارتر باقی میماندند و ضعفا حذف میشدند. رابرت ال سینسایمر، متخصص زیستی نیز چنین عقیدهای دارد؛ که اصلاح نژاد قدم بزرگی در این راه است و نه تنها داوطلبانه و اخلاقیست بلکه باعث میشود، افراد نامناسب نیز بهبود پیدا کنند. بطور خلاصه یعنی بهم زدن تعادل یکی از روندهاییست که برای رسیدن به آیندهای بهتر باید طی شود.
از سوی دیگر سندل در “پرونده علیه بینقصی” ذکر میکند که بین درمان و بهبود بخشیدن و رسیدن به سیادت و برتری خط و مرز مشخصی وجود دارد و با آزادسازیِ اصلاح نژاد، این خط محو خواهد شد و در نهایت شاهد فاجعهای همچون ایندامینوس رکس هستیم چراکه دستکاری کورکورانهی طبیعت نتیجهی بهتری به ارمغان نمیآورد.
*فیلترهای مولکولی اکسیژن خانه را به اندازه ای کاهش میدهند که به هوای رقیقی که در ارتفاعات 12000 تا 17000 پایی وجود دارد شبیه باشد.
**In vitro fertilization or fertilization
مطالعه بیشتر:
بهتر از انسان نوشته الن بوکانان
بدنامی بهنژادی نوشته الن بوکانان، دان بروک، نورمن دنیلز و دنیل ویکلر
پرونده علیه بینقصی نوشته مایکل سندل
-
سلام.
آقا خیلی خوب بود.
و اینکه البته مخالف این قضیه ام. تنها موافق درمانی بودن این ماجرام.
هر چند بی شک جنگ قدرت ها نهایتا برای ساخت ابر سربازها هم که شده این ماجرا رو در پیش می گیرن. البته اگه جنگ های آینده نیازی به ابر سرباز داشته باشه. شاید ساخت ابر مامور اتاق کنترل ها. دی: