ای آنیش کاپور، تو از صورتی‌ترین رنگِ دنیا محرومی

6
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

سیاه همیشه سمبل بوده، سمبل نفی، سمبل شر، سمبل غم، سمبل مرگ، تقدیر، انقلاب، عزا، قدرت، ظلم، گناه، جادو و یا اصلا سمبل هر چیزی که گنگ‌ باشد.

سیاه‌ترین سیاهِ دنیا، مالِ آنیش کاپور

3264

 سیاه همیشه سمبل بوده، سمبل نفی، سمبل شر، سمبل غم، سمبل مرگ، تقدیر، انقلاب، عزا، قدرت، ظلم، گناه، جادو و یا اصلا سمبل هر چیزی که گنگ‌ باشد، چون اصلا شاید تفسیر بسامدهای سیاه، در چشم‌های ما هم گنگ باشد. اینقدر گنگ و مرموز که باعث شده بعضی دنبال سیاه‌ترین سیاه باشند، دنبال گنگ‌ترین رنگ دنیا.

طبیعتا وقتی آقای آنیش کاپور خبر کشف سیاه‌ترین رنگ سیاه دنیا را توی روزنامه می‌خوانَد، حیران می‌شود و فی‌الفور دنبال سازنده‌اش می‌گردد. توی روزنامه نوشته که  عده‌ای از دانشمندان با استفاده از نانوتیوب‌های کربنی، پیگمنتی به نام “ونتابلک” ساخته‌اند که سیاه‌ترین رنگ سیاه دنیا را تولید می‌کند و ۹۹.۹۶٪ نورهای مرئی را جذب می‌کند و تقریبا هیچ نوری را بازتاب نمی‌دهد. آنیش کاپور با “نانوسیستم” تماس می‌گیرد و از علاقه‌ی خودش برای همکاری با سازندگان سیاه‌ترین سیاه دنیا خبر می‌دهد و نانوسیستمی‌ها هم پیشنهاد همکاری آنیش کاپور را می‌پذیرند چون آنیش کاپور مشهور را می‌شناسند، همان معمار و مجسمه‌ساز هندی‌تبار که برج “آرسلورمیتال ‌اربیت” را طراحی کرده و نماد جدید انگلستان را ساخته.

به همین سادگی آنیش کاپور تنها هنرمند دنیا می‌شود که اجازه‌ی کار کردن با سیاه‌ترین رنگ سیاه دنیا را کسب کرده. رنگی اینقدر سیاه که خود آنیش‌ کاپور این‌طور توصیفش می‌کند:

به نظر ما غیر از یه سیاهچاله، هیچ چیز دیگه‌ای تو کل جهان نمی‌تونه اینقدر سیاه باشه.

در واقع ونتا بلک افشرده‌ای از رشته‌‌رنگ‌های میکروسکوپی‌ست که درازی‌شان سیصدبرابر پهنی‌شان است تا به قول آنیش کاپور “نور وسط یه شبکه‌ از اجزای بلندشون گیر بیفته” و چیزی که با ونتابلک رنگ شده، اینقدر نورها را به خودش جذب کند که “واقعا بتونی توش ناپدید شی”. به خاطر همین ویژگی استتاری‌ِ ونتابلک است که برای کاربردهای  تحقیقاتی و نظامی توسعه‌اش می‌دهند. بلکه هواپیماهای جاسوسی را پشت پرده‌ای از ونتابلک مخفی کنند و محفظه‌ی سوپرتلسکوپ‌ها را طوری روکش کنند که هیچ نوری به درونشان راه پیدا نکند تا کم‌نورترین ستاره‌های عالم هم امکان رصد داشته باشند.

اونا (هر بار) فقط می‌تونستن تیکه‌های دوسانتی‌متر مربعی درست کنن و الان دنبال اینیم که به جایی برسیم که بلکه بشه یه حجم خاصی ازش رو درست کرد… ونتابلک خیی مسائل فنی داره.  یه چیز مثل کوره می‌خواد(برای حرارت و فشار) تا متریال‌مون بتونه خواص خودش رو پیدا کنه و سوپرسیاه بشه… می‌طلبه که بین اونا و من همکاری باشه. من همیشه فقط دارم بهشون می‌گم که یالا رفقا، ما می‌تونیم بزرگترش کنیم. می‌‌تونیم جاهای دیگه هم ازش استفاده کنیم.

به هر حال کاپور تنها هنرمندی شد که اجازه یافت از این رنگ مخصوص استفاده کند. رنگی که به قول خودش اولین بار که تماشایش کرده، احساسی شبیه به تماشای یک سیاه‌چاله را داشته. ونتابلک اجازه‌ داد که کاپور به آرزویش برسد و با خالی‌ترین اَشکال‌ دنیا کار کند، اَشکالی که هیچ انعکاسی از نور ندارند.

آیا می‌شود صاحب یک رنگ شد؟

اما برای آنیش کاپور همه‌چیز به این سادگی پیش نرفت و جامعه‌ی هنری واکنش خوبی به این اتفاق نشان نداد و عده‌ای معترض شدند که چرا باید استفاده از سیاه‌ترین رنگ سیاه، فقط در انحصار یک نفر باشد:

من هیچوقت نشنیدم که یه هنرمند، صاحب انحصاری ماده‌ی کارش بشه. هر هنرمند سطح بالایی، با سیاه خالص کار داره- ترنز، مانه، گویا… این سیاه واسه‌ی جامعه‌ی هنری مثل دینامیته. ما هم باید بتونیم ازش استفاده کنیم. این درست نیست که فقط مال یه نفر باشه.

این مثلا بخشی از مصاحبه‌ی اعتراضی نقاشی به نام “کریستین فور” با “دیلی میل” بود که کار آنیش کاپور را به یک‌جور مونوپولی هنری تشبیه کرده.  اما بر خلاف ادعای کریستین فور، قبلا هم چنین اتفاقی افتاده بود. ما حداقل یک رنگ دیگر در ذهن داریم که فقط مال یک نفر بوده. “ایو کلین”(نقاش فرانسوی دهه‌ی شصت و رهبر موج نئورئالیسم) هم یک آبی‌ لاجوردی مخصوص داشت و به نام خودش هم ثبتش کرده بود. “آبی بین‌المللی کلین” یا “I.K.B” ترکیب یک چسب مخصوص با پودر رنگ بود که درخشش خاصی داشت و آبی غنی‌شده‌ی عمیقی می‌ساخت که بیننده را یاد آسمان و دریا و کهکشان می‌انداخت. کلین با آبی‌ انحصاری‌اش آثار مونوکروم فراوانی خلق کرد ولی همان موقع هم اعتراضاتی وجود داشت و بودند کسانی که از این رفتار تجاری با هنر ناراضی باشند. البته کلین چندان عمری نکرد و در سال ۱۹۶۲ مرد ولی آبی‌اش همچنان با ما ماند و  باز آبی کلین را دیدیم که در فیلم “آبی” “درک جارمن” استفاده شد و نوبت به اعضای گروه پرفرمنس‌آرت “The Blue Man Group”  رسید که همیشه خودشان را با همان آبی خاص می‌پوشانند(ویدیوی پایین)، تا آبی انحصاری کلین، حتی بعد از مرگش هم جلوی چشمان ما باشد.

اما به نظر کاپور مشکلی که پیش آمده فقط یک واکنش احساسی‌‌ست که مخصوصا از واکنش به رنگ سیاه ناشی شده. کما اینکه کاپور اعتقاد دارد اگر کل موضوع درباره‌ی یک سفید خاص بود اصلا جنجالی به پا نمی‌شد. کاپور که برای حل اختلالات روحی و روانی‌اش، دو دهه تحت معالجات روان‌درمانی بوده، یک وجه جنون‌آمیز خاص در سیاه می‌بیند که ما را به این تملک‌خواهی فزاینده واداشته است:

شاید تیره‌ترین سیاه همون سیاهی درون‌مون باشه. نه اون شبی که وقتی لامپ‌ها رو خاموش کنیم میاد، که شبی که وقتی چشمامون رو می‌بندیم، سر می‌رسه. یه جنونی توی سیاه هست که ما توی کمتر رنگ دیگه‌ای پیداش می کنیم.

مضاف بر این باید گفت که ونتابلک بر خلاف آبی بین‌المللی کلین، یک رنگ ساده نیست، بلکه یک ماده‌ی آزمایشگاهی ویژه است که فقط با اسپری کردن بر روی سطوح می‌شود از آن کار کشید. به نظر سازندگان ونتا بلک این رنگ “به خاطر طرز ساخت ویژه‌اش به طور کلی برای استفاده‌ی هنری مناسب نیست”، ادعایی که منطقش را می‌شود درک کرد چون طبق دستورالعمل نانوسیستم، ونتابلک اصلی را فقط می‌شود بر روی موادی زد که نقطه‌ی ذوب‌شان از ۵۵۰ درجه‌ی سانتی‌گراد بیشتر باشد، یعنی در واقع ونتابلک هر چیزی که مقاومت گرمایی کمتری داشته باشد را به راحتی آب می‌کند. طبق برچسب‌های ایمنی  “سیستم هماهنگ جهانی طبقه بندی وبرچسب گذاری مواد شیمیایی”(GHS)، ونتابلک جزو “عامل‌های موثر بر ارگان خاص- در حد تماس کوتاه” طبقه‌بندی می‌شود، به نحوی که در معرض ونتابلک بودن ممکن است باعث صدمه‌های بعضا برگشت‌ناپذیر جسمی بشود و مثلا اختلالاتی در دستگاه بینایی یا سیستم تنفسی افراد به وجود بیاورد.

البته  ونتابلک اولین رنگ خطرناک تاریخ نیست. مثلا “سبزِ شِل”(Scheele’s Green) که در گذشته برای رنگ کردن منازل کاربرد داشت، اگر در معرض رطوبت قرار می‌گرفت، آرسنیک ازاد می‌کرد. شواهدی هم وجود دارد که شاید “ناپلئون” به علت تماس با آرسنیک آزاد شده از کاغذدیواری‌های سبز شلی‌ دیوارها و حمام خانه‌اش، مسموم شده باشد  و حتی در موهای به جا مانده از ناپلئون هم رد مقادیر زیادی از آرسنیک پیدا شده و چه بسا همان رنگ‌ها قاتل او بوده باشند و یا اقلا سرطان معده‌اش را تشدید کرده باشند.

آرسنیک‌های آزاد شده از رنگ‌های ساختمانی، قاتل افراد زیادی بودند، چنانکه طبق گزارشات موجود از سال ۱۸۳۹، چهار کودک از یک خانواده‌ی لندنی همرمان دچار علائمی مثل گلودرد و ناراحتی تنفسی شدند و مردند و بعدا معلوم شد که اتفاقا چندروز قبل‌تر اتاق بچه‌ها را با کاغذدیواری‌های سبز نونوار کرده بوده‌اند. یا در ۱۸۵۸ که یک کودک سه‌ساله یک تکه‌ی جداشده از کاغذدیواری‌های خانه‌شان را خورد و اندک زمانی بعدتر جان سپرد. روایتی هم از یک زوج بیرمنگامی در دست داریم که بعد از مرمت خانه‌ و پوشاندن دیوارها با کاغذدیواری‌های سبز شلی، هم خودشان و هم طوطی‌شان سریعا مریض شدند و دورچشم‌هایشان ورم کرد و گلودرد و سردرد گرفتند و تمام این علائم فقط وقتی از بین رفت که از آن خانه‌ی مرمت شده، نقل مکان کردند.

هرچند که رنگ‌های آرسنیکی در همان قرن نوزده هم محل بحث فراوان شده بودند، اما رنگ‌های سربی تا همین اواخر هم به راحتی استفاده می‌شدند، به طوری که مثلا در اوایل قرن بیستم رنگ سربی به علت سیری زیاد و قدرت پوشانندگی بالا، پرکاربردترین رنگ سفید بازار بود. کارخانه‌های رنگ سفید سربی در حالی محصول خودشان را تبلیغ می‌کردند که اثرات کشنده‌ی سرب اقلا از دوران مصر باستان شناخته شده بوده و سرب از ازمنه‌ی دور هم به عنوان یک سم واقعی کاربرد داشته. آزمایش‌ استخوان‌های “کاراواجو”(نقاش قرن شانزدهمی) مقادیر زیادی از سرب را نشان داد که جذب بدنش شده بود و اصلا بعید نیست که شخصیت تندخو و دعوایی او که سرآخر باعث مرگش شد، ناشی از کار فراوان با همین‌ رنگ‌های سربی سمی بوده باشد. گفته می‌شود نقرسِ “میکل آنژ” هم در اثر تماس با پیگمنت‌های سربی بوده و حتی بعضی پا را از این فراتر هم گذاشته‌اند و قضیه‌ی جنون نقاشان را به همین مسمومیت‌های سربی ربط داده‌اند، مثلا پزشکانی هستند که سیاهی و جنونی که در واپسین کارهای “فرانسیسکو گویا” می‌بینیم را در نتیجه‌ی همان پیگمنت‌های سربی رنگ‌ نقاشی می‌دانند و هیچ بعید نیست که نقاشی‌های ترسناک و فانتزی‌های تیره‌ی اواخر عمر گویا، مخلوق ذهنی مسموم بوده باشد. چرا که شواهدی وجود دارد که فرانسیس گویا، سفیدسربی و زرد ناپلی و زرد لیتارژ و رنگ‌های زحلی-که همگی حاوی سرب‌ هستند- را با لمس انگشتان به تابلوی نقاشی می‌زده.

از این منظر که به ماجرا نگاه کنیم کاری که آنیش کاپور کرده بیشتر از اینکه یک انحصارطلبی خودخواهانه باشد، اقدامی شجاعانه و چه بسا شهادت‌طلبانه است. که شاید روزی سیاه‌ترین رنگ سیاه دنیا هم به فهرست رنگ‌های قاتل تاریخ اضافه شود تا امثال کریستین فور به جای این همه اعتراض و شکایت، مدیون کاپور و نانوسیستم باشند که رنگ‌شان را سریعا در دسترس عموم قرار نداده‌اند.

و آنیش کاپور از صورتی‌ترین رنگ دنیا محروم شد

f8e8e60d1eef6ea4cc95480a570a4814

بعضی از هنرمندان فقط به حرف قناعت نکرده‌اند و با همت فراوان در پی یک اقدام عملی موثر آمده‌اند که از آنیش کاپور انتقام بگیرند. مثلا به تازگی هنرمندی به نام “استوارت سمپل” از پیگمنتِ جدید “پینک” رونمایی کرده که طبق اظهارات او صورتی‌ترین رنگ دنیاست. ولی جالب اینجاست که خرید پینک برای همه‌ی افراد دنیا آزاد است، به جز آتیش کاپور:

بار اولی که شنیدم آنیش تنها کسیه که می‌تونه از سیاه‌ترین سیاه دنیا استفاده کنه، واقعا ناامید شدم. من واقعا با دل و جون می‌خواستم که توی کارای جدیدم با اون رنگ بازی کنم و به جز خودم هم کلی هنرمند دیگه هم میشناسم که می‌خوان ازش استفاده کنن. به نظرم این کار خیلی بدجنسانه بود و با اون روحیه‌ی بخشنده‌ی هنرمندا نمی‌خوند که با سخاوت خلق می‌کنن و در اختیار همه می‌ذارن. به نظرم رسید بهترین راهی که بتونم اعتراضم رو به این کار نشون بدم اینه که یه رنگ بسازم که همه بتونن ازش استفاده کنن به جز اون. می‌خواستم سر خودش بیارم تا متوجه بشه چه حسی داره.

با این حساب هر کسی که بخواهد  صورتی‌ترین رنگ صورتی دنیا را بخرد(که با قیمتی در حدود ۵ دلار در culturehustle.com عرضه می‌شود)، باید سند حقوقی‌ای را امضا کند که از خریدار تضمین می‌گیرد که “شما شخص آنیش کاپور نیستید و هیچ‌گونه وابستگی‌ای به شخص آنیش کاپور ندارید، این محصول را از طرف آنیش کاپور یا با مشارکت آنیش کاپور نمی‌خرید”.

سمپل که با تولیدکنندگان رنگ سراسر دنیا ارتباط دارد، همیشه دنبال پرطراوت‌ترین رنگ‌ها برای عرضه در آثارش می‌گشته و این صورتی به قول خودش یکی از بهترین رنگ‌هایش است و به خاطر بازتابش زیادش، جلوه‌ی فلورسنت خاصی دارد.

اساسا این الان یه جورایی می‌درخشه. بر عکس مال آنیش که تقریبا کل نورها رو جذب می‌کنه، مال من همه‌اش رو برمی‌گردونه، یه جورایی آنتی‌تز کاریه که اون داره انجام میده.

پس این طور شد که آنیش کاپور که صاحب سیاه‌ترین سیاه دنیا بود، از صورتی‌ترین صورتی دنیا محروم شد. محرومیتی که به اعتقاد سمپل حرص او را در آورده. چرا که از طریق رفقای مشترک شنیده که کاپور شدیدا مشتاق است که با پینک کار کند، حال که سمپل قول داده خبری از پینک نیست، مگر که کاپور هم یک قدری از ونتابلکش را با او شریک شود.

منابع: + + + + +

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. سیما

    چه خوب بود!

  2. محمد فائزی فرد

    همچنان انگار همون غرایض کودکی رو داریم. فقط به جای کلوچه، با چیزای شیرین تر بازی می کنیم.

    1. مریم

      من که حقیقتا حاضرم تمام این “چیزای خیلی شیرین” رو بدم بره ! و بازم بتونم با کلوچه بازی کنم ! D:

  3. مریم

    با اینکه خیلی وقته چیز جدیدی جایی نشنیدم باید بگم شما خیلی چیزای جدید خوبی مینویسید که به شدت خوبن ! ممنون D:

    1. م.ر ایدرم

      عالی :)))

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • رزونانس

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • شومنامه‌ی تبر نقره‌ای

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • سرد

    نویسنده: النا رهبری