هفت سریال نامتعارف برای چشیدن طعم طنز بریتانیایی

8
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

در انگلستان معروف است که آمریکایی‌ها طعنه را نمی‌فهمند. این سخن البته درست نیست، ولی چیزی که می‌توان گفت درست است این است که آمریکایی‌ها همیشه از طعنه استفاده نمی‌کنند. ممکن است چنین نوعی از طنز در بعضی کمدی‌های هوشمندانه‌ترشان دیده شود، ولی مانند بریتانیایی‌ها در ساختار زندگی اجتماعیشان تنیده نشده است. ما از طعنه مثل یک سپر و یک سلاح استفاده می‌کنیم. ما از رک بودن و صمیمیت، تا جایی که واقعاً لازم و ضروری نباشد دوری می‌کنیم

طنز بریتانیایی چیست؟

«به نظرم آمریکایی‌ها رو راست‌تر هستند. آن‌ها آمال و اوهامشان را مخفی نمی‌کنند، جاه‌طلبی را با روی باز می‌پذیرند و موفقیت را تشویق می‌کنند. بریتانیایی‌ها با بازنده‌های زندگی راحت‌تر کنار می‌آیند. ما پایین دستی‌ها و بازنده‌ها را تشویق می‌کنیم و برایشان هورا می‌کشیم، ولی فقط تا زمانی که پایین دستی باشند.

در انگلستان معروف است که آمریکایی‌ها طعنه را نمی‌فهمند. این سخن البته درست نیست، ولی چیزی که می‌توان گفت درست است این است که آمریکایی‌ها همیشه از طعنه  استفاده نمی‌کنند. ممکن است چنین نوعی از طنز در بعضی کمدی‌های هوشمندانه‌ترشان دیده شود، ولی مانند بریتانیایی‌ها در ساختار زندگی اجتماعیشان تنیده نشده است. ما از طعنه مثل یک سپر و یک سلاح استفاده می‌کنیم. ما از رک بودن و صمیمیت، تا جایی که واقعاً لازم و ضروری نباشد دوری می‌کنیم.»

نقل قول بالا، بخشی از یادداشت ریکی جرویس، تهیه کننده، نویسنده و بازیگر سریال کمدی Office  محصول شبکه‌ی بی بی سی، درباره‌ی تفاوت‌های طنز بریتانیایی و آمریکایی برای مجله‌ی تایم بود. آفیس از سریال‌های کمدی موفق دهه‌ی اخیر  بوده و نسخه‌ی آمریکایی آن هم توسط خود جرویس برای شبکه‌ی ان بی سی ساخته شده. جرویس خود درباره‌ی تفاوت نسخه‌ی آمریکایی و انگلیسی سریالش اینطور می گوید که : ” در نسخه‌ی آمریکایی، ما مجبور شدیم مایکل اسکات، کاراکتر اصلی سریال را آدمی به مراتب خوب‌تر و خوشایندتر و با سر و وضع مرتب تر تصویر کنیم” به واقع جرویس می گوید در نسخه‌ی آمریکایی وادار شده رعایت حال بینندگان را بکند و تصویری استاندارد از یک کارمند اداری برایشان بسازد ، در حالی که در نسخه‌ی بریتانیایی آزاد بوده یک هیولای ظالم و بدجنس را به تصویر بکشد و باز هم اطمینان داشته باشد مردم کاراکترش را دوست خواهند داشت. چیزی که جرویس روی آن انگشت می‌گذارد، دو تفاوت اصلی طنز انگلیسی در برابر طنز جریانِ اصلی آمریکایی است:

۱. در لفافه و به صورت غیر مستقیم خنداندن و وادار کردن بیننده به مشارکت مغزی برای دریافت مفهوم پشت طنز در مقابل استفاده از شوخی‌های عادی‌تر که درکشان برای مخاطبِ عام نیاز به تلاش خاصی ندارد.

۲. جسورتر بودن در شخصیت‌سازی ، موضوع و تم و ساخت استریوتایپ‌هایی بازنده، قلدر، پر سر و صدا یا سمبولیک که در رسانه‌های جریانِ اصلی قاعدتاً شخصیت‌هایی منفور خواهند

مسئله‌ی تفاوت طنز بریتانیایی با دیگر کشورهای جهان (و به خصوص آمریکا) ریشه در فرهنگ مردم جزیره دارد و این حقیقت که مبادی آداب هستند و هنجارهای اجتماعی زیادی دارند و همانطور که جرویس اشاره کرد، از رک بودن بیزارند. به عنوان مثال در حالی که در کمدی‌های آمریکایی بی‌محابا به شوخی‌های جنسی اشاره می‌شود و حتی خیلی از کمدی‌های آمریکا بر پایه و ستون همین دسته از شوخی‌ها بنا شده‌اند، در کمدی‌های بریتانیایی اشاره به تابوهای جنسی در لفافه، به صورت غیر مستقیم و با ایهام و کنایه یا حتی نماد و سمبل‌سازی صورت می‌گیرد. دلیلش همانطور که گفته شد، رویکرد فرهنگی و اجتماعی خاص بریتانیایی‌هاست که در مکالمات روزمره‌شان هم کمتر درباره‌ی مسائل جنسی صریح و رک صحبت می‌کنند. این مثال به انواع جنبه‌های دیگر زندگی اجتماعی مانند سوء‌تفاهم‌ها، دروغ‌ها، توهین‌ها، انتقاد‌ها و …. قابل تعمیم است و به این شکل، این رویکرد شکل خاصی از طنز می‌سازد که پر است از انواع جناس و تجنیس‌ها و بازی با کلمات، کنایه‌ها و ایهام‌ها، شوخی‌هایی حاوی ارجاع به آثار مخصوص به طبقات تحصیل کرده و کتاب‌خوان، طعنه‌های غلیظ و خود ویرانگری‌های مداوم شخصیت‌ها یا در موارد دیگر، دگرآزاری و قلدری یک شخصیت استریوتایپ و خاص. این معجون عجیب اکثراً یا با اجرایی خونسردانه، آرام و بی‌هیجان(در کارهای پارودی) و یا با اجرایی دیوانه‌وار، تئاتری و پر از حرکات بدن(در کارهای نامتعارف و ابزورد) ارائه می‌شود و مجموعاً طنز بریتانیایی را تشکیل می‌دهد. طنزی که هدف اولیه‌اش بیش از آنکه صرفاً خنداندن باشد، پارودی کردن یا حتی هجو کردن واقعیت‌های موجود است و اکثراً یا به صورت نمادین و یا بی‌واسطه و مستقیم، از شوخی‌های شکل گرفته در کار ما به ازایی در جامعه‌ی روز انگلستان یا جهان یافت می‌شود. به همین خاطر است که بسیاری طنز بریتانیایی را زیر دسته‌ای از هجویه(satire) دانسته‌اند(که البته دسته‌بندی درستی نیست و خود هجویه در کنار تم‌های دیگری مانند طنز تاریک(macabre)، مدل یاغیِ دوست‌داشتنی، پارودی‌ها، استریوتایپ‌ها، هزلیات و… به عنوان تم‌های مختلف استعمال‌شده در طنز بریتانیایی دسته‌بندی می‌شوند).

طنز بریتانیایی - آی تی کراود

نکته‌ی منحصر به فرد دیگر در طنز بریتانیایی، استفاده از ژانر در این طنز است و این موضوع هم در فرم و هم در محتوا قابل لمس است. البته در این زمینه باید به بعضی از کارهای آمریکایی هم اعتبار داد. برای مثال سریال آمریکایی ۳rd rock from the sun  با موفقیتی نسبی ژانر و کمدی را در هم می‌آمیزد و داستان بیگانگانی را روایت می‌کند که به شکل چند انسان روی زمین آمده‌اند تا روی رفتار انسان‌ها نظارت کنند و کمدی موقعیت از نامتعارف بودن اخلاق‌های غیر زمینی آن‌ها و تعجب کردنشان از عرفیات اجتماعی زمین به وجود می‌آید و به این ترتیب این سریال مانند سیت‌کام‌های انگلیسی به نوعی هجویه هم تبدیل می‌شود(سریال مسافران ساخته‌ی رامبد جوان و پیمان قاسم‌خانی، به نوعی بازسازی ایرانی این کمدی دهه‌ی نودی شبکه‌ی ان بی سی بود) . ولی در پایان باید پذیرفت اکثر سیت‌کام‌های آمریکایی فرمول‌وار هستند و مطابق قواعد مشخص و با تکیه‌ی کامل روی درام بودن به جای ژانری بودن و خنداندن مستقیم به جای طعنه زدن و به فکر واداشتن ساخته می‌شوند. انگلستان از قدیم خانه‌ی این نوعِ دیگر از طنز بوده است، از جاناتان سویفت که در سفرهای گالیورش با طنزی تند به طبقه‌ی حاکم انگلستان تاخته و ادوین ابوت ابوت که در پختستان با جهان دو بعدی‌اش کاری مشابه آن را انجام داده تا  کتاب‌های جهان تخت تری پرچت که ضمن اینکه می‌توان به هر کتابش با خیال راحت برچسب علمی‌تخیلی و فانتزی زد، می‌توان ادعا کرد هجوی از یکی از جنبه‌های اجتماعی و سیاسی معاصر یا تاریخی انگلستان  است، و تا سریال «بله آقای وزیر» که مستقیم به سراغ مقام‌های دولتی رفته و آن‌ها را مورد تمسخر قرار داده و مجله‌ی Private eye  که از بدو تأسیسش در ۱۹۶۱ ، هدفش را حمله به شخصیت‌های معروف و شناخته‌شده و قدرتمندان در قالب طنز و هجو قرار داده است.


در این لیست به سراغ هفت سریال کمدی انگلیسی رفته‌ایم که حتی با توجه به استانداردهای سیت‌کام‌های انگلیسی هم نامتعارف و عجیب هستند. همه‌شان روح طنز و شوخ طبعیِ بریتانیایی را در خود دارند و در عین حال با یکدیگر به شدت متفاوتند. تمام این سریال‌ها نسبتاً کوتاهند (طولانی‌ترینشان مجموعاً ۶۱ اپیزود است و کوتاه‌ترینشان فقط ۱۲ اپیزود) و بنابراین تماشایشان تصمیم بزرگی مثل عزم برای شروع کردن «تئوری بیگ بنگ» یا «دوستان» نیست و ظرف یکی دو هفته می‌شود آن‌ها را تمام کرد. سریال‌های این لیست نه تنها از بهترین کمدی‌های ساخته شده در انگلستان، بلکه از نامتعارف‌ترین کارهای طنز ارائه شده در تمام رسانه‌های مختلفند.


[dropcap character=”۷” color=”gray”]Coupling

این یکی شاید نزدیک‌ترین سریال به فرمول کلیشه‌ای سیت‌کام‌های آمریکایی باشد و به همین خاطر هم هست که رتبه‌اش در لیست هفتم است. ایده‌ی داستان ساده است: جمعی از دوستان که در پاتوقشان که یک بار است دور هم جمع می‌شوند و به تدریج رومنس‌ها و روابطی احساسی بینشان شکل می‌گیرد. ایده آنچنان جدید به نظر نمی‌رسد. در واقع هر سه سریال سیت‌کام موفق آمریکایی(“تئوری بیگ بنگ” ، “چگونه با مادرتان آشنا شدم” و “دوستان”) عیناً از همین فرمول استفاده کرده‌اند( خانواده ی مدرن” نسخه‌ی خانوادگیش را در فرمی جدیدتر نشان داد و “دو مرد و نصفی” جایی در میانه قرار گرفت). کاپلینگ از دید خارجی آنقدر شبیه این فرمول به نظر می‌رسد که بسیاری به آن لقب “نسخه‌ی بریتانیایی دوستان” را داده اند. بنابراین  شاید عجیب به نظر برسد که لیستی با عنوان سریال‌های نامتعارف با چنین چیز کلیشه‌ای و فرمول واری آغاز می‌شود.

ولی تفاوت کاپلینگ با تمام سیت‌کام‌های آمریکایی که به آن‌ها اشاره شد، در خلاقیت‌های فراوان فرمی، بصری و داستانی آن است. فقط این را تصور کنید که یک اپیزود کامل به صورتی روایت می‌شود که تصویر از وسط دو نصف شده و یک نیمه‌ی تصویر،  داستان مردهای گروه را روایت می‌کند و نیمه‌ی دیگر روایت زن‌ها را و وقایع دو نیمه‌ی تصویر به صورت همزمان رخ می‌دهند و در این فرم عجیب، شوخی‌ها و جوک‌ها کاملاً جواب می‌دهند و خبری هم از حواس‌پرتی بیننده نیست. سریال پر است از این قاعده‌شکنی‌ها و خلاقیت‌ها در فرم و به خصوص در نوع روایت داستان. بازی‌های زمانی در مهندسی طنز کاپلینگ حرف اول را می‌زنند. مرد اول پشت کاپلینگ، استیون موفات است. کسی که بعدتر سریال شرلوک را برای بی بی سی ۱ ساخت و در حال حاضر هم بعد از کناره‌گیری راسل تی دیویس، شورانر و نویسنده‌ی ارشد طولانی‌ترین سریال تاریخ انگلستان(دکترهو) شده‌است. شرلوک و به خصوص دکترهو، تبحر و تسلط موفات روی بازی‌های زمانی را به خوبی نشان دادند و بنابراین طبیعی است که او در کاپلینگ هم از چنین تکنیک‌هایی استفاده‌های به جا و مناسبی کند. کاپلینگ در واقع سکوی پرتاب موفات بود و با تماشای سریال به خوبی می‌توان فهمید چرا! مسئله فقط خلاقیت‌های فرمی و بازی‌های زمانی در فیلمنامه نیست که کاپلینگ را کاری محترم و لذت‌بخش کرده، بلکه شخصیت‌پردازی‌هاست و غنای کاراکترها و تعامل‌ها و روابط خلاقانه‌ی بین آن‌ها که هر بیننده‌ای خیلی سریع در می یابد فکر شده و حساب شده هستند. همان کسی که توانسته شخصیت‌های سریال شرلوک و تیم تحقیقاتش شامل واتسون، خانم هادسون، اندرسون، مالی و لستراد را خلق کند و همچنین تیمی مانند تیم تاردیس دکتر یازدهم را ساخته، اینجا مهارتش در شخصیت‌سازی در اوج به رخ می‌کشد. شیمی بین کاراکترها و و روابط گراف وار بین شخصیت‌ها در کاپلینگ چنان دقیق و زیبا چیده‌شده‌اند که نمی‌توان چینش دیگری از این کاراکترها را متصور بود. به تمام این‌ها، عناصر طنزِ خاصِ انگلیسی را هم که در مقدمه به آن‌ها اشاره شد اضافه کنید. ۲۸ اپیزود کاپلینگ طی ۴ فصلش، می‌توانند بعضی از لذت‌بخش‌ترین لحظات عمر بیننده را بسازند و خلاقیتش در نوع و فرم روایت داستان او را به وجد می‌آورند.

تعداد فصل‌ها : ۴

تعداد اپیزودها : ۲۸


[dropcap character=”۶” color=”gray”]Fawlty towers

یک سریال باید خیلی خاص باشد که فقط با ۱۲ اپیزود و بعد از بیش از ۳۰ سال، هنوز نامش بر سر زبان‌ها باشد و «برج‌های فالتی» واقعاً هم سریال خاصی است. این سریال محصول شبکه‌ی بی بی سی بود که در سال ۱۹۷۵ فصل اول آن با ۶ اپیزود پخش شد و ۴ سال بعد، در سال ۱۹۷۹ فصل دوم و آخرش با همان تعداد اپیزود پخش شد و سریال برای همیشه تمام شد. ولی خنده‌هایی که بر لب مردم نشاند (که تا پایان هر اپیزود تبدیل به قهقهه‌های ممتد می‌شدند) تأثیر خود را گذاشتند و حالا سریال، یکی از کلاسیک‌های کمدی لقب گرفته است.

داستان سریال درباره‌ی آقای بزیل فالتی و همسرش است که یک هتل را اداره می‌کنند. شخصیت‌های دیگر سریال شامل منوئل، گارسون اسپانیایی هتل که انگلیسی سرش نمی‌شود، پالی، دختر جوانی که پیشخدمت هتل است و جمعی از مهمانان ثابت هتل می‌شوند(البته در هر اپیزود مهمانان جدیدی هم به هتل می‌آیند). خاص‌ترین و منحصر به فردترین شخصیت سریال، کاراکتر اصلی آن، بزیل فالتی است. او آدمی غرغرو، پرسروصدا، طاعن، بی‌ادب، با زبانی نیش‌دار است که از توهین به مهمان‌هایش ابایی ندارد. در عین حال، بسیار طماع و پول‌دوست است که همین باعث می‌شود در مقابل مهمانان پولدارتر و از اقشار بالاتر، به طرزی کارتونی و غیرواقعی و عجیب مؤدب و متملق و چاپلوس باشد و تمام این‌ها با اجرای خلاقانه‌ی جان کلیز، کاراکتری رذل اما دوست داشتنی می‌سازند. می‌توان گفت کارها و نقشه‌های احمقانه‌ی بزیل فالتی محور اصلی طنز سریال محسوب می‌شوند، هرچند به کاراکترهای دیگر نیز توجه کافی شده‌است.

طنز بریتانیایی - برج‌های فالتی

تم اصلی اکثر اپیزودهای سریال، سوء‌تفاهم است. در واقع ماجرای بیشتر اپیزودها اینگونه شکل می‌گیرد که بزیل چیزی را اشتباه می‌فهمد یا شخصی را به جای کس دیگری اشتباه می‌گیرد(در یکی دو مورد وارون این اتفاق روی خودش صورت می‌گیرد) و در نتیجه موقعیت‌های نامتعارف زیادی از این سوء‌تفاهم‌های ساده شکل می‌گیرند. برج‌های فالتی سریالی ریز به ریز مهندسی شده است و با دیدن هر اپیزودش می‌توان فهمید چرا هر فصل فقط ۶ اپیزود دارد و فاصله‌ی دو فصلش آنقدر طولانی بوده است. متن و فیلمنامه‌ی سریال بسیار دقیق چیده شده. در واقع جان کلیز(در نقش بزیل فالتی) و کانی بوث(در نقش پالی، پیشخدمت جوان هتل)، نویسندگان سریال، حکم دو معمار را داشته‌اند که در نیمه‌ی اول هر اپیزود فقط به چیدن پی و زیربنای ساختمان طنزشان پرداخته‌اند تا در پایان ضربه‌ی نهایی‌شان را وارد کنند. ۱۵ دقیقه‌ی اول هر قسمت سریال شوخی‌های خیلی کمی دارد و به نوعی آنقدرها هم خنده دار نیست. ولی همین نیمه‌ی ابتدایی و مهره‌های چیده‌شده در موقعیت‌های خودشان است که باعث می‌شود در نیمه‌ی دوم، تمام عناصر که به دقت سر جای مناسب خودشان قرار گرفته‌اند، به جریان بیفتند و نقششان را به درستی بازی کنند و وقایع دومینو وار تا پایان اپیزود، خنده‌ها و قهقهه‌هایی انفجاری از بیننده بگیرند و کاری کنند که از خنده، اشک از چشمانش جاری شود.

تعداد فصل‌ها : ۲

تعداد اپیزودها : ۱۲


[dropcap character=”۵” color=”gray”]Black Books

می‌توان با طیب خاطر نام این سریال را به دار المجانین تغییر داد. تمام شخصیت‌های Black Books  به معنی واقعی کلمه دیوانه‌اند و دیوانه‌ترین آن‌ها، برنارد بلک ، صاحبِ کتابفروشی بلک و شخصیت اصلی سریال است. به همراه او دو شخصیت دیگر هم در سریال وجود دارند. «منی»، شاگرد و کارگر(در واقع نوچه) برنارد که نقش تو سری خور سنتی سریال را بازی می‌کند و فرن، دوست بسیار قدیمی و رفیق گرمابه و گلستان برنارد که کنار کتابفروشی او یک فروشگاه کوچک دارد.

“کتابفروشی بلک” با توجه به محل وقوع داستان و ارجاع‌هایی که به کتاب‌های مختلف در آن داده می‌شود، سریالی است که خیلی ساده می‌توانست به دام کلیشه‌ها بیفتد. ولی نه تنها با تم دیوانه‌واری که می‌سازد در جهت معکوس می‌رود، بلکه حتی خودش پیشقدم می‌شود تا کلیشه‌های ژانری را پارودی کند(این امر به خصوص در فصل اول که از فرانکشتاین و ایگورش تا پلیس خوب و پلیس بد در سریال بازسازی می‌شوند، بیشتر دیده می‌شود و به همین خاطر است که اکثر طرفداران، فصل اول را بهترین فصل سریال بین سه فصلش می‌دانند). سریال به نوعی کمدی و هجوی است برای دست انداختن منطق معمول و مألوف در روابط و مناسبات اجتماعی. همانطور که گفته شد، هر سه کاراکتر اصلی سریال مجنون‌اند. ولی دوز جنون برنارد بلک آنقدر از دو نفر دیگر بیشتر است که دو نفر دیگر(به خصوص فرن) با تمام دیوانگی‌هایشان، در تقابل با برنارد قطب منطق و عقلانیت به نظر می‌رسند. برنارد بلک شخصیت عجیبی است. وقتی “منی” تمام کتاب‌های کتابفروشی را می‌فروشد، عصبانی می‌شود، چون حالا مجبور است زنگ بزند کتاب جدید سفارش بدهد. وقتی در میانه‌ی مکالمه‌ی تلفنی حوصله‌اش سر می‌رود، قیچی‌اش را در می‌آورد و سیم تلفن را وسط صحبت‌هایش قطع می‌کند. یکی از مضحک‌ترین و در عین حال جنون‌آمیزترین سکانس‌های سریال، جایی است که منی و برنارد می‌خواهند آشپزی کنند و هرکار دیوانه‌واری که فکرش را بکنید انجام می‌دهند، از رنگ کردن بیکن‌ها با قلم مو گرفته تا پختن کفش در قابلمه. این‌ها کاراکترهایی هستند که وقتی به اشتباه یک مشروب باستانی گرانبها می‌نوشند، خودشان دست به کار می‌شوند که آن را دوباره بسازند و این جهانی است که کسی که تا به حال به عمرش پیانو ندیده، می‌تواند فی‌البداهه آهنگ‌های باخ و شوپن را اجرا کند.Black books  دیوانه است و این برندی است که پایش می‌ایستد و هجویه‌های منطق دیگر(مثل مستر بین) را در این رقابت شکست می‌دهد. در واقع به عقیده‌ی بسیاری دلیل تمدید نشدن سریال برای فصل چهارم، این بود که سریال در فصل سوم تا حدی از روحیه‌ی دیوانه‌اش فاصله گرفته بود و رئالستیک‌تر شده بود که مطمئناً به وجهه‌اش پیش هواداران عجیب و غریب و خاصش لطمه زد. با این حال این سریال، همچنان می‌تواند بهترین انتخاب برای وارد شدن به یک دنیای دیوانه در چارچوب جهان ملموس و معمولی خود ما باشد.

تعداد فصل‌ها : ۳

تعداد اپیزودها : ۱۸


[dropcap character=”۴” color=”gray”]The thick of it

تصویری که از ادارات دولتی انگلستان در ذهن عموم وجود دارد، تصویری کلاسیک و اعیانی است از لردهایی که در عمارت‌های مجلل با هم می‌نوشند و گپ می‌زنند و به نتیجه می‌رسند. در بهترین حالتش مردم ادارات سطح بالای دولتی انگلیس را اداره‌های مرتب و شلوغ و با نظمی ماشینی و انسان‌هایی روبات‌وار و مکانیکی که بدون عجله کارشان را می‌کنند، تصور می‌کنند. The thick of it حمله‌ای مستقیم و کمیک است به این طرز نگاه و نشان می‌دهد که وزارتخانه‌های مهم دولت انگلستان می‌توانند دفترهایی به هم ریخته و کوچک باشند که وزیر و ۳-۴ کارمند نزدیکش دور هم جمع می‌شوند و با داد و هوار و شوخی و مزه‌پرانی و مکالمات عامیانه و بدون استفاده از ادبیات خاص سیاسی که رسانه‌ها تبلیغ می‌کنند، بحران‌هایی که برایشان پیش آمده را حل کنند. و از قضای روزگار این بحران‌ها اکثراً وقایع بزرگ و عجیب و بین المللی نیستند. موضوع یک اپیزود می‌تواند پیرمردی باشد که به دلیل تجاوز ارضی از ساختمان وزارتخانه شکایت کرده و ممکن است به وجهه‌ی وزیر آسیب بزند و او را تا پای استعفا پیش ببرد یا گافی که یکی از کارمندها داده و یک بازیگر را با این تصور که فیلمی که بازی کرده یک برنامه‌ی خبری واقعی است، به عنوان تحلیل‌گر آماری و سیاسی اداره استخدام کرده.

سریال در یکی از وزارت‌خانه‌های دولت انگلستان روایت می‌شود. جایی که کریس لنگهام نقش وزیر را بازی می‌کند و کریس ادیسون نقش مرد دست راست او را. کاراکترهای دیگری هم در سریال وجود دارند که اکثرشان کارمندهای اداره هستند. اما ستاره‌ی بی بدیل سریال، مالکوم تاکر (با بازی پیتر کاپالدی) است. نماینده‌ی نخست‌وزیر در اداره‌ی روابط عمومی دولت که وظیفه‌اش، جمع کردن گندکاری‌هایی است که وزرا به پا کرده‌اند. تاکر چون از طرف خود نخست‌وزیر منصوب شده، قدرت زیادی دارد و در سوءاستفاده کردن از قدرتش هیچ شرمی نمی‌بیند. او عربده‌کش و فحاش و بی‌تربیت است و با لهجه‌ی اسکاتلندی‌اش بر سر بالاترین مقامات دولتی داد می‌زند و وقتی دهانش را باز می‌کند، برای کسی شخصیت باقی نمی‌گذارد و وقتی وارد ساختمانی می‌شود، لرزه بر اندام همه می‌افتد و مردم از پیش پایش فرار می‌کنند. با این حال به طرزی عجیب، شاید به دلیل نوع فحاشی‌ها یا شاید به خاطر اجرای کاپالدی، شخصیت او دوست‌داشتنی از آب در آمده و بیننده‌ی سریال همیشه منتظر است تاکر وارد صحنه شود و خون به پا کند. کسانی که دستی در کار سیاست داخلی انگلستان دارند، درباره‌ی سریال گفته‌اند ترسناک‌ترین نکته این است که سریال تا حد زیادی واقعی است، واقعاً ادارات دولتی درگیر مسائل خیلی پیش‌پا‌افتاده و سطحی هستند و واقعاً در هر اداره یک مالکوم تاکر عربده‌زن وجود دارد!

طنز بریتانیایی - کلفتش

The thick of it به سبک داکیومنتری کمدی(کمدی مستند وار) ساخته‌شده. بنابراین در تمام سکانس‌ها دوربین روی دست تکنیک قالب فیلمبرداری است(و تکرار می‌شود دوربین روی دست، نه تکنیک اعصاب‌خردکن دوربین لرزشی). رویکرد مستندوار در اجرا و بازی بازیگرها هم دیده می‌شود. خبری از اجراهای ملودراماتیک و تئاتری نیست. کاراکترها فقط چند کارمند خسته‌ی دولت هستند که مجبورند به خاطر گافی که داده‌اند و بحرانی که پیش آمده، چندین ساعت بیشتر در اداره بمانند و با بی‌حوصلگی به مشکل رسیدگی کنند. تنها کاراکتری که شور و هیجان در بازی‌اش دیده می‌شود، مالکوم تاکر است که به نوعی فویل تمام کاراکترهای دیگر محسوب می‌شود و با توهین به آن‌ها که خونسرد و با چهره‌ای خسته نشسته‌اند و فحش می‌خورند، موقعیت‌های کمیک جالبی می‌سازد. حتی برای قوی‌تر کردن تم مستند وار، خبری از خنده‌های پس‌زمینه‌ی معمول سیت‌کام‌ها در سریال نیست. آرماندو لانوسی، خالق اصلی سریال، همین سبک را بعداً در سریال موفق Veep  برای شبکه‌ی اچ بی او اجرا کرد که جایزه‌های زیادی برد و تحسین منتقدین را برانگیخت. سریال یک فیلم اسپین آف هم دارد به اسم In the loop  که به جز کریس آدیسون و پیتر کاپالدی از سریال اصلی، جیمز گاندولفینی هم در آن بازی می‌کند و اتفاقاً دیدن این فیلم به دلیل کیفیت ساخت بالاتر، داستان بزرگ‌تر ، ریتم مناسب‌تر و از همه مهم‌تر، سکانس تقابل مالکوم تاکر و تونی سوپرانو سریال سوپرانوها ، بیشتر و پیش‌تر از تماشای سریال توصیه می‌شود.

تعداد فصل‌ها : ۴

تعداد اپیزودها : ۲۸ (+ یک فیلم اسپین آف)


و اما پیش از ادامه‌ی لیست بگذارید اشاره‌ای گذرا بکنیم به سیت‌کام‌های بریتانیایی دیگری که پیشنهاد می‌کنیم ببینید:

– Monty Python Flying Circus که به قولی پدربزرگ همه‌ی خلاقیت‌های ممکن در سبک کمدی سورئال بریتانیایی است و حاصلش به منصه‌ی ظهور رسیدن و اعتبار یافتن جان کلیز، اریک آیدل، گراهام چپمن، تری جونز، مایکل پلین و تری گیلیام بود. دیدنش برای هرکسی که کمترین علاقه‌ای به تاریخ یا سینما یا کمدی یا فرهنگ قرن بیستم دارد توصیه می‌شود.

– the Office UK که سرسلسله‌ی ساخت سریال آفیس در کشورهای بسیاری چون آلمان و آمریکا شد. به گفته‌ی بسیاری از منتقدین، بهترین اثر ریکی جرویس بود و جلوه‌ی تازه‌ای از طنز بریتانیا را به دنیا نشان داد.

– the IT crowd سریال در مورد سه عضو تیم آی‌تی یک کورپوریشن غول‌آساست به نام‌های ماس، روی و جن. در واقع همان تئوری بیگ بنگ است ولی بریتانیایی‌اش و در نتیجه به نظر من(با توجه به روندی که سریال بیگ بنگ در فصول آخری پیش گرفته) چندین مرتبه بهتر از بدل آمریکایی‌اش. بله بدل، چون سریال بیگ بنگ یک سال بعد از ‌آی تی کراود ساخته می‌شود.

و در ادامه…


[dropcap character=”۳” color=”gray”]Spaced

تماشای این سریال بر تمام طرفداران ادگار رایت واجب شرعی است. اینجا، نقطه‌ی شروع همکاری تیم سه نفره‌ی سایمون پگ، نیک فراست و ادگار رایت بود. همکاری مغتنمی که بعدتر منجر به فیلم‌های پارودی ژانری برجسته‌ای مثل سه گانه‌ی کورنتو(Shaun of the dead  ، Hot fuzz  و The world’s end  ) و فیلم Paul  شد. کارگردانی تمام اپیزودهای سریال برعهده‌ی خود ادگار رایت بوده و فیلمنامه‌ها را هم سایمون پگ(با همکاری جسیکا هاینز که هر دو کاراکترهای اصلی سریال را هم بازی کرده‌اند) نوشته است. داستان سریال درباره‌ی مرد و زنی به نام‌های تیم و دیزی است که اتفاقی در یک کافه با هم ملاقات می‌کنند و می‌فهمند هر دو به دنبال یک آپارتمان جدید هستند. وقتی بالاخره در روزنامه جایی با قیمت مناسب پیدا می‌کنند، می‌فهمند صاحب‌خانه (زنی میانسال به اسم مارشا) فقط به زوج‌ها آپارتمانش را اجاره می‌دهد. بنابراین وادار می‌شوند وانمود کنند یک زوجند. مستأجر عجیبی با بیماری پارانویا به اسم برایان هم در همسایگی آن‌ها اقامت دارد و بعداً دوست صمیمی تیم، مایک(با بازی نیک فراست) هم به آن‌ها می‌پیوندد و در آپارتمان ساکن می‌شود و به این ترتیب جمع کوچکی از دوستان شکل می‌گیرد که به مرور ماجراهایی را از سر می‌گذرانند.

تمام تکنیک‌های لذت‌بخش و خاص فیلمسازی ادگار رایت مانند تدوین و کات‌های سریع، فیلمبرداری از زاویه‌های خاص و نوع خاص طنز مهندسی شده و غیرمعمولش در سریال هم دیده می‌شوند. غیر از این، سایمون پگ نه تنها گیک و نرد درونش را به داستان راه داده و کاراکتر خودش را یک طراح گرافیست کمیک و کارمند فروشگاه کمیک و دیوانه‌ی علمی‌تخیلی ساخته، بلکه ادگار رایت را وادار کرده که این ارجاعات به آثار علمی‌تخیلی و فانتزی و حتی آثار معروف سینمایی را در فرم هم راه دهد. بنابراین اصلاً تعجب نکنید اگر موقع تلاش گروه برای نجات سگ دیزی از کنترل حیوانات و آماده شدنشان برای عزیمت، موسیقی “مارش امپراطوری” جنگ ستارگان را بشنوید یا بازسازی عینی یکی از سکانس‌های فیلم باشگاه مشت زنی فینچر را در قالب یک مسابقه‌ی غیر قانونی جنگ روبات‌ها ببینید.

نکته‌ی قابل تحسین دیگر درSpaced  بجز فرم تر و تازه‌اش و شوخی‌های ملیحش، کاراکترهای آن است. کاراکترها همه به صورت تیپ کارشان را شروع می‌کنند و نه از طریق دیالوگ‌گویی‌های معمول دیگر سیت‌کام‌ها، بلکه از طریق کارهایشان و شیمی ناگفته‌ای که بینشان ایجاد می‌شود و در واقع به خاطر حرف‌هایی که نمی‌زنند عمق می‌گیرند، تا جایی که تا پایان سریال و تماشای ۱۴ اپیزودش، بیننده حس می‌کند یک سیت‌کام طولانی را تماشا کرده و هشت فصلی است که این کاراکترها را می‌شناسد. خلاصه در موقعیت فعلی که «تئوری بیگ بنگ» و به خصوص شخص شلدون کوپر ملعون از تمام آرمان‌هایش فاصله گرفته، Spaced  جایگزینی کوتاه مدت ولی التیام‌بخش برای تمام رهروان و پیروان آرمان‌های نرد و گیک بودن است و آن هم با اسانس خوشمزه‌ی ادگار رایتی!

تعداد فصل‌ها : ۲

تعداد اپیزودها : ۱۴


[dropcap character=”۲” color=”gray”]Black adder

 “افعی سیاه” با افتخار و به حق، عنوان بهترین کمدیِ تاریخی را با خود یدک می‌کشد و یکی از خاص‌ترین و متفاوت ترین سیت‌کام‌هایی است که تلویزیون به خود دیده. افعی سیاه شروع همکاری روون اتکینسون و ریچارد کورتیس بود که بعدتر منجر به خلق سریال و شخصیت مستر بین شد. هر فصل سریال از فصل‌های دیگر مستقل است و سریال در کل به صورت یک آنتولوژی عمل می‌کند(هرچند سرنخ‌هایی از این موضوع داده می‌شود که فصل‌ها به هم پیوسته‌اند و شخصیت اصلی در هر فصل تخم و ترکه‌ی خاندان افعی سیاه است). هر فصل در یک مقطع تاریخی روایت می‌شود و در تمام فصل‌ها، اتکینسون در نقش فردی به اسم ادموند بلک‌ادر بازی می‌کند. در فصل اول، او یک شاهزاده‌ی بی‌عرضه و پسر ریچارد چهارم در دوران فئودالیسم انگلستان است. در فصل دوم، او نقش لرد بلک‌ادر، از نزدیکان ملکه الیزابت در دوران حکمرانی او و اکتشافات دریایی را بازی می‌کند. فصل سوم در حوالی قرن هجدهم تا نوزدهم رخ می‌دهد و اتکینسون نقش مباشر پرنس ولز را بازی می‌کند و در فصل چهارم، او یک کاپیتان در خط مقدم جبهه‌ی جنگ جهانی اول است. ویژگی مشترک تمام ۴ ادموند بلک‌ادر، این است که تا مغز استخوان ترسو هستند، از قدرتشان سوء‌استفاده می‌کنند، رذل و بی‌اخلاقند و همیشه از اینکه باید به یک مقام بالاتر که اغلب از خودشان ابله‌تر است گزارش بدهند عاصی‌اند. در واقع در میان ۴ فصل، فقط در فصل اول است که ادموند بلک‌ادر کاراکتری کودن و بی‌عرضه تصویر شده و از قضا بر خلاف تصوری که از اتکینسون با نقش مستربینش داریم، در تمام سه فصل دیگر کاراکتر او بسیار باهوش و زیرک است و خبری از لوده‌بازی در حرکات و کارهایش نیست و با خونسردی و بی‌رحمی حساب رقبایش را می‌رسد و از دردسرها فرار می‌کند(به جز آخر هر فصل! پایان هر فصل به شیوه‌ای بسیار تاریک تمام می‌شود و منتظر باشید که در اپیزود پایانی تمام فصل‌ها شوکه شوید).

طنز بریتانیایی - افعی سیاه

شوخی‌های سریال اغلب شوخی‌های تاریخی هستند و کسانی که تاریخ خوانده باشند، چندین برابر بیشتر با افعی سیاه خواهند خندید. در عین حال، سریال بنا به ذات بی‌رحم تاریخ، بسیار تاریک است. در کمتر سریال کمدی می‌توانید در همان اپیزود اول، قطع شدن سر یک پادشاه حین قضای حاجتش را ببینید یا جایی دیگر شکنجه شدن کاراکتر اصلی به شیوه‌ای غیرقابل وصف. سریال بازیگران بسیار توانایی هم دارد. به جز خود اتکینسون (که به عقیده‌ی نگارنده بهترین بازی دوران بازیگری‌اش را در ۴ فصل این سریال به نمایش گذاشته)، هیو لاری(که بعداً نقش دکتر هاوس را بازی کرد)، استفن فرای و تونی رابینسون از دیگر بازیگران بزرگ سریال هستند. تونی رابینسون در تمام ۴ فصل نقش یک نفر از خانواده‌ای توسری‌خور و ذلیل به اسم بالدریک را بازی کرده که به بلک‌ادرها خدمت می‌کنند و تقابل کاراکتر او و بلک‌ادر، بهترین بخش‌های سریال را می‌سازند. سریال هجویه‌ای تمثیلی و هوشمندانه بر تاریخ است و ذات تکرار شونده‌ی آن و حماقت‌های همیشگی قدرتمندان و از این‌رو سیت‌کامی ماندگار است که می‌توانید بارها تماشایش کنید و هر بار نقاط لذیذ نامکشوف تازه‌ای از آن کشف کنید.

تعداد فصل‌ها : ۴

تعداد اپیزودها : ۲۴ (+ سه اپیزود ویژه)


[dropcap character=”۱” color=”gray”]Red dwarf

“این یک پیغام درخواست کمک اضطراری از سفینه‌ی معدن‌یابی رد دورف است! خدمه مرده‌اند. توسط یک نشت رادیواکتیو کشته شده‌اند. تنها بازماندگان عبارتند از دیو لیستر که در طول فاجعه درون محفظه‌ی تعلیق زمان قرار داشت و گربه‌ی حامله‌اش که در محفظه‌ای امن قرار داشت. سه میلیون سال بعد، لیستر از محفظه‌ی تعلیق زمان خارج شد و حالا تنها همراهان او عبارتند از گونه‌ای از حیات که از نسل گربه‌اش تکامل یافته و آرنولد ریمر، یک شبیه‌سازی هولوگرام از یکی از خدمه‌ی درگذشته.”

این مونولوگ ابتدایی تمام اپیزودهای فصل اول رد دورف است که درست بعد از تصویر یک فضانورد در لباس فضایی که بیرون یک سفینه‌ی بزرگ در فضا مشغول پاک کردن شیشه‌های فضاپیما با یک طی و سطل است، قرائت می‌شود. و باور کنید یا نه، رد دورف واقعاً به اندازه‌ی تصویری که این مونولوگ نشان می‌دهد، دیوانه‌وار و خلاق است.

در واقع اگر فیلیپ کی دیک، آیزاک آسیموف، آرتور سی کلارک، آلفرد بستر، رابرت‌هاین‌لاین و خلاصه تمام نویسندگان عصر طلایی علمی‌تخیلی دور هم در یک مهمانی دوستانه جمع می‌شدند و تلاش می‌کردند با تعریف کردن جوک، یکدیگر را بخندانند، نتیجه احتمالاً چیزی شبیه رد دورف می‌شد؛ خلاقانه و در عین حال ماست و پنیری و کمی هم لوس و در نهایت لذت‌بخش.

و کلید اصلی موفقیت رد دورف هم دقیقاً در همین است؛ نه در شوخی‌هایش(که بیایید صادق باشیم، در عین بدیع بودن در بعضی بخش‌ها، جاهایی واقعاً بی‌مزه هستند و بیننده متعجب می‌شود صداهای پس‌زمینه دارند به چه چیزی می خندند؟)، بلکه در خلاقیت داستان‌گویی‌اش.

شخصیت‌های اصلی سریال عبارتند از لیستر، آدم بی‌عرضه‌ای که آخرین انسان زنده است و بعد از سه میلیون سال معلق بودن در زمان، از محفظه بیرون می‌آید(و تا حالا نسل بشر یا منقرض شده ‌یا به شکل جدیدی از حیات تکامل یافته – به هر حال مهم هم نیست. سفینه سه میلیون سال از زمین فاصله گرفته و حالا حالاها به آن نمی‌رسد)، کاراکتری شبه‌انسان با رفتاری گربه‌وار و خودشیفته به اسم کت که از نسل تکامل یافته از بچه‌های گربه‌ی لیستر است(در طول این مدت، گونه‌ای کامل از موجودات هوشمند شبه‌انسان از این گربه‌ها تکامل یافته‌اند. ولی تمام آن‌ها با یک راکت در جستجوی سیاره‌ای مسکونی سفینه را ترک کرده‌اند و فقط این یک نفر را باقی گذاشته‌اند)، یک هولوگرام با حفظ تمام خاطرات و تجربیات از یکی از افراد در گذشته‌ی سفینه(در واقع مافوق لیستر) که آدمی مقرراتی و در عین حال بی‌عرضه است، کامپیوتر سفینه به اسم هال که ضریبِ هوشی‌اش ۶۰۰۰ هزار است ولی از خستگی ۳ میلیون سال سفر بی‌حوصله و بی‌رغبت به ادامه‌ی سفر شده(تا جایی که در یکی از سکانس‌های سریال به لیستر می‌گوید حالا دیگر تمام متون مکتوب تاریخ جهان را خوانده و هیچ کاری ندارد بکند و از او خواهش می‌کند رمان‌های آگاتا کریستی را از حافظه‌اش پاک کند تا بتواند دوباره آن‌ها را بخواند) و یک اندروید احساساتی به اسم کریتن که در فصل دوم در یک سیاره‌ی دیگر پیدا می‌شود و از فصل سوم تبدیل به یکی از شخصیت‌های اصلی سریال می‌شود.

طنز بریتانیایی - کوتوله‌ی سرخ

همانطور که گفته‌شد، خلاقیت، جسارت و ابتکار در تمام داستان‌های رد دورف موج می‌زند. موقعیت‌های عجیب و بی‌نظیر زیادی در سریال وجود دارند. مثلاً زمانی که سفینه به سرعت فراتر از نور می‌رسد و اکوهایی از آینده در مقابل خدمه پخش می‌شود که موجب بازی‌های زمانی عجیبی می‌شود، یا وقتی لیستر می‌فهمد نسلی که از گربه‌هایش تکامل یافته در این مدت یک دین ساخته و خود لیستر در این دین خدا نام گرفته و نقشه‌هایش برای بازنشسته شدن و اقامت در فیجی، تبدیل به بهشت موعود این نسل گربه‌سان‌ها(با نام تغییر یافته‌ی فلوجه) شده، یا وقتی گروه وارد جهانی می‌شوند که زمان به معنی واقعی کلمه به جهت معکوس حرکت می‌کند(برای مثال وقتی یک ساندویچ می‌خرند، فروشنده به آن‌ها پول می‌دهد و یک بشقاب خالی تحویل می‌دهد. بعد به مرور از دهانشان ساندویچ بیرون می‌آید و کامل می‌شود و در بشقاب شکل می‌گیرد و آن‌ها عقب عقب رستوران را ترک می‌کنند)، یا وقتی که لیستر نوعی تکامل یافته از آنفولانزا می‌گیرد که باعث می‌شود تمام تصوراتش به واقعیت تبدیل شوند و نیمه‌ی با اعتمادبه‌نفس و نیمه‌ی پارانوئید مغزش تبدیل به دو شخصیت مجزا می‌شوند. این‌ها همه ایده پلات‌های به‌جایی برای یک داستان علمی‌تخیلیِ کلاسیک و ژانری هستند که اینجا در یک سیت‌کام معمولی و به هدف خنداندن استفاده شده‌اند و کارهای خلاقانه‌ی امروزی مانند ریک و مورتی در مقابلش کم می‌آورند. خلاصه اینکه رد دورف، جایی است برای خندیدن به موقعیت‌های ناشی از ایده‌ها و نه شوخی‌های تک‌خطی(punch line) یا تابوهای جنسی و تجربه‌ی تکرارنشدنی‌ای است که هم سری مدرنش و هم کلاسیک آن(و البته بیشتر کلاسیکش) به همه توصیه می‌شود.

تعداد فصل‌ها : ۱۰ فصل(هشت فصل نخست کلاسیک در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۹ – ۲ فصل مدرن در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۲ – سریال برای فصل یازدهم و دوازدهم در سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ تمدید شده است.(

تعداد اپیزودها تا کنون (اعم از مدرن و کلاسیک) : ۶۱ اپیزود

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. ناشناس

    عالی بود! البته بهتره این متن های طولانی را در دو بست بگذارید.

    1. فرزین سوری

      متأسفم دوست عزیز. اکثر مطلب‌های سفید توی همین حجم یا بیشتر هستن و شکستن مطلب هم خرابش می‌کنه. از این رو امیدوارم کم کم با فرم مقاله‌ها کنار بیاید.
      از شما ممنونیم که می‌خونید و نظر می‌دید.

    2. ناشناس

      قربانت. منظورم مقاله های چند بخشی بود مثل این بود. وگرنه اگر مطلب یکپارچه ای باشه حق با شماست.

    3. فرزین سوری

      منظور بنده هم همین مقالات بود. اگر دقت کنید نوع نوشته شدنش به ترتیبیه که پیوستگی داره. لطف مطلب لیستی به همین پیوسته بودنه. به امید این که تحمل مخاطب رو بالا ببریم در خوندن مطلب طولانی‌تر

  2. محسن

    لیست پیشنهادی خیلی خوبی بود.

  3. ناشناس

    سلام.با تشکر از لیست…خیلی خوبه…فقط یک سوال داشتم لینک دانلود رایگان برای The thick of it سراغ ندارید؟؟؟سایت هایی که این سریال رو دارن خیلی کمن و همون ها هم نیاز به عضویت ویژه و پرداخت پول دارند…از توزنت هم نتونستم چیزی پیداکنم و یک فایل هم که بود فصل 3 و 4 بود…اگر لینکی میشناسید میشه معرفی کنید؟؟؟؟

  4. ترگل

    ممنون از راهنمایی
    پیشنهاد می کنم طنزهای جدید تر نظیر catastrophie و fleabag را هم معرفی کنید.

  5. River song

    لیست پیشنهادی خوبیه .
    از سریال های جدید هم به این سبک ها این دوتا رو پیشنهاد میکنم .
    Back to life و ghosts

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • شومنامه‌ی تبر نقره‌ای

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی