کیانا رحمانی
در سابقهی نوشتاری -کمابیش- هنریام، تقریبا به یاد ندارم حداقل چند ماهی یکبار عبارت «نثر آشپزخانهای» به گوشم نخورده باشد؛ آن هم نه در آشپزخانه که در توصیف و بهعنوان تمجید از نوشتههایم؛ آن موقعها (چون حالا دیگر همه با لبخندی که حاکی از تبانی دلپذیری است از تکرار مکررات بهصدای رسا سرباز میزنند) سوال همیشگیام این بود که دخترها مگر الفبای بیگانهای دارند که بهکارگیری آن ادبیات تازهای را میآفریند یا معنی هرکلمهشان را از توی آشپزخانه میگذرانند و از روی تختهی هویجها و کرفسها میاندازند داخل آش شله قلمکاری که بایست به خورد خواننده برود؟ یا مثلا مردها آنقدر بهندرت گذارشان به آشپزخانه میافتد که امکان ندارد لحظهای بنشینند و روی میز ناهارخوری شاهکار ادبیشان را تکمیل کنند؟ خواستهی قلبیام برای فهمیدن اینکه واقعا توی مغز زنی که «مینویسد» چه میگذرد، مرا به پرس و جو از اهالی آشپزخانه واداشت و آخر از همه -و مهمتر- به بیوپسی (نمونهبرداری) از مغز خودم بهعنوان نمونهی زندهی بهغایت در دسترس. ادامه مطلب >