آینهای از حیات تهران است. تندیسی از بوهایی که از او به مشامش رسیده. او تمام رایحههایش هست. فرزند و والد او. همزاد او. اتحاد اتوبانها در ساقههای گازیاش جلوه دارد. نفس بعدی ما ممکن است از بزاق مترشح او باشد. لبهی تیز برجها مترادف جوششهای حجیم تن اوست. فش فش اولترا سونیکش را میشنویم ولی میدانیم که نمیبیند چون چشمی ندارد. ادامه مطلب >
یک داستان قصهپریانی در مورد بازی و بدهکاری... برداشتی آزاد از Rumpelstiltskin... ادامه مطلب >
دیگر تحمل شنیدن توصیف لحظهی الان را ندارم. توصیف لحظهی دوقطبی. ادامه مطلب >