چگونه چهرهی خود را فراموش میکنیم
اگر بدانیم که داریم دچار آلزایمر می شویم چه رفتاری از خود نشان می دهیم یا چه حسی خواهیم داشت؟
بسیاری از ما خویشاوندان سالخورده ای داشتهایم که ما همیشه او را میشناختیم اما او از یکروزی به بعد گهگداری ما را نمیشناخته است. این قطعا یک کابوس است که خاطراتی باشد که فقط ما به یادشان بیاوریم ولی اگر برای خودمان هم چنین اتفاقی بیفتد چه؟ اگر بدانیم که در حال ابتلا به آلزایمر هستیم چه رفتاری از خودمان نشان خواهیم داد؟ چه حسی خواهیم داشت؟
یک نقاش بریتانیایی که در سال هزار و نهصد و نود و پنج دچار این عارضه میشود، بارها و بارها سعی میکند تا چهرهی خود را به خاطر بیاورد و سلف پرتره بکشد. در طول سالیان مختلف جزئیات کمتری به خاطرش میآید تا آن جا که دیگر هالهای محو از چهرهاش در ذهن مانده. هالهای که در نهایت چیزی به جز سیاهی نیست. نقاشیهای پر از عصبانیت و خشم او نسبت به خودش. خشمی ناشی از به خاطر نیاوردن چهرهای که هر روز و هر روز دیده بود.
با هم نقاشی های ویلیام اوتر مولن را میبینیم. نقاشیهایی که اهمیت اصلی آن حضور ترس و خشم و افسردگی ناشی از آلزایمر اوست. ما نمیدانیم افت کیفیت نقاشی ها به دلیل فراموشی مهارتهای نقاشیست یا فراموشی چهرهی خودش. اما فرقی نمیکند. در هر صورت ما شاهدیم که هشیاری مولن چگونه بدون خداحافظی –قدم به قدم- او را ترک کرده است.
پرترهی اول – سال ۱۹۶۷
این سلف پرتره را پیش از مبتلا شدن به آلزایمر در سال 1967 کشیده است.
پرترهی دوم – سال ۱۹۹۶
یک سال بعد از مبتلا شدن به بیماری آلزایمر، دو سلف پرتره از خود میکشد. یعنی در سال 1996. در اولی مهمترین نکته شکاکی چهرهی اوست. تناسبات صورتش تا حدودی به هم ریخته و اندکی خشم هم در صورتش هویدا شده.
پرترهی سوم – ۱۹۹۶
نقاشی قبل در ابتدای سال 1996 بود و این نقاشی در انتهای این سال. خشم، سیاهی و ناراحتی در استفادهی رنگهای او کاملا قابل مشاهده است.
پرترهی چهارم – ۱۹۹۷
به چشمهای کشیدهشده توجه کنید. درماندگی بهترین توصیف برای آنهاست. موهایش را سفید کشیده و دهانش باز مانده است.
پرترهی پنجم – ۱۹۹۷
ترکیب صورت به هم ریخته. بی حوصلگی و تیرگی از عکس میبارد.
پرترهی ششم – ۱۹۹۸
هر چه جلوتر می رویم، ناراحتی و درماندگی پررنگتر میشود. گویی که گریه میکند. با وجود تمامرخ کشیدن عکس، گوش چپ خود را نکشیده و انگار آن را هم جزو جزئیات بیاهمیت قلمداد کرده.
پرترهی نهم – ۱۹۹۹
واضح است، بدون کوچکترین شرحی خشم ناشی از فراموشی او را در خود بلعیده است.
پرترهی آخر – ۲۰۰۰
به اعتقاد من بیش از هرچیزی تسلیم شدن در برابر بیماری این جا مشخص است. پسزمینهای که دیگر بیرنگ است. اجزای صورتی که دیگر به آسانی قابل تشخیص نیستند. عدم حضور چشمها و خطی که انگار صورت را به دو نیم تقسیم کرده است.
بر اساس مقالهای از boredpanda