یادداشتی بر مجموعه ماجراهای ناگوار لمونی اسنیکت

27
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

خواننده‌ی عزیز نمی‌دانم چه سلسله وقایع ناخوشایندی شما را به این صفحه کشانده ولی اگر به دنبال سریال ماجراهای ناگوار لمونی اسنیکت هستید درست آمده‌اید.

خواننده‌ی عزیز،

نمی‌دانم چه سلسله وقایع ناخوشایندی شما را به این صفحه کشانده، ولی هرچه که بوده، از این امر که گذرتان به این مقاله‌ی فلاکت‌بار افتاده مغموم و متأسفیم. مشخص است که می‌توانید وقتتان را صرف هر کار لذت‌بخش و شادی‌آفرین دیگری کنید و خودتان را این‌چنین درگیر کلمات افسرده‌کننده و غم‌آلوده‌ی این معرفی‌نامه‌ی حقیر و متأثرکننده نکنید. مثلاً آنکه می‌توانید این ساعت شوم را با میل کردن یک فنجان چای به همراه نان خامه‌ای و لذت بردن از طعم خوش‌گوار چایی که حکماً به تبع تأثیر شوم این مقاله سرد نشده باشد یا کهنه دم نباشد، و خامه‌اش نیز ترش نشده باشد، به ساعتی خوش بدل سازید. چه، آن ترکیب ناگوارای چای سرد و خامه‌ی ترش یحتمل طعمی است که تجربه‌ی مطالعه‌ی نوشتار پیش رو در کامتان به جا خواهد گذاشت. سرد، ترش و زننده. پس همین حالا به شما هشدار می‌دهم که اگر نمی‌خواهید روزتان را به تباهی بکشانید و آن حس ناخوشایند را تجربه کنید، همین لحظه از مطالعه‌ی مابقی مقاله دست بکشید و در عوضش یکی دیگر از چندین و چند صفحه‌ی فرح‌بخش این سایت را بخوانید و البته در این کار تعجیل کنید که قریب است سایت سفید به سبب نحاست این مقاله تعطیل شود.

Screen_Shot_2015-07-05_at_11.18.01_PM.0

این نوشتار صد البته در معرفی و مذمت سری مصیبت‌بار وقایع ناگوار لمونی اسنیکت نوشته شده است. لمونی اسنیکت محققی است که زندگی‌اش را وقف تحقیق درباره‌ی زندگی سه بودلر یتیم کرده. بودلرها که با از دست دادن والدینشان در حادثه‌ی آتش‌سوزی، درگیر زنجیره‌ای از وقایع حزن‌آور شدند، سه کودک عادی و تمثالی نمادین از تمامیت جامعه‌ی گیک‌ها و نردها هستند و اینطور به نظر می‌رسد که هدف نویسنده از به تصویر کشاندن زندگی فلاکت‌آور این سه، چیزی جز پاشیدن بذر ناامیدی و دلسردی در قلب تمام نردهای عالم نبوده است(و چه بسا که این مقاله نیز به همین هدف و برای نابودی همین جامعه و از قضای روزگار در سایتی با همین مخاطب هدف نگاشته شده باشد). به هر روی، نتیجه‌ی تحقیقات اسنیکت از بودلرها و حواشی اطرافشان که با مصائب فراوان تحصیل گردید، در 13 جلد به همراه یک زندگی نامه‌ی تایید نشده از لمونی اسنیکت و تعدادی کتاب دیگر از قبیل «نامه‌های بئاتریس» و «تمام سوالات اشتباه» منتشر گردید و پس از آن اسنیکت ناپدید شد و کسی از مکان بعدی‌اش مطلع نیست.

نویسنده‌ی مجموعه که نام اصلی‌اش دنیل هندلر است، به واقع به تشویق انتشاراتی که بطرز مشکوکی چاپ اولین کتابش را بدون رزومه‌ی قابل توجهی قبول کرده بود، در تلاش برای اغوا و اغفال کودکان، با تغییر داستان گوتیک بزرگسالانه‌ای که نوشته بود، سری «بچه‌های بد شانس» را خلق کرد. البته این کتاب با حوادث ناگواری که دارد، به هیچ وجه مناسب روحیه‌ی یک کودک نیست و خواندنش مسبب انواع پیچیده‌ای از فوبیا خواهد شد، چنانکه پس از مطالعه‌اش با دیدن آدامس، آسانسور، علامت سوال و حتی پنجره های بزرگ دچار وحشت خواهید شد. داستان نه تنها پایان شادی ندارد بلکه حتی آغاز شادی هم ندارد و در میانه‌اش هم ندرتا رگه‌هایی از شادی به چشم می‌خورد.

آدم بزرگ‌هایی عنتلکت- کلمه‌ای که در اینجا یعنی ‌آدم‌هایی که در شادی توهم کتابخوان بودن خودشان غرق شده‌اند و به عکسشان با کتاب‌های کلیدر و صد سال تنهایی در اینستاگرام می‌بالند- احتمالاً بر این تصور هستند که این یک داستان کودکان است و بدرد آنها نمی‌خورد. راستش حق هم با همان‌هاست و این سری نه تنها به درد عنتلکت‌ها، که به درد خردسالان، بزرگسالان، میانسالان و به خصوص کهنسالان نمی‌خورد و صرفا مخصوص آدم‌های شجاعی است که حاضرند به قیمت کشف اسرار خطرناک سازمان‌های مخفی، امنیت جانی خود را به خطر بیاندازند. لحن نوشتار دنیل هندلر شوخ طبعی خاصی دارد که مجذوب کننده است (و مبادا فریبش را بخورید) و بیشتر یادآور طنزهای جریان دوم بریتانیایی و شوخی‌های مانتی پایتونی است تا آمریکایی. همچنین هندلر(یا اسنیکت یا هرچیز دیگری که این روزها برای مخفی شدن از دست دشمنانش اسمش را گذاشته) خلاقیت‌هایی در نوشتارش و سبک روایی‌اش به کار برده است که بی همتاست(و باز هم نباید فریبش را خورد). به عنوان مثال، یک نمونه از شوخی‌های روایی کتاب‌ها، آن‌جایی است که یکی از بودلرهای یتیم ناچار می‌شود تا دیروقت بیدار بماند و کتاب بخواند بلکه بفهمد چه در سر شرور داستان می‌گذرد و دیگر مغزش متوجه جملات کتاب نیست و مجبور می شود چندین بار یک جمله را بخواند تا آن را درک کند بلکه بفهمد چه در سر شرور داستان می‌گذرد و دیگر مغزش متوجه جملات کتاب نیست و مجبور می شود چندین بار یک جمله را بخواند تا آن را درک کند بلکه بفهمد چه در سر شرور داستان می گذرد و دیگر مغزش متوجه جملات کتاب نیست و مجبور می شود چندین بار یک جمله را بخواند تا آن را درک کند و …. فکر می‌کنم قضیه را گرفتید.

کتاب‌ها پر از ارجاعات خارجی هستند، مثلاً رفرنس مستقیمی به مانتی پایتون که در جلد دوم مجموعه گنجانده شده است. اینطور که شخصیتی به نام مانتی در کتاب، مجموعه‌ای از خزندگان شامل یک مار پایتون (افعی) دارد. شاید داشتن مجموعه‌ای از خزندگان به‌نظرتان کاری عجیب بیاید، ولی مطالعه برروی خزندگان، کشف گونه های جدید و شناخت آن‌ها، جدا از آنکه حرفه و علاقه‌ی مانتی بود، بهترین راه برای مبارزه با اشرار جهانی و به زیر کشیدن اسثمار مخفی پرو بود. خیلی مهم است به کاری که انجام می‌دهید، عشق و علاقه داشته باشید. یعنی وضعتان مثل حالای شما نباشد که با بی‌علاقگی کامل و احتمالاً به اجبار اسلحه‌ای که روی سرتان نشانه رفته در حالی که به صندلی‌تان طناب‌پیچی شده‌اید، دارید این مقاله را با صدای بلند می‌خوانید. البته از علاقه مهم‌تر، استعداد است. مثلاً مشخص است که کسی از یک بازیگر تئاتر یا نوازنده‌ی ویولن بی‌استعداد اصلاً خوشش نمی‌آید، و از بد روزگار ویلن شرور داستان هم که «کنت الاف» نام دارد، دقیقاً از قماش چنین آدم‌هایی است.

بجز این یک مورد، خیلی رفرنس‌های رندانه‌ی دیگری به شخصیت‌ها و یا کارهای فیکشن معروف در این مجموعه وجود دارد که نویسنده‌ی بد طینت با زیرکی شیطانی‌اش همه را در مجموعه جا داده. مثلا «سرزمین هرز» تی اس الیوت در پلات جلد یازدهم، «غار غم انگیز» از این دسته رفرنس‌های مهم است. و این ارجاعات متاسفانه بقدری ادامه دارند که شاید بشود یک مقاله‌ی خسته کننده‌ی دیگر هم از آن‌ها تهیه کرد.

screen shot 2015-07-06 at 12.29.49 pm

داستان ظاهراً در دنیایی اتفاق می‌افتد که دوره‌ی زمانی خاصی نمی‌توان برایش تعریف نمود، با این وجود شباهت‌هایی به قرن نوزدهم و گاهی دهه‌ی ۱۹۳۰ دارد و در عین حال نشانه‌های تکنولوژی هم در آن به چشم می خورد که حکایت از دنیایی مدرن دارد و با اینکه همه می‌دانند بتمن در شهر گاتهام هست و احتمالاً حتی جایش را هم روی نقشه می‌توانند نشانتان دهند، ولی اصلاً مشخص نیست بودلرها در کدام شهر یا کشور زندگی سخت و مصیبت‌بارشان را پشت سر می‌گذارند. جهان داستان در واقع جهانی فانتزی است، بدون اینکه خواننده تا آخر سری متوجه این فانتزی بودن و غیرِ این‌دنیایی بودنش باشد و نویسنده این امر را جلوی دیدگان همه به خوبی مخفی کرده.

هفت جلد ابتدایی کتاب، تقریباً پیرنگی مشابه دارند. بودلرها نزد قَیِمی می‌روند که تا بحال در عمرشان او را ندیده‌اند، و همیشه توسط کنت الاف، همان مرد طماع و بازیگر بی‌استعداد که چشم به ثروتشان دوخته است و هربار تغییر قیافه می‌دهد تا شناخته نشود، تعقیب می‌شوند و همیشه هم با استفاده از مهارت‌های ویولت بودلر در اختراع، اطلاعات کلاوس بودلر از کتاب‌هایی که می‌خواند و توانایی گاز گرفتن سانی بودلر خردسال، خود را از دردسر نجات می‌دهند. بودلرها باید به قدرت‌های خود و اتحاد سه نفره‌شان متکی باشند، چون در دنیایی زندگی می‌کنند که آدم بزرگ‌های خوب و مهربان، آنقدر کودن هستند که فکر می‌کنند بچه‌ها چیزی حالیشان نیست و تمام نگرانی‌هایشان توهم پارانوئید است.

ولی این الگوی تکراری با مطرح شدن سوالات و معماهای جدید، شکسته می‌شود و همه چیز بدتر از قبل می‌شود و دیگر هیچ‌کجا امن و هیچ‌کس قابل اعتماد نیست. داستان دیگر فقط درباره‌ی بودلرهای یتیم بدشانس و کنت الاف بدذات نیست. بلکه قضیه از این‌ها عمیق‌تر و بودارتر است و پای گروهی مخفی به نام V.F.D هم درمیان است و کلی راز ریز و درشت دیگر از قبیل شکردان و برکه‌ی آرام و غیره.

خلاصه اگر نمی‌خواهید سری کتابی بخوانید که در آن تمام اسباب نگون‌بختی از قبیل یک کنت شرور، یک گروه تئاتر بی‌استعداد، بانکداری بی‌عرضه، مدرسه‌ای سختگیر که در آن یتیم‌ها مثل عجیب‌الخلقه‌ها از دیگران جدا می‌شوند، سیرکی که عجیب الخلقه‌ها را به نمایش عموم می‌گذارد و کوهستان‌های ناخوشایند یخ زده و لیز، و کلی صفت و خصوصیت منفی و منفور دیگر دور هم جمع شده‌اند، پس به هیچ وجه سراغ این کتاب‌ها نروید.

این کاری بود که نتفلیکس هم باید انجام می‌داد. ولی بجایش ساده لوحانه، گول کسی را که نباید خورد و این مسئولیت را برعهده گرفت تا کتاب‌ها را به یک سریال تبدیل کند که البته در اقتباس از این داستان در هم پیچیده و متفاوت، کاری چشمگیر هم انجام داد(که چه فایده؟ فقط به نشر فلاکت کمک کرد). حضور شخص دنیل هندلر در تیم نویسندگان و پر کردن حفره‌هایی که در کتاب‌ها وجود داشتند و جواب به سوالاتی که در طی این سال‌ها برای طرفداران به وجود آمده بود کاری حساب شده بود تا دیگر ابهامی در نقشه‌های خبیثانه‌ی جنایت‌های کنت الاف باقی نماند و داستان بدشانسی‌های بودلرها کامل روایت شود.

همچنین در طول فصل اول سریال که ۸ قسمتش، اقتباسی از ۴ کتاب اول است، اشاراتی به کتاب‌های بعدی وجود دارد که سرنخ‌هایی می‌شود برای گرفتاری‌های صعب و ناخوشایند پیش رو در فصل‌های آینده و در عین حال، حتی برای سرسخت‌ترین خوانندگان کتاب هم غافل‌گیری‌های غم‌افزایی گنجانده شده تا اثر را تبدیل به اقتباسی محترم کند.

A Series Of Unfortunate Events

unfortunate-events-parents-netflix

series-of-unfortunate-events-olaf-neil-patrick-harris

لحن کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در سریال رعایت شده و به خوبی درآمده است(که صد نفرین بر کسی که درش آورد و کاش در نمی‌آمد) و فضای سریال همان بی‌زمانی کتاب‌ها را حفظ کرده است و در شهری خیالی رخ می‌دهد با ساختمان‌ها و دکوپاژی مینیمال و عروسکی‌طور. از همین رو، سریال وقایع ناگوار یک اقتباس خوب و دلنشین برای هواداران سری است(اما اگر از آدم‌های عادی و نه از طرفداران سری کتاب‌ها هستید لازم است از سریال هم دوری کنید). و بدین ترتیب اقدام پر خطر نتفلیکس برای به تصویر کشیدن زندگی بودلرها، نتیجه‌ی موفقیت‌آمیزی داشت. افسوس که به احتمال زیاد تبدیل به آخرین کار این شبکه می‌شود و بعد از آن شاید دیگر از هاوس آو کاردز، دیفندرز، استرنجر ثینگز، بوجک هورسمن و دیگر سریال‌های دوست‌داشتنی‌مان خبری نباشد. البته شاید بشود با کمی شانس چند اپیزودشان را از آتش‌سوزی نجات داد. اما گمان نمی‌کنم آنقدر احمق باشید که اعتقادی به این‌طور شانس‌ها داشته باشید.


به سردبیر مهربان سفید،

بابت متن آشفته و درهم این نوشته عذر می‌خواهم. حین نوشتن این مقاله در کنج غار تاریکی نشسته بودم و عنکبوت‌ها اطرافم را احاطه کرده بودند و مدام بر روی صفحه‌ی کلیدم جولان می‌دادند، به همین خاطر تمرکز کردن کمی سخت بود. با این حال شما و سایتتان تنها امید من برای معرفی کردن این مجموعه به دیگران هستید. پس لطفاً در تاریخ ؟؟/؟؟/؟؟؟؟ ساعت 13، سیزدهمین صفحه‌ای که از طریق ایمیل برایتان ارسال خواهم کرد را باز کنید، به سیزدهمین کامنت آن صفحه رجوع کنید. آنجا یک فایل کد گذاری شده می‌بینید که رمزش را در فایل ویدیویی ضمیمه‌ی این ایمیل می‌توانید با دنبال کردن صدای زنگ پیدا کنید. یادتان باشد که شما آخرین امید من هستید.

با کمال تأسف، فرنوش فدایی

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. اریسا

    خیلی خیلی عالی بود 😀 ممنون 😊

    1. فرنوش

      مرسی ☺️☺️

  2. حامد

    احسنت
    بسی خوب بود به عنوان اولین مقاله ت یا مطلبت یا هرچی:دی

    1. فرنوش

      بلی، اولین مطلب سفیدم :دی خیلیم ممنون :دی

  3. www

    با تشکر من هر 13 کتاب را خوانده ام. فقط می توانم بگویم کتاب اول بد نبودو بقیه ی کتاب ها…. بگذریم!
    شاید مقایسه ی درستی نباشه، اما اگر واقعا داستانی می خواهید که سراسر بدبختی و فلاکت باشه و در عین حال از کتاب و طنز ظریف و تلخش لذت ببرید من کتاب “از اسارت انسان”( یا پیرامون اسارت بشری) اثر سامرست موام را پیشنهاد می کنم که اخیرا خواندمش.

    1. فرنوش

      ممنون از پیشنهادتون :دی

    2. Sety

      من هر ۱۳ کتاب را خواندم و همه فیلم ها رو دیدم و خودم تحقیق های زیادی در این باره انجام دادم، اما با دیدن آسانسور، پنجره و ‌… نمیترسم و فک نکنم کسی هم با خوندن یا دیدن این فیلم دچار فوبیا(ترس) بشه. به هر حال من از چند سال پیش شروع به تحقیق در این باره کردم، هر سوالایی داشتید، بپرسید جواب میدم.

  4. فرزین سوری

    دست شما برای خاطر این نوشته‌ی جالب و فرمت نگارش بسیار خوبش درد نکنه خانم فرنوش واقعاً جای تبریک داشت.

    در مورد داستان هم باید بگم همونطور که سینما پردیزو و هوگو فیلم‌هایی در ستایش سینما هستن این کتاب هم یک مجموعه‌ی یانگ‌ادالت بی‌نظیر بود در ستایش ادبیات و انسانیت. خود روش‌های روایت آلترناتیوش و اون فورشدویینگ‌هاش و شکستن دیوار چهارمش واقعاً کار تمیزی بود که شبیهش داگلاس آدامز و نیل گیمن و تری پرچت رو می‌تونم مثال بزنم و در نتیجه سریالش هم واقعاً فرمت درستی داشت. اون نامشخص بودن دوره زمانیه که ترکیبی بود از استیم‌پانک و دنیای مدرن بتمن‌طوری هم خیلی کیف می‌داد :دی

    اون اشارش به این که آدم‌های خبیث هیچ کتابی نمی‌خونن خیلی چیز خوبیه. اون اشاره‌ی شما هم که آدم عنتلکت‌ها و آدم بزرگا از خوندن این کتاب بدشون میاد هم بسیار به‌جا بود :دی

    1. فرنوش

      ممنون از شما آقای فرزین :دی
      اصلا بخاطر همین سبک و دید دنیل هندلر به مسائله که آدم هی فکر می کنه شاید اصلا طرف انگلیسی بوده، بعدا این نامردای VFD دزدیدنش بردنش آمریکا 😁😁😁

    2. Sety

      عجب😂

  5. kimia

    مطلب جالبی بود. به شخصه تا به حال به فانتزی بودن دنیای داستان توجه نکرده بودم..

  6. محسن برجی

    خیلی عالی بود.
    دم نویسنده گرم.

  7. نیما

    من نزدیک 30 سالمه و هنور منتظر فرصتم که این مجموعه رو بخونم و تموم کنم. خواستم بپرسم خوندن این متن بر من مجازه؟یا اسپویل میشه؟ D:

    1. فرنوش فدایی

      چون کار معرفی بوده، متن هیچ اسپویلی نداره! حتی ممکنه برای خوندن و تموم کردن مجموعه مشتاقتون هم بکنه. پس با خیال راحت بخونیدش :دی

  8. The Unicorn

    من خودم فقط یکمی از کتاب اول رو خوندم و اون فیلم قدیمی ساخته شده از روی این مجموعه با بازی جیم کری رو دیدم ولی اینقدر این متن عالی و خوب موضوع رو رسونده بود که بی شک بقیه ی کتاب ها رو هم خواهم خوند.
    مرسی از نویسنده.مثل همه ی نوشته های دیگه اش که خیلیا نخوندن ولی من خوندمشون…بی نظیر بود.

  9. امیر

    فک نمیکردم بعد از دیدن مجموعه اینو بگم
    ولی واقعا در خور کتاب ساخته شده از
    کارگردانی و دکوپاژ کم نقص تا بازیای حساب شده ی تمام کاراکترا
    و استفاده صحیح cgi و حفظ لحن کتاب نتیجش لذت فوق العاده ای شده که تمام لحظاتش
    به ادم القا میکنه و تشنه برای دو فصلی که امیدواریم ساخته بشن که اگه ساخته نشه چه حسرتی که به دلمون نمیمونه 🙂
    با تشکر از نویسنده که مارو دم عصری به گریه انداخت:دی

  10. توفيق

    اين متن رو كه داشتم ميخوندم واقعا جالب بود.تو ذهنم به ٧ ٨ سال پيش فلش بك ميخورد و شبايي كه تا ديروقت براي خوندن اين كتاب ها بيدار ميموندم و هيجان و تعليق و ترس از ناشناخته ها و حوادث غير منتظره اي كه تو روايت كتاب بود و من رو مجذوب خودش كرده بود.بشكلي كه واقعا لذت ميبردم و از بهترين تجاربي بود كه در زمينه خوندن كتاب داشتم.عاشق سيستم و فضاي داستان بودم.اون حالت ديستوپيايي كه همه چي بشكلي عجيب و ناقص كار ميكرد.دهكده اي كلاغ ها.خونه اي كه روي پرتگاه ساخته شده.بيمارستان نيمه كاره و خطرناك.پنت هاوسي كه عجيب بودن از سرتا پاش ميباره .كارگاه چوب بري و…
    واقعا ممنون از مطلبتون كه خاطره خوشي رو ياداوري كردين

    1. Sety

      منم همینطور، از بچگی عاشق این کتاب بودم و هنوز که هنوزه اگه فیلم یا کتابو برای (صدمین بار) نخونمو نبینم، روزم شب نمیشه

  11. شقایق

    عاااالییی بود من عاشق این مجموعه عم

  12. Samaa

    خیلی خووب بود لحن بانمک نوشته‌ت باعث شد خاطرات کتاب یکی یکی بیاد جلوی چشمام و پرودگارا😭😭 کاش همیشه بار اولی بود که بودلرها رو میخوندم.

  13. ناشناس

    سلام …خواهش میکنم جواب بدین …ایا بودلر ها زنده هستن؟…چطور می شه اطلاعات بیشتری بدست اورد؟

    1. Sety

      این اتفاق چند سال پیش افتاده پس فک نکنم زنده باشن

  14. ناشناس

    بسیااار متن عالی‌ای بود.
    مقدمه رو که می خونی انگار خود لمونی اسنیکت نوشته

  15. نگار

    من نگارم 10 سالمه و العان کتاب دهم بودلرا رو می خونم من اینقدر به این داستان علاقه مند شدم که میخواهم وقتی 13 جلدو تموم کردم دوباره از اول بخوانم ممنون از کسی که سریال بودلرا رو هم درست کرد

  16. ساجده

    من خیلی کتابشو دوست دارم. واقعا لحن داستان عالیه. که این لحن تو کل سریال هم به خوبی رعایت شده. حضور نیل پاتریک هریس به عنوان کنت اولاف نقطه قوتیه که به خوبی در اومده.. واقعا بازیگر توانایی هست که از سریال اشنایی با مادر میشد نتیجه گرفت.. خوبیش این بود که علارقم اینکه در تمام طول سریال تاکید میشد که اخر داستان خوب تموم نمیشه ولی خوب تموم شد..

  17. ...

    من 13 جلد رو خوندم
    من چیزی نفهمیدم یا جواب خیلی از سوال ها داده نمی شه؟!

  18. ناشناس

    ممنون از مقاله ی خوبتون اما من یک سوال دارم
    سازمان وی اف دی هنوز درحال کاره یا از بین رفته؟

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • شومنامه‌ی تبر نقره‌ای

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی