فیلم: ۲۸ روز بعد Twenty Eight Days Later
هیدئو کوجیما در یکی از مصاحبههایش چنین عنوان میکند:
بازیهای بسیاری هستند که با گرافیکی عالی در مورد زامبیها و آدم فضاییها ساخته میشوند ولی بازیهایی که بپرسند چرا چنین اتفاقاتی در حال رخ دادن است کم هستند.
بسط این حرف کوجیما سازندهی سری متال گیر این است که بیشتر داستانهایی که در مورد زامبیها هستند اصلاً اهمیتی نمیدهند به این که نقطهی آغاز داستان کجاست. چطور بیماری ایجاد میشود و چطور همهی نژاد بشری(یا بخش عمدهای از آن) را درگیر خودش میکند. مهم این است که به لطایفالطرقی زامبیها را به درک واصل کنیم. اول با اره برقی. سپس با پرههای هلیکوپتر. سپس با چمنزن. وانگه با زیر گرفتنشان به واسطهی تریلی.
آنچه بسیاری از آثار (چه فیلم چه بازی) در ژانر زامبی از دست میدهند همین گسترش دادن خط داستانی است. حالا چه بدین دلیل که اهمیتی ندارد اصلاً چرا مردم زامبی میشوند و چه به این دلیل که کشتن زامبیها هزار برابر جذابتر است از هر چیز دیگری.
اما شخصیتی که تنها قرار است زنده بماند و بر سر زنده ماندن افواجاً زامبی میکشد جایی برای داستانگویی باقی میگذارد؟ یا شاید ژانر زامبی محکوم است که تنها هرزهنگاری خونین و خفیفی باشد و هیچ جایی برای داستان گفتن ندارد؟ ۲۸ روز بعد دنی بویل و الکس گارلند نقطهی چرخشی از این استتوس کوی به ظاهر تغییرناپذیر است.
۲۸ روز بعد را از یک سو باید در کنار آثاری چون وال-ای و رژهی پنگوئنها و آواتار، پروندهای برعلیه انسان مخرب طبیعت دانست و از سویی مانیفستی اجتماعی در ستایش آنتیمیلیتاریسم. به قولی بعد از سالیان دراز کلیشه و هجو سخیف، ۲۸ روز بعد خون تازهای در رگهای ژانر زامبی به جریان میاندازد. حتا اگر زامبیهایش دقیقاً زامبی نباشند و صرفاً یک عده آدم خیلی خیلی عصبانی باشند.
خلاصه داستان
جیم یاروی پیک موتوری است که تصادف بدی داشته و روی تخت بیمارستان بیدار میشود و هیچکس نیست که کمکش کند. او به لندنی پساحادثه پا میگذارد. حادثهای که تا دقیقههای میانی داستان به درستی بیان و درک نمیشود. داستان سفری در میان برزخ/جهنم مرده و کمنور لندن است پر شده از زامبیهای سریعی که سنتشکنی مهمی در تاریخ سینما هستند و تنها یک قطره از خونشان کافی است که دیگران را به «ویروس خشم» مبتلا کنند.
بویل و گارلند در مورد داستان میگویند که نه فقط از آثار رومرو که از کتابی به نام روز تریفیدها، نوشتهی جان ویندهم به سال ۱۹۵۱ الهام گرفته شده است. از این رو موضوع بیماری و خواستگاهش بسیار مهم است. مهم است که انسان خودش عامل نابودی خودش است و مهم است که طبیعت با انسان قهر کند.
دلایلی برای دیدن فیلم
فیلم یکی از اولین و بهترین نمونههای داستان زامبی است که به منشاء بیماری زامبی همانقدر اهمیت داده که به اودیسهی بازماندهها و به زامبیها و مختصاتشان. میشود گفت به صورت سنتی مشخص نیست و یا مهم نیست که چرا زامبیها زامبی میشوند. ۲۸ روز بعد عملاً اولین اثر شاخصیست که به این موضوع میپردازد و احتملاً همانطور که انتظار داریم منشا را برخورد اشتباه انسانها با طبیعت میداند. به ترتیبی در این فیلم برای اولین بار راه برای استعارههایی باز میشود که در فیلمهای زامبی بعدی بینندهاش هستیم. این که زامبیها برای این آمادهاند که ما بندهای ارتباطیمان با طبیعت را پاره کردهایم. که جامعهای درنده داریم که منتظر یک اشاره است که بر سر خودش فرو بریزد. که هر چه بر سر ما انسانها میآید حق ماست و همین چند صباحی هم که روی زمین بودیم کافیست و با رفتن ما زمین فرصت پیدا میکند به تدریج خودش را سامان بدهد.
ترکیب صحنههای کمنور و دیوارنوشتههای غریب و شهر خالی از سکنهی ۲۸ روز بعد با زامبیهای سریع و دیوانهوارش که ذرهای رحم ندارند و فیلمبرداری با دوربینهای سردستی که جلوهای سورئال به نماها میدهد، عملاً سر شیرفلکهی خیلی گندهای را برای زامبیها باز میکند. انگار برای اولین بار بعد از مدتها شنبازی ناموفق در عرصهی زامبی، مشخص میشود که زامبیها میتوانند راوی وجوه بدیعی باشند که تا پیش از این بدان پرداخته نشده بود. ۲۸ روز بعد موقعیت است. به زامبیهای بعد از خودش این موقعیت را میدهد در مورد چیزهایی صحبت کنند که تا پیش از این بیاهمیت به نظر میرسیدند.