آی کتاب! چهره‌ی سرخ و آبی و سفیدت پیدا نیست…

22
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

کتاب خواندن یا نخواندن. به واقع مسئله دیگر حتا این نیست!

امروزه مد شده که قشر قلمدار ایران بر سر مردم به قول خودش عامی می‌زند و هی شانتاژ می‌کند که “شماها چرا کتاب نمی‌خوانید؟ کی می‌خواهید پس از حد خواب و خور و فوتبال و پایتخت 4 فراتر بروید؟”

سوالی که باید در مقابل از قلمداران پرسید این است که کدام کتاب؟ کجا؟ کی؟ و اصلاً برای چه؟

یعنی با گذشت این همه زمان و با وجود این حجم از بر سر خود زدن ارباب رسانه و اصحاب قلم و بزرگان و علما و فضلا، جز این است که اگر بر سر مرده چنین سرود می‌خواندند لااقل روزی یک ساعتش را بر سر مطالعه می‌نهاد؟

بگذارید یک طوری این بحث را مطرح کنیم که به کسی هم برنخورد. مثلاً کتاب نخوان‌ها را به چند دسته تقسیم کنیم.


دسته‌ی اول:

ما کلکسیونرهای کتاب

تا حالا شده کتابی را فقط برای آرشیو کردن بخرید و هرگز لایش را هم باز نکنید؟ البته آرشیو جمع کردن لزوماً کار بدی نیست! خیلی وقت‌ها آرشیوها برای مطالعات موضوعی و درست کردن کاتالوگ به درد می‌خورند. ولی بعضی آدم‌ها کتاب را فقط برای قشنگی طرح جلدش یا اسمش می‌خرند تا کتابخانه شان زیبا باشد یا راهروهایی با قفسه‌های کتاب چشم‌نواز داشته باشند. برای بعضی آدم‌ها جمع آوری کتاب درست مثل جمع آوری سنگ یا صدف یا حشرات خشک شده و حیوانات تاکسی‎‌درمی شده است.


دسته‌ی دوم:

ما با کتاب عکس بگیرها

بعضی آدم‌ها تا یک نفری یک ذره معروف می‌شود شروع می‌کنند با او عکس یادگاری گرفتن و به اشتراک گذاشتنش در اینستاگرام و فیس‌بوک. این روزها همین اتفاق برای کتاب‌های معروف هم می‌افتد. کتاب‌هایی که متاسفانه در بیشتر مواقع جز افزودن به پرستیژ عکاسشان به کار دیگری نمی‌آیند. اینطوری می‌شود که: “من و آونگ فوکو! پارک زعفرانیه! همینطوری یهویی!”

این عده نه تنها آدم را دچار حالت دلزدگی از کتاب می‌کنند بلکه به یاد ما می‌اندازند که بشریت محکوم به فناست.


دسته‌ی سوم:

ما “کتاب باید به علم آدم بیفزاید!”ها

به نظرم باید این دسته را کمی با دقت بیشتری مطالعه کنیم. دسته‌ ای از آدم‌ها هستند که تصور می‌کنند اگر کتابی را مطالعه می‌کنند کتاب باید لزوماً چیزی به معلومات آن‌ها بیفزاید. یعنی دوره می‌افتند و سوالات بنیادین و اسرار و مکنونات جهان را از هر کتاب زبان‌بسته ای که به دست می‌گیرند انتظار دارند. آن‌ها حتا انتظار دارند هر کتاب داستانی که می‌خوانند در انتها نتیجه‌گیری اخلاقی خاصی داشته باشد یعنی هر کتاب باید واجد مؤخره ای باشد که دروس زندگانی ای که از کتاب حاصل شده است را مختصر و مفید در اختیارشان بگذارد.

غافل از این که کارکرد ادبیات چیز دیگریست! ادبیات خیلی وقت‌ها تنها داستان‌سرایی با هدف داستان‌سراییست. از این رو این دسته هرگز ادبیات داستانی را به آن صورت که باید درک نکرده و از آن لذت نمی‌برند. از نظر این عده یک کتاب درباره‌ی “قدرت ذهن” یا “قانون جاذبه” بارها مفیدتر از “هری پاتر” و “چهره‌‌ی مرد هنرمند در جوانی”ست.


دسته‌ی چهارم:

ما “کتاب باید عکس داشته باشد!”ها

نه نه این یکی را شوخی کردیم! فقط خواستیم بگوییم که بخندید. مطمئناً این دسته از آدم‌ها اصلاً وجود خارجی ندارند یا نهایتاً در سن دوازده سالگی به دسته‌های دیگر می‌پیوندند.


دسته‌ی پنجم:

ما دنبال نمادهای اهریمنی توی کتاب بگردها

بعضی آدم‌ها هم هستند که کتاب را صرفاً برای یافتن نمادهای پنهان و استعاره‌های شیطانی و اشارات ارتباطات نویسنده با شیطان‌پرست‌ها می‌خوانند. انگار همه‌ی نویسنده‌ها اعضای محفلی مخفی هستند و قصد نابودی بشریت و دور کردن بشریت از اخلاقیات را دارند. یا دنبال ما افتاده اند تا ایمان ما را سست کنند. از  این رو این عده معمولاً نقدهای تندی به “ارباب حلقه‌ها” و دیگر کتب ژانری دارند. این عده یک خوبی بزرگ دارند و آن هم این است که لااقل کتاب را می‌خوانند. ولی یک بدی بزرگشان این است که دیگران را از کتاب خواندن دلسرد می‌کنند!


دسته‌ی ششم:

ما حلقه‌ی ادبی بروها

(خیر این دسته حتا عنوانشان هم کتاب ندارد)

این دسته مجسمه‌ی پارادوکس اند. از طرفی به نظر می‌رسد این‌ها (قشر انتلکت یا همان روشنفکر) خریداران اصلی بازار کتابند. ولی اگر لایه‌های کبره بسته‌ی این نمایش فضل در جریان را کنار بزنیم می‌بینیم حتا این دسته از آدم‌ها هم دیگر کتاب نمی‌خوانند. یعنی شاید یک زمانی کتابی هم می‌خوانند اما آن سبو بشکست و آن کتاب‌ها به باد فراموشی سپرده شد. این عده خود دو دسته اند. یا در جمعی مرادند و مریدانی دارند. و چون ایدئولوژی خاصی را دنبال می‌کنند کتاب خواندنشان مختص آن قسم کتاب‌هاییست که در ستایش آن ایدئولوژیست. اما همین عده هم معمولاً در دوره‌ی خاصی از زمان درجا می‌زنند و بعضاً به خودشان زحمت نمی‌دهند حتا آراء جدیدتر همان ایدئولوژی را دنبال کنند.

و یا دسته‌ی دومند که مریدند و صرفاً درباره‌ی فضل کتب مورد عنایت مرادشان از زبان او می‌شوند که جا دارد به آن‌ها گفت “گیرم که پدر ادیب و فاضل… “


دسته‌ی هفتم:

ما در کافه با سیگار کتاب‌بدست‌ها

کتاب جزو تیپ و fashion بعضی آدم‌ها شده. دسته ای از آدم‌ها با موهای فر و عینک کائوچویی و گونی بر جای لباس در ایران وجود دارند که بیشتر هم در محدوده‌ی انقلاب تا ولی‌عصر سیر می‌کنند. این عده معمولاً با کتاب‌های کامو و سارتر رویت می‌شوند. تحقیقات میدانی ما نشان داده که این عده جز اقلیتی صغیر کتابشان را نخوانده اند و صرفاً آن را جوری در بغل می‌گیرند که عنوانش به پک و پوز دیگر عابران پیاده اصابت کند. البته این عده با مطالعه‌ی ضمنی کتاب در کافه‌ها پیش از رسیدن دیگر هم‌مسلکانشان، سرانه‌ی کتابخوانی در ایران را افزایش می‌دهند.


دسته‌ی هشتم:

ما “بچه بشین درست رو بخون کتاب برات نون و آب نمی‌شه!”ها

متأسفانه خیلی از ما وقتی سنمان کمتر بود این را آنقدر از زبان پدر و مادر بزرگوارمان شنیدیم که عطای کتاب را به لقایش بخشیدیم و خیر را در این دیدیم که مهندس و دکتر و کارمند اداره بشویم. البته بدی هم ندارد. به هر حال این هم نوعی از زندگیست. به قول وودی آلن ما همه وقت می‌گذرانیم؛ حالا یک عده بیسبال بازی می‌کنند و یک عده هم کتاب می‌خوانند. خلاصه پدر و مادرها از ترس این که بچه شان یک موقع با خواندن کتاب بیش از حد معتاد یا افسرده شود یا جایگاه اجتماعی اش در آینده نازل باشد توی سرشان زدند که یک موقع کتاب نخوانند. اینطوری شد که کم کم نسل کتابخوان‌ها ورچیده شد. حالا بیایید از خیر بحث در مورد این که اصلاً کتاب خواندن در این وضعیت فایده ای هم دارد یا نه بگذریم که اصلاً موضوعیت ندارد. از نظر نویسنده‌ی این متن، کتابخوانی نه دخلی به درآمد بالاتر یا پایین‌تر دارد و نه ربطی به افسرده شدن و خودکشی کردن و یا معتاد شدن!


و دسته‌ی نهم:

ما تکنوکرات‌ها

و اما ما تکنوکرات‌ها که به تمامی وسایل ارتباط جمعی هم وصل هستیم و نه لزوماً طرفدار ایدئولوژی سیاسی و اقتصادی خاصی هستیم چرا کتاب نمی‌خوانیم؟ یعنی ته ته قضیه مشکل از کجاست که حتا ما که بدون قر و فر اضافه فقط کتابه را می‌خوانیم و لزوماً هم دنبال نقد و بررسی و تحلیلش نیستیم و باهاش عکس و ژست هم نمی‌گیریم چرا کتاب خواندنمان کم شده؟

شاید گناهش را باید انداخت به گردن سرعت گرفتن زندگی‌هایمان. اگر راست و حسینی بخواهیم به ماجرا نگاه کنیم باید اعتراف کنیم کتاب در کنار تمامی وسایل ارتباطات جمعی و رسانه‌های دیگر، رسانه ای بسیار بسیار کند است و زندگی افسارگسیخته‌ی ما که هر ثانیه اش آماج رگباری از لمحه‌های صوتی و تصویری و لمسیست، دیگر جایی برای یک ساعت یک گوشه نشستن و ورق زدن کتاب و قطار بی‌پایان کلمات را خواندن ندارد. وقتی هر یک از ما در طی ده دقیقه که در برابر تلویزیون هستیم با عوض کردن 25 کانال آن بیش از هزاران تصویر را دیده و درک می‌کنیم، بعید به نظر می‌رسد بتوانیم با گونه‌ی رسانه ای کتاب ارتباط برقرار کنیم.

شاید هم تقصیر را باید به گردن ارباب رسانه‌ی چاپی انداخت. بازار کتاب کوهیست پریشان از بیشمار کتاب که بی‌برنامه بی‌تبلیغ بی‌ آن که کارشناسی شده باشند بی آن که بازار و مخاطبشان مشخص باشد بی آن که درست پخش بشوند تنها ارتفاعش هر روز افزایش می‌یابد. در این سردرگمی به نظر می‌رسد انتشاراتی‌های ایران(بهتر است بگوییم تهران) حتا خودشان را با مدل‌های جدید بازاریابی و پخش کتاب هماهنگ نکرده اند. کتاب در ایران همچنان با مدل‌های باستانی اوایل قرن بیستم چاپ و پخش می‌شود و به بسیاری از نقاط ایران هم نمی‌رسد. حالا این را بگذارید کنار لجاجت سرسختانه‌ی اصحاب انتشارات در برابر انواع امروزی کتابخوانی مثل پی دی اف و کتاب صوتی.

شاید واقعاً کتاب به متعلق به قرن گذشته است و کتابخوان‌ها گونه ای در حال انقراض اند؟ شاید دیگر نباید از کسی که هرگز در عمرش یک جلد کتاب هم نخوانده است ترسید. به نظر می‌رسد هر قدر می‌گذرد به ایرانی بی کتاب نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. M A H B O o B EH

    خیلی قشنگ بود. ممنون!
    دسته ی پنجم واقعا خیلی اعصاب خرد کنن!!! به نظر اونا، کتابایی مثل ارباب حلقه ها که فقط نماد شیطان پرستیه، بعضی از رمانا هم تنها برای منحرف کردن ما ها از راه راست نوشته شدن، کتابای فلسفی هم که دیگه ولش کنید!!! در دو ثانیه هرچی فیلسوف هست با خاک یکسان میشه!!!

  2. علیرضا فتح‌علیان

    داغ دلمو تازه کردی ولی چون متعلق به یکی ازهمین دسته‌هام هیچی نمی‌تونم بگم!!

  3. ناشناس

    کتاب خوندن خیلی لزومی نداره. دقیقا همونطور که شما بخواید به یه گرسنه گلف یاد بدید. مشکلش هم اینجاست که کشورهایی که کتابخون دارند اول دو مورد رو حل کردند اول سطح رفاه مردم دوم سانسور نشدن کتاب ها. این دو تا رو حل کنید کتاب خواندن به عادت مردم تبدیل می شه.
    بهتره شما بگردید ببینید که کشورهای غربی مردم عادی اول کتابخون شدند بعد پیشرفت کردند یا اول پیشرفت کردند و سطح زندگی مردم بالا رفت بعد «عامه» کتابخون شدند.

  4. رادفر

    واقعی بود اما حقیقی نبود !
    کتاب کالاییست مثل قوطی آب معدنی ! باید پول داشت تا آنرا خرید !
    و در دورانی که اقتصاد امان مردم جهت امرار معاش ساده را بریده دیگر جایی برای هم هویت شدگی با کتاب نمی ماند !
    وقتی مصرف گرایی تبلیغ میشود و کالاها عمدا تاریخ مصرف دار ، شما با کالایی مثل موبایل هم هویت میشی و میخری و بعد از دو سال میبینی که وادارت کرده اند که بندازیش دور علیرغم اینکه هنوز کار میکند ! چرا که دیگه مدل تاپ روز نیست و … باید زمان گذاشته باشی و پول چمع کرده باشی و از خیر خرید خیلی چیزها از جمله کتاب گذشته باشی تا اگر چندرغاز درآمدت کفاف دهد بتوانی درد ذهن بیمارت را دوایی مقطعی کنی و بروی و تلفنی نو و مطابق روز بخری و اگر هم نتوانستی بنشینی و بیماری روانی بگیری !
    البته این هم همه حقیقت نیست تازه !

    1. M A H B O o B EH

      این حرفی که شما می فرمایی کاملا درسته. الان آدم اگه یه رمان بخواد بخره، حداقل باید بیست سی تومن پول بده (و خب آدم که یه کتاب نمیخونه.) اما میشه با این مشکل کنار اومد، مثلا از کتابخونه کتاب گرفت، یا از اینترنت دانلود کرد.

    2. ناشناس

      اما آدمی که بخواد کتاب بخونه، صرفاً دوست داشته باشه، می‌تونه پولش رو جمع کنه و حداقل ماهی یک کتاب بگیره. نگید نه که دیگه خیلی اغراق می‌شه، چون داریم درباره‌ی عوام صحبت می‌کنیم، و یه آدم با درآمد زیر متوسط هم می‌تونه ماهی حداقل ده هزار تومن پس‌انداز کنه.

  5. ناشناس

    البته الان خیلی ها کتابهای الکترونیک می خونن و من شخصا اعتقادی به این امار ها نداره این همه مردم متاب می خونن روزنامه و وب های مختلف اینها پس مطالعه نیست. حتما نباید بری یه کتاب کلفت بخری بخونی همین که از ویکیپدیا هم بخونی مطالعه هست

  6. ناشناس

    کتاب بدرد نقد کردن میخوره .یعنی چه سرتو بندازی پایین و هر تناقضی رو ممکن بدونی و کیف هم ببری ؟کتاب خواندن راهیست برا دیدن “فهمیدن” تناقضات آدمیان و تصمیم به صادق بودن یا نبودن . من با تو مخالفم من با همه دنیا مخالفم .من یک احمقم مث همه آدمای دیگه .تو هم همین رو میگی .نقد خوب نیست اما نقد نقد مجازه؟برا تو مجاز برا دیگران غیر مجاز .
    هر کس هر طور دلش خواست میتونه پز بده .کافیه خفه خون نگیره .نوشتن با صدای بلند فکر کردنه که دیگران بشنفن و بنویسن .این که نمیتونن، تقصیر کتابخوان و صحاف و سرمایه گذار و عوام که نیست ،اگه قراره کتابخوان باشیم و تافته جدا بافته ،من یکی لذت عوام بودن رو ترجیح میدم .کتاب زیر بغل گذاشتن و عنوانش رو مخفی نکردن اگه بده،کتاب ت ویترین گذاشتن و تبلیغش هم بده .

  7. امیر

    سلام

    اولا فرزین برخلاف شوخی تو من ادمای دسته چهارم خیلی خوب دیدم و اصلا هم طرف 12 سالش نبود بلکه 23 سالش بود و جز رتبه های برتر کنکور :دی
    یعنی من پدرم در اومد تا کل کتابای ارباب حلقه ها و هابیت براش توضیح دادم چون می گفت عکس ندارن من نمی خونم شون ! بزرگترین غم زندگیشم این بود که مجموعه تن تن چرا دیگه چاپ نمی شه !
    بگذریم ولی منم قبول ندارم به خاطر مشکلات اقتصادی کسی عاشق کتاب باشه ولی نخونه چون راه هایی برای مجانی کتاب خوندن و یا با هزینه خیلی کمی کتاب خوندن هم وجود داره .
    درباره ی موضوع نبود کتاب مفید و جالب تو بازار هم منم یه جورایی موافقم یادم چلچراغ تو صفحه ی ادبیش یه ستون گذاشته بود با عنوان « چه کتاب هایی را نخوانیم » و تو اون ستون هر هفته یکی از کتاب هایی که تو داخل نوشته یا ترجمه شده بود و به دلیل مشکلات ترجمه یا سانسور زیاد یا کلا بی خود بود خود کتاب نباید خونده بشن مطلب می ذاشت . چند هفته بیشتر این ستون عمر نکرد و من بعدا فهمیدم انتشارات شکایت کرده بودن ازش و ستون بسته بودن خلاصه که نه تنها تو کشور ما متاسفانه کتاب خوب کم بلکه تحمل ادمای مربوط و غیر مربوط به این موضوع کتاب هم خیلی کم و نتیجه ش چیزی میشه که شاید الان شاهدش هستیم .
    بازم ممنون به خاطر مطلب جالبت…

  8. جیمی زنجبیل

    مطلبتون بیشتر از این که بخواد راه حلی ارائه بده، به نقد نزدیک تر بود. البته بخوام دقیق تر بگم بیش تر یه جور اطلاع رسانی بود و به نظر می رسه خودتون رو از بقیه جدا کرددید و فقط در مورد آخر با مخاطب همراه شدید. حالا اصلا اینا که نوشتم مهمه؟ اگه قصدتون ارائه راه حلی بود تا فرهنگ کتاب خونی افزایش پیدا کنه، خوب بهتر بود راه حلی هم می دادید. من خودم از زمانی که بخشی از کتاب “کم عمق ها: اینترنت با مغز شما چه می کند” نیکلاس کار رو خوندم یه مقدار اعتیادم به اینترنت رو کم کردم و سعی کردم درست تر استفاده کنم. با همه این ها اعتقاد دارم اگه هنوز کتاب خوب چاپ بشه (که می شه ولی کم هست) مخاطب خودش رو هم جذب می کنه. معتقدم به هیچ وجه هیچ رسانه ای نمی تونه جایگزین کتاب باشه و شاید برای همین باشه که کتاب خوندن هنوز جز لذت بخش ترین بخش های زندگیم هست.

  9. سارا

    خیلی هم خوب، یادِ اون صحبتی که داشتیم درباره‌ی ادای کتاب‌خوندن افتادم. :دی

  10. محسن برجی

    با اینکه طنز بود، ولی فکر می‌کنم دسته بندی خوبی انجام داده بودید.
    متأسفانه به نظر می‌رسد طنزتان واقعیت دارد!

  11. ایرنه

    من شخصا هر چی میکشم از دست ما “کتاب باید به علم آدم بیفزاید!”ها می کشم 😐

    به شدت خوب بود

  12. فاطمه شجاع الدینی

    اقا بخش ” ما سینه چاکان کتاب که پول کافی نداریم کتاب بخریم” رو جا انداختید😐 من شخصا پول کم میارم وقتی میخام کتاب بخرم دخلم با خرجم نمیخونه مثلا ماه قبل که رفتم کتاب بخرم مجبور شدم قید ۷ یا ۸ کتاب رو بزنم…مثلا یکی از کتاب های اسیموف خان رو نتونستم بخرم چون ۵۰ هزار تومن بود مجبور شدم به جاش سه تا کتاب‌ ‘ده پونزده تومنی’ واجب بخرم.طوری شده که افرادی که اراده خرید کتب رو داشته باشند هم کمرشون زیر قیمت های بالای کتاب بشکنه…متن خیلی خوب بود ممنون بابتش☺

    1. farzad

      از اپلیکیشنایی مث فیدیبو یا طاقچه استفاده کنین. البته کتاب آنلاین باید قیمتش پایین تر باشه منتها خب تو این هیر و ویری بعضاً قیمت کتاب آنلاین همین اپلیکیشنا هم می ارزه. این طور بگم که من کتابی رو پولم نمی رسید بخرم و به مدد تورم هشتاد و خرده ای تومن شده بود تو همین اپلیکیشن سی تومن خریدم و دارم می خونم. وضعیت ایده آل نیست منتها از هیچی به مراتب بهتره

    2. The outcast

      البته اگر به حد هم نمیرسید همیشه گزینه پایرت بودن هست هرچند روش اخلاقی ای نیست ولی خب بعضی کتاب ها ارزش خرید رو ندارن بعضی ها ارزششون نسبت به قیمتشون منطقی نیست ولی باز به نویسنده بیچاره هم فکر کنید(هرچند معمولا تو ایران این قائده چندان صدق نمیکنه و چیزی به نویسنده نمیرسه پس به مترجم و ناشر رحم کنید D;

  13. احسان

    خب تمام مطالب را نوشتید که کتاب و کتابخوانی را به عهد دقیانوس نسبت بدهید و بگویید توی این دوره و زمانه کی دیگر کتاب می‌خواند؟ بهتر بگویم، کی دیگر “حال” کتاب خواندن دارد؟ و ما چون خیلی آدم‌های “کولی” هستیم نیازی به کتاب خواندن نمی‌بینیم. بزرگترین درد کتاب نخوانی ما این است که حس میکنیم فرهنگ و دانش عمیق را از جایی غیر کتاب هم می‌شود پیدا کرد. درد بزرگتر هم این است که اصولا مقوله فرهنگ برایمان اهمیتی نداشته باشد – به عبارتی، فرهنگ کیلویی چند است؟ قیمت و رسانه و چه و چه همه بهانه‌اند. تا وقتی دغدغه آگاهی نداریم کتاب هم به دست نمی‌گیریم. آگاهی عمیق و حقیقی و حساب‌شده و منسجم و اصولی از تلویزیون یا رسانه‌های اجتماعی بدست نمی‌آید. چاره‌اش مطالعه و خواندن است، چه در ایران و چه در هر جای دیگر دنیا.

    1. فرزین سوری

      خیر. منتها مرسی که خوندید 🙂

    2. فرزانه

      احسان، مثل این که شما متن رو نخوندین. به جای این که متن بخواد با کتاب نخوندن همسو باشه، سعی کرده بوددلایل برای کتاب نخوندن رو موشکافی و اسیب شناسی کنه. مقاله با انواع مختلف افرادی که کتاب نمیخونند و توجیه هایی که برای کتاب نخوندن دارن شروع می شه و در نهایت می رسه به این که انتشارات ایران و عوض شدن نحوه ی زندگی هم در این کتاب نخوندن سهمی داره.

  14. mansoore.sdgh

    قسمت ارباب حلقه ها و نقدهای عجیبش واقعا برای من اتفاق افتاد.
    اما الان به هر کس که این فکرها توی سرشه، پیشنهاد می کنم فقط سی چهل صفحه ش رو بخونه. احتمالا خودش بفهمه که اصلا همچین خبرایی نیست!

  15. ناشناس

    امیدوارم که دسته سوم زودتر منقرض بشه!

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • رزونانس

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی