و دنیاهایی که میمیرند
این مجموعهی تصاویر زیبا در واقع محصول تلاقی اندیشهی جیمی نلسون (Jimmy Nelson) با عدسی دوربین او در طی سفرهای متعدد به مکانهای پرت دنیاست.
ما انسانها گاهی زیادی بیتفاوت میشویم.
چه اهمیتی دارد؟ 200 سال دیگر نه من هستم و نه شما؟ هیچکدام زنده نخواهیم بود.
و با این استدلال به جان دنیایمان میافتیم. مسابقهی نفسگیری راه میاندازیم که سرانجام آن نیستی و نابودی آن هاییست که حرص کمتری دارند. آنهایی که برای زندگی مفهوم بالاتری قائلند. دنیای آنهایی که هجمهی دیوانهواری از شهواتی بیپایان برای برآوردن عاداتشان نیست. ادراکات به ظاهر عقلی ما مشغول لگدکوب کردن دنیای خسته و پیری است که در مجاورت ماست. دنیایی که در آن مردم هنوز احساس میکنند.
او شبیه اُدین است. همان خدای افسانههای نوردیک. همان خدایی که یک چشمش را فدای نوشیدن از چاه آب خرد کرد. همان خدایی که روی تخت مشهورش مینشست و نُه دنیا را نظاره میکرد. که او برخلاف تمام خدایان فانی بود و وقتی قدرتهای دیگر مرگش را مقدر کردند، آهسته آهسته تسلیم شد. چون در منطق یک خدا اینجا جای مقاومت نیست. چون کسی که جد دنیا باشد، باید که پذیرای رنج شود. او بایست که مسئولیت گناهی که موجبش شده را بپذیرد و چه فرصتی بهتر از این برای کشتن یک خدا؟!
شاید بتوان لبهای بسته ی این مرد را خواند . شاید او چیزی شبیه این جای روایت «مهمانی عروسی توسط ملاح پیر» را در ذهن آواز میکند:
تنها و تنها، همواره و همواره تنها
تنهای تنها در دریایی بیانتها!
هیچگاه قدیسی بر روح معذبم
ترحمی روا نداشت
مردانی بسیار در سیمایی بدین زیبایی!
همگی مردند، همگی در غلتیدند:
و هزاران هزار موجود خفتبار
زندگی کردند و من نیز زندگی کردم .
( ترجمه ی این سرود از محمد حسین آریا در کتاب بررسی تاریخ تمدن)
این مجموعهی تصاویر زیبا در واقع محصول تلاقی اندیشهی جیمی نلسون (Jimmy Nelson) با عدسی دوربین او در طی سفرهای متعدد به مکانهای پرت دنیاست. او به نیت جاودانه کردنِ زندگی قبایلی که محو میشوند به گوشههای تا خوردهی دنیا رفت و با هر کدام از این مردمان چند هفتهای گذراند. از پاپوا در گینهی نو تا مائوری در زلاند نو. کنارشان زیست و تلاش کرد عاداتشان را اندکی درک کند، نیایشهایشان را بفهمد و سنتهایشان را لمس کند. نلسون در عکسهای خودش سعی کرده بر جواهراتِ یکتایشان، آرایش خالصانهی زلفهایشان، پوششهای خوشِ سیمایشان، خالکوبیهای اسطورهایِ ایشان و هر چیز دیگری که تابلوی فرهنگشان باشد تاکید کند.
جیمی گفته که به این سبب تن به مشقت ثبت این سفر داده که شاید با این عکسها بشود به نسلهای آینده بگوید: «بله! زمانی هم چنین چیزی بود!»
[su_custom_gallery source=”media: 1203,1204,1205,1207,1208″ link=”image” target=”blank” width=”200″ height=”100″ title=”never”]
آیا در همسایگی شما هم دنیایی مشغول مردن است؟
-
خیلی جذاب بود.
فعلا که با این مشکلات زیست محیطی و هوش جمعی محدود بشر بعید می دونم دویست سال دیگه اصلا انسانی باشه:دی