فیلم: اونی بابا Onibaba
دربارهی فیلم
من دیو نیستم، من فقط انسانم…
در ژاپنی قرن چهاردهمی، زنی به همراه عروس خود در دشتی فوقالعاده زیبا زندگی میکند که در اوج درماندگی برای ادامهی حیات خود ناچار به کشتن سربازان فراری از جنگ میشوند در حالی که هنوز به انتظار بازگشت پسرش از جنگ چشم دوخته، همرزم پسرش بازمیگردد و خبر مرگ پسرش را میدهد که خیلی زود هم با عروسش رابطهای پنهانی را تشکیل میدهد. روابط و حوادثی که باعث میشوند شیطان در تن انسان متبلور شود.
شروع «اونی بابا» بسیار کوبنده و تماشاییست در حالیکه یک چاه عمیق و تاریک به نمایش در میآید این نوشته حک میشود: «حفره. عمیق و تاریک. تاریکیاش از زمانِ باستان دوام آورده است». سپس دوربین به دل دشت و نیزار میرود و از درون نیزار دو سرباز فراری را میبینیم. گویی که این سه عنصر اصلی فیلماند. گودال که نمادی از سیاهی و نابودیست، طبیعت که قدرت عجیبی دارد و حتی باران میتواند صورتک را بر چهره پیرزن تثبیت کند و انسان که گویی بستر پرورش شیطان است.
به نظر میرسد شیندو انسان را پست میداند و شخصیتهای اثرش یکی از یکی سیاهتر و پستتر هستند، تا جایی که پیرزن در اوج خودخواهی و پستی با سفری به درون چاه به شیطانی مجسم تبدیل میشود و دیگر نمیتواند از آن رهایی یابد. شیندو استادانه طبیعت را به خدمت میگیرد و با دوربینش جادو میکند. او در نمایش دشت و نیزار قدرت طبیعت را به رخ میکشد و البته آن را در نیز ایجاد چنین شرایطی دخیل میداند.