جی.جی بالارد ، دغدغه‌ی بورژوازی و امپراطوری خورشید

0
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

من عمیقا از رمان‌های واقع گرایانه‌ی اجتماعی متنفرم. چون همین‌ها باعث میشن که جامعه وضعیت موجودِ خودش رو بپذیره و راضی باشه. من خطر این رمان‌ها رو مشابه با خطر  پیوریتن‌هایی می‌دونم که وجودشون کل کشورهای شمال اروپا رو تهدید می‌کنه.

 

معرفی ویکی‌پدیایی

جیمز گراهام بالارد  (زاده‌ی ۱۵ نوامبر ۱۹۳۰ – درگذشته در ۱۹ آوریل ۲۰۰۹) مشهور به جِی. جی. بالارد (به انگلیسی: J. G. Ballard) رمان‌نویسی انگلیسی بود.

زندگی :  وی را یکی از نویسندگان گونه‌ی ادبیات پادآرمانشهری (Dystopian literature) می‌دانند. از مشهورترین رمان‌های بالارد رمان تصادف است که در آن تواناییِ انسانی در نابودی خودش به‌وسیله‌ی فناوری‌های ساخته‌ی خودش، به نمایش گذاشته می‌شود. در این داستان شخصیت اصلی ( که نامش بالارد است) در فرایندی سایکودلیک، با تصادف اتوموبیل  به اوج لذت جنسی می‌رسد (گفتنی است که در سال ۱۹۹۶ دیوید کرونن برگ بر اساس این رمان فیلم موفقی ساخته).

نگاه : بالارد اکنون یکى از نامداران قصه پسامدرنیستى با دست‏مایه‌ی  تم‌‏هاى علمى‌تخیلى است که اکثر نوشته‌هایش بر این بستر  حرکت می‌‏کنند. بالارد با روایت‌‏هاى آخرالزمانی خود از پدیدآورندگان موج‌نو در زمینه قصه‌‏نویسى و از چهره‏‌هاى شاخص پسامدرنیسم است و خواندن داستان‌‏هاى او تجربه‌ی تازه‌‏اى است که شما را  به دنیاى هراس‌‏ها و کابوس‏‌ها وارد می‌کند . هرچند که این کابوس‌ها براى انسانِ پایان هزاره‌ی دوم ( و حتی نسل آغاز هزاره‌ی سوم) چندان دور نمی‌‏نماید و گاهى در عمل چنان قریب و واقعی است که مخاطب را به هول و هراس می‌‏اندازد. یکی از آثار مشهور بالارد ( توسط نشر چشمه منتشر شده ) داستان برج (مجتمع مسکونى) می‌باشد که در سال ۱۹۷۶ منتشر شده. منتقد ادبى تایمز «مالى» از برج چنین یاد مى‏کند: «برج اسطوره‌ی جهان معاصر و مدرن ماست. نگاهى به پیامدهاى احتمال تکنولوژىِ پیشرفته معاصر است و نگاهى به طبیعت موش گونه‌ی آدمى که در این میان به دام افتاده .» منتقد ساندى تلگراف مى‏گوید: «بالارد می‌‏خواهد نشان دهد چه‌‏طور می‌شود که انسان نمی‌تواند مدت زیادى تن به نظم دهد، آن هم نظمى که بر شانه‏‌هایش سنگینى می‌‏کند و همین شیوه‌ی بیان این ماجراست که اثر کوبنده‌‏اى برخواننده می‌‏گذارد.»

رمان‌ها : تصادف (۱۹۷۳) جزیره‌ی بتون (۱۹۷۴) برج (۱۹۷۶) امپراتوری خورشید (۱۹۸۴) شبهای کوکائین (۱۹۹۶)

مجموعه داستان‌ها : صدای زمان و داستان‌های دیگر (۱۹۶۲) بیلنیوم (۱۹۶۲) مرد ناممکن (۱۹۶۶)

ترجمه‌شده‌ها : برج – منطقه‌ی مصیبت‌زده (شهر) – امپراتوری خورشید

Ballard desert


 دیدگاه بالارد درباره ی نویسندگی و ادبیات گمانه‌زن

جی جی بالارد در گفت‌وگویی درباره‌ی کتاب «امپراطوری خورشید» در سال 1984 گفته بود:

«نوشتن نوع خیلی خاصی از زندگیه.  برعکس نمایشنامه‌نویس‌ها ، آهنگ‎‌سازها، مجسمه‌سازها و نقاش‌ها که  مثلا تو افتاحییه‌ی نمایشگاهشون یا شب اول اجراشون با مخاطبشون روبرو میشن، یه نویسنده هرگز مخاطبش رو نمی‌بینه. منظورم اینه که من تو عمرم حتی یه نفرم ندیدم که مشغول خوندن یکی از کتاب‌هام باشه»

تمام چیزی که بالارد از مخاطبینش می‌دانست، مربوط می‌شد به نامه‌هایی که دستش می‌رسید. نامه‌هایی که اکثر اوقات توسط نوجوان‌های عاشق داستان‌های علمی‌تخیلی نوشته شده بودند. به اعتقاد بالارد، چراییِ محدودبودنِ مخاطبینش را باید در منزوی بودن ادبیات گمانه‌زن یا داستان‌های تخیلی (که به نظرش به عنوان یک کلیت چندان محبوب نبود)  جست‌وجو کرد.

«یه داستان فوق‌العاده از استعاره‌های فوق‌العاده ساخته میشه. و به نظر من فقط آدمای خوش‌سلیقه‌ای که این قضیه رو درک می‌کنن، به سمت داستان‌های تخیلی کشیده میشن. بذارین رک بگم که اگه “سفرهای گالیور” و “آلیس در سرزمین عجایب” قرار بود الان برای اولین‌بار چاپ شن،  احتمالاً با همه‌جور واکنشی روبرو می‌شدن. یعنی دیگه داستان‌های تخیلی  به عنوان یه دسته‌بندی کلی محبوبیت ندارن. حداقل من اینطور فکر نمی‌کنم»

بالارد تمام زندگی حرفه‌ای خودش به عنوان یک نویسنده‌ی علمی‌تخیلی را به رمان‌نویس‌های سوررئالیستِ محبویش یعنی گراهام گرین و ویلیام باروز مدیون می‌دانست.

«من عمیقا از رمان‌های واقع گرایانه‌ی اجتماعی متنفرم. چون همین‌ها باعث میشن که جامعه وضعیت موجودِ خودش رو بپذیره و راضی باشه. من خطر این رمان‌ها رو مشابه با خطر  پیوریتن‌هایی می‌دونم که وجودشون کل کشورهای شمال اروپا رو تهدید می‌کنه. کشورهایی که یه جور بی‌میلیِ مودبانه برای رفتن به دوردست‌ها دارن. حالا  هر دوردستی.»

«من کل زندگیم رو وقف کردم تا پذیرفته‌های مسلم بورژواها (طبقه‌ی اشراف) رو تضعیف کنم. حالا هرطور که از دستم بر می‌اومده. روی همین حساب رمان‌های اشرافی دشمن درجه‌یک من بودن. گرچه من نویسنده‌بودن رو به خودی خود باارزش می‌دونم و قبول دارم که بالاخره یکی هم باید واقع‌گرا باشه. ولی همون‌طور که سوررئالیست‌ها میگن، مشکل اونجاس که بیشترِ مردم پذیرفته‌های راحت‌الحلقومِ زندگی رو به این شورش‌های بی‌انتها ترجیح میدن. که البته  اینجور مسائل نمیتونن جلوی من رو بگیرن.»

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: محمدرضا ایدرم
مشاهده نظرات

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • دختری که صورتش را جا گذاشت

    نویسنده: علیرضا برازنده‌نژاد
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی