اگر به اتونومیتها باشد، هر خردهگروهی باید خودرایی پیشه کرده و توانایی تک زیستی و استقلال را خواهد داشت. اما هستند معتقدانی که به نظرشان، کوچکترین شباهتی و ذرهای آشنایی، می تواند راهگشایی باشد بر پیوندهای فکری و فرهنگی آینده.
و این، مسئلهی کامیونیتی است. که البته کامیونیتی بیشمار مسئله مهم در هستهی خود دارد،اما این شاید مهمترینشان باشد. آنجا که جف در انتهای اپیزود اول فصل اول سریال میگوید we just became a community قطعا مسئله همین است.
اما دقیقا کی؟ خودشان یا ما بینندگان؟ البته که اپیزود اول سریالی برای گرفتن چنین پیامی کمی زود است. اما میشود تضمین کرد که بله، این جمله خطاب به همهی ماست.
دربارهی سریال
کامیونیتی عابدی دارد که مرکز ثقلی برای خودش است و تروی که حماقتی مهربانانه، و انی که بچگی صادقانه و بریتا که جدیتی کوتهفکرانه و جف که مردانگی خودسرانه و شرلی که زنانگی خرافانه و پیرس که کلهشقی بیشرمانه دارد. کامیونیتی در کنار اینها اما خودش جذابیتی فرمگونه هم دارد.
پرداخت پاوردیک قصه و ادای دین به ژانرهای محبوب در رسانهی تلویزین، رویکرد اصلی سریال کامیونیتی محسوب میشود. جایی که در آن هر از چندگاهی به طور منحصر اپیزودی به ادای دین پارودیک به یکی از آنها اختصاص مییابد. مثل وقتی که ریشه چغندری دستمایه شوخی با سریالها و فیلمهای کارآگاهی میشود و دیدن بازیگران کامیونیتی در بارانیهای بلند و کرواتهای پهن با رنگی نامتعارف مخصوص چنین شخصیتهایی، مایه اصلی خنده خواهند بود، به خصوص وقتی که عناصر مثل تقابل دو کارآگاه در مورد چگونگی حل پرونده و تحت فشار گذاشتن مضنونین به طرز ناراحتکنندهای(برای عشاق فیلمهای پلیسی) خندهدار است. به ثمر رساندن این تم غلیظ و سنگین پارودیک بر دوش همه کاراکترها افتاده که هماهنگی جالب و حتی خارج از چارچوبی دارند. مثلا آیا میتوان یک مهمانی هالووین را به شوخی با کد قرمز و چیزی مثل سریال 24 تبدیل کرد؟ در این مورد شاید بتوان گفت که شناخت و تسلط سازندگان سریال بر مدیوم TV به طرز رضایتبخشی کافی و وافی است. به گونهای که حتی برای در آوردن کافی تم پارودیک قضیه، تیتراژ، نحوه برشها و میانپرده ها و حتی out take*ها(که برای این سریال تبدیل به بخشی حیاتی شدهاند) هم عوض میشوند تا برقراری ارتباط کامل با سبک و سیاق مورد نظر برقرار شود. به هر حال یک پارودی پلیسی کامل نیست مگر وقتی که باران شدید و برداشتهای راهرویی تاریک و زوایای کج و از پشت سر مجرم به حد اغراقگونه وارد شالودهی سریال شود.
همین بستر پارودی این اجازه را میدهد که در جای جای سریال با شوخی و اشارات بیشمار اجتماعی روبرو شویم که معادلی آشنا برایش شاید نمونههای south park و سیمپسونها باشند. در هر(یا گاهی چند) اپیزود با موضوعی روبرو هستیم که دستمایهی پرداخت فرمیِ طنزِ ماجرا میشود. موضوعی که تبدیل به موقعیتی برای مشاهدهی واکنش کاراکترهای متفاوت سریال خواهد شد. و کاراکترهایی که هرکدام نه چندان آشکارا و چیپ و بچهگانه، نماینده یک یا چند خرده فرهنگ اجتماعی هستند و در اینگونه موقعیتها زیر ذرهبین نقد بیننده میروند. اینگونه میشود که نقد اجتماعی و نقد ژانری، و نیز شوخی اجتماعی و شوخی ژانری، به سلاح اصلی کامیونیتی برای جذب مخاطب تبدیل میشود.
اما کامیونیتی در کنار سلاح اصلیش، یک پلن B هم در جایی قایم کرده است و فضایی برای پرداخت طنز غیر فرمی هم میگذارد. آنجایی که نردها، این گروه انسانهای دوستداشتنی وارد معادله میشوند و یا در واقع نماینده پرافتخارشان عابد (و بعدتر تروی) وارد میشوند و بی هیچ آلایشی و تنها با خود بودن نشان میدهند و میگویند که، ما نِردها پیروزیم.
مگر غیر از این است که we are pronounced a community؟ با conventionها و دورهماییها و جلسات حضوری و آنلاین و آفلاین و فرومها و غیره و غیره؟
کامیونیتی مأوای پر شریانی برای خورههای ادبیات و سینما و تلویزیون و بازی است که اشارات گوناگونی که در سرتاسر هر اپیزود، آشکان و نهان وجود دارند، را دریافته و برای کشف و درک هر آنچه که ممکن است به ماجراجویی دیدن چند باره آن لذتبخشترینِ ۶ سیزن و یک سینماییها بنشیند.
*به برداشتهای خارج از فیلمنامهی میگویند که دوربین همچنان به ضبط میپردازد و معمولا پس از تدوین و چسباندن قسمتهای جالب در انتهای یک قسمت سریال یا فیلم قرار میگیرد. این کار به دستمایه شوخیهای پر ایده و جذابی در کامیونیتی تبدیل میشود.
-
ادم احساس میکنه مقاله رو گوگل ترنسلیت کردی